أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آن سفارشهايي که به کميل داشتند عبارت از اين بود که فرمود «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ! ... النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ»؛ اين اصل کلي است. بعد مصداق هم معين کرده است که من ربّاني اين امت هستم و چون رباني اين امت هستم هم در ارتباط با ربوبيت از ديگران تام هستم . هم در تربيب مردم از ديگران تام هستم. مستحضريد که تربيب مضاعف است و بيارتباط با تربيت که ناقص است نيست. فرمود من ربّانيام يعني «شديد الربط بالرب» هستم. هم فيوضات فراواني ميگيرم هم افاضات فراواني دارم.
در خطبه ديگري که قبلاً هم به عرضتان رسيد، در آن خطبه يعني خطبه 108 نهج البلاغه فرمود اين دو صفت خصيصه من است من هم ربّاني اين امت و هم رائد اين امت هستم. هم از آغاز عالم خبر دارم هم از انجام عالم خبر دارم. هم درس نخوانده ميدانم مبدأ چه خبر است هم درس نخوانده میدانم آينده چه خبر است. من ربّاني هستم چون شديد الرب بالرب هستم؛ رب «هو الأول» است و «هو الآخر»، من هم از اول باخبر هستم هم از آخر باخبر هستم؛ لذا در همان خطبه 108 بعد از اينکه فرمود از ربّاني اين امت بهره بگيريد «فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُم»، اين جمله را فرمود: «وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ»، رائد اجوف يايي است و اراده هم از همين باب است. به کسي که پيشرو قافله است قبل از حرکت قافله، به مقصد ميرسد آنجا شناسايي ميکند که کجا جاي مناسب است کجا جاي مناسب نيست؟ چهطور ميشود جاي مناسب را فراهم کرد؟ همه خصوصيات آن مقصد را ميبيند و ميفهمد، يک؛ امينانه برميگردد به مردم گزارش ميدهد، دو؛ ميگويند رائد.
در بعثهها و غير بعثهها به کساني که پيشرو هستند قبل از موسم حج حرکت ميکنند ميروند مکه تا اتاقها و مغازهها و پارکها و خانههاي اجارهاي و محلات رفت و آمد را شناسايي بکنند و اجارهها را مشخص بکنند و بعد برگردند، ميگويند رائد. فرمود من از قيامت برميگردم من از برزخ ميآيم حرف مرا گوش بدهيد تصديق کنيد ما که در حوزه و امثال حوزه درس نخوانديم، چون من رباني هستم، به خدا شديد الربط هستم خدا «هو الأول» است درسهاي اين عالم را من ياد گرفتم به شما ميگويم، «هو الآخر» است جريان بززخ و قيامت و بهشت و جهنم را من ياد گرفتم به شما ميگويم، من رائد هستم. من از آنجا آمدم. اين علي است. فرمود حرف مرا گوش بدهيد مرا تصديق بکنيد من از خودم نميگويم من رفتم آنجا، آمدم خبر دارم، به او رائد ميگويند.
وقتي که از قيامت خبر ميدهد مثل اينکه رفته و آمده، چون مظهر خداست، يک؛ او ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ﴾[1] است، دو؛ آن ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ﴾ اينها را تربيت کرد. مگر شما روي کره زمين شنيديد - تاريخ داريد ولو متنبّيان ولو به دروغ - کسي به دروغ گفته باشد که «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»؟ ادعا هم کرده باشد؟ اين قدر اين حرف بلند است که کسي به آنجا نرسيد و کسي هم به خودش اجازه نميدهد که دروغ بگويد. فرمود «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض»[2]. شما در دامنههاي البرز کمتر زندگي ميکنيد اينهايي که در شمال هستند در دامنه البرز زندگي ميکنند. تهران و امثال تهران اينها از لحاظ ارتباطی با قله دماوند خيلي فاصله دارند - چند تا شيار فاصله است - کوه تهران سيل ندارد براي اينکه او ارتباطش از قله قطع است. بين کوههاي تهران و قله دماوند فاصله خيلي است، چون چند تا درّه و شيار هست. برخي از کوهها هستند که مستقيماً با قله رابطه دارند؛ هر وقت باران آمد آنجا سيل است براي اينکه چند هزار متر را بايد بشويد و بياورد. فرمود سيل علم از من جاری میشود، اين «يسيل» داعيه اوست «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل وَ لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر»؛[3] شما آن جاها شايد کمتر زندگي کرده باشيد. هيچ کس جرأت ندارد روي قله بنشيند، اين قدر بلند است، نفسش قطع ميشود. فرمود هيچ پرنده فکري به من نميرسد، حواستان جمع باشد وقتي بخواهيد علي را بشناسيد «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل وَ لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر»؛ اينها بيانات نوراني حضرت است در نهج البلاغه خودش را معرفي ميکند. فرمود من هر وقت حرف ميزنم سيل توليد ميکنم. اين کساني که اطراف قله مينشينند اين البرزيها ميدانند آن بخشي که هيچ فاصلهاي تا قله ندارند مستقيماً به قله وصل هستند هر وقت باران تند بيايد آنجا سيل است، اما آنجايي که چندين شيار فاصله است مثل تهران و امثال تهران که اين کوههاي تهران الآن سالها ميبينيد - شايد هفتاد هشتاد سال ما يادمان هست - سيلي ندارند، چون ارتباطشان از آن قله قطع است. بين اينها با قله فاصله خيلي است - درّه فاصله است - اما آن بخشي که هيچ فاصلهاي ندارد و مستقيماً با قله رابطه دارند هر وقت باران آمد سيل است.
فرمود: «لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر»، هيچ پرندهاي نميتواند روي قله من پرواز بکند. ميبينيد که هيچ کبوتي نميتواند روي قله پرواز بکند ميخواهد بنشيند نفسش بند ميآيد. «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل»، من هر وقت باران بيايد سيل توليد ميکنم. اين علي ميگويد من رائد هستم از آنجا آمدم، چون ربّاني هستم، يک؛ او «هو الأول و الآخر» است، دو؛ من هم از اول باخبر هستم هم از آخر، سه؛ به تعليم او است، چهار. فرمود همه ما از او داريم. اينطور نيست که ما رفته باشيم جايي درس خوانده باشيم من به شما راست ميگويم، من چون از برزخ آمدم از معاد آمدم از قيامت آمدم از آنجا آمدم «وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ». اين بيان نوراني حضرت امير است و احدي هم چنين ادعاي ندارد.
فرمود: «فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَ اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ»، شما اهل من هستيد قوم من هستيد امت من هستيد من هم از آنجا آمدم مثل کسي که از خود شما باشد - پيشمدينه باشد پيشمکه باشد - برود آنجا و بررسي بکند و هتل تهيه بکند و بعد بيايد، راست ميگويد، نماينده شماست ولي شماست بالاخره رفته آنجا جايي تهيه کرده ميداند کجاست و چهطوري ميشود آنجا خانه تهيه کرد؟ چهطوري ميشود هتل تهيه کرد؟ فرمود من از آنجا آمدم از آنجا خبر ميدهم، راه تهيهاش هم اين است اين است اين است اين است! اين ميشود علي بن ابيطالب. آن وقت آدم حرف او را نخواهد گوش بدهد حرف چه کسي را ميخواهد گوش بدهد؟
فرمود ما که جايي درس نخوانديم که کسي به ما گفته باشد، من رفتم و آمدم. وقتي ذات اقدس الهی تجلي ميکند يک وقتي به اسمي از اسماء خاص تجلي ميکند - همين اسماي نوراني که در جوشن کبير است - يک وقتي با مسمّي تجلي ميکند آنجا هم علم داخلش هست هم عمل. يک وقت است که کسي متخصص در فقه است يا در اصول است يا در کلام است يا در علوم تجربي است يا در طب است يا در فيزيک است يا در شيمي است؛ يک وقت رشتهاش مشخص است؛ يک وقت رباني است همه علوم از يک سو، همه رشتههاي عملي از سويي ديگر، جمع بين علم و عمل از سوي سوم؛ شما هر کدام از اينها را بخواهيد فرمود من متخصص هستم، من رباني اين امت هستم، هم رشتههاي علوم هم رشتههاي اعمال هم جمع بين علم و عمل.
همانطوري که از طرف مبدأ از لقاء الله آمدم از الله و ربوبيت و الوهيت و اوّليت جهان خبر ميدهم، از برزخ هم خبر میدهم، کسي به ما نگفته من خودم رفتم ديدم. اينها جايي که درس نخواندند. فرمود ما خودمان رفتيم ديديم که قيامت چه خبر است؟ بهشت چه خبر است؟ جهنم چه خبر است؟ آنجا چه خبر است و چهطور تهيه ميشود؟ چهطور نجات پيدا میکنيم؟ من رائد هستم.
اين زينب کبري هم بچه همين آقا است. حالا إنشاءالله يک فرصت مناسبي شد عرض ميکنم که زينب کبري که بود، که آنطور صريحاً گفت به ما خيلي خوش گذشت؟ اين را چه کسي ميتواند بگويد؟ - معاذالله - مبالغه کرده؟ همه محققين نقل کردند وقتي ابن زياد ملعون در کوفه سؤال کرد «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ؟ فَقَالَت مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»[4] به ما که خيلي خوش گذشت. بعدها همان محققين نقل کردند که وقتی تنها شد «رقّت و بکت»! بله گريه ميکند انسان است رنج میبرد جاي گريه است. اما آنجا که جاي جلال و شکوه است حرف راستش را زده فرمود به ما که خوش گذشت. چه خوش گذشت؟ اين حصر است فرمود من که جز خوبي چيز ديگري نديدم. حالا يک رازي دارد که - إنشاءالله - در بعضي از جلسات عرض ميکنيم که چه ديد که به او خوش گذشت؟ راست هم گفت به او خوش هم گذشت، چه ديد که به او خوش گذشت؟
ايشان هم فرمود ما رائد هستيم از آنجا آمديم داعي هم نداريم که خلاف بگوييم «وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ» ما صادقانه با شما حرف ميزنيم. اين را در آن خطبه 108 فرمود: «فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ وَ اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ»، و امثال ذلک.
در اين بخش هم فرمود به اينکه «يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ» شما به دنبال چه چيزي ميخواهيد بگرديد؟ آن مقداري که ذات اقدس الهی تأمين ميکند که برای هر کسي ذات اقدس الهی يک رزقي معين کرده و ميدهد، کسي را که گرسنه نميگذارد، به دنبال چيزي ميگرديد که بگذاري و با دست خالي بروي! اين مصلحت نيست. علم بهتر از مال است بالاخره اين مال آبروبر است، کمتر کسي است که به دنبال مال رفته باشد و تا آخر آبرويش محفوظ باشد. اين بيماري آبروبر است. بعضي از بيماريها است مثل سرماخوردگي يا دلدرد و اينها است بالاخره آبروبر نيستند. بعضي از بيماريهاست نظير فلان بيماري – معاذالله - که هر لحظه بايد يک تاسي بياورند و هر لحظه يا بالا يا پايين آبرو نميماند. فرمود اگر دنبال علم و دين نرفتيد به يک سلسله بيماريهاي آبروبر مبتلا ميشويد. در اين دعاها هم ملاحظه ميفرماييد به اينکه خدايا! بالاخره بيماري هست اما ما گرفتار يک بيماري آبروبر نشويم. فرمود کسي که علم نياموخت آخرت نياموخت به فکر دنيا رفت، دنيا براي کسي آبرو نميگذارد حالا يا مشکل سياسي پيدا ميکند يا مشکل اجتماعي پيدا ميکند يا مشکل رواني پيدا ميکند يا مشکل طبي پيدا ميکند. فرمود دنيا بالاخره انسان را رسوا ميکند. اصلش در قرآن کريم است که فرمود حواستان جمع باشد اينجا بوستان است پارک است و درختهاي سرسبز فراوان است شکوفههاي فراواني است ظاهر خوبي دارد اما براي شما هيچ ميوه نميدهد، دنبال اينها نرويد ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾[5]، نفرمود ثمر، زهر فرمود يعني شکوفه.
خدا نويسنده «زهر الربيع» را غريق رحمت کند. او براي اينکه طلاب سرگرم باشند يک تفقّهي داشته باشند يک داستان خوشمزهاي داشته باشند و در آن فضا بگويند و بخندند، اين کتاب «زهر الربيع» را نوشته است. زهر و زهره مثل تمر و تمره، اين زهر جنس است زهره مفرد است مثل تمر و تمره. «زهر الربيع» يعني شکوفه بهار. از اين آيه گرفته شده است که فرمود ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾، حواستان جمع باشد درخت دنيا براي کسي ميوه نميدهد، فقط شکوفه است «از آن سرد آمد اين کاخ دلآويز * که چون جا گرم کردي گويدت خيز»[6]. درخت دنيا از آن جهت که دنياست براي هيچ کس ميوه نميدهد، ميوه در آخرت است. اينجا فقط سرسبزي و شکوفه است که ظاهر فريبايي دارد و انسان را جذب ميکند. فرمود ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾، اين بيان قرآن کريم است. اين بيان قرآن کريم در نهج البلاغه هم آمده که دنيا اين است آخرت اين است شما بايد ترجيح بدهيد دنبال چه برويد و دنبال چه نرويد. آن مقدار ضروری ابزار کار است، آنچه اساس کار است علمي است که هم شما را حفظ ميکند هم جامعه را حفظ ميکند ديگران به برکت شما در کنار سفره شما حفظ هستند.
فرمود: «يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ» علم تو را حافظ است آبروي تو را حفظ ميکند ولي تو بايد زحمت بکشي مال را حفظ بکني «وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا» علم هر چه شما درس بگويي تدريس بکني کتاب بنويسي به اين و آن بگويي بيشتر ميشود. از مال مقداري به فرد ديگری بدهي کم ميشود. با بخشش مال کم ميشود با بخشش علم زياد ميشود اين خصوصيت علم است اين برکت علم است. فرمود: « وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ» آنچه رهآورد مال است حالا بر فرض هم که ترقي بکند همانطوري که مال رفت آن حيثيت و آبروي اجتماعي هم از بين ميرود. پس بنابراين تا ميتواني علم ياد بگير. علم را کميل از چه کسي بايد ياد بگيرد؟ بر همه ما لازم فنّي است که اين کتاب شريف و نورانی تمام نهج البلاغه را داشته باشيم. اين نهج البلاغهاي که سيد رضي(رضوان الله عليه عليه) - حشرش با اهل بيت(عليهم السلام) باشد - در آن وقت خيلي برايش زحمت کشيد و ما در خدمت آن هستيم، اين «بضعة من نهج البلاغه» است اما اين کتاب شريف تمام نهج البلاغه است که نشان ميدهد چرا علي ميفرمايد از من سيل ميآيد؟! در يک خطبه نماز جمعه به اندازه يک سوره «بقره» آدم حرف ميزند؟ يک ماه بخواهد تمرين بکند حفظ بکند نميتواند! حضرت ايستاده خطبه نماز جمعه میخواند و به اندازه سوره «بقره» حرف ميزند. سوره «بقره» يعني سوره «بقره»! هر آيهاش مطالعه دارد اينجا هم هر جملهاش مطالعه دارد. حرفهاي عادي که نميزند. اين است. اگر گفتند تالي تلو قرآن کريم است اين است. البته همهاش از قرآن کريم است اما واقعاً عقل متحير است يک آدم امام جمعه است با وجود کارهاي قبلي آمده اينجا ايستاده دارد راحت سخنراني ميکند، به اندازه يک سوره «بقره» حرف ميزند؟ اين يعني چه؟ شما ببينيد اين خطبههاي نهج البلاغه که الآن در کتاب شريف تمام نهج البلاغه است همين است.
در خطبه نماز جمعه اين را فرمود ببينيد به اندازه يک سوره «بقره» حرف زدند. همه اينها هم هر جملهاش مثل يک آيه است. درس و بحث ميخواهد. اين يعني چه؟ اين است که ايستاد فرمود احدي مثل من تا به حال نيامده است. درست گفت. بعد هم فرمود به اينکه اينها را من از محضر پيغمبر ياد گرفتم؛ لذا خودش فرمود من ربّاني اين امتم. من از آنجا آمدم. من حرف راست ميزنم، من رائد شما هستم از طرف شما هم رفتم، چون اگر کسي امام است از طرف امت هم حرکت ميکند. يک کسي قبل از حج از اينجا برود براي خانواده خودش مثلاً هتل تهيه کند او که رائد نيست، اما اينهايي که بعثهاي دارند يا از طرف حکومت هستند يک عدهاي از اينها زودتر به مکه ميروند - پيشمکه هستند - رائد اين امت هستند. من رفتم براي شما حرف بياورم. شما حرف مرا گوش بدهيد من از طرف شما رفتم. ما که اينجا خودمان ميدانيم چه خبر است. آنجا هم رفتيم که جزئيات را به شما بگوييم. حرف مرا تصديق کنيد من راست ميگويم. اين علي است.
اين خطبهها را شما ملاحظه بفرماييد هوش از سر آدم میپرد. يک امام جمعه ايستاده حالا دارد به اندازه سوره «آل عمران» يا سوره «بقره» خطبه میخواند مثل خود قرآن، گرچه ﴿ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[7] يک وقت است که مدام نصيحت ميکند تکراري است امثال اينها نيست. هر جملهاي مثل همين جملهها بحث ميخواهد. انسان به اندازه سوره «آل عمران» يا سوره «بقره» ايستاده حرف بزند که تمام جملههايش درس و بحثي است؟ اين سرمايه ماست. ما الا و لابد در کنار قرآن کريم بايد اين را داشته باشيم و ائمه(عليهم السلام) هم به همين ارجاع ميدادند؛ بسياري از فرمايشات آنها هم از اينجا گرفته شده است؛ از خود حضرت زهرا(سلام الله عليها) گرفته شده از خود حضرت امير گرفته شده است. از اين سرمايهها غفلت نکنيم.
فرمود که «يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ» اين علمشناسي يک دين است براي اينکه شما با اين ميخواهيد خدا را بشناسيد پيغمبر را بشناسيد اهل بيت را بشناسيد «بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَوَفَاتِهِ» تا زنده است با آبرو است وقتی هم رحلت کرد خوشنام است، خوشنامي نه يعني اسمش را در تابلو بکشند. بعد از اينکه مُرد ميگويند کليني اين چنين گفت. مستحضريد کلين از اين روستاهاي اطراف ري است. وقتي که شما از تهران به طرف قم تشريف ميآوريد دست چپ يک روستايي دارد به نام کلين. پدر مرحوم کليني هم آنجا دفن است. اين کلينی برای آنجا است. يک طلبه از اينجا حرکت ميکند ميرود نجف آبرو ميشود ميشود «جمال حدوثه». هر وقت شما اين کتاب شريف کافي را باز ميکنيد اين جمال حدوثه است، نه يعني بازيهايي که عکسش هست يا فلان، اينها که جميل حدوثه نيست. الآن هر وقت روايتي را نقل ميکنيد کليني اين چنين فرمود کليني اين چنين فرمود اين جميل حدوثه است ساير محدثين ما هم همينطور هستند اين محمدين ثلاث خصيصهاي دارند. بزرگان ديگر ما، آقاي بروجردي اينطور گفت آقاي حائري اينطور گفت فلان شيخ انصاري اينطور گفت آخوند خراساني اينطور گفت، اينها جميل حدوثه است. الآن دو قرن است سه قرن کمتر يا بيشتر است اين محقق اين چنين گفت اين جميل حدوثه است. چرا ما نباشيم؟ چرا ما طرزي زندگي نکنيم که چندين سال بگويند فلان کس اين را گفته فلان کس اين را گفته است. اين وقف شيخ انصاري و آخوند خراساني(رضوان الله عليهما) و ساير مراجع که نيست. ما هم ميتوانيم باشيم. فرمود ميخواهيد نامدار باشيد و نامت بماند؟ به دنبال علم برو. علم با عمل انسان را مظهر هو الباقي ميکند. حشر همه شما علماي بزرگوار با علي و اولاد علي.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره رعد، آيه9.
[2]. نهج البلاغة, خطبه189.
2. نهج البلاغة، خطبه3.
[4]. اللهوف علي قتلي الطفوف / ترجمه فهري، ص160؛ مثير الأحزان، ص90.
[5] . سوره طه، آيه131.
[6] . نظامی، خمسه، خسروشيرين، بخش29.
[7] . سوره شوری، آيه11.