22 12 2025 7492097 شناسه:

مباحث فقه ـ قضا و شهادت ـ جلسه 244 (1404/10/01)

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

يکي از اعياد بزرگ اسلام همان ميلاد ائمه(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است. وجود مبارک امام باقر(عليه آلاف التحية و الثناء) که نور دو عالم است به جابر اين سفارش را کرد که در حقيقت سفارش و توصيه حضرت به همه است. مي‌دانيد که جابر از خدمتگزاران اين بيت بود و در زمان امام باقر پيرمرد بود و تقريباً بينايي خودش را از دست داد؛ تنها کاري که از جابر بن عبدالله در عصر امام باقر(سلام الله عليه) برمي‌آمد اين بود که عصازنان در همين کوچه‌هاي مدينه راه مي‌رفت مي‌گفت: «أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَي حُبِّ عَلِي»(عليه السلام)،[1] بچه‌هايتان را به مهر علي تربيت کنيد. او در اين آخرها پير شده بود و باصره‌اش هم ضعيف شده بود، عصازنان در همين کوچه‌ها تبليغ محلي مي‌کرد: «أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَي حُبِّ عَلِي». در زمان امام باقر(سلام الله عليه) همين جابر که نابينا شده بود در کوچه‌ها راه مي‌رفت مي‌گفت بچه‌هايتان را به محبت اهل بيت(عليهم السلام) تربيت کنيد.

به امام باقر(سلام الله عليه) عرض کرد که مرا هدايت کنيد موعظه کنيد، فرمود خودت را به قرآن کريم بسنج[2]. همان‌طوري که روايات بايد عرض بر قرآن بشود ارواح و نفوس ما هم بايد عرض بر قرآن بشود. فرمود خودت را بر قرآن عرضه کن. معارف قرآني آيات قرآني احکام قرآني حِکم قرآن را بررسي کن، اعمال و عقايد و رفتار و کردار خودت را ارزيابي بکن ببين اگر درست است شکر بکن وگرنه که خودت ترک کن. فرمود خود را بر قرآن عرضه کنيد اين قرآن ترازو و ميزان است. اين سفارش و توصيه براي همه ما است.

يکي از شاگردان بعد از سخنراني به حضرت عرض کرد عجب جواهري ما از شما استفاده کرديم. فرمود همين؟ حيفت نيامد که اين حرف‌ها را به جواهر تشبيه کردي؟ «هَلِ الْجَوْهَرُ إِلَّا حَجَر»[3] طلا يک سنگ زردي است نقره يک سنگ سفيدي است، بيش از اين نيست اصلاً، روح ندارد. حيفت نيامد که اين حرف‌ها را به سنگ تشبيه کردي؟ «هَلِ الْجَوْهَرُ إِلَّا حَجَر»؛ حالا يا يکي زرد است يا يکي سفيد است اين‌طور نيست که يک واقعيتي براي طلا و نقره باشد.

اين امام باقر(سلام الله عليه) است. اميدواريم که مباحث و احکام و حِکم او ضامن استقلال اين مملکت و امنيت اين مملکت و جلال و شکوه مردم اين مملکت باشد _ إن‌شاءالله‌تعالي _ و همه شما بزرگان إن‌شاءالله وارثان علم اهل بيت مخصوصاً وجود مبارک امام باقر باشيد.

در جريان شهادت روشن شد که «الشهادة ماهي؟»، اين يک؛ و «الشاهد من هو؟»، اين دو. در جريان شاهد شش شرط شد؛ قبلاً به عرضتان رسيد که مرحوم آخوند در تکمله تبصره مرحوم علامه شرط هفتمي را اضافه کردند و آن اين است که شهادت سائل به کف او مقبول نيست. اين فرمايش را قبلاً مرحوم محقق در متن شرايع ذکر فرمود که اگر شاهد سائل به کف بود، شهادت او مقبول نيست يا لااقل احتمال عدم قبول هست. پس بنابراين فرمايش مرحوم آخوند مسبوق است به فرمايش مرحوم محقق. مرحوم محقق در ذيل مسئله چهارم فرمود «و لا تقبل شهادة السائل فی کفّه» کسی که گدای دستی است که هر چه به او دادی خوشحال بشود و تعريف می‌کند، ندادی هم نگران می‌شود اين‌گونه از افراد شهادتشان مسموع نيست «لأنه يسقط إذا منع و لأن ذلک يأذن بمعانة النفس و لا يؤمن علي المال و لو کان ذلک مع الضرورة نادرا لم يقدح»[4] اگر يک وقت است که شاهدي در کار نيست مگر همين شخص، ضرورتي است، حالا چون عادل است شهادتش عيب ندارد، اما اگر شاهد ديگری پيدا مي‌شود به شهادت سائل به کف اکتفا نکنيد. اين فرمايش مرحوم آخوند مسبوق است به فرمايش مرحوم محقق.

در تتمه فرمايش محقق رسيديم به اينکه حقوق چند تا است. «الشهادة ما هي؟» روشن شد. «الشاهد من هو؟» روشن شد. محور شهادت کجا هست؟ بخشي از اينها روشن شد، بخشي هم به طرف ثالثي که مرحوم محقق ذکر کرده برمي‌گردد که مشهود يا حق الله است يا حق الناس است يا مختلط.  «في أقسام الحقوق» فرمودند اقسام حقوق دو قسم است؛ يک قسم حق الله _ سبحانه و تعالي است _ يک قسم حق آدمي. «و الأول منه:» که حق الله است «ما لا يثبت إلا بأربعة رجال: کالزنا» معاذالله و مانند آن «و في إتيان البهائم» در اتيان بهائم فرمود که «قولان، أصحهما ثبوته بشاهدين. و يثبت الزنا خاصة: بثلاثة رجال و امرأتين» بقيه ثابت نمي‌شوkد ولي زنا با شهادت سه مرد و دو تا زن ثابت مي‌شود يا به شهادت دو تا مرد و چهار تا زن هم ثابت مي‌شود «و برجلين و أربع نساء، غير أن الأخير لا يثبت به الرجم» باز هم آن قدرت را ندارند که رجم را ثابت بکنند. بعضي از حدود رقيق و نازل را ثابت مي‌کنند. «و لا يثبت شئ من حقوق الله تعالى: بشاهد و امرأتين» اينکه در بخش پاياني سوره مبارکه «بقره» است ﴿فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ[5] در حق الناس و مانند آن است؛ در حق الله نمي‌شود به شهادت يک مرد و دو زن بسنده کرد، در امور مالي و امثال مالي که حق الناس است مي‌شود گفت که ﴿فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ، چون از خود آيه هم اطلاق برنمي‌آيد. آيه هم در مسائل مالي و حق الناس است، در حق الله که حقوق مهم است احياناً حدود را به همراه دارد به شهادت زن‌ها ثابت نمي‌شود «و لا يثبت شيء من حقوق الله تعالي: بشاهد و امرأتين و لا بشاهد و يمين، و لا بشهادة النساء منفردات و لو كثرن» بعضي از امور است که چند تا زن شهادت بدهند کافي است. در اينجا تنها چند تا زن باشند کافي نيست، تلفيقي از زن و مرد باشند کافي نيست.

اينها حقوق الله بود که به طور اجمال اشاره شد. رواياتش بدون معارض است، يک؛ فتواي فقهي اينها بدون معارض است، دو؛ نيازي به تبيين و بحث مبسوط ندارد، سه. در حقوق آدمي فرمود: «و أما حقوق الآدمي: فثلاثة منها ما لا يثبت إلا بشاهدين» اولي: «و هو: الطلاق، و الخلع، و الوكالة، و الوصية إليه و النسب»[6] است که حتماً دو تا شاهد مي‌خواهد. در دومي نظير قصاص و اينها تردد است که آيا دو تا شاهد کافي است يا نه؟

در مسئله شهادت فرمودند که کار، خيلي سخت نيست؛ اگر دو نفر آمدند يکي‌شان مشکوک است که آيا عادل است يا عادل نيست؟ اين شاهد دومي به ضميمه شاهد ديگر به عدالت اين شخص که شهادت بدهند عدالت او ثابت مي‌شود اولاً. شهادت او مقبول مي‌شود ثانياً. اگر کسي که شاهد اين صحنه است در محکمه شهادت بدهد، قبل از شهادت در محکمه راجع به آن مطلب، به عدالت آن آقا شهادت بدهد، آن وقت آن آقا مي‌شود شاهد، شهادت آن آقا با شهادت اين شخص مي‌شود دو تا شاهد(شهادت) و ثابت مي‌شود؛ لکن اين شاهد بايد رفيق داشته باشد؛ يعني اين شاهد به ضميمه شاهد ديگر اگر دوتايي شهادت دادند که اين زيد عادل است آن وقت اين زيد با احدهما مي‌شود دو تا شاهد و شهادتشان در محکمه مقبول است.

مطلب ديگر اين است که محکمه گزارش نمي‌دهد حکم مي‌کند و انشاء است، اما هر انشائي که انشاء واقعي نيست؛ لذا اين‌طور نيست که آن‌طوري که آن شخص در برابر امام صادق _ معاذالله _ قرار گرفت و فتوا داد به اينکه حکم محکمه حکم الله واقعي است ولو کشف خلاف بشود، اگر کشف خلاف شد آن حکم باطل است. بيان ذلک اين است که: محکمه انشاء مي‌کند و خبر نمی­دهد چون انشاء مي‌کند، ملکيت تازه پيدا مي‌شود. اين ملک مشکوک است نمي‌دانيم برای مدعي است يا برای مدعي‌عليه. بعد از اينکه شهادت مطرح شد يمين و مانند آن مطرح شد حاکم محکمه مي‌گويد «حکمت بأن المال لک» اين انشاء است خبر نيست. وقتي انشاء شد مي‌شود حکم که صدق و کذب ندارد _ انشاء صدق و کذب ندارد _ انشاء کرد آنها هم خيال کردند که انشاي حاکم شرع مثل حکم الله واقعي است. لذا گفتند به اينکه با اين حکم اين مال براي اين شخص واقعاً ثابت مي‌شود؛ اما بناي اماميه بر اين است که اگر حاکم شرع گفت که «حکمت بأن هذا المال لک» حکم کرد خبر نداد، الان انشاء کرد و انشائش هم در شرع مقبول است اين انشاء سه حالت دارد: يک وقت است که يقيناً اين مال برای او است پس برابر شهادت مال براي آن مدعي است پس اين منتقل مي‌شود به مدعي، يک وقت است که مشکوک است باز هم منتقل مي‌شود يک وقتي معلوم الخلاف است يقيناً منتقل نمي‌شود ولو حاکم شرع حکم کرده است اما حکم حاکم شرع که نظير حکم شارع نيست؛ حکم حاکم شرع مستند است به يک خبر يعني شهادت، آن خبر کذب در آمد؛ اگر حکمي ولو انشائي مستند بود به يک خبري و آن خبر دروغ درآمد، اين حکم هم باطل مي‌شود. پس حکم حاکم شرع سه صورت دارد؛ يا معلوم است که مطابق با واقع است که درست است يا مشکوک است که باز در حال شک به آن عمل مي‌شود يا کشف خلاف شد که اين مي‌شود باطل.

پس اگر حکم حاکم شرع درست است که انشاء است ولي به استناد شهادتي است که شهادت خبر است اگر اين خبر کذب درآمد، يقيناً اين حکم هم باطل است. آن حرفي که آن شخص با بي‌ادبي در محضر امام صادق(سلام الله عليه) عنوان کرد بيّن الغي است چرا که حکم حاکم حکم الله الواقعي نيست مثل حکم خدا و پيغمبر نيست که چون انشاء کردند مثل آن باشد بلکه حکم بشر است انشائش مستند به خبر است، اگر اين خبر کذب درآمد اين باطل است. پس بنابراين حکم محکمه مادامي نافذ است که کشف خلاف نشود اگر کشف خلاف شد هيچ اثري ندارد. پس نبايد گفت که اين حکم را انشاء کرد چون انشاء کرد يعني الآن اجرا کرد و مِلک او شد _ قبلاً ملک او نبود الآن ملک او شد _ بله ملک او شد اما سند اين انشاء آن خبري است که آن شاهد مي‌دهد.

غرض اين است که درست است که حکم محکمه انشاء است يک وقت است که انشاء به واقعيتي وابسته است مثل انشاي الهي و انشاي اهل بيت، يک وقت است که انشاء به يک گزارش وابسته است که اين گزارش کذب است؛ اگر به استناد يک شهادت کذبي حاکم محکمه گفت «أنشأت» که اين مال براي تو است اينکه حکم واقعي نيست واقعاً مال او نمي‌شود. اين سه صورت دارد، دو صورتش اثر دارد يک صورت اثر ندارد. آن صورتي که مطابق با واقع بود اثر دارد، آن صورتي که مشکوک است ما به ظاهر حجيت بايد عمل بکنيم، اما صورتي که کشف خلاف شد باطل است. بنابراين شهادت خودش خبر است. اين شهادت که خبر است سبب يک انشاء است. اگر اين خبر صادق بود اين انشاء درست است. اگر خبر کاذب بود اين انشاء هم باطل است. اگر خبر مشکوک بود اين مادام است. اين سه حالت را انشاء دارد چون سبب انشاء که خبر است آن سه حالت را دارد.

به هر تقدير مسئله قضاياي خارجيه و حقيقيه حتماً بايد به اصول بيايد مثل عام و خاص، مثل مطلق و مقيد، مثل حقيقت و مجاز، مثل محکم و متشابه. بزرگان ما در اصول روي اينها خيلي کار کردند _ سعي همه اينها مشکور باشد _ آن روزي که فقه را قدماي ما مي‌نوشتند که اين عظمت و جلال و شکوه را نداشت. شما المقنع مرحوم ابن صدوق پدر همين ابن بابويه معروف را ببينيد _ پدر در قم مدفون است پسر در شهر ری حضرت عبدالعظيم _ المقنع يک رساله کوچکي است، الآن شده چهل جلد جواهر. اين المقنعي که مرحوم صدوق مرقوم فرمود تقريباً فتواي مستقل خود ائمه(علهيم السلام) است يک کسي از امام صادق مطلبي را سؤال مي‌کرد اينها می­نوشتند اين به خبر شبيه‌تر است تا رساله عمليه. المقنع مرحوم صدوق را اگر ببينيد يک کتابچه کوچکي است. الآن شده چهل جلد جواهر. حالا اينکه تکامل پيدا مي‌کند به وسيله گزارش‌ها و خبرها و اينها، برای همين است که اصول به ميدان آمده است. حالا اگرچه ممکن است هر علمي يک مشکلاتي داشته باشد ولي اصول سهم عظيمي در پيشرفت فقه دارد. اين مطلق و مقيد آمده اين عام و خاص آمده آن حقيقت و مجاز آمده آن محکم و متشابه آمده و بحث‌هاي عميق علمي روي آنها شده؛ اين قضيه خارجيه و حقيقيه هم واقعاً بايد بياييد و روي آن بحث بشود آنچه اصل کلي است «مما لا ريب فيه» است اين است که «فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَة»[7] آنچه حقيقت عينيه است إلي يوم القيامه است، آنچه حقيقت نيست قضيه خارجيه است آن هم إلي يوم القيامه است؛ إلي يوم القيامه در هر زمان و زميني اين موضوع اگر حاصل شد حکم همين است. اين‌طور نيست که _ معاذالله _ حکم تغيير کرده باشد حکم تغيير نمي‌کند، آنچه امر خارجيه است چون موضوع تغييرپذير است حکم هم عوض مي‌شود مثل همان مثالي که در بحث ديروز گذشت؛ يک وقتي بود که گردو را وزن نمی­گردند عددي خريد و فروش می­شد، ربا در آن نبود. الآن گردو را وزن می­کنند ربوي شد؛ حکم خدا فرق نکرد موضوع فرق کرد؛ اين موضوع قبلاً ربوي نبود حالا شده ربوي، لذا قبلاً حکم ديگري داشت الآن حکم ديگري دارد. اين حتماً بايد در اصول بيايد.

در جريان زن‌ها هم بسياري از احکام است؛ مسئله محرميت و مسئله حجاب و اينها مسئله حقيقيه است اينها را نمي‌شود دست زد و گفت که قضيه خارجيه است. محرم و نامحرم و مسئله حجاب قضيه حقيقيه است إلي يوم القيامه، اما حالا شهادت زن در آنجا مقبول است يا شهادت مرد در آنجا مقبول نيست اين بحث است که آيا اين بخش‌ها هم جزء قضيه حقيقيه است يا قضيه خارجيه؟ يک وقتي مي‌گفتند زن نمي‌تواند امام جماعت بشود، بله، حالا زن امام بشود مردان به او اقتدا بکنند مشکل دارد، اما اگر زن مدرّس يک جامعه‌اي شد شاگردان زيادي هم پيدا کرد اين زن براي آنها امام جماعت بشود، چه محذوري دارد؟ کجايش اشکال دارد که بگوييم زن نمي‌تواند فلان کار را انجام دهد.

قبلاً هم به عرضتان رسيد که از نظر بحث‌هاي علمي زن مي‌تواند آن قدر درس بخواند که در حد صاحب جواهر بشود شاگردان او مرجع تقليد بشوند، اين هيچ محذوري ندارد. شاگردان او ب قاضي شوند، اين هيچ محذوري ندارد. از نظر علمي که هيچ محذوري ندارد که زن اين قدر ترقي بکند که در حد صاحب جواهر بشود يا در حد آخوند خراساني بشود. شاگردان او مرجع تقليد بشوند. اين‌طور نيست که مرجعيت يا حاکم شرع شدن و قاضي شدن مشکل داشته باشد. اين دو روايت يا بيشتری که درباره هلال وارد شد که شهادت زن درباره هلال مسموع نيست به نظر مي‌رسد قضيه خارجيه باشد نه قضيه حقيقيه. آن روزي که اصلاً او نمي‌دانست کدام طرف آسمان را نگاه بکند که آيا ماه است يا ماه نيست، با الآن که درس خوانده و خودش اين امور را تدريس مي‌کند و کتاب نوشته، در سپهرشناسي در اخترشناسي در نجو‌م‌شناسي استاد شده شاگرد‌پروري دارد درباره اگر او شهادت بدهد که من ماه را ديدم چرا مسموع نيست؟ شاگردان او چه در حوزه چه در دانشگاه‌ها، شهادتشان مسموع است اما خود اين استاد که در زمينه اخترشناسي و نجوم کتاب نوشته، شهادتش مقبول نباشد! اين خيلي بعيد است.

پرسش: ... فرقش با استحسان چيست؟

پاسخ: اين علمي است آن علمي نيست. اينجا با قرينه همراه است.

 گاهي شما مي‌بينيد که مرد هم ما داريم که آبروي ما را برده آبروي مملکت را برده است. درست است که همه انبياء بزرگ‌ هستند معصوم هستند اما پيغمبر ما کجا که بزرگ‌ترين انبياي اولوا العزم است، سليمان کجا؟ سليمان از انبياي غير اولوا العزم است او نامه‌اي به وسيله کبوتر براي بلقيس فرستاده. چقدر بلقيس اظهار ادب کرد؟ ارتشيان او گفتند که اولدرّم و بولدرّم. فرمود نه، معلوم است که اين نامه، نامه يک شخص کريمی است از يک بزرگواري است من بايد تحقيق بکنم؛ اگر يک سلطاني وارد يک مملکت بشود خونريزي مي‌شود ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً،[8] اين‌طور حکيمانه حرف زن.

آن وقت اين زن در مقايسه خسروپرويز ما که نامه پيغمبر را پاره می­کند چون او زن است اين مرد بالاتر است؟ چرا اين سند بي‌شرفي آن مرد نباشد؟ اگر چهار تا زن اين‌طور هستند چهار تا زن هم اين‌طور هستند. چهار تا مرد اين‌طور هستند چهار مرد اين‌طور هستند. خونريزي‌هاي عالم به وسيله همين مردها بود. اين زن بلند شد و گفت که ﴿إِنَّ الْمُلُوكَاين آيه حرف اين زن است ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً، صبر کنيد من تحقيق بکنم. خدا حرف زن را با جلال و شکوه نقل مي‌کند. اين زن است. او هم از آن طرف خسروپرويز است. او اگر عاقل بود و اين نامه را  پاره نمی­کرد همان روزها اسلام با علي بن ابيطالب مي‌آمد ايران نه اسلام با ديگري.

پرسش: ﴿إِنَّ الْمُلُوكَدر واقع اشاره به ...

پاسخ: خونريزي است عاقل است. ما که نمي‌خواهيم حمله بکنيم. آدم عاقل مي‌گويد چرا خونريزي بشود؟ اگر يک کسي عاقل است مي‌گويد چرا خونريزي، ولو ترس باشد ترس عاقلانه است، چرا بکشم؟ کسي که نمي‌تواند خودش را حفظ بکند معلوم می­شود عاقل نيست، او مي‌آيد ما را مي‌کشد چرا؟ من ترس دارم از اين مار و عقرب، اين ترس عقلاني است. از اين بيگانه ترس دارم، اين ترس عقلاني است ترس نفساني که نيست.

پرسش: ...

پاسخ: نه، منظور اين است که همين است. اگر کسي نتواند جلوي او را مي‌گيرد، بدون دليل جنگ نمي‌کند. قرآن هم با جلال و شکوه اين را نقل کرد. با تصديق اين را نقل کرد که اين‌طور گفته ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً، با جلال و شکوه حرف اين را نقل کرد. آن وقت اين زن هم آمد به بارگاه سليمان آن جلال و شکوه را ديد بعد گفت خدا را شکر که من تابع سليمان شدم و اسلام آوردم.

اگر آن بي‌عقل نامه را پاره نمی­کرد و تسليم مي‌شد پيغمبر مي‌آمد و وجود مبارک حضرت امير به وسيله پيغمبر وارد اين صحنه مي‌شد آن وقت کشور يک دست مي‌شد علوي. ما ديگر گرفتار سقيفه و امثال سقيفه نبوديم. اين همه خطرات براي همين پاره کردن نامه بود. غرض اين است که کجا است آنجا که يک کسي نامه‌اي مي‌آيد شهري را اداره مي‌کند کشوري را اداره مي‌کند يک وقتي کسي مي‌آيد  کلاً اوضاع را به هم مي‌زند. سال‌هاي بعد وجود مبارک حضرت امير پايش به ايران باز شد. ايران را آنها دلی فتح کردند در قادسيه و امثال قادسيه که حضرت امير حضور نداشت.

غرض اين است که اين‌گونه هم هست اگر چهار تا زن هستند چهار تا مرد هم هستند. اينها را شما بايد بررسي کنيد نه فتوا بدهيد حواستان جمع باشد. فتوا کار شما نيست حکم هم کار شما نيست. تحقيق بکنيد که آيا اينها قضيه خارجيه است واقعاً؟ ممکن است به اين نتيجه برسيد که نه، خارجيه نيست. بسيار خوب.

پرسش: در مورد شهادت زنها ...

پاسخ: همين روايت است که مي‌خوانيم. آيا آن عصري که زن اصلاً نمي‌دانست کجا را نگاه کند با اين عصري که الآن خودش اخترشناس است و نجوم‌شناس استفرق ندارد؟ مگر  اين صحنه‌ها را نمي‌بينيد؟! خيلي قوي‌تر از ما و بهتر از ما آسمان­شناس هستند ستاره‌شناس هستند سپهرشناس هستند.

خدا علامه حلي را غريق رحمت کند. شما هم جزء بزرگان هستيد چندين دور شرح لمعه درس گفتيد. اقوال هفده‌گانه نزح بئر را بررسي بکنيد. علامه آمد گفت که بالوعه نجس نمي‌شود. فاصله بئر و بالوعه اين‌قدر باشد نجس نمي‌شود. تقريباً هفده قول بررسي کردند بررسي کردند اين قدر بايد بين بئر و بالوعه فاصله باشد. پس مي‌شود ساليان متمادي يک عده اشتباه بکنند. حتماً يعني حتماً اقوال قبل از علامه درباره فاصله بئر و بالوعه چند تا بود؟ چرا علامه آمد بساط همه جمع شد؟ را بررسی کنيد. آدم اول بايد شک بکند بعد تحقيق بکند. الآن يک خانمي در جامعة الزهراء است اينها را تدريس مي‌کند آن وقت حرف اين خانم مقبول نيست حرف شاگردانش مقبول است؟!

اين است که بايد بررسي يعني بررسي کرد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص493.

[2]. تحف العقول، ص284. «اعرِضْ نَفسَكَ على كِتابِ اللّه»

[3]. المناقب(ابن شهر آشوب), ج4, ص248.

[4]. شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج4، ص119.

[5]. سوره بقره، آيه28.

[6] . شرائع الاسلام، ج4، ص125.

  [7] . المحاسن، ج1، ص270.

[8]. سوره نمل، آيه34.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق