اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿اللَّهُ يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ وَفَرِحُوا بِالحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ (۲۶)﴾
بعد از اينكه اصول و معارف كليه را با برهان بيان فرمود و بعد آن را به صورت يك مَثَل ذكر كرد و مردم را در برابر اصول و معارف دين به دو قسمت تقسيم فرمود آنها كه پذيرفتند اولواالالباباند و آنها كه نپذيرفتند ﴿و افئدتهم هواء﴾[1] خواهد بود و سيرهٴ عملي اولواالالباب را در ضمن هشت يا نه صفت بيان فرمود و روش عملي آنها كه ﴿و افئدتهم هواء﴾[2] و دلهايشان خالي است بيان فرمود و پايان كار اولواالالباب كه ﴿جنات عدن﴾[3] با آن مزايا بود ذكر كرد و كيفر كساني كه ﴿و افئدتهم هواء﴾[4] بود آن را هم ذكر فرمود آنگاه ميپردازند به بيان عاملِ انحراف چيزي كه باعثِ انحرافِ يك عده است و نميگذارد آنها حق را دريابند مسئلهٴ دنياست كه «حب الدنيا رأس كل خطيئة»[5] اين دنيا يا در اثر اقبالش انسان را گرفتار ميكند يا در اثر ادبارش انسان را مبتلا ميكند يا داشتن زياد انسان را گرفتارِ كفر ميكند يا نداشتن انسان را به كفر و نفاق ميكشاند در اين كريمه ميفرمايد نه داشتن شما را به طرف فساد بكشاند نه نداشتن نه ثروت باعث طغيان شما بشود نه فقر و تنگدستي شما را منحرف كند زيرا قبض و بسط كلاًّ به دست خداست اين يك اصل و قبض و بسطِ خصوصِ رزق هم به دست خداست اين دو اصل قبض و بسط هر دو امتحان و آزمون الاهي است نه تكريم و تحقير اين سه اصل و وظيفهٴ انسان در برابر قبض و بسط خدا نه آن است كه نشاط پيدا كند نه آن است كه غمگين بشود چهار اصل اين اصول چهارگانه و اصول ديگر را از اين كريمه ميشود استفاده كرد فرمود ﴿الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر﴾ اگر عدهاي در اثر داشتن به كفر كشانده شدند يا نداشتن آنها را به كفر كشاند بايد بدانند كه قبض و بسط در اختيار خداست اولاً چرا همه را يكنواخت متمكن نكرد با اينكه خداي سبحان غنيِ محض است اگر مال را به همه ميداد و همه را متمكن ميكرد چه ميشد؟ چرا به بعضيها داد و به بعضيها نداد و چرا به بعضيها ميدهد و به بعضيها نميدهد؟ از اينكه به همه ثروت نداد فرمود اين ثروت هر جا راه پيدا كرد مايهٴ طغيان ميشود اگر همه داشته باشند كه عالَم را فساد ميگيرد ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الارض﴾[6] اين دليل لزوم تفاوت در سورهٴ شوري آيهٴ 27 اينچنين فرمود ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الارض﴾[7] اگر همه سرمايهدار باشند بغي و فساد عالمگير ميشود يك عدهٴ مخصوص دارند كه به اينجا كشيده كار، اگر همه داشته باشند همه هم گرفتار همين دردند ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الارض ولكن ينزل بقدرٍ مايشاء﴾[8] هر چه را كه خود بخواهد با قدر واندازه و هندسهٴ خاص نازل ميكند اينچنين نيست كه به همه روزي وسيع بدهد اما اين اندازهگيري خداي سبحان هم بر اساس خبير و بصير بودن حق است ﴿انه بعباده خبير بصير﴾[9] اين هم دليل عدم بسط است كه چرا براي همه روزي فراوان مقرر نفرمود و هم دليل اينكه چرا به يك عده داد به يك عده نداد فرمود چون او خبيرِ بصير است ميداند اگر مالِ فراوان در اختيار بندگان قرار بدهد ﴿لبغوا في الارض﴾[10] بغي و فساد ميكنند در زمين پس براساس اندازه روزيها را تقسيم ميكند حالا چرا به زيد كم داد به عمرو بيشتر ﴿انه بعباده خبير بصير﴾[11] خيلي از موارد هست كه اگر به عكس ميكرد دين او در خطر بود او ميداند كه به چه كسي بدهد و به چه كسي ندهد پس او كارش حكيمانه است آنچه كه به خداي سبحان برميگردد اين است كه روزي را براي همه گسترش نميدهد يعني همه را مبسوط اليد نميكند اين يك, و در توزيع هم خدا خبيرِ بصير است ميداند به كه بدهد ميداند به كه ندهد اين آنچه كه به خداي سبحان برميگردد اما آنچه كه به مردم برميگردد وظيفهٴ مردم آن است كه هم دادهٴ خدا را امتحان بدانند هم ندادهٴ خدا را به عنوان يك آزمون و امتحان تلقي كنند خدا به هر كه داد آن شخص بفهمد كه در امتحانِ مال است و از هر كه گرفت آن هم بفهمد كه در امتحان گرفتن است اينطور نيست كه اگر خدا به كسي روزي فراوان داد نشانهٴ تكريم باشد و به كسي روزي فراوان نداد نشانهٴ تحقير باشد.
سؤال ...
جواب: يعني همهٴ مردم مرفّه باشند طبع نظام اين است كه ديگر ديني نميپذيرند به فكر عياشياند.
سؤال ...
جواب: اشكال از اين طرف است اگر مردم خودشان را اصلاح بكنند عيب ندارد ولي مردماند و جهان موجود كه اكثريشان گرفتار دنيايند هر چه هم انسان بخواهد اصلاح بكند اكثريشان گرفتار چشم و گوشاند در بهشت همهٴ نعم فراوان است و همه هم برخوردارند فسادي هم نيست.
سؤال ...
جواب: بله منتها مال اگر در دست انسان غير صالح باشد همين فساد را به بار ميآورد اين دنياي كنوني كه انسان تاكنون تجربه كرد هر فسادي كه بود از اين رفاه بود ديگر فرمود ما اگر در ارزاق را باز كنيم اين كليد به دست خداست ﴿له مقاليد السموات و الارض﴾[12] درها را باز كند همه را متمكن و مرفه كند ﴿لبغوا في الارض﴾[13] حالا پس يك عده بايد داشته باشند يك عده بايد نداشته باشند اين هم براي نظام مطرح است و هم آنها كه دارند و آنها كه ندارند هر دو در كلاس امتحان نشستهاند دارند امتحان ميدهند هيچ كدام از اين دو امر دليل تكريم يا تحقير نيست
سؤال ...
جواب: آن ﴿بل الانسان علي نفسه بصيرة﴾[14] مربوط به آيات قيامت است خيليها هستند كه ميگويند اگر ما ميداشتيم وضع ما خوب بود ميتوانستيم اين راه را طي كنيم خداي متعال امتحان ميكند ميبيند طور ديگر درميآيد در آن ﴿بل الانسان علي نفسه بصيرة﴾[15] مربوط به قيامت است ميفرمايد ﴿ينبؤا الانسان يومئذٍ بما قدم و اخر﴾[16] يعني تمام كارهاي كهن و جديد او را ما به او گزارش ميدهيم بعد ميفرمايد چرا ما گزارش بدهيم مگر خودش نميداند ﴿بل الانسان علي نفسه بصيرة﴾[17] كه اين بصيره تايش هم تاي مبالغه است مثل علامه نه تاي تأنيث انسان بر نفسش بصير نيست بصيرت است علامه است بر نفسش تمام جزئيات كار خودش را خوب ميداند مخصوصاً آن روز نيازي به گزارش نيست بگوييم اين كار را كردي آن كار را كردي ﴿ولو القيٰ معاذيره﴾[18] بخواهد هم عذرها را بتراشد عذر القا كند فايده ندارد چون ميداند كه دارد خلاف ميگويد اين مربوط به قيامت است اما در دنيا خيليها بودند ميگفتند كه اگر ما هم اين امكان را ميداشتيم ما هم اگر اين اوضاع مالي در اختيارمان بود ما هم صرف خدامات مسلمين ميكرديم در حالي كه خدا امتحان ميكند ميبيند اينچنين نيست اصل امتحان براي آن است كه درون ظاهر بشود ﴿ليميز الله الخبيث من الطيب﴾[19].
سؤال ...
جواب: آن بحث خواهد آمد به خواست خدا.
سؤال ...
جواب: نه فقر هم اسباب كفر است «كاد الفقر»[20] اين هم همه فقير باشند در خطر است همه مبسوط الرزق باشند در خطر است بايد توزيع بشود منتها اين توزيع در نظام احسن نقش دارد كه الآن بحث ميشود پس يك مطلب اين است كه خداي سبحان همه را مبسوط اليد بكند ﴿و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الارض﴾[21] چه اينكه همه را هم مغلول اليد بكند گرفتار فقر بكند خونريزي و به جان هم افتادن پيدا ميشود آن هم ﴿لبغوا في الارض﴾[22] بايد يك عده متمكن يك عده هم به اندازهٴ ضعيفتر برخوردار باشند اما خودش فرمود اين توزيع ما نشانهٴ تكريم يا تحقير نيست و وظيفهاي هم در برابر اين توزيع هست كه آن كس كه دارد چطور برخورد كند آنكه ندارد چطور برخورد كند با ما چطور برخورد كنند يك وظيفهاي هم مربوط به خودشان است كه با يكديگر چطور برخورد كنند همهٴ اين اصول را قرآن بيان كرد فرمود آنچه كه ما ميدهيم اگر داديم نشانهٴ اين نيست كه تكريم كرديم به كسي يا اگر نداديم نشانهٴ آن نيست كه تحقير كرديم اين يك مطلب, وظيفهٴ آنها در برابر خداي سبحان هم مقرر است كه دارا چه بكند ندار چه كند اين دو اصل, وظيفهٴ خودشان هم وظيفهٴ متقابلي كه بين اصناف هست آن هم در قرآن تبيين شده اين هم سه اصل, به استثناي آنچه كه قبلاً اشاره شد پس اصل اول كه در سورهٴ شوري آمده اين است كه چرا همه متمكن نيستند براي اينكه همه اگر متمكن بودند ﴿لبغوا في الارض﴾[23] كه ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا في الارض ولكن ينزل بقدر ما يشاء انه بعباده خبير بصير﴾[24] هم در اصل اينكه بسط نكرده و هم در نحوهٴ توزيع ميداند چه كند و به كه چه اندازه بدهد هم خبير است هم بصير اما وظيفهاي كه بندگان نسبت به خدا دارند در برابر اين نحوه توزيع در سورهٴ فجر آمده آيات پانزده به بعد سورهٴ فجر فرمود ﴿فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فأكرمه و نعمه فيقول ربي اكرمن ٭ و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن ٭ كلا﴾[25] فرمود طبع مردم اين است اگر خداي سبحان او را به مال مبتلا بكند او را ثروتمند بكند به ثروت مبتلا بكند ميگويد خدا مرا گرامي داشت اگر او را به فقر مبتلا بكند ميگويد خدا به اهانت كرد در حاليكه هر دو ابتلاست آن كس كه دارد به داشتن مبتلاست يعني ممتحن است آن كه ندارد به نداشتن و فقر مبتلاست يعني ممتحن است سرمايهدار به ثروت مبتلاست فقير به فقر مبتلاست هر دو ابتلاست هر دو امتحان است مثل اينكه انسان سالم به سلامت مبتلاست انسان مريض به مرض مبتلاست مبتلا يعني ممتحَن ابتلا يعني امتحان خدا اگر به كسي سلامت داد او را به سلامت مبتلا كرد يعني ممتحن كرد ببيند در دوران سلامت و نشاط چه ميكند اگر او را بيمار كرد او را به مرض مبتلا كرد تا ببيند در دوران مرض با اين ابتلا چه ميكند پس چيزي در جهان طبيعت نشانهٴ تكريم يا تحقير نيست همه ابتلاست آنكه دارد مبتلا به داشتن است آنكه ندارد مبتلا به نداشتن است يعني ممتحَن پس انسان فكر نكند كه در صورت مال دادن خدا او را تكريم كرد يا در صورت مال ندادن خدا او را تحقير كرد فرمود ﴿كلا﴾[26] نه آن پندار درست است نه اين گمان درست است ما هر دو را آزموديم امتحان كرديم خب امتحان كرديم كه چه كنيم؟
سؤال ...
جواب: اين اكرم دنياست ديگر به شهادت اينكه تصريحِ صريحاً كرامت را نفي كرده فرمود او خيال ميكند كه اين كرامت ظاهري تكريم الاهي است ما محور كرامتمان را فرمود مشخص كرديم ﴿ان اكرمكم عند الله أتقيٰكم﴾[27] يعني كرامت يدور مدارِ تقوا اين در قرآن كريم است بيش از دو اصل هم محور كرامت نيست مدار كرامت يك اصل است ولاغير و هو التقويٰ هر جا بود كرامت هست هر جا نبود نيست هر جا تقوا بيشتر بود كرامت بيشتر هست و هكذا اما آنچه را كه ديگران كرامت ميپندارند اين را ردع كرد فرمود ﴿كلا﴾[28] اينچنين نيست دو نفر در دو كلاس امتحان نشستهاند يكي در امتحانِ ثروت ببيند شكر ميكند يا نه يك كسي در كلاس فقر ببيند صبر ميكند يا نه خوب پس آنچه كه از طرف خداي سبحان است تكريم و تحقير نيست او براي برقراري نظام است اما وظيفهٴ مردم در برابر اين دو تا پديده چيست آنكه خدا به او داد چه وظيفه دارد آنكه خدا به او نداد چه وظيفه دارد اين وظيفه را در سورهٴ حديد بيان فرمود در سورهٴ حديد آيهٴ 22 و 23 و 24 اينچنين آمده فرمود ﴿ما أَصاب من مصيبهٍ في الارض و لا في انفسكم الا في كتابٍ من قبل ان نبرأها﴾[29] همهٴ اين رويدادها كه به شما اصابت ميكند ما در يك موطني تثبيت كرديم قبل از اينكه بارئ اينها باشيم كاتب اينها بوديم يكي از اسماي حسناي خداي سبحان «هو الباري»[30] فرمود قبل از اينكه ما اينها را اندازهگيري بكنيم اينها را تنظيم كرديم در يك موطني نقشه كشيديم بعد پياده كرديم اول كاتب بوديم بعد باري ﴿ما أصاب من مصيبة في الارض و لا في انفسكم الا في كتابٍ من قبل ان نبرأها ان ذلك علي الله يسير﴾[31] منظور ما از اين آزمونها چه بود؟ اين است كه ﴿لكيلا تأسوا علي ما فاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم﴾[32] وظيفهٴ اين دو گروه در برابر خداي سبحان آن است كه آن كسي كه گرفتار شد مالي را از كف داد يا مالي را به دست نياورد نبايد اسف و حزن و اندوه و غم داشته باشد و آن هم كه به دستش رسيد نبايد نشاط و فرح و سرور داشته باشد چون هر دو امتحان است اگر براي انسان روشن شد كه همهٴ اين امور امتحان است انسان در مواد امتحاني نه غمگين است نه شاد چون ميداند از آنِ او نيست يك چند روزي در اين حالت است تا درون او شكوفا بشود معلوم بشود كه در اين حال چه ميكند آيا در اثر نداشتن دست از توحيد برميدارد يا در اثر داشتن زياد دست از توحيد برميدارد هر دو چون امتحان است وظيفهٴ هر دو هم مشخص است يك جا غمگين نبودن يك جا مسرور و فرحناك نشدن ﴿لكيلا تأسوا علي ما فاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم﴾[33] پس وظيفهٴ بندگان در برابر خداي سبحان روي اين دو پديده مشخص است اما روابطي كه خودشان با همديگر دارند چطور؟ آنكه دارد با آنكه ندارد بايد چگونه رفتار كند؟ آن را در سورهٴ زخرف بيان فرمود كه اين علت اختلاف در توزيع است در سورهٴ زخرف آيهٴ 32 به بعد اينچنين آمده مالدار فكر ميكرد كه اصالت از آن مال است اين ماده اصيل است و شريف است هر كسي كه اين اصل و اين شرف پيش او باشد او هم اصيل و شريف خواهد بود اين زعم متمكنين بود لذا ميگفتند نبوت كه يك مقام شريفي است بايد نصيب يك كسي بشود كه اصل پيش اوست يعني ثروت پيش اوست يعني ثروتمند است لذا ميگفتند اگر اين قرآن وحي است بايد بر فلان سرمايهدار طائف يا مكه نازل ميشد ﴿وقالوا لولا نزِّل هذا القرآن علي رجلً من القريتين عظيمٍ﴾[34] چون عظمت را از آنِ مال ميدانستند و اين مال پيش پيامبر نبود پيش فلان سرمايهدار طائف يا مكه بود ميگفتند قرآن چرا بر اين دو تا سرمايهدار نازل نشده چرا اينها پيغمبر نشدند اگر اين قرآن حق است و وحي است و نبوتي است بايد فلان سرمايهدار يا فلان سرمايهدار پيغمبر ميشد چون فكر نميكردند كه غير از مال چير ديگري هم محور كمال است ﴿لولا نزل هذا القرآن علي رجلٍ من القريتين عظيم﴾[35] آنگاه ميفرمايد ﴿أهم يقسمون رحمت ربك﴾[36] اين نعمت وحي, نبوت, رحمت الاهي به دست ماست مگر به دست آنهاست كه آنها تقسيم بكنند بگويند اي كاش اين وحي بر فلان سرمايهدار نازل ميشد يا بر فلان متمكن نازل ميشد ﴿أهم يقسمون رحمت ربك﴾[37] بلكه تمام اقسام معيشت و رزق چه رزق ظاهري چه رزق باطني و معنوي به دست ماست ﴿نحن قسمنا بينهم معيشتهم في الحياهٴ الدنيا﴾[38] كلاً معيشت را ما بينشان تقسيم كرديم ﴿و رفعنا بعضهم فوق بعضٍ درجاتٍ ليتخذ بعضهم بعضاً سخريا﴾[39] ما اينها را گوناگون با طبقات مختلف آفريديم تا همه يكديگر را با تسخير ممدوح متقابل مسخر كنند يك طرف نباشد بشود استثمار دو طرف باشد بشود تسخير ممدوح متقابل ﴿ليتخذ بعضهم بعضاً سُخريا﴾[40] مسخَّر كنند نه سِخريا مسخره كنند مسخره را تحريم كرد هر كسي نسبت به هر كسي ﴿لايَسخر قومٌ من قومٍ عسيٰ ان يكونوا خيراً منهم ولانساءٌ من نساءٍ عسيٰ ان يكنّ خيراً منهن﴾[41] احدي حق ندارد حيثيت كسي را ببرد مسخره كند نه مردي نسبت به مرد نه زني نسبت به زن اين مسخره براي هر كس باشد حرام است اما مسخَّر كردن چطور؟ يك تسخير ممدوح متقابل لازم است تا نظام را بگرداند اگر يك باربري وضع مالي او مساعد نيست چمدان و ساك يك طبيبي را از جايي به جايي ميبرد اين طبيب متمكن آن باربرِ فقير را مسخَّر ميكند اگر فردا اين باربر مريض شد آن طبيب هم بايد پيشبند را ببندد تمام درمان او را ولو با تجزيهٴ مدفوع او را حل كند معالجه كند اين اگر امروز ساكش را ميگيرد فردا او بايد مدفوعش را تجزيه كند تا درمان كند اين ميشود تسخير متقابل نه او حق دارد بتازد نه اين حق دارد گردنفرازي كند اگر همه باربر باشند نميشود همه طبيب باشند نميشود همه داشته باشند نميشود همه نداشته باشند نميشود نظام وقتي ميگردد كه تسخير ممدوح متقابل باشد آن وقت هرگز نه آن كس كه دارد فرحناك است نه آنكه ندارد غمگين آن اگر چمدانش را ميبرد اين هم پيشبند ميبنند دارد [مدفوع] او را تجزيه ميكند هيچ چيزي باعث فخر نخواهد شد هم آن كه دارد ميفهمد دارد امتحان ميدهد هم اينكه ندارد احساس حقارت در جامعهٴ اسلامي نميكند مسخره كردنِ طرفين كه حرام شد نه اين غمگين است نه آن خوشحال و نظام هم كه بدون اين وضع نميگردد فرمود ما تفاوت را در جامعهٴ انساني تحكيم كرديم ﴿ليتخذ بعضهم بعضاً﴾[42] نه يك طرفه بعضي بعضي را با تسخير ممدوح متقابل يكديگر را مسخر كنند يعني آن كار دارد اين انجام بدهد اين كار دارد او انجام بدهد ﴿ليتخذ بعضهم بعضاً سخريا﴾[43] از آن طرف فرمود احدي حق ندارد آبروي كسي را ببرد ﴿لايسخر قوم من قوم عسيٰ ان يكونوا خيرآً منهم ولانساء من نساء عسيٰ ان يكن خيراً منهن﴾[44] مسخره كردن هتك حرمت كردن حرام است از اين طرف هم فرمود تسخير متقابل عامل برقراري نظم است فتحصل [پس به دست ميآيد كه] آنچه كه از طرف خداي سبحان است چون خبيرِ بصير است توزيعْ عادلانه است عدالت اقتضا ميكند كه به چه كسي هر چه شايسته است بدهد يك مطلب و هرگز دادن يا ندادن را خداي سبحان دليل تكريم يا تحقير ندانست اين دو مطلب, وظيفهٴ مردم در برابر خداي سبحان آن است اگر دارند خوشحال نباشند اگر از دست دادند غمگين نباشند اين سه مطلب, وظيفهٴ مردم بين خودشان تسخير ممدوحٍ متقابل است كه هيچ كسي احساس حقارت نكند يا احساس گردن فرازي نكند اين چهار مطلب اين است كه او ﴿يبسط الرزق لمن يشاء ويقدر﴾ هيچ جا براي اين نميماند كه انسان از نظام گله كند اگر به كسي كه وضع مالياش خوب است خداي سبحان اجازهٴ اين هوس را نداد كه مبادا در خود بپندارد كه من عند الله كريم و اجازه نداد كاري بكند كه عواطف ديگران مجروح بشود اين مال كسي به دنبالش نميرود براي اينكه آنها خيال كردند مال نشانهٴ كرامت است و نشانهٴ برجستگي در جامعه است و هر دو را كه قرآن خط قرمز كشيد فرمود نه نشانهٴ آن است نه مجوّزِ اين
سؤال ...
جواب: بله چرا دارد در قرآن همه را به كار وادار كرد ولي ميفرمايد ﴿فامشوا في مناكبها﴾[45] ﴿فابتغوا عند الله الرزق﴾[46] فرمود كار كنيد تلاش كنيد كوشش كنيد بر دوش زمين سوار بشويد چون يك موجود متحرك كه دارد حركت ميكند به تعبير قرآن زمين يك چيز رواني است انسان بخواهد بر دوش يك چيزي [كه] در حال حركت سوار بشود سخت است فرمود مُنِكب زمين دوش زمين كوهها و دشتها برويد روزي بگيريد اين را ميگويد بعد ميفرمايد شما نگاه كنيد خيليها تلاش ميكنند تلاش يكنواخت است اما در برداشت گوناگون است بعضيها زياد گيرشان ميآيد بعضيها كم گيرشان ميآيد يك كسي هست كه اينها را تنظيم ميكند يا ما بايد قائل به بخت و اتفاق و شانس بشويم يعني بگوييم عالم هرج و مرج است يا بايد بگوييم اگر مال به اندازهٴ كار است خيليها با يك سلسله كار مشترك ميروند اما اين مغازهاي است كه دو نفر باز كردند ميبينيد مشتريها به سراغِ يك مغازه ميآيند كنار او خالي است فرمود يكي از آيات الاهي اين است كه او قابض و باسط است و من آياته اين است در قرآن اين نحوهٴ قبض و بسط را كه به بعضي زياد به بعضي كم ميدهد از آيات الاهي قائل است كار مشترك است خيليها كنار هم كار ميكنند كندوكاو ميكنند دو تا كشاورز با هم كار ميكنند دو تا پيشهور با هم مغازه باز ميكنند دو نفر با هم درس ميخوانند ميبينيد براي يكيشان حوادث و گرفتاريها پشت سر هم پيش ميآيد در راه ميماند آن يكي همينطور جلو ميرود يا بايد گفت عالَم هرج و مرج است و شانس است كه عقل و وحي اين را ميگويد محال است يا يك نظمي در كار است اگر نظم در كار است چه اينكه در كار است آن ناظم دارد كارها را اداره ميكند يك كسي هست كه ميگرداند لذا مسئلهٴ قبض و بسط رزق از آيات دالهٴ بر وجود خداي سبحان تلقي شده است اما آن مقداري كه انسان موظف است تلاش كند آن كه بر او لازم است بحث در نحوهٴ قبض و بسط خداست بحث در وظيفهٴ انسان در برابر تحصيل مال نيست آن از بحث اين آيه بيرون است البته بحث در اين است كه دربارهٴ اين اموالِ موجود انسان چه كند آيا داشتن انسان را به فساد بكشاند يا نداشتن انسان را به فساد بكشاند؟ رابطهٴ عبد و مولا با داشتن و نداشتن عوض ميشود؟ رابطهٴ بندگان بعضهم بالقياس الي بعض با داشتن و نداشتن عوض ميشود يا همهٴ اين روابط روابط حسنه است؟ انسان در برابر مالش موظف است كه مالِك مال باشد نه مملوك مال مال او را مسخَّر نكند نگفتند اگر يك لباس نو شما از خياط گرفتيد آورديد ميخواهيد بپوشيد يك دعايي بخوانيد بعد بپوشيد؟ انسان همينطوري لباس ميپوشد يا يك چيزي ميگويد بالاخره؟ نگفتند مستحب است انسان كه يك لباس نو ميخواهد بپوشد به لباس خطاب بكند كه تو آبروي من را نبر كاري نكن كه من با پوشيدن تو فخر كنم و عند الله بي آبرو بشوم؟ مگر نگفتند اگر كسي يك لباس نو ميخواهد بپوشد به خداي سبحان عرض كند «اللهم البسني لباس الإيمان و زيّني بالتقويٰ»[47] براي همهٴ چيزها برنامه ذكر نكردند؟ نگفتند اگر يك پوشيدني كه عواطف يك عده را جريحهدار ميكند آن ممنوع است؟ نگفتند تظاهر به ثروت ممنوع است؟ پس روابط بين مال و مالك بين افراد بين بندگان خدا همه روابط تبيين شده است روابطِ حسنه است آنچه كه در قرآن اين قبض و بسط را به عنوان آيات الاهي ميشمارد براي آن است كه خيليها با هم ميروند كار ميكنند يكي بين راه ميماند يكي ميرود خيليها هم با هم ميآيند درس ميخوانند يكي ميماند يكي ميرود با هم ميآيند حوزه با هم ميروند دانشگاه با هم ميروند بازار با هم ميروند مزرع و مرتع يكي ميماند يكي ميرود اينچنين نيست رزقهاي علم مال و امثال ذلك بر اساس شانس باشد كه يك امر باطل و موهومي است يا هرج و مرج باشد منتها آنكه دارد بايد بداند مبتلاي به داشتن است آن هم كه ندارد بايد بداند مبتلاي به نداشتن است آنكه محل ابتلاي خود ماهاست اين است و آن اين است كه اگر يك كسي با ديگران وارد حوزهٴ علميه شد براي ديگران موانع پشت سر هم پيش آمد بيماري مرگِ بعضي از بستگان علل و عوامل ديگر او يك قدري رفت و ايستاد رفت و ايستاد رفت و ايستاد و رفيقش بالا رفت حالا آنكه بالا رفت در درجات علمي مبتلاي به علم است نبايد بگويد خداي سبحان مرا گرامي داشت و با اين علمش فخر كند آن هم كه ندارد مبتلاي به حدِّ متوسِط از سواد است همهٴ اينها روزي است و هيچ كسي نميتواند خود را عند الله مكرَّم بداند چون روز ظهور كرامت فرداست «الغنيٰ و الفقر بعد العرض علي الله»[48].
سؤال ...
جواب: چرا توفيق الاهي تواضع ميآورد نه تفاخر يك وقت است امتحان ميكند خداي سبحان يك وقت است توفيق ميدهد آن كسي كه از علمش حداكثر بهرهٴ ممدوح را براي خود و ديگران ميبرد خداي سبحان علل و عوامل را وفق هدف او قرار ميدهد توفيقش ميدهد كه بيشتر پيشرفت كند يك وقت است يك كسي وقتي سخن از علم مطرح است خود را بالاتر ميبيند و ديگري را تحقير ميكند ميگويد چون من عالمم او نيست به ما گفتند به عالم احترام كنيد و به او گفتهاند توقع احترام نداشته باش به ماها گفتهاند به علما احترام كنيد به علما گفتند مبادا از كسي توقع احترام داشته باشي «من احب ان يتمثل له الرجال قياماً فليتبوّء مقعده من النار»[49] اين در روايات ما هست يعني اگر كسي علاقمند است وقتي وارد شد يك عده براي او بلند شوند اين جايگاهش در آتش است به او گفتهاند توقع نداشته باش به ما گفتهاند به او احترام بكن اگر كسي دوست داشته باشد يك عده پيشش بايستند اين در روايات حب جاه و رياست آمده كه جاي چنين آدمي جهنم است اما به ما گفتند «و من اكرم عالماً فقد اكرمني»[50] از اين طرف گفتند عالم را احترام بكن از آن طرف به عالم گفتند تو توقع نداشته باش تو وظيفهات آن است كه بگويي من در كلاس امتحان نشستهام به ماها هم گفتند علم و عالم را اكرام بكنيد
سؤال ...
جواب: بله فقيه يعني چه؟ فقيه را هم معنا فرمودند فقيه كسي است كه هيچ كسي، الفقيه كل الفقيه كسي است كه به عيب دنيا به درد دنيا به دواي دنيا بصير و بينا باشد آن بياني كه مرحوم كليني از امام باقر(سلام الله عليه) در تبيين فقه و فقاهت ذكر كرده اين است فرمود اگر كسي فقيه بود بدي دنيا را ميفهمد درد دنيا را ميفهمد اگر درد دنيا را فهميد و دواي دنيا را هم فهميد اين ميشود فقه ممدوح كه خداي سبحان او را به اين نعمت متنعم كرده است حالا اگر كسي اينچنين نبود «المستاكل بعلمه»[51] بود اين بابي كه در اصول كافي هست به نام «المستاكل بعلمه»[52] يعني درس خواندن و عالم شدن يك بازاري است براي او فاضل شده است يك مغازهاي باز كرده مغازهٴ علم فروشي اين «المستاكل بعلمه»[53] است نبايد بگويد من براي اينها زحمت كشيدم درس گفتم بحث كردم بايد بگويد كه اين همه علما زحمت كشيدند تا مرا به بار آوردند من هم دارم يك گوشه را جبران ميكنم نبايد بگويد من براي اينها زحمت كشديم خوب تو را اين همه علما و معلمين تربيت كردند ديگر اينچنين نيست كه اگر كسي يك چيزي امروز دارد امروز پايان كار باشد اين بيان حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود «الغنيٰ و الفقر بعد العرض علي الله»[54] يعني بعد از اينكه همه عرضه شدند بر خداي سبحان معلوم ميشود كه دارد كه ندارد يك كسي بگويد من زحمتها كشيدم درس خواندم ميگويند خوب اين احترامها را هم كه ديدي درس خواندي براي اينكه پيش مردم محترم بشوي شدي با القاب از تو تجليل كنند كردند پشت پاكت و درون پاكت را دو گونه اگر مينوشتند نگران بودي تو براي اين درس خواندي اين است كه انسان اگر درد خودش را نداند مبتلاي به اين وضع است فرمود ما بعضي را به علم به دانستن مبتلا ميكنيم بعضي را به ندانستن مبتلا ميكنيم تا ببينيم چه ميكنند بالاخره، همه عالم باشند نميشود همه جاهل باشند نميشود همه متمكن باشند نميشود اين نظام موجود احسن النظام است يك كسي هم دارد اداره ميكند اينها را، فرمود روابطتان بايد اينچنين باشد ﴿و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضاً سخريا﴾[55] يك عالم ميتواند جاهل را مسخره كند؟ نه ميتواند تسخير يك جانبه كند؟ نه تسخير ممدوح متقابل او هم بايد خدمتگذار اينها باشد ديگر بنابراين چيزي در اين قسمت نميماند كه قرآن كريم او را تبيين نكرده باشد
سؤال ...
جواب: خيليها هستند كه از راه حلال به دست ميآورند بعد معصيت ميكنند ديگر.
سؤال ...
جواب: بله ديگر خدا به اينها رزق حلال داد منتها بيراهه صرف ميكنند مثل اينكه علم داد بيجا صرف ميكنند تلاش كرد خدا هم به او روزي داد او در موقع مصرف كردن بيراهه ميرود لذا در اين قسمتهاي قرآن كريم اين قبض و بسط به عنوان آيت الاهي ذكر شده است و فرمود ما ميدانيم كه به كه بدهيم به كه ندهيم اينجا كه فرمود در همين آيهٴ محل بحث كه ﴿الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر﴾ يقدر يعني تنگ ميگيرد اينكه فرمود ﴿وذاالنون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر﴾[56] يعني فظن ان لن نضيّق عليه نه نقدر يعني بر او قدرت نداري هرگز پيامبر گمان نميكرد كه خدا بر او قدرت ندارد، نه گمان كرد كه تاكنون كه مشمول لطف ما بود ما سخت نميگيريم ﴿و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه﴾[57] من قُدِرَ يعني كسي كه روزياش تنگ گرفته شده يَقدر يعني يضيّق ﴿فظن ان لن نقدر﴾[58] يعني ظن ان لن نضيّق عليه خيال كرد كه ما تنگ نميگيريم سخت نميگيريم بر او بعد ديد سخت گرفتيم قرآن كريم اين را به عنوان يك آيت ميداند چون خدا قدير است و عليم ميداند كه در حد يك مقدار ممكن كه را به مال بيازمايد كه را به فقر بيازمايد در حد يك امتحان معقول و ممكن در سورهٴ توبه بحثي كه مربوط به ذيل است ذكر شده چون در اين آيهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر و فرحوا بالحياة الدنيا﴾ ذكر شده اين فرحوا كه مال متنعمين است در برابر آن ﴿صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾[59] كه مال اولوالالباب بود اول اولوالالباب ﴿صبروا إبتغاء وجه ربهم﴾[60] اينها ﴿فرحوا بما عند الله﴾ اين ﴿فرحوا بالحياة الدنيا﴾ را قرآن كريم ميفرمايد نشانهٴ فرحشان اين است در سورهٴ توبه آيهٴ 81 به بعد ميفرمايد اين علاقمندان به دنيا رابطهشان را با خدا قطع كردند لذا وقتي مسائل جنگ پيش ميآيد سعي ميكنند كه به همراه پيامبر نروند به جبهه پشت سر بمانند بعد هم خيلي خوشحالاند كه نرفتند جبهه ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾[61] يعني اينها كه نرفتند به جبهه خوشاند كه نرفتند عدهاي قيام كردند رفتند اينها گرفتار قعود و نشستن بودند ماندند قاعدين شدند اما قاعدي نبودند كه قائمين را كمك كنند قاعدي بودند كه خوشحالاند كه نرفتند ﴿فرح المخلفون﴾ به چه چيزي فرحوا؟ ﴿بمقعدهم خلاف رسول الله﴾[62] بمقعدهم يعني بقعودهم خلاف يعني پشت سر حضرت با همراهان رفتند اينها پشت سر حضرت نشستند به اين خوشند اين فرح به دنياست براي اينكه كسي كه ﴿اثاقلتم إلي الارض﴾[63] شد ميل به زمين او را كشاند و ميخواهد در اينجا بماند چون نسبت به آينده كار آبادي نكرده است اين خوشحال است اين جزء آن كساني است كه ﴿و فرحوا بالحياة الدنيا﴾ است و اصل مسئلهٴ رزق را كه قبض و بسطش هر دو آزمون الاهي است اين در سورهٴ قصص اينچنين بيان شده در سورهٴ قصص آيهٴ 81 و 82 جريان قارون را كه ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئةٍ ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين﴾[64] ما او و زمين را گرفتار خسف كرديم زمين اينها را فرو برد نه خودش توانست انتصار كند انتقام بگيرد نه كسي هم ناصر او بود او نه منتصر بود نه ناصر داشت نه خود قدرت انتصار و انتقام داشت ﴿و ما كان من المنتصرين﴾[65] نه ناصري داشت كه او را ياري كند ﴿و اصبح الذين تمنّوا مكانه بالأمس يقولون ويْكأنَّ الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر لولا ان مَّنَّ اللهُ علينا لخسف بنا ويْكأنَّه لايفلح الكافرون﴾[66] اين طبقهٴ محروم گفتند خدا بر ما منت گذاشت كه به ما مال نداد والا ما هم مثل اين گرفتار ميشديم براي اينكه ديروز كه با زرق و برق از جلوي ما ميگذشت ما ميگفتيم اي كاش ما هم ميداشتيم كه گفتند ﴿يا ليت لنا مثل ما أوتي قارون﴾[67] اينها هم اگر داشتند مثل او ميكردند ديگر به دليل اينكه وقتي قارون را با آن وضع ميديدند ميگفتند اي كاش ما هم ميداشتيم ما هم همينطور حركت ميكرديم امروز كه قارون را به روز خسف ديدند گفتند خدا را شكر كه خدا به ما نداد معلوم ميشود بعضي از موارد كه خداي سبحان به انسان نميدهد منتي بر آدم ميگذارد كه به آدم نميدهد ﴿و اصبح الذين تمنّوا مكانه بالأمس﴾[68] اينها كه ديروز ميگفتند اي كاش ما هم مثل او داشتيم امروز ميگويند خدا را شكر كه به ما نداد ميگويند ﴿يقولون ويْكأنَّ الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده ويقدر لولا ان مَنَّ الله علينا﴾ اگر بر ما منت نميگذاشت ما را به اين وضع ساده اداره نميكرد ما را هم سرمايهدار ميكرد ﴿لخسف بنا ويْكأنَّه لا يفلح الكافرون﴾[69] مشابه اين بيان را در سورهٴ عنكبوت هم در آيهٴ 62 فرمود ﴿الله يبسط الرزق لمن يشاء من عباده و يقدر له﴾ چرا ﴿انَّ الله بكل شيءٍ عليم﴾[70] يك استدلال لطيفي اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در نهج البلاغه دارد براي اينكه انسان را در برابر سرمايهدار و ثروتمند معجِب نكند كه برفرض يك ثروتي را ديد خودش را نبازد خلاصه فرمود اين ثروت و اموال براي ادارهٴ امور زندگي است ولي اين كمال نيست داشتن كمال نيست استدلال حضرت اين است كه داشتن كمال نيست براي اينكه خداي سبحان اين ثروت را به رسولش نداد به حبيبش نداد اگر بگوييد اين كمال است معنايش اين است كه اين كمال را خدا به پيغمبر نداد و اين قابل قبول نيست و از اينكه نداد معلوم ميشود كمال نيست كه حضرت كمالي را فاقد باشد بنابراين اين ميشود يك امانت اگر امانت شد ديدِ ديگران دربارهٴ يك سرمايهدار هم يك ديدِ امين خواهد بود انسان يك آدم فقيري كه ببيند با يك آدم غني اگر بتواند اين دو را يك گونه ببيند وظيفهٴ خودش را هم انجام داد كه غني در چشم او عظيم جلوه نكند و فقير در چشم او حقير جلوه نكند اين استدلال را در نهج البلاغه ملاحظه ميفرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[2] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[3] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 23.
[4] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 43.
[5] ـ كافي، ج 2، ص 131.
[6] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[7] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[8] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[9] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[10] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[11] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[12] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 12.
[13] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[14] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 14.
[15] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 14.
[16] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 13.
[17] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 14.
[18] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 15.
[19] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 37.
[20] ـ كافي، ج 2، ص 307.
[21] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[22] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[23] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[24] ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 27.
[25] ـ سورهٴ فجر، آيات 15 ـ 17.
[26] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 17.
[27] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.
[28] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 17.
[29] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 22.
[30] ـ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 219.
[31] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 22.
[32] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.
[33] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 23.
[34] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 31.
[35] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 31.
[36] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[37] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[38] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[39] ـ سورهٴ رخرف، آيهٴ 32.
[40] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[41] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 11.
[42] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[43] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[44] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 11.
[45] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 15.
[46] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 17.
[47] ـ وسائل الشيعة، ج 5، ص 50.
[48] ـ نهج البلاغة، حكمت 452.
[49] ـ بحار الانوار، ج 73، ص 38.
[50] ـ جامع الاخبار، ص 38.
[51] ـ كافي، ج 1، ص 46.
[52] ـ كافي، ج 1، ص 46.
[53] ـ كافي، ج 1، ص 46.
[54] ـ نهج البلاغة، حكمت 452.
[55] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 32.
[56] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 87.
[57] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 7.
[58] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 87.
[59] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.
[60] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.
[61] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 81.
[62] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 81.
[63] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 38.
[64] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 81.
[65] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 81.
[66] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 82.
[67] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.
[68] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 82.
[69] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 82.
[70] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 62.