بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالمَلاَئِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَن يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ المِحَالِ (۱۳)﴾
در قسمت سوم بيان صفات ربوبي خداي سبحان بود بعد از اينكه جريان علم خدا به انسان و اينكه جميع شئون انسان تحت حيطة علمي و قدرت خداي تعالي است به جريان نظام جوي پرداختند كه نظام جوي هم علماً و عملاً در اختيار خداي تعالي هستند فرمود ﴿هو الّذي يريكم البرق خوفاً و طمعاً﴾[1]، آن خدايي است كه برق را به شما نشان ميدهد اين رعد و برق را كه ميبينيد در اثر ارائة آيات الهي و قدرت نمايي حق است كه برق را به شما ارائه ميدهد و اين برق كه ميجهد يك عدّه ميترسند مانند مسافرين دريايي، يك عدّه اميدوار ميشوند مانند كشاورزان و نظائر آن يا يك عدّه ميترسند كه باران بيايد و اينها آسيب ببينند مانند كساني كه كورهها و امثال اينها را دارند و منتظرند كه هواي گرم و تابش آفتاب اين خشتها را خشك كند و از آمدن باران ميترسند متضرر شوند يا خوف جان است يا خوف مال براي يك عدّه خوف است براي يك عدّه طمع، يا طمع در جال و مال يا خوف از جان و مال ﴿و ينشئ السّحاب الثّقال﴾[2]، خداي متعال، ابرهاي سنگين را ميآفريند كه حامل بارانند. در جريان رعد و برق و ابر و باد و باران قرآن كريم در مواضع گوناگون بحث فرمود از بدو پيدايش ابر، بدو پيدايش باران و بدو پيدايش تگرگ، سخن گفت, چون قرآن كريم روي نظام عليّت و معلوليّت مسائل را طرح ميكند گاهي حوادث را به علل قريبة آنها نسبت ميدهد گاهي حوادث را به مبدأ علل كه خداي متعال است نسبت ميدهد گاهي ميفرمايد ابر است كه بوسيلة او باران ميبارد گاهي ميفرمايد خدا به شما باران ميدهد گاهي ميفرمايد بادها هستند كه ابر ها را باردار ميكنند, جابجا ميكنند, متراكم ميكنند, توزيع ميكنند, ميبارانند گاهي ميفرمايد خداست كه ابرها را به اين صورتهاي گوناگون در ميآورد, اين مسئلة بارش باران را گاهي مستقيماً به خدا نسبت ميدهد گاهي به علل قريبه، متكون شدن ابرها را گاهي مستقيماً به خدا نسبت ميدهد گاهي مع الواسطه، گاهي فعل را به علت قريبش نسبت ميدهد ميگويد باد است كه ابرها را اينچنين ميكند گاهي به علّت بعيدهاش كه علت حقيقي اوست نسبت ميدهد و ميفرمايد خداست كه ابرها را اينچنين ميكند, در سورة اعراف اينچنين ميفرمايد ﴿وهو الّذي يرسل الرّياح بشراً بين يدي رحمته﴾[3]، خدائيست كه بارها را بعنوان بشير قبل از باران ارسال ميكند رحمت در اينجا بر باران تطبيق شده است يعني يكي از مصاديق رحمت باران است نه رحمت در باران استعمال شده باشد رحمت در همان معني عام خود استعمال شد منتهي مصداق رحمت در اين گونه از موارد باران است, فرمود قبل از اينكه باران ببارد پيشاپيش باران خداي متعالي، بادها را ارسال ميكند كه اين بادها ابرها را متكوّن كنند و به حدّ بارداري برسانند و به آنجائي كه مأمور باريدنند برسانند تا آنها بارشان را به زمين بنهند و ببارند, اين بادها هم در پيدايش ابر و هم در باردار شدن ابر و هم در توزيع ابر و هم در نزديك يا دور كردن ابر و هم در اينكه اين ابرها، بارها را به زمين بنهند نقشي دارند همة اينها يا اكثر اينها در قرآن كريم، منصوص است؛ در سورة اعراف فرمود ﴿و هو الّذي يرسل الرّياح بشراً﴾، بعنوان بشارت و مژده, ﴿بين يدي رحمته﴾ پيشاپيش رحمت حق كه مصداق رحمت در اينجا باران است احياناً در عرف متدينين ميگويند امروز رحمت آمد يعني امروز، روز بارندگي است كه از باران به رحمت تعبير ميكنند در موارد ديگر هم قرآن كريم ميفرمايد خدايي است كه ينشر رحمته, رحمتش را, بارانش را منتشر ميكند و به مزارع و مراتع ميرساند, ﴿و هو الّذي يرسل الرّياح بشراً بين يدي رحمته حتّي إذا أقلّت سحاباً ثقالاً﴾[4] وقتي اين بادها آن رسالتشان را انجام دادند ابرهاي سنگين را به دوش گرفتند و به كول كشيدند آنگاه ما دستور باريدن ميدهيم اقلال يعني به دوش گرفتن اظلال يعني سايه افكن شدن، آن حديث معروفي كه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دربارة اباذر(رضوان الله عليه) فرمود «ما أقلّت الغبراء و لا أظلت الخضراء علي ذيلهجة أصدق من أبيذر»[5], يعني هيچ زمين، هيچ رونده و انساني را به دوش نگرفت و آسمان بر هيچ كسي سايه نيافكند كه راستگو تر از اباذر باشند, «أقلّت الغبراء» يعني زميني كه رنگش تيره است اين رنگهاي خاكستري را ميگويند اغبر, غبراء يعني تيره رنگ و خاكستري رنگ زمين غبراء است چون داراي غبرت و رنگ خاص است زمين اقلال نكرد به دوش نگرفت و آسمان سبز هم سايه نيافكند بر انساني كه راستگوتر از اباذر باشد؛ در اين كريمه كه فرمود ﴿إذا .قلّت سحاباً ثقالاً﴾[6] يعني اين بادها، اين ابرهاي سنگين را به كول و دوش كشيدهاند به دوش ميكشند جابجا ميكنند رسالتي دارند كه بار سنگين ابر را بردوش بگيرند و به هر جايي كه خداي سبحان به اينها دستور داد برسانند ﴿حتي إذا أقلّت سحاباً ثقالاً سقناه لبلدٍ ميّتٍ﴾, آنوقت است كه ما سوق ميدهيم او را به جائي كه مرده است و پژمرده است و نيازي به باران دارد سوق ميدهيم تا آنجا برود و ببارد ﴿لبلد ميتٍ﴾، يعني إلي بلدٍ ميّت يا براي تأمين نياز مكان مرده ﴿فأنزلنا به الماء﴾، بوسيلة اين ابر، باران را نازل ميكنيم كه به خود نسبت داد مائيم كه ابرهاي پربار را سوق ميدهيم و هدايت ميكنيم مائيم كه بوسيلة ابر باران را نازل ميكنيم. ﴿فأنزلنا به الماء﴾ آنگاه ﴿فأخرجنا به من كلّ الثّمرات كذلك نخرج الموتي لعلّكم تذكّرون﴾[7]، در سورة روم باز به عنوان يك آيت الهي خداي متعال، رعد و برق را و باران را مطرح ميكند و جريان برق را و نزول بارش باران را به خود نسبت ميدهد ميفرمايد ﴿و من آياته يريكم البرق خوفاً و طمعاً﴾، يكي از آيات خداي سبحان اين است كه برق را به شما نشان ميدهد كه به عنوان خوف و طمع برخوردار باشيد عدّهاي ميهراسند و عدّهاي طمع دارند در هر دو حال، آية الهي است ﴿و من آياته يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينزّل من السماء ماءًَ﴾، از آسمان، باران را نازل ميكند كه با نزول باران، زمين مرده، زنده ميشود ولي با احياي الهي زنده ميشود نه خود به خود ﴿فيحي به الأرض بعد موتها إنّ في ذلك لآياتٍ لقومٍ يعقلون﴾[8]، اين از آن قبيل آياتي است كه هم صدر آيه و هم ذيل آيهٴ، ما را به آيه بودن اين پديده دعوت ميكند در اوّل آيه فرمود ﴿و من آياته﴾ در پايان آيه هم فرمود ﴿إنّ في ذلك لآيات لقومٍ يعقلون﴾.
در سورة نور، همين مطلب به صورت گستردهتري بيان شده در همين سورة روم باز بار دوم در همين سورة روم ميفرمايد ﴿و من آياته أن يرسل الرّياح مبشّرات و ليذيقكم من رحمته و لتجري الفلكُ بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون﴾[9]، ارسال رياح را به خود نسبت ميدهد كه اينها مژده ميآورند كه باران نزديك است زيرا اين بادها هستند كه ابرها را تلقيح ميكنند باردار ميكنند ﴿و أرسلنا الرّياح لواقح﴾[10]، كه اين باد رسالت الهي را به عهده ميگيرد تا اين ابرها را جمع كند و تلقيحشان كند و باردارشان كند اينگونه از بادها بشارت بارش را دربر دارد كه فرمود ﴿مبشّراتٍ و ليذيقكم من رحمته﴾ خداي سبحان از رحمت خاصه شما را برخوردار كند كه باز يكي از مصاديق رحمت در اينجا باران است ﴿و لتجري الفلكُ بأمره﴾, اگر كشتيها در دريا حركت ميكنند به امر خداي سبحان است زيرا آنها ميكوشند كشتي را در مسيري حركت بدهند كه باد هدايت ميكند در عين حال كه باد، كشتيها را از ساحلي به ساحلي ميبرد خداي سبحان به امر خود نسبت ميدهد فرمود اين كار به امر ماست اينچنين نيست كه سير كشتي در دريا، روي تصادف و هرج و مرج و خارج از نظام عليّت و معلوليّت باشد ﴿و لتبتغوا من فضله و لعلّكم تشكرون﴾[11].
باز در هيمن سورة روم دو سه آية بعد ميفرمايد ﴿الله الّذي يرسل الرّياح﴾ خدائي است كه بادها را ارسال ميكند كه بادها رسالت الهي را دارند ﴿فتثير سحاباً﴾, اين بادها، ابرها را پراكنده ميكنند اثاره ميكنند ميپراكنند ﴿فيبسطه في السّماء﴾ اوّل اين بادها، ابرها را پراكنده ميكنند در آسمان و فضا گسترده ميكنند مبسوط ميكنند هر طوري كه خدا بخواهد ﴿كيف يشاء﴾ گاهي ابر براي خنك كردن است, گاهي براي باردار شدن است, گاهي براي منافع و فوائد ديگر است ﴿و يجعله كِسفاً﴾ بعداً همين ابر را انبوه ميكند قطعه قطعه ميكند انبوه ميكند ﴿فتري الودق يخرج من خلاله﴾، ميبينيد كه باران از لابلاي همين ابر ميآيد كه از رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نقل شده است كه خداي متعالي اين بارانها را مانند غربال آفريد غرابيل آفريد نه مانند لوله اگر لولهاي ميباريد نفعي نداشت غربالي ميريزد كه قطره قطره باشد هم نفع را دربر داشته باشد و هم انسان از خطراتش محفوظ باشد, لذا فرمود از لابلاي اين ابر مانند غربال قطره قطره ميبارد وگرنه اگر سيل وار ميريخت يا لولهاي ميريخت امكان بهرهبرداري نه براي مزرع بود نه براي انسان فرمود ﴿فتري الودق﴾ را اين قطره قطرة باران را ﴿يخرج من خلاله﴾[12] از لابلايش از اين روزنههايش، اين حبهها از خلال غربالها ميريزد خلال جمع خلل است خلل يعني بينابين اگر يك چيزي بينا بينش نفوذ داشته باشد و هماهنگ و منسجم نباشد ميگويند اين كار مختل شد يعني بيگانهاي در اين وسطها راه پيدا كرد اختلّ الأمر يعني در خللش، در وسطش، بيگانه راه پيدا كرد و اگر مختل نشد يعني منسجم است و هماهنگ، غربال يك شيئي است مختل يعني خَلَل آن باز است داراي خلل است و از خلل و وسط او، اين حبهها ميريزد فرمود خداي متعالي ابر را مانند غربال قرار داد كه از اين روزنههاي او قطرات ببارد نه مانند يك نحر كه از بالا مانند نحر بريزد ﴿فتري الودق يخرج من خلله فإذا أصاب به من يشاء من عباده إذا هم يستبشرون﴾[13]، اگر اين باران را به يك گروهي برساند اينها خوشحال ميشوند كه باران آمده و مزرع و مرتع اينها سبز شد. درسورة نور اين جريان را مبسوطتر ذكر فرمود, فرمود: ﴿ألم تر أنّ الله يزجي سحاباً ثم يؤلّف بينه ثمّ يجعله رُكاماً فتري الودق يخرج من خلاله و ينزّل من السماء من جبال فيها من بردٍ فيصيب به من يشاء و يصرفه عن من يشاء يكاد سنا برقه يذهب بالأبصار﴾[14] فرمود شما اگر خوب مطالعه كنيد مطلب روشن است در حدي است كه قابل رؤيت است اين تعبيرات ألم تر كه خطاب به رسول الله(صلّي الله عليه و اله و سلّم) هست و شامل جميع مسلمين و انسانها خواهد شد ميرساند كه اگر انسان مقداري بيانديشد مطلب واضح است به حد رؤيت ميرسد گويا انسان ميبيند زيرا اين نظم عجيب بدون ناظم نخواهد بود و اين كار حساب شده بدون مبدأ حكيم نخواهد بود فرمود مگر نميبينيد كه اوّل بوسيلة نسيمهاي ملايم، ابرها كم كم, رقيق از جايي به جايي حركت ميكنند كه بدو پيدايش ابر است تا زمينة بار داري اينها را فراهم كند اوّل ازجاء ميكند سوق رقيق ميدهد به آرامي، ابر را از جايي به جايي منتقل ميكند ابرهاي كم را آهسته و آرام از جايي به جايي ميبرد كه اوّل سرماية فضا يك سرماية مزجاتي است بعد كم كم سرماية فضا سرمايهٴ متراكم و انبوه خواهد شد اوّل مزجات است بعد رُكام اوّل اندك است بعد انبوه ﴿ألم تر﴾ كه ﴿أنّ الله يزجي﴾ اوّل ازجاء است آن ابرهايي كه در فضا هستند اوّل بضاعت مزجات فضايند بعد از گوشه و كنار خداي سبحان اين ابرها را جمع ميكند اينها را روي هم قرار ميدهد ميشود رُكام و متراكم، اين ابرهايي كه متراكم شدند طرزي تنظيم ميشوند كه باردار شوند بعد از لابلاي اينها غربال وار ميريزد ﴿ألم تر أنّ الله يزجي سحاباً﴾، اوّل ازجاء است اوّل سوق رقيق است, اوّل هدايت اندك است, اوّل سرماية مزجات و قليل است, ثم يؤلّف بينه, بعد بين اين ابر الفت برقرار ميكند ابرهاي كم كه در فضا پراكندهاند اينها را تأليف ميكند بين اينها الفت برقرار ميكند هم الفت ظاهري كه كنار هم باشند هم الفت فيزيكي كه باردار بشوند كه تلقيح شوند آن الفت را در آن آيه فرمود كه ﴿أرسلنا الرياح لواقح﴾[15]، اينها ملقحاتند ملقّحاتند تلقيح كنندهاند اينطور نيست كه ابر ناشناس و ناشناخته جمع بشوند دور هم يا باران بيحساب هر ابري را كنار ابر ديگر بنشاند اينطور نيست, اين بارانها كه از اين ابرها ميبارند حكيمانه است زيرا آن بادها، حساب شده در بين فضا گشتند و ابرهايي را كه شايستة باردار هستند آنها را انتخاب كردند و كنار هم گذاشتند و تلقيح كردند و سنگين كردند و حالا ميبارند ﴿ثمّ يؤلّف بينه﴾ خداي سبحان بين اين ابرها الفت برقرار ميكند هم الفتي كه نزديك هم بشوند هم الفتي كه اينها را سنگين كند باردارشان كند ﴿ثمّ يجعله رُكاماً﴾، اين ابرهايي كه اوّل مزجات و اندك بودند خداي سبحان اينها را متراكم و انبوه و انباشته ميكند بعد همانند غربال به اينها روزنه, روزنه ميدهد كه ﴿فتري الودق﴾، يعني باران را ميبيني كه ﴿يخرج من خلاله﴾ از لابلا و روزنههاي اين ابر غربالي، باران ميبارد آنگاه ﴿و ينزّل من السماء من جبال فيها من بردٍ﴾ خداي متعالي از آسماني كه بالاي سر شماست كه مانند كوهي از برف است يا كوهي از تگرگ است يا كوهي از سرماست از اين كوه سرد باران ميبارد ﴿و ينزّل من السماء﴾ از بالا نه از فضاي خشك بلكه ﴿من جبال فيها من بردٍ﴾ يعني از كوههاي فضايي كه اين كوههاي فضايي از خاك نيست از بَرَد و تگرگ و سرما و يخ است مثل اينكه ابري است در فضا مثل اينكه تگرگي است در فضا يا يخي است كوهي, كوهي است از يخ، كوهي است از برف، كوهي است از تگرگ ﴿من جبال فيها﴾ كه اين جبال ﴿من بردٍ﴾ هست ﴿و ينزّل من السّماء من جبال فيها من بَردٍ﴾، از آنجا نازل ميكند اين قطرهها را در توزيع آن هم حكيمانه است ﴿فيصيب به من يشاء﴾، هر كه را خودش بخواهد اين قطرات را به او ميرساند ﴿و يصرفه عن من يشاء ...﴾ در اينجا سياق, سياق تعذيب است فرمود اين قطرات تگرگي كه ميآيد و آسيب ميرساند اين يك مصيبتي است خدا اگر بخواهد يك عده را عذاب بكند بوسيلة اين قطرات تگرگي عذاب ميكند اين مصيبت را دامنگير آنها ميكند و اگر نخواهد از آنها منصرف ميكند به جاي ديگر و اشخاص ديگر ﴿فيصيب به من يشاء و يصرفه عن من يشاء﴾، و آنچنان برقش رعب آور است كه ﴿يكاد سنا برقه يذهب بالأبصار﴾[16]، مثل اين است كه نزديك است كه شدّت نورانيت برق او نورهاي چشم را ببرد ﴿يذهب بالأبصار﴾ يعني يُذْهِبُها, نورهاي چشم را از بين ببرد.
سؤال ...
جواب: اين جزء سنن الهي است كه اگر خداي متعالي پرستش ميشود از خداي سبحان مسئلت كنند به صلات استسقاء يا مانند آن از رحمت خاصه برخوردار ميشوند چون خداي متعالي كه اين بارانها را بخواهد توزيع كند به كسي خير و بركت ميرساند كه جزو افراد با تقواي همان قريه باشد كه ﴿ولو أنّ أهل القري آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء ...﴾[17]، اين بارانهاي به موقع آمدن هم جزء بركات ارض است آن دعا و نماز استسقاء هم زمينة ريزش اين بركات سماء را فراهم ميكند بنابراين، همة مراحل پيدايش باران را قرآن كريم بطور مبسوط بحث كرده است. كه يك مقدارش اشاره شده و يك مقدارش هم كه بعد مطالعه خواهيد فرمود.
سؤال ...
جواب: نه اين چون صرف ميكند عن من يشاء معلوم ميشود مورد ترقب بود اين بلا را از اينها برميدارد و ﴿كذلك نصرف عنه السوء و الفحشاء﴾[18]، ما بدي را از اينها برميداريم منصرفشان ميكنيم
سؤال ...
جواب: بله مصيبت هم به معناي رسيدن است اصل معناي مصيبت لغتاً هم همان است چه خوب چه بد حوادث خوب هم مصيبت است
سؤال ...
جواب: آن مال آياتي بود كه در سورة روم [شوريٰ] بود كه ﴿ينشر رحمته﴾[19] بود، ﴿مبشرات ...﴾[20] بود و مانند آن بود اين چه كه الآن در سورة نور هست با آن آية سورة رعدي كه الآن ميخوانيم دربارة عذاب هست در ذيلش هم فرمود ﴿يكاد سنا برقه يذهب بالأبصار﴾[21]، او برقش چشمها را از بين ميبرد نزديك است كه از بين ببرد آن سياق, سياق تعذيب است به هركه بخواهد اين عذاب را دامنگيرش ميكند و از هر كه بخواهد اين عذاب را منصرف ميكند در همين آيهٴ محل بحث سورة رعد ميفرمايد كه ﴿ويسبّح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته و يرسل الصواعق فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون في الله و هو شديد المِحال﴾[22]، بعد از اينكه جريان برق را و جريان ابر را و بارداري ابر را بيان فرمود ميفرمايد رعد بحمد خدا تسبيح ميكند و فرشتگان از هراس الهي تسبيح گوي حقند و خدا ساعقهها را ارسال ميكند آن قطعههاي آتشي را از بالا ميفرستد فيصيب به اين صاعقهها من يشاء هر كه را كه بخواهد ميرساند اين به دنبالة همان رعدو برق است به دنبالة پيدايش اين احجار سماوي است و مانند آن, آن آياتي كه اصابه همراه با بركت و خير بود آيات سورة روم بود كه آنجا سخن از بشارت داشت سخن از رحمت داشت و مانند آن.
بنابراين، قسمت مهم پيدايش و پرورش و ريزش ابر را، باران را قرآن كريم بيان كرد گاهي به علل قريبه نسبت ميدهد كه بادها اين كار را ميكنند گاهي به خودش نسبت ميدهد كه ما اين كار را ميكنيم و هر دو درست است زيرا آنها مأموران الهياند و علل قريبه اند و خداي متعالي علت العلل است در آيهٴ محل بحث سورهٴ رعد بعد از اينكه فرمود ﴿هو الّذي يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينشئ السّحاب الثقال﴾[23], فرمود ﴿و يسبّح الرعد بحمده و الملائكة من خيفته﴾[24] كه اين بايد مستقلا بحث شود كه تسبيح رعد يعني چه تسبيح فرشتگان چيست؟ آيا تسبيح رعد مَجاز است يا تسبيح رعد، تسبيح ملائكهاي است كه موكّل رعد است؟ ياحقيقت است؟ امّا در جملة بعد فرمود ﴿و يرسل الصواعق﴾ خداي سبحان اين صاعقهها را ارسال ميكند اين آتشهاي جوي را ارسال ميكند فيصيب به اين صواعق من يشاء, در ذيل اين از معصوم(سلام الله عليه) رسيده است كه صاعقة آسماني به همگان ميرسد و ممكن است همگان را گرفتار كند ولي كسي كه ذاكر حق است بذكر حق مشغول است صاعقه به او نميرسد گرفتار صاعقه نخواهد شد صاعقه كسي را كه به ياد حق مشغول است نميگيرد ﴿... فيصيب بها من يشاء و هم يجادلون في الله و هو شديد المحال﴾[25] اين بت پرستان دربارة خداي سبحان مجادله ميكنند سعي ميكنند آن تارها را به هم ببافند جدال چون بافتن محكم را ميگويند جدال, جدلت الحبل يعني اين را من بافتم مفتولش كردم اينها ميخواهند همان اوهام و همان خِرافات را ببافند و عليه توحيد ربوبي سخن بگويند يا دليل اقامه كنند ﴿... و هم يجادلون في الله ...﴾ ولي ﴿و هو شديد المحال﴾ است خدا نه تنها مِحال و مكر دارد بلكه شديد المِحال است اگر آنها ميخواهند مكر كنند خدا شديد المكر است اگر آنها ميخواهند مماحله كنند مجادله كند مكر كنند خدا شديد المِحال است كه مٰاحَلَهُ يعني مٰاكَرَهُ نقشه كشيد آنها اگر نقشه ميكشند خدا شديد المحال است پس انكار وثنيين نسبت به توحيد ربوبي نقشي ندارد زيرا سراسر جهان روي نظم، آيات توحيد ربوبي حقاند ﴿و هم يجادلون في الله﴾ ولي ﴿و هو شديد المحال﴾[26] است.
سؤال ...
جواب: ملازمه نه كه حتماً هر فردي كه معصيت كرد گرفتار صاعقة الهي بشود نه ولي احياناً چرا در حدّ تهديد و تخويف و وعيد هست نظير آنچه كه دربارة ﴿اللّهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجارةً من السماء أو ائتنا بعذاب أليم﴾[27]، وارد شده كه بر يك شخصي صاعقه آمده بر اشخاص معين صاعقه بيايد شواهدي هست و كم هم نيست امّا تلازمي باشد كه اگر كسي تبهكار بود صاعقة الهي بيايد اينچنين نيست ممكن است خداي متعالي او را در دنيا مؤاخذه كند ممكن است در آخرت مؤاخذه كند ممكن است هم در دنيا و هم در آخرت پس احتمال اينكه در دنيا او را نگيرد و در آخرت مؤاخذه كند هست عمده مطلبي كه در اين آية مباركه هست مسئلة تسبيح رعد است كه رعد خدا را تسبيح ميكند ﴿و يسبح الرّعد بحمده و الملائكة من خيفته﴾[28]، اگر ظاهري در قرآن كريم مطرح شد لفظ ظهوري داشت مادامي كه دليل نقلي يا دليل عقلي بر خلاف اين ظهور اقامه نشد اين ظاهر معتبر است و حجّت است ظاهر كريمه آن است كه رعد تسبيح حق ميكند و اين حقيقت تسبيح است اگر ما دليل عقلي داشتيم بر اينكه رعد نميتواند مسبّح باشد يا دليل نقلي كافي اقامه شد كه رعد نميتواند مسبّح باشد اين بر معني مجازي حمل ميشود ولي اگر نه تنها دليل عقلي بر خلاف نداشتيم بلكه بر وفاق داشتيم و شواهد نقلي هم تأييد ميكند اين ظاهر محفوظ است و حجت, در اينگونه از موارد قرآن تسبيح را به رعد كه نسبت ميدهد ما ميدانيم كه تسبيح يعني تنزيه خداي سبحان از هر نقص و عيب اين بدون ادراك و شعور و معرفت نخواهد بود تسبيح وقتي حقيقي است كه مسبح آگاه به حقيقت مسبّح به اندازة خود باشد ظاهر قرآن كريم يك شعور عمومي را براي جهان آفرينش ثابت ميكند كه همه چيز را آگاه ميداند براهين عقلي اين را نه تنها رد نميكند بلكه تأييد ميكند از نظر قرآن كريم سراسر موجودات چيز ميفهمند گاهي تسبيح را به يك موجودي نظير رعد نسبت ميدهد گاهي تسبيح و دعا و صلات و امثال ذلك را به پرندهها نسبت ميدهد گاهي به عنوان عموم ميفرمايد چيزي در عالم نيست كه تسبيحگوي حق نباشد لازمة اين تسبيح شعور و معرفت است آيا اشياء مادي مانند انسانها اهل شعور و ادراكند منتهي ضعيف يا اصلاً جمادات و ماديات شعور و ادراك و آگاهي ندارند؟ در قرآن كريم براي اينها شعور ثابت ميكند ميگويد اينها شاعرند و مدركند ميبينيد براي اعضا و جوارح قرآن كريم شهادت اثبات ميكند كه اينها در قيامت شهادت ميدهند اينها در قيامت عليه خود تبهكار مجرم شهادت ميدهند اينها در قيامت سخن ميگويند وقتي تبهكار به اعضا و جوارحش ميگويد لم شهدتم علينا؟ ﴿قالوا أنطقنا الله الّذي أنطق كلّ شيء﴾[29]، خدائي كه همه چيز را گويا كرد ما را هم گويا كرد و نطق، وصف عاقلِ مدرك است پس همه چيز در عالم از ادراك سهمي دارند و سخني ميگويند كه ما سخنان آنها را گاهي ميفهميم گاهي نميفهميم پس اگر قرآن تسبيح قائل است شعور هم قائل است اگر اعضا و جوارح در دنيا نفهمند كه در قيامت شهادت نميدهند شهادت در محكمه، ظرف اداي شهادت است اداء شهادت وقتي مسموع است كه مسبوق اين را تحمل باشد شاهد اگر در حين حادثه حضور داشت و حادثه را فهميد و متحمل شد در محكمه ميتواند شهادت را ادا كند و شهادت تأديه شدة او مسموع است اگر در محكمه به شاهد مطلبي را بفهمانند كه شهادت نيست شهادت آن است كه شاهد در حين انجام عمل حضور داشته باشد حضور آگاه و در محكمه حضور داشته باشد حضور تأديه شاهد در محكمه حضور پيدا ميكند كه شهادت تحمّل شده را ادا كند اگر شهادت را در محكمه ادا ميكند معلوم ميشود در حين حادثه حضور آگاه داشت و ديد و فهميد و ضبط كرد اگر در حين عمل نباشد تا ببيند تا بفهمد تا ضبط كند كه توان شهادت ندارد در محكمه، اگر اعضا و جوارح ما كه يك جمادي بيش نيستند و حيات از آن روح است اگر اين اعضا و جوارح در دنيا چيز نفهمند و نبينند و ندانند كه اين شخص معصيت ميكند چگونه در قيامت شهادت ميدهند آنهم شهادت ميدهند نه اقرار كنند معلوم ميشود دست گناه نميكند جان است كه گناه ميكند, انسان اگر گناه ميكند جان اوست كه تباه ميشود نه دست او گرچه با دست ستم كرد دست گناه نكرد, دست گناه نفس را ديد لذا شهادت داد گاهي بر خود اقرار هم شهادت اطلاق ميشود آنجا كه ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السعير ...﴾[30]، بر آن اعتراف هم شهادت اطلاق شده است كه ﴿و شهدوا علي أنفسهم انّهم كانوا كافرين﴾[31]، گاهي انسان عليه خويشتن خويش اقرار ميكند و اين اقرار را شهادت ميگويند چون محفوف به قرينه است وگرنه هر جا سخن از شهادت است عليه غير سخن گفتن است شهادت يعني عليه ديگري حرف زدن، معلوم ميشود انسان كه گناه ميكند اعضا و جوارح او ابزار گناهند, نه گناهكار دست گناه نميكند انسان است كه گناه ميكند و اين دست كه ابزار گناه است يوم القيامة عليه گناهكار شهادت ميدهد لذا انسان محكوم در قيامت به اين شهود ميگويد ﴿و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا ...﴾[32] شهادت اين جلود و اعضا و جوارح در قيامت مسموع است خداي سبحان ميفرمايد ﴿اليوم نختم علي أفواههم و تكلّمنا أيديهم و تشهد أرجلهم ...﴾[33]، خداست كه اين شخص را ميگويد تو ساكت باش شاهدان حرف بزنند شهادت اين شهود را خدا امضا ميكند
سؤال ...
جواب: در حقيقت عذاب مال جان است جسم كه دركي ندارد اين جسم را كه ميسوزانند جان است كه عذاب ميبيند لذا وقتي اين پوستها سوخت براي اينكه دوباره انسان عذاب بكشد پوست جديد ميرويد در سورة نساء فرمود: ﴿كلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غيرها ...﴾ چون ﴿ليذوقوا العذاب﴾[34] اگر پوست رفت به استخوان رسيد لامسه ضعيفتر ميشود تا به جائي كه اصلاً گويا عذاب را احساس نميكند دوباره پوست تازه ميرويد كه انسان احساس كند انسان است كه احساس ميكند دست را كه قطع ميكنند انسان است كه درد را احساس ميكند نه دست، شهادت اينها را قرآن امضا كرده است و مسموع دانست معلوم ميشود اينها در دركشان صادقند و در تشخيصشان صادقند و شاهد امين و عادلند كه در محكمة عدل خدا شهادت اينها مسموع است و خدا اينها را اشهاد ميكند استشهاد ميكند ميگويد شهود شما سخن بگوئيد اگر اين اعضا در دنيا نفهمند كه در قيامت شهادت نميدهند اگر به يك عدّه افراد ناآگاه در محكمه قاضي تلقين كند بگويد اينچنين بگو اين كه شهادت نيست آيا خداي سبحان در قيامت اعضا و جوارح را تلقين ميكند معاذ الله كه شما اينچنين بگوئيد يا در قيامت ميگويد هر چه ميدانيد بگوئيد و انسان وقتي كه به اعضا و جوارحش اعتراض ميكند ميگويد چرا عليه من شهادت داريد؟ آنروز ميفهمد كه اينها ميفهميدند تعجب نميكند نميگويد كي به شما گفت تعجب نميكند نميگويد به اينكه شما از كجا فهميدي ميگويد شما چرا عليه من شهادت دادي اينها ميگويند آن خدائي كه همه را به حرف درآورد ما را هم به حرف درآورد معلوم ميشود همگان چيز ميفهمند و همه سخن ميگويند منتهي خيليها هستند كه حرف ما را نميفهمند ما هم حرف آنها را نميفهميم ما حرف خيلي از انسانها را نميفهميم فقط يك سر و صدائي ميشنويم اكثري انسانها كه دارند سخن ميگويند ما زبانشان را نميفهميم هر يك از ما فقط يك يا دو زبان بلد هستيم ما زبان انسانها را نميدانيم چه رسد به زبان حيوانها چه رسد به زبان آنها ما يك صدائي ميشنويم چه ميدانيم ﴿و انّ من الحجارة ... لما يهبط من خشية الله ...﴾[35]، اين پائين آمدن او اين صداي او جزع اوست ما چه ميدانيم ما از خودمان بيخبريم چه رسد به حيوانات، چه رسد به جمادات، اينكه مرحوم امين الاسلام طبرسي پذيرفت و برخي از مفسرين عامه هم قبول كردند كه تسبيح رعد و امثال ذلك تسبيحي است به معناي استدلال يعني اگر شما خوب بررسي كنيد ميتوانيد استدلال كنيد پي به خداي سبحان ببريد چرا ما اين مجاز را مرتكب شويم در حاليكه شواهد آيات به خوبي دلالت ميكند كه جهان، جهان علم و آگاهي است موجود جاهل و ناآگاه در جهان نيست.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 12.
[2] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 12.
[3] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 57.
[4] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 57.
[5] ـ بحار الانوار، ج 30، ص 223.
[6] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 57.
[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 57.
[8] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 24.
[9] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 46.
[10] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 22.
[11] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 46.
[12] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 48.
[13] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 48.
[14] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[15] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 22.
[16] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[18] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[19] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 28.
[20] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 46.
[21] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 43.
[22] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 13.
[23] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 12.
[24] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 13.
[25] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 13.
[26] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 13.
[27] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 32.
[28] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 13.
[29] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.
[30] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.
[31] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 130.
[32] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.
[33] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 65.
[34] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 556.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 74.