به گزارش ایکنا از قم، به نقل از روابط عمومی مرکز فقهی ائمه اطهار(ع)، آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی، استاد درس خارج حوزه، صبح امروز، ۲۶ فروردینماه در ابتدای درس خارج اصول در مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) به بیان مطالبی درباره حضور قرآن در نظام آموزشی حوزه پرداخت که در ادامه با هم میخوانیم:
پیش از آغاز بحث در اصول، لازم میدانم نکتهای را متذکر شوم. در ماه مبارک رمضان گذشته، برخی از روحانیون متأسفانه از طریق رسانه ملی حملات ناروا و ناآگاهانهای را متوجه حوزههای علمیه کردند؛ حملاتی که، اگر بنا را بر خوشبینی بگذاریم، از سر بیاطلاعی بود. از جمله اینکه مدعی شدند قرآن در نظام آموزشی حوزه جایگاهی ندارد. این ادعا نادرست است؛ خصوصاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دروس تخصصی تفسیری در حوزهها رواج پیدا کرد.
مرحوم والد ما از پیشگامان تأسیس دروس تخصصی در حوزه علمیه بودند. از جمله این دروس میتوان به درس تخصصی تفسیر، درس تخصصی رجال و نیز درس تخصصی نهجالبلاغه اشاره کرد. در همین زمینه، خاطرهای مهم از ارتباط ایشان با مرجع عالیقدر، آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی وجود دارد که خود ایشان نیز آن را نقل فرمودهاند. در آغاز یکی از سالهای تحصیلی حوزه، مرحوم والد ما با آیتالله مکارم تماس گرفتند و اظهار کردند که قصد دارند درس نهجالبلاغه را در حوزه برقرار کنند و از ایشان درخواست کردند که این مسئولیت را به عهده بگیرند. آیتالله مکارم در پاسخ فرمودند که تمام برنامههایشان تنظیم شده و حتی یک دقیقه وقت خالی ندارند، بنابراین با پوزش، از پذیرش این درخواست عذر خواستند.
اما فردای همان روز، خود ایشان تماس گرفتند و پرسیدند: «بفرمایید درس کجا و چه ساعتی برگزار میشود؟» مرحوم والد ما تعجب کردند که آیتالله مکارم دیروز خودشان گفته بودند که وقت ندارند. آیتالله مکارم فرمودند: «دیشب خواب دیدم که با جمعی از دوستان عازم سفر به عراق هستیم. همگی گذرنامه داشتند. به من گفتند شما گذرنامه دارید؟ پاسخ دادم که نه. هر چه جیبهایم را گشتم، گذرنامهای نیافتم. در نهایت، در یکی از جیبهایم نامهای بود که شما در آن از من دعوت کرده بودید برای تدریس نهجالبلاغه، یا شاید صفحهای از متن نهجالبلاغه بود. وقتی آن را نشان دادم، مأمور گفت: همین کافی است، بفرمایید عبور کنید.» این خاطره گواه روشنی است بر اهتمام بزرگان حوزه به قرآن و معارف اهل بیت(ع)، و نیز بیانگر نقش مهم دروس تخصصی در ساختار علمی حوزههای معاصر است.
از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، توجه ویژهای از سوی بزرگان حوزه به ساماندهی علمی و تربیتی حوزههای علمیه معطوف شد. در ۱۰ سال نخست پس از انقلاب، اداره امور حوزه عمدتاً بر دوش والد ما و چند تن دیگر از بزرگان بود. من از نزدیک شاهد تلاشهای طاقتفرسای ایشان بودم؛ لحظههایی که تمام وقت و توان خود را در راه انتظام و ارتقای سطح علمی حوزه صرف کردند، آن هم در شرایطی که در ابتدای امر، حوزه از نظر ساختار اداری و آموزشی وضعیت منظم و سامانیافتهای نداشت. بسیاری از بنیانهای ساختاری که امروز در حوزه بهعنوان پایههای دروس تخصصی شناخته میشود، در همان دوره پیریزی شد. در آن زمان، تفسیر جوامعالجامع بهعنوان درس رسمی و الزامی در برنامه آموزشی حوزه گنجانده شد، و بهتدریج دروس تخصصی تفسیر در حوزه رایج و فراگیر شد. در گفتوگویی که اخیراً با مدیریت محترم حوزه داشتم، ایشان فرمودند که در حال حاضر بالغ بر ۲۰۰ درس تفسیر در حوزههای علمیه فعال است. در گذشته، شمار این رشتهها بسیار اندک بود، اما امروز ۲۰۰ درس تخصصی و عمومی تفسیر را در حوزه برگزار میکنند.
گاهی این ایراد مطرح میشود که در متون اصولیِ رایج، بهویژه در جلد اول کتب اصول مثل «کفایة الأصول»، اثری از آیات قرآن دیده نمیشود و در جلد دوم نیز تنها دو آیه مورد بحث قرار میگیرد که آن هم گذراست. با نهایت احترام به بزرگی که این سخن از ایشان نقل شده، باید در صحت این ادعا تأمل کرد. من شخصاً نسخه چاپ آلالبیت از کتاب کفایة الأصول را که دارای فهارس فنی و موضوعی دقیق است، بررسی کردهام. در این دو جلد، مجموعاً به ۳۶ آیه قرآن استدلال شده است. علاوه بر آن، بسیاری از بزرگان علم اصول پس از مرحوم آخوند، آیات متعددی را در مباحث اصولی وارد کردهاند. حتی خود ما در همین دوره دوم از تدریس، و در حالی که هنوز در مباحث «تعبدی» و «توصلی» هستیم، بیش از ۱۰ آیه را در تحلیل و استدلال وارد بحث کردهایم. با این توضیحات، چگونه میتوان گفت که در علم اصول، مطلقاً توجهی به قرآن کریم نمیشود؟ این ادعا، هم خلاف واقع است و هم دور از انصاف.
مرزهای موضوعی علوم حوزوی و جایگاه استناد به قرآن
در اینجا لازم است به یک نکته بدیهی، اما گاه مغفولمانده اشاره کرد: اصول فقه، منطقی است برای فهم قرآن و سنت؛ و طبیعتاً نمیتوان انتظار داشت که در خود این منطق به آیات قرآن استناد شود، آن هم بهعنوان دلیل. اگر چنین باشد، دور لازم میآید، چراکه قرار است اصول ابزار فهم آیات باشد، نه محل تمسک به آنها. برای روشنتر شدن این نکته، کافی است نگاهی بیفکنیم به کتاب المنطق اثر مرحوم مظفر؛ در آنجا شاید به هیچ آیهای از قرآن استدلال نشده است. یا اگر به کتاب حاشیه بر تهذیب المنطق ملاعبدالله مراجعه کنیم، به خاطر نمیآورم که حتی یک آیه در آن مورد استناد قرار گرفته باشد. همینطور در آثار فلسفی علامه طباطبائی(رضواناللهعلیه)، از جمله بدایة الحکمة و نهایة الحکمة، در سراسر این دو جلد نمیتوان شاهد مسئلهای بود که در آن به آیات قرآنی تمسک شده باشد.
البته نباید هم چنین انتظاری داشت، چون فلسفه، علمی است که موضوع آن، مفاهیم و مسائل عقلی محض است. آیا میتوان برای اثبات «أصالة الوجود» یا «أصالة الماهیة» به آیات قرآن استناد کرد؟ خیر، زیرا دلالت آیات، ظنی است، و در مباحث عقلی، آنچه مورد نیاز است دلیل یقینی و برهانی است. البته میتوان از آیات، مؤیدات مفهومی یا الهامی دریافت کرد، اما این مؤیدات نمیتوانند جایگزین برهان شوند. همانگونه که در بحث کرویّت زمین، گفته میشود بعضی از آیات قرآن ظهور در کروی بودن زمین دارند، اما این ظهورات نمیتوانند حجت قطعی باشند، زیرا فاقد دلالت قطعیاند. منطق بحث اقتضا میکند که هر مسئله، متناسب با موضوع خود، از نوع خاصی از دلیل استفاده کند. در ریاضیات، آیا کسی انتظار دارد به آیات قرآن استناد شود؟ مگر قرآن کتابی برای مسائل ریاضی است؟
البته، دغدغه توجه بیشتر به قرآن در حوزهها، دغدغهای بسیار شریف و کاملاً بجاست. بیتردید، حوزه باید هزاران برابر بیش از آنچه تاکنون به قرآن پرداخته، به آن توجه کند؛ اما این مسئله صحیح را نباید با ادعای ناصوابی نظیر «در حوزه هیچ خبری از قرآن نیست» خلط کرد. ما که سالها با فضای درسی حوزه سر و کار داشتهایم، بهخوبی میدانیم که این سخن، نهایت بیاطلاعی از وضعیت واقعی حوزههاست. بله، گاه برخی بزرگان با نگاهی بلند و آرمانی میگویند «هیچ»؛ اما مرادشان آن است که نسبت فعلی حوزه با آن سطح مطلوب، بسیار فاصله دارد، نه اینکه مطلقاً کاری انجام نشده باشد.
در همین سالهای اخیر، شاهد پیشرفتهای عینی در این زمینه بودهایم. برای نمونه، در مرکز فقهی ما مجموعهای تحت عنوان آیات فقه پزشکی منتشر شد. یا درباره مرحوم والد ما ـ با آنکه در فلسفه بسیار زبده بودند و مطالعات عمیقی داشتند ـ باید گفت که عمده فعالیت علمی ایشان در فقه و اصول متمرکز بود. ما آثار فقهی و اصولی ایشان را گردآوری کردیم و صرفاً آن بخشهایی را که در آنها به قرآن استناد شده بود جدا کردیم؛ حاصل این کار، دو جلد قطور شد به نام فقه القرآن.
همچنین، از مجموعه آثار حضرت امام خمینی(رضواناللهعلیه) نیز که شامل نوشتههای اصول، فقهی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی، سیاسی است، یک جلد مستقل و قطور درباره استنادهای قرآنی تهیه شده که مرکز نشر آثار ایشان آن را منتشر کرده است. با وجود این شواهد روشن، چگونه میتوان با وجدان علمی و صداقت گفت که «حوزه هیچ اعتنایی به قرآن ندارد»؟ این سخنی نادرست و بیپشتوانه است.
فقه و جایگاه حوزه در تربیت قرآنی حوزویان
بارها و بارها این نکته را متذکر شدهام که دقتهایی که فقهای ما در استنباط احکام از آیات قرآن مبذول داشتهاند، در بسیاری از موارد، فراتر از آن چیزی است که در تفاسیر رایج مشاهده میشود. بهطور نمونه، در آیه «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ إِلّا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ» دهها و بلکه صدها تحقیق فقهی دقیق در آثار فقها صورت گرفته که مشابه آنها در تفاسیر به ندرت یافت میشود. چرا به این گنجینههای استنباطی توجه نمیشود؟ اگر نگاهی به حاشیههای مکاسب و رسائل بیفکنند، درخواهند یافت که محشّین این آثار چه اندازه با ظرافت و دقت به آیات قرآن پرداختهاند. با وجود این تلاشها، آیا باز هم میتوان بهدرستی ادعا کرد که در حوزه به قرآن توجهی نمیشود؟ چنین سخنی، بیانصافی آشکاری است.
مجدداً تأکید میکنم، اگر مقصود از انتقاد، آن باشد که حوزه باید بیش از پیش به قرآن توجه کند، این نکته کاملاً بجا و پذیرفتنی است. خود ما نیز در مسیر همین دغدغه گام برداشتهایم. در بحثهای فقه سیاسی، سه سال متوالی، در جلساتی که چهارشنبهها برگزار میشد، بهطور مستمر مشغول تبیین مبانی قرآنی نظریهی امام خمینی(ره) «الإسلام هو الحکومة» بودهایم. حاصل این تلاشها کتابی ۳۰۰ صفحهای است با عنوان آیات حکومت در قرآن. همچنین در بررسی پنج قاعده فقهی که در جلد چهارم قواعدفقهیه به چاپ رسیده حدود صد آیه مورد استدلال قرار گرفته است. آیا اینها محصول حوزه نیست؟ آیا این مباحث در بطن و متن حوزه رشد نکردهاند؟
این دستاوردها نه محصول شخصی نگارنده، بلکه حاصل تربیت در همان محیط حوزه است. گاه گفته میشود فلان مفسر یک دوره تفسیر نوشته و این صرفاً کار شخصی اوست؛ اما این سخن در ظاهر درست و در باطن گمراهکننده است. آن عالم در کجا تربیت شده؟ در کدام محیط علمی رشد کرده؟ غیر از دروس متعارف حوزه، چه خوانده؟ مگر نه اینکه همین مباحث و همین گعدههای علمی حوزوی، زیرساخت فکری و علمی نگارش آن تفسیر را فراهم کردهاند؟ همین حلقات علمی، همان قیل و قالهای طلبگی، بستری شدهاند برای تولید آثار فاخر.
بهطور نمونه بارز، تفسیر عظیم تسنیم را باید یاد کرد که یکی از افتخارات فکری و علمی مکتب شیعه است. وقتی گفته میشود این تفسیر بالغ بر ۸۰ جلد است و نگارش آن حدود ۴۰ سال به طول انجامیده، باید دانست که این حجم از استقامت و پشتوانه علمی هرگز حاصل یک روند معمولی نیست. این اثر، تنها با عنایت ویژه الهی، با پشتیبانی علمی عمیق و با انگیزهای برخاسته از ایمان قرآنی امکانپذیر شده است. البته بدیهی است که محتوای آن محل بحث، نقد و بررسی علمی است، و ضرورتی ندارد همه آنچه در آن آمده مورد اتفاق باشد. اما اصل این پروژه و نفس این اهتمام، نشانه روشن عنایت خاص خدای متعال به این شخصیت برجسته و به حوزههای علمیه ماست، و میتوان آن را پرتوی از برکت خود قرآن دانست.
درواقع، تفاسیری که طی ۵۰ سال گذشته در حوزههای علمیه نگاشته شده، از نظر کمیت و کیفیت بیسابقه است. اینگونه نبوده که تنها برخی طلاب متوسط به نگارش تفسیر پرداخته باشند، بلکه بزرگان طراز اول حوزه که در فقه و فلسفه در بالاترین سطوح علمی قرار داشتند وارد عرصه نگارش تفسیر شدند. چگونه میتوان با وجود این شواهد روشن، چنین داوری ناروا کرد که در حوزه، اثری از قرآن و تفسیر نیست؟ این سخن نهتنها ناصواب بلکه ظلمی آشکار به ساحت حوزههای علمیه است. پس نه تنها توجه به قرآن در حوزه مرده نیست، بلکه در حال بالیدن و شکوفایی است؛ مشروط بر آنکه با نگاهی منصفانه و تحلیلی به آن نگریسته شود، نه از سر شتابزدگی و قضاوتهای کلینگر.
تفسیر فاخر المیزان اثر علامه طباطبائی، در همین حوزه و برای فضلای همین حوزه نوشته شد. همچنین در نجف، تفسیر مواهب الرحمن از مرحوم آیتالله سبزواری، یکی دیگر از آثار برجسته تفسیری است که در همین نیمقرن اخیر پدید آمدهاند. با این نمونههای روشن از اهتمام عمیق و نظاممند حوزه به قرآن کریم در سطوح عالی علمی، چگونه رواست که در رسانه ملی، آن هم بهگونهای عمومی و بیپایه، چهره علمی حوزه مخدوش شود و حیثیت نهاد علم دینی چنین به بازی گرفته شود؟ آیا این افراد نمیاندیشند که در پیشگاه خداوند چگونه پاسخ خواهند داد؟ حتی اگر فرضاً کمبودی هم وجود داشت ـ که بحث درباره آن بهجای خود محفوظ است ـ آیا شیوه بیان آن باید چنین باشد که با یک سخن سطحی، اعتبار یک نهاد هزار ساله را زیر سؤال ببریم؟
در مقابل، دهها تفسیر، صدها عنوان کتاب، و هزاران ساعت درس و بحث قرآنی در حوزههای علمیه وجود دارد. آیات اقتصادی قرآن، موضوع آثار متعددی بودهاند؛ آیات اخلاقی، محور دروس و تألیفات فراوانی قرار گرفتهاند. آیا این حجم از کار علمی را باید نادیده گرفت؟ چنین برخوردی مصداق روشن ناسپاسی است. اگر گفته شود ظرفیت قرآن هزار یا حتی میلیون برابر آن چیزی است که ما از آن بهره بردهایم، بیتردید، این سخن درست است؛ قرآن دریای بیکرانی است که تا قیامت هم هر چه از آن استخراج شود، از ژرفای آن کاسته نخواهد شد. اما این واقعیت نباید بهانهای شود برای نادیده گرفتن آنچه بالفعل انجام شده است. ادعاهای بیپایهای از این دست، نه تنها منصفانه نیستند، بلکه ذهن عموم مردم را نسبت به حوزههای علمیه و علمای دین، بهنحوی نادرست و نگرانکننده منحرف میکنند؛ و این خود، خطری است که از ضعف در تدبیر و بیانصافی نشئت میگیرد.
ما در حوزه، گروههایی از علمای بزرگ داشتهایم که جلسات تفسیر هفتگی آنان هیچگاه ثبت و منتشر نشد، اما خود این جلسات، گنجینههایی علمی بودند. از جمله این بزرگان، میتوان به آیتالله احمدی میانجی، آیتالله سیدمهدی روحانی، آیتالله آذری قمی و آیتالله میرمحمدی(ره) و آیتالله شبیری زنجانی دامت برکاته اشاره کرد. این بزرگان، ۴۰ سال بهطور مستمر در جلسات تفسیری هفتگی شرکت داشتند، و بیتردید ثمره این مباحث در درسهای رسمی آنان برای طلاب بازتاب یافته است. آیا با وجود این شواهد روشن، باز هم میتوان گفت که حوزه از قرآن بیخبر است؟
در مطالعه زندگی حضرت امام خمینی(ره)، به هر میزان که تأمل کردم تا علت این عظمت، تعالی، و ژرفای فکری ایشان را دریابم، چیزی نیافتم جز آنکه همه این بزرگیها از قرآن نشئت گرفته بود. امام در تفقه فقهی خود، در آثارش از کتاب الطهارة و کتاب البیع تا مکاسب محرمه، همواره با دقت در آیات قرآن به استنباط پرداختهاند. ما پیشتر عرض کردیم که مجموعه استنادهای قرآنی ایشان در این آثار، گردآوری شده و بهصورت منسجم منتشر شده است. همه اینها از دستاوردهای همین حوزههاست. اینها محصول زحماتی هستند که در محیطهای علمی حوزه و به دست فقیهان و مفسران آن فراهم شدهاند. در برابر این واقعیتها، نباید با بیمبالاتی سخن گفت. اگر نقدی هست، باید با انصاف، آگاهی، و به قصد اصلاح باشد، نه با شتاب، تضعیف و تخریب.