بسم الله الرحمن الرحيم
يکي از کلمات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در بخش کلمات قصار اين جمله نوراني 184 آن حضرت است که فرمود: «وَ قَالَ عَلَيهِ السَّلاَمُ: مَا شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»؛ از آن لحظهاي که حق را به من نشان دادند تاکنون هيچ شکي در آن نکردم؛ حق را خوب شناختم چون به من نشان دادند و از راه ارائه حق من عالم شدم نه از راه درس و بحث. نفرمود درسي که خواندم مدرسهاي که رفتم حرفي که از استاد شنيدم همچنان اثری در من کرد. فرمود مسئله مسئله رؤيت است نه مسئله سمع. من از راه چشم عالم شدم نه از راه گوش، يک؛ به من نشان دادند، دو؛ و من به خوبي ديدم، سه؛ و تاکنون هيچ شکي در آن نکردم، چهار؛ چون براي من بديهي و ضروري بود.
از اينجا معلوم ميشود که انسان همانطوري که از راه مجاري ظاهري عالم ميشود از راه مجاري باطني هم عالم ميشود. انسان همانطوري که چشم و گوش و زبان دارد و به وسيله اين مجاري ظاهر به حوزه و دانشگاه ميرود و علم ياد ميگيرد که اين راه، راه ملکي است راهش براي همه باز است؛ همانطوري که اين مجاري ادراک را ذات اقدس الهی به انسانها داد تا با رفتن به حوزه و دانشگاه دانشمند و عالم بشوند، يک دستگاهي مشابه اين، در درون انسان خلق کرد که آن راهي است که از راه تهذيب نفس و از راه تزکيه در مدرسه طهارت و در مدرسه تزکيه و در مدرسه تطهير در مدرسه تولي و مانند آن ببيند و بشنود.
اين دو راه است، يک؛ و جمع بين اينها هم ممکن است چون مانعة الخلو است نه مانعة الجمع؛ يعني انسان يا از آن راه يا از اين راه بايد به حقائق عالم برسد و عمل کند. اجتماع هر دو ممکن است جمعشان محال نيست مانعة الجمع نيست لذا میتواند هم از راه مجاري ادراکي ظاهري عالم بشود و هم از راه مجاري تطهيري باطن، عارف بشود اين ممکن است. وجود مبارک حضرت امير فرمود: آن لحظهاي که حق را به من نشان دادند تاکنون هيچ ترديدي در آن ندارم، معلوم ميشود که با چشم باطن است نه چشم ظاهر؛ اين چشم باطن را خدا به همه ما داد اين گوش باطن را به همه ما داد همانطوري که در عالم ظاهر، همه داراي چشم و گوش هستند ولي بعضيها به بطالت ميگذرانند بعضي به حوزه و دانشگاه ميرسند، آن يکي ميشود باطل اين يکي ميشود عالم، در درون ما هم اين چشم و گوش هست؛ يعني چشم داريم گوش داريم ذائقه داريم؛ همه ما در مدت عمر کم و بيش خواب خوب را تجربه کرديم يک چيزهايي را در عالم رؤيا ميبينيم، معلوم ميشود که غير از اين بدن و دستگاه بدني و مجاري ادراک يک دستگاه کاملاً جدا و مجهزي در درون ما نهفته است؛ اين خوابهاي خوبي که ما ميبينيم معلوم ميشود که در درون ما روح ما _ گذشته از بدن _ چشم دارد گوش دارد، مجاري ادراکي ديگري دارد.
بعضيها موفق هستند که از هر دو مکتب به جايي برسند اينها کساني هستند که هم خوب، اهلِ حوزه و دانشگاه هستند هم اهل سحرخيزي و مناجات و دعا و مانند آن هستند، موفق هم هستند، بعضيها در اين قسمت موفق هستند از آن قسمت محروم هستند، بعضيها سعيشان بر اين است که از آن راه بروند اين راه را کمتر تجربه کنند؛ ائمه(عليهم السلام) از کساني بودند که موفق بودند از هر دو راه مخصوصاً از راه درون در محضر ولايت و نبوت باشند و اموري را ياد بگيرند. فرمود حق را به من نشان دادند و از آن لحظهاي که حق را به من نشان دادند من ترديد نکردم چون حضرت غير از مکتب رسول گرامي مکتبي نرفته بودند، معلوم ميشود از راه باطن است نه از راه ظاهر، اين يک؛ و سخن از ديدن است و نشان دادن. جريان باطن را به همه نشان ميدهند؛ به عدهاي ميگويند از راه باطن تلاش و کوشش کنيد بلکه ببينيد، درباره يک عده فرمود ما به آنها نشان داديم. درس و بحث ظاهري که عالم ملک است؛ انسان درس ميخواند جاذبه زمين را ميفهمد يا نور را کشف ميکند يا قارهپيما ميسازد يا سفينهپيما میسازد و مانند آن، اينها راههاي زميني است که درس و بحث و تجربههاي ملکي اين شخص را دانشمند ميکند يا اين شخص را فقيه ميکند. راه باطن که راه قلب است، راه ملکوت است، همه موفق نميشوند ولي به ما گفتند تلاش و کوشش کنيد، کوشش کنيد که ببينيد بلکه ببينيد.
در جريان باطن که از آن به ملکوت ياد ميشود، قرآن کريم فرمود ما به انبياء نشان داديم ﴿وَ كَذلِكَ نُري﴾اين «نري» فعل مضارع است و مفيد استمرار. فرمود ما مرتب به ابراهيم خليل باطن عالم را نشان ميداديم ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[1] آنگاه به ما هم گفتند که شما فرزند ابراهيم خليل هستيد؛ هيچ شناسنامهاي بالاتر از اين نيست که قرآن براي ما ذکر کرده است، خيلي قرآن به ما احترام ميکند، به ما فرمود شما بچههاي ابراهيم خليل هستيد ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾[2] شما که فرزندان ابراهيم خليل هستيد نبايد به غرب و شرق باج بدهيد، از او بترسيد و از اين بهراسيد ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ﴾ شما پيغمبرزاده هستيد. به پيغمبر فرمود به ائمه ديگر دستور داد که با مردم از راه احترام حرف بزنيد اين درست است، اول خود خدا حرمت مردم را، بندگان خودش را کاملاً رعايت کرد با ادب حرف ميزند با احترام حرف ميزند ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ بعد ميگويد شما که پيغمبرزاده هستيد شما دنبال هر کاري نرويد. اين نهايت ادب و احترام است، اين شناسنامه ما است. ما اين کتاب را ميبوسيم و بالاي سر ميگذاريم چون خيلي به ما انسانها احترام کرده است، خيلي ادب را رعايت کرده است. اين خداي ما است از او بالاتر فرض ندارد معادل او فرض ندارد، به ما ميگويد آقاياني که پيغمبرزاده هستيد مواظب باشيد. ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ﴾ اين کتاب سر تا پا بوسيدني است، تنها برای شبهاي قدر نيست. خودش چهطور با ما حرف ميزند؟ اين خداي ماست که نه تنها بالاتر، معادل او فرض ندارد، با ما با احترام و در کمال احترام حرف میزند، آقا بفرماييد، آقا تشريف بياوريد، آقا برويد. اين خدا است ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ﴾ شما نامدار پدر هستيد اين اسم را از او به ارث برديد او به شما اين را داد. از اين بالاتر کتابي نيست، اين کتاب را ميبوسيم براي اينکه سر تا پا اين کتاب ادب است.
فرمود ما باطن عالم را به ابراهيم خليل نشان داديم. اين «نري» فعل مضارع است مفيد استمرار است يعني مرتب اين کار را ميکنيم ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ اين برای اين است، بعد فرمود او پدر شما است شما پيغمبرزاده هستيد اين دو؛ در اصل سوم فرمود ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[3] شما نگاه کنيد بلکه ببينيد. اين نهايت تکريم خدا است. ما در عربي يک نظر داريم و يک رؤيت. در فارسي يک نگاه داريم و يک ديدن. بين نگاه و ديدن خيلي فرق است. گاهي آدم نگاه ميکند نميبيند به تعبير مرحوم علامه _ در شرح تجريدش اين فرمايش را دارد _ گاهي انسان براي استهلال قمر که ببيند اول ماه است يا نه، ميگويد «نظرت إلي القمر و لم أره» من نگاه کردم ولي نديدم. نظر يعني نگاه دائماً مستلزم رؤيت و ديدن نيست. گاهي انسان نگاه ميکند و ميبيند، گاهي نميبيند. «نظرت إلي القمر و لم أره» نشان ميدهد که نظر از رؤيت جدا شدني است. گاهي ممکن است آدم نگاه بکند و نبيند. ذات اقدس الهی ميفرمايد شما اهل نظر باشيد، اهل نظر يعني نگاه بکنيد نظريهپردازي کنيد بلکه ببينيد ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾ شما ملکوت را نگاه کنيد بلکه ببينيد. اينکه جناب حافظ ميگويد:
«بيمعرفت مباش كه در مَن يزيد عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا كنند»[4]؛ «من يزيد، من يزيد» يک اصطلاحي است آگهي مزايده را که همه ما ميدانيم چيست؛ وقتي ميخواهند يک کالاي گرانبهايي را بفروشند آگهي مزايده ميزنند که چه کسي زيادتر ميخرد. اين عشقي که مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) در اوايل جلد دوم کافي در عظمت عبادت ميفرمايد: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»[5] حيف اين واژه که به دست ديگران افتاده است. فرمود فاضلترين مردم، برترين مردم، بهترين مردم کسي است که به نماز عشق بورزد؛ وقتي ماه مبارک رمضان آمد يا ميخواهد بيايد او خوشبخت است که ماه مبارک رمضان دارد ميآيد يا نزديک اذان که ميشود پر در ميآورد که الآن من با خداي خودم مناجات بکنم. اين روايت را حتماً يعني حتماً که اين حرفها هدر نرود، ببينيد؛ در کافی جلد دوم آنجا وجود مبارک امام صادق فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ» بهترين مردم کسي است که به نمازش عشق بورزد نماز تکليف نيست کلفت نيست رنج نيست. مورد اشتياق است.
آن بزرگوار ميگويد: «بيمعرفت مباش كه در مَن يزيد عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا كنند»؛ «من يزيد» همين صحنه مزايده است؛ آن وقتي که اوايل طلبگی ما بود، وقتی بعضي از بزرگان رحلت ميکردند کتابهايشان را به کتابفروشي ميآوردند آنجا مزايده ميگذاشتند، کتابفروشها جمع ميشدند طلبهها هم جمع ميشدند که اين کتاب را چه کسي بيشتر ميخرد؟ اينطور رسم بود که ما ميديديم آن آقاي کتابفروش که به کتابها و قيمتها آشنا بود، يک ميزي بود اين کتابها را روي آن ميچيدند صندلي هم بود او نشسته بود، يک چوبي هم در دستش بود _ اينکه ميگويند چوب هراج چوب هراج، اين است _ اين چوب دستش بود به ميز ميزد ميگفت چه کسي بيشتر ميخرد؟ چه کسي بيشتر ميخرد؟ اين را ميگويند «من يزيد» يعني چه کسي اضافه ميخرد. آگهي مزايده مزايده يعني همين. حرف جناب حافظ اين است که آن جايي که ميگويند «من يزيد، من يزيد» چه کسي بيشتر ميخرد چه کسي بيشتر ميخرد، شما اهل معرفت باشيد که بيشتر بخريد که به شما بدهند «بيمعرفت مباش كه در مَن يزيد عشق ٭٭٭ اهل نظر معامله با آشنا كنند» آنها ميدانند که به چه شخصي بدهند با چه کسي معامله کنند.
پرسش: فرمايش حضرتعالی در ...
پاسخ: همه اعمال ما اينها پله است.
پرسش: در ابتدا هستيم
پاسخ: بالاخره کمکم بايد برويم چرا نرويم؟ اينکه فرمود جد کنيد سفر کنيد براي همين است، راه براي همه باز است اينکه فرمود ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا﴾ اين بيان نوراني خدا است اين تشويق است، اين بيان تشويقي است، امر نميکند برويد، ميفرمايد چرا نميرويد؟ معلوم ميشود راه باز است فرمود ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾ شما هم در باطن نگاه کنيد بلکه ببينيد.
غرض اين است که دو دستگاه است دو مدرسه است که خدا به همه داد: هم مدرسه ظاهر هم مدرسه باطن. بعضيها که خوابهاي خوب ميبينند اينها چه کساني هستند؟ همين افراد عادی هستند، امام و پيامبر نيستند. اگر کسي مواظب چشم و گوش ظاهرش باشد بيراهه نرود راه کسي را هم نبندد حرام نخورد حرام نگاه نکند حرام نگويد تطهير ميشود. اين چنين شخصی ميتواند در عالم رؤيا خواب خوب ببيند. رؤياي خوب نصيب هر کس نميشود ولي بالاخره شدني است، که انسان خواب ميبيند در حرم مطهر است، خواب ميبيند که در حرم کربلا است. اينها نعمتي است که نصيب هر کس نميشود.
به هر حال منظور اين است که دو دستگاه کاملاً جدا است که خداي سبحان به ما داد: هم راه باطن داد هم راه ظاهر داد، هم راه سحرخيزي داد هم راه درس و بحث داد. جمع اينها کاملاً ممکن است. بزرگاني هم بودند که بين هر دوي اينها جمع کردند.
قرآن کريم فرمود مواظب باشيد اگر روز موفق نشديد کار خير انجام بدهيد سحرها برخيزيد، اگر سحر موفق نشديد در روز قيام بکنيد. فرمود ﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً﴾،[6] اين اختلاف ليل و نهار همين است ﴿وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ﴾[7] نه يعني مخالف هم هستند يعني هر کدام خليفه ديگري هستند. اگر کاري را در روز موفق نشديد انجام دهيد شب انجام بدهيد، اگر کاري را در شب موفق نشديد روز انجام بدهيد. فرمود خلفه يعني خلفه، يعني خليفه، يعني جانشين، روز جانشين شب است شب جانشين روز است، سحر نشد، نماز شب نشد، قضا ﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً﴾ نه مخالفة!. ﴿خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً﴾ روز نشد کار را انجام بدهيد فلان ذکر را فلان قرآن را فلان دعا را، شب انجام بدهيد، شب نشد، روز انجام بدهيد ﴿وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُوراً﴾.
پس بنابراين به ما فرمود نظر کنيد. اگر اين نظر به رؤيت ختم نشود که دستور نظر نميدهند ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا﴾ ينظروا ينظروا يعني شما بچههاي ابراهيم هستيد پيغمبرزاده هستيد او ديد شما نگاه کنيد بلکه ببينيد. ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ به ما فرمود ﴿أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا في مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾ وجود مبارک حضرت امير فرمود از آن وقتي که به من ملکوت را نشان دادن من تا الآن هيچ ترديدي نکردم «مَا شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»؛ منتها اين نهج البلاغه کتابي است تالي تلو قرآن کريم مشخص کرد که منطقه رؤيت کجا است منطقه عدم رؤيت کجا است کجا را نشان ميدهند کجا ديدني است و کجا ديدني نيست. درباره ذات اقدس الهی فرمود آنجا جاي ديدني نيست؛ نه به کسي نشان ميدهند نه کسي ميتواند ببيند. آنجايي که ديدني است بهشت است جهنم است انبياء هستند ملکوت هستند. اينکه فرمود «مَا شَکَکْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ»، بعد در کلمه بعدي يعني کلمه 185 فرمود: «مَا کَذَبْتُ وَ لاَ کُذِّبْتُ وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي»، يعني نه من بد ديدم نه بد نشان دادند، نه در حيطه رؤيت خلاف بود نه در حيطه هدايت. درست هدايت کردند من درست هدايت شدم. درست نشان دادند من درست ديدم. اين چهار جمله را بعد دارد «مَا کَذَبْتُ وَ لاَ کُذِّبْتُ وَ لاَ ضَلَلْتُ وَ لاَ ضُلَّ بِي».
«فهاهنا امور اربعه»: او نشان داد من خوب ديدم، او هدايت کرد من پذيرفتم، او هادي بود من مهتدي، او ارائه کرد من راعي. اين کار من بود از آن روزي که به من نشان دادند هيچ ترديدي نکردم و ترديد نميکنم؛ منتها حوزه رؤيت مادون ذات اقدس الهی است، منطقه ذات منطقه ممنوعه است چون حقيقت نامتناهي براي هيچ پيامبري براي هيچ امامي ديدني نيست؛ لذا خود نهج البلاغه کاملاً محدوده را مشخص کرد. در چند خطبه و نامه حدود رؤيت و ديدن را مشخص فرمود؛ کجا نشان دادند کجا را ما ديديم. فرمود به اينکه بعضيها هستند که گويا ميبينند اما آنها هنوز به مقام رؤيت نرسيدند مقام کأن هستند بعضيها هستند مقام أنّ هستند ولي هم کأنّايها و هم أنّايها اينها مادون ذات اقدس الهی را ديدند؛ فيض حق است فعل حق است بهشت است جهنم است؛ در حد همان جوان سحر خيزی است که وجود مبارک پيامبر به او فرمود «کيفَ انتَ؟» آن جوان گفت «أصحبت کأنّه» صبح کردم که گويا بهشت را ميبينم جهنم را ميبينم اهل بهشت را ميبينم اهل جهنم را ميبينم. حالات خودش را شرح داد «كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَي عَرْشِ رَبِّي» فرمود درست است «عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»[8] . اين شدني است. مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) اين داستان را نقل کرده است؛ کمتر کسي است که به اين حديث شريف برنخورده باشد.
در اين قسمت خطبه 222 آنجا ميفرمايد به اينکه «فَكَشَفوا غِطاءَ ذلِكَ لِأَهلِ الدُّنيا، حَتّى كَأَنَّهُم يَرَونَ ما لا يَرَى النّاسُ» اينها هنوز به مقام أنّ نرسيدهاند به مقام کأنّ رسيدند. گويا بهشت را ميبينند گويا اهل بهشت را ميبينند. نزديک است که به مقام أنّ برسند. در خطبههاي ديگر دارد که به مقام أنّ رسيدند و بهشت را ميبينند و جهنم را ميبينند «حَتّى كَأَنَّهُم يَرَونَ ما لا يَرَى النّاسُ، وي َسمَعونَ ما لا يَسمَعون» گويا اينها صحنه قيامت را هماکنون مشاهده ميکنند. اين در خبطه 222 است.
در خطبه 193 که وصف متقيان را ذکر ميکند آنجا باز مقام کأنّ است، ميفرمايد «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا» آن قدر نسبت به بهشت و احکام بهشت و اقسام بهشت و اوصاف بهشت آگاه هستند که گويا ميبينند. هنوز مقام کأنّ است نه مقام أنّ. «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون» وقتي که به گناه رسيدند چهطور پرهيز ميکنند نالهشان بلند است فريادشان بلند است که مبادا آلوده بشوند وقتي به گناه رسيدند مثل اين است که آتش را دارند ميبينند. وقتي به ثواب رسيدند مثل اين است که بهشت را ميبينند. اينجا هنوز مقام کأنّ است به مقام أنّ نرسيدند.
در بخشهاي ديگر باز هم وقتي که اين اوصاف را ذکر ميکنند همين تعبير کأنّ و أنّ و مانند آن را درباره اينها دارند که قرآن چگونه زاجر است چگونه آمر است چگونه دستور ميدهد، در خطبه 182 آنجا ميفرمايد که «فَصِفْ جِبْرِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ جُنُودَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ فِي حُجُرَاتِ الْقُدْسِ مُرْجَحِنِّينَ مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ يَحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ» اينها تا آنجا ميرسند که فرشتهها را خوب وصف ميکنند بهشت را خوب وصف ميکنند جاي ملکوت را خوب وصف ميکنند اما هرگز به خودشان اجازه نميدهند که به حريم الهيت راه پيدا کنند چون آن حقيقت نامتناهي است اصلاً ممتنع است، براي هيچ پيغمبري و براي هيچ ولياي، شهود ذات اقدس الهی اصلاً ممکن نيست.
بعد فرمود که «وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُقَاسُ بِالنَّاسِ الَّذِي كَلَّمَ مُوسَى تَكْلِيماً وَ أَرَاهُ مِنْ آيَاتِهِ عَظِيماً بِلَا جَوَارِحَ وَ لَا أَدَوَاتٍ» فرمود ذات اقدس الهی بدون زباني بدون چشمي بدون گوشي آيات خودش را به موسي نشان داد؛ با موسي سخن گفت بدون زبان با موسي حرف زد بدون دهان با موسي مکالمه کرد بدون حنجره _ معاذالله _ ذات اقدس الهی که اين چيزها را ندارد، فرمود «وَ أَرَاهُ مِنْ آيَاتِهِ عَظِيماً بِلَا جَوَارِحَ وَ لَا أَدَوَاتٍ وَ لَا نُطْقٍ» بدون اينکه حرف بزند نشان داد. هر جا سخن از رؤيت و مانند آن است، حرم امن الهي را کاملاً استثنا ميکند که آنجا شدني نيست. يک وقت است ميگويد که «آب دريا را اگر نتوان کشيد / هم به قدر تشنگي بايد چشيد» بله، دريا مرکب است اگر آدم نميتواند همه دريا را بکشد، يک ليوانش را ميتواند بگيرد اما چون مرکب است جزء دارد، ولی ذات اقدس الهی بسيط محض است نور صرف است جزء ندارد که آدم بگويد به قدر خودم، به قدر خودم درک میکنم؛ آنجا جزء ندارد تا شما به قدر خودت درک بکني؛ لذا آن دريا نامتناهي است ما هر چه ميشناسيم آيات او مظاهر او فيض او اينها را ميشناسيم.
درباره خود ذات اقدس الهی در خطبه 147 فرمود به اينکه پيامبر(عليه و آله عليه السلام) مبعوث است «لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ» آن وقت فرمود «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ» خدا در قرآن تجلي کرد ولي ديدني نيست. ميشود به اندازه خود آدم، حقيقت قرآن را حقيقت پيامبر را انسان ببيند اما درباره ذات اقدس الهی فرمود «مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا». «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ» در خطبه 147 «فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلاَتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ» خيليها را درو کرده؛ پاييز که ميشود ميگويند يوم الحصاد يوم الحصاد، حصاد با حاء جيمي و صاد يعني درو کردن. فرمود خيليها را درو کرده است، بساط اينها را جمع کرده است؛ ولي اينطور نيست که حالا آمريکايي براي هميشه بماند يا اسرائيل براي هميشه بماند؛ اين جريان غزه جريان درو کردن است يقين داشته باشيد بدون کمترين ترديدي، همانطور که دو دو تا چهار تا است اسرائيل اينطوري رفتني است. يک وقت است که کسي ظلم ميکند زيد به عمرو ظلم ميکند ميگويد حالا قيامت مشخص ميشود، اما اينطور نسلکشي و اينطور کودککشي، هيچ ترديدي نداشته باشيد که ممکن است حالا يک روز زودتر يا يک روز ديرتر، اما ريشهکن ميشود. اين فرمايشات مثل روز روشن است.
در خطبه 109 هم اين فرمايش را دارند منتها مطلب جديدي نيست. در خطبه 91 هم اين فرمايش را دارند، ميفرمايد به اينکه «وَ أَرَانَا مِنْ مَلَكُوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِكْمَتِهِ وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ» خدا از ملکوتش به ما نشان داد، حالا بعضيها ميبينند مثل خود اهل بيت مثل آن بزرگاني که شاگردان اهل بيت هستند، بعضيها ميشنوند که نشان دادند مثل اينکه ميگويند ماه هست ولي کسي که باصرهاش ضعيف است نميبيند. پس به ما از ملکوتش به ما نشان داد.
غرض اين است که ما دو تا دستگاه داريم، يک؛ دو تا راه داريم، دو؛ دستگاه ما چشم و گوش و ظاهر است که حوزه و دانشگاه ميرويم. دستگاه باطن ما در درون ما يک چشم است يک گوش است، نشانه آن خوابهاي خوبي است که ميبينيم منتها حالا چون مکتب باطن نرفتيم و با دعا و مناجات و سحر و مانند آن آشنايي نداريم يا آشنايي ما کم است متوجه نمیشويم. بيان نوراني امام عسکري (عليه السلام) که قبلاً گذشت اين بود که «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ» بخواهي به حق برسي بالاخره پياده که نميشود رفت، يک مَرکبي ميخواهد، مَرکب نماز شب است «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّيْلِ» امتطأ که باب افتعال است يعني «أخذ المطيه» مطيه يعني مَرکب. بدون مرکب که نميشود آدم اين سفر سنگين را برود. فرمود تنها راهش همين است.
غرض اين است که اين دستگاه ظاهري کار خودش را دارد، اين حداکثر تا حوزه و دانشگاه میبرد همين. يک راه سحرخيزي و دعا و مناجات و خلوص است که آن «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا يُدْرَكُ إِلَّا» که أرانا أرانا أرانايي که در نهج البلاغه است همين است. ما آن دستگاه را کاملاً داريم يعني چشم داريم گوش داريم، تمام اين دستگاهي که در ظاهر است که مشکل دانشگاه و حوزه را حل ميکند، مشابه اين غنيتر از اين قويتر از اين در درون ما است؛ منتها «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»[9] الآن خواب است. چرا ما بخوابيم؟ چرا بخوابانيم؟ فرمود «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» اين چشم و گوش الآن خواب است بيچاره چرا بخوابد؟ چرا او را به خواب ببريم؟ فرمود به اينکه «وَ أَرَانَا مِنْ مَلَكُوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِكْمَتِهِ» اينها را نشان ميدهيم.
«فتحصل أن هاهنا أمرين»: يکي دستگاه ظاهر است که داريم که مشکل حوزه و دانشگاه ما حل ميشود ميرويم درس ميخوانيم عادل ميشويم. اين حداقلي است. يک دستگاه باطني داريم؛ گفتند ماه مبارک رمضان که رسيد عيد اولياء است، چگونه عيد اولياء است؟ ما چشم داريم گوش داريم، باطن داريم. اين دستگاهي که در عالم رؤيا ميبينيم براي چيست؟ اين برای چشم باطني ما است برای گوش باطني ما است. پس اين راه باطن هست، اين دو. اينها مانعة الجمع نيست مانعة الخلو است، اين سه. و اين راه همچنان باز است، چهار؛ منتها منطقه ديدن و قلمرو رؤيت مادون ذات اقدس الهی است، آنجا محال است و محال است و محال؛ بالاخره هيچ ممکن نيست نبي يا ولياي به مقام ذات راه پيدا کرد ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ﴾[10] هر چه هست فيض خدا است ملکوت خدا است بهشت خدا است فرشتهها هستند و مانند آن.
از ذات اقدس الهی مسئلت ميکنيم به برکت قرآن به برکت عترت به برکت اهل بيت اين نظام را مسئولين نظام را ملت اين نظام را، مردم اين نظام را شهداي اين نظام را در صحنه آخرت با انبياء و اولياء محشور بکند و اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1]. سوره انعام، آيه75.
[2]. سوره حج، آيه78.
[3]. سوره اعراف، آيه185.
[4]. ديوان حافظ، غزل196.
[5]. الكافي، ج2، ص83.
[6]. سوره فرقان, آيه62.
[7]. سوره بقره, آيه164.
[8]. الكافي، ج2، ص54.
[9]. مجموعة ورام، ج1، ص150؛ مرآة العقول، ج8، ص293.
[10]. سوره آل عمران، آيه28.
مرکز نشر اسراء ، ناشر اختصاصی آثار آیت الله جوادی آملی، در سال 1372 شمسی آغاز به کار نمود؛ تولید آثار مکتوب با کیفیت مطلوب و استاندارد، عرضه سریع، به موقع، با قیمت مناسب و پیشتیانی محصولات ، بستر سازی دسترسی آسان، سریع و کم هزینه مخاطبان داخل و خارج کشور به محصولات، حضور در نمایشگاه های بین المللی داخلی و خارجی از وظایف و ماموریت این مرکز می باشد.