20 06 1983 4844922 شناسه:

تفسیر سوره رعد جلسه 43

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَي إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الآلْبَابِ (19) الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلاَ يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ (20) وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (21) وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ (22)﴾

بعد از اقامهٴ برهان بر آن اصول كلي دين يعني توحيد و نبوت و معاد و بعد از نقل شبهات منكرين و جواب از آن شبهات, مسئلهٴ حق و باطل را با يك مثلي با ﴿انزل من السماء ماء﴾[1] و مثلي به همين معيار بيان كردند كه حق مانند آب سودمندي است كه مي‌ماند و باطل مانند كف زودگذري است كه مي‌رود, آن‌گاه مردم را در برابر اين معارف و اصول حقه به دو قسمت تقسيم فرمود يك عده اين نداي الهي را اجابت مي‌كنند و يك عده اين نداي الهي اجابت نمي‌كنند آنها كه اين نداي الهي را اجابت كردند ﴿اولواالالباب﴾‌اند آنها كه به اين ندا پاسخ ندادند دلهاي اينها تهي و خالي خواهد بود ﴿اولواالالباب﴾ يعني كساني كه داراي لب و مغزند در قرآن كريم در موارد زياد از اينها به عظمت نام شده ولي در سورهٴ آل‌عمران سيرهٴ علمي ﴿اولواالالباب﴾ را بيان فرمود كه جهان بيني اينها چگونه است و در اين سورهٴ رعد سيرهٴ عملي ﴿اولواالالباب﴾ را ذكر مي‌كنند كه روش عملي ﴿اولواالالباب﴾ چيست؟ در بين اين اوصاف برجسته صبر از يك خصوصيتي برخوردار است كه ساير اوصاف به اندازهٴ اين صبر از آن خصوصيت برخوردار نيستند زيرا صبر را قرآن كريم ريشهٴ بسياري از مسائل و درجات ايمان مي‌داند اگر در روايات ما صبر به عنوان رأس و ايمان معرفي شد كه «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد»[2] اين به بركت قرآن كريم است كه قرآن كريم قسمت مهم فضائل عملي را محصول صبر مي‌داند. صبر يك كار بدني نيست مثل نماز و روزه, صبر يك كار بدني نيست مثل انفاق و جهاد, صبر يك كار دروني است كه ريشهٴ همهٴ اين فضايل است چندين روايت به اين تعبير از معصومين(عليهم السلام) رسيده است كه «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد»[3] مي‌بينيم قرآن كريم با صبر معامله سر مي‌كند و با ساير اعمال معاملهٴ اعضاء و جسد, در اين كريمه صبر را به عنوان اينكه يكي از اوصاف برجستهٴ ﴿اولواالالباب﴾ است ذكر مي‌كند ﴿اولواالالباب﴾ كساني‌اند كه صابرند در بحث قبل به عرض رسيد كه قرآن كريم در يك سلسله از آيات صبر را به عنوان يك وصف ممتاز براي مؤمنين ذكر مي‌كند بعد مي‌فرمايد: خدا صابرين را دوست دارد ﴿و الله يحب الصابرين﴾[4] بعد مژده مي‌دهد كه صابرين پيروزند ﴿ان الله مع الصابرين﴾[5] بعد اين صبر را به عنوان نردبان ارتباطي عبد و مولي مي‌داند كه ﴿استعينوا بالصبر و الصلاة﴾[6] اما اينها هيچ‌كدام آن حقيقت صبر را تبيين نمي‌كنند حقيقت صبر را يعني بافت دروني صبر را قرآن در سورهٴ نحل و در سورهٴ مدثر تبيين كرد فرمود ﴿و اصبر و ما صبرك الا بالله﴾[7] در سورهٴ مدثر هم فرمود ﴿و لربك فاصبر﴾[8] يعني مبدأ فاعلي اين صبر خدا باشد نعمتي است از خدا و هدف نهايي و غايت اين صبر هم خدا باشد نه انگيز‌ه‌هاي ديگر ﴿و لربك فاصبر﴾[9] اگر يك كاري مبدا فاعلي‌اش خدا شد و مبدأ غايي‌اش هم خدا شد اين مي‌شود سر ساير قضايا لذا در بسياري از روايات آمده كه «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد»[10] حالا نمونه‌هايي از اين صبر را كه ملاحظه فرموديد باز بعضي از نمونه‌ها را ملاحظه مي‌فرماييد آن‌گاه مي‌رسيم قرآن چرا صبر را چرا جزء اوصاف كليدي مؤمن مي‌داند يعني وقتي كه فضايل مؤمنين را مي‌شمارد مي‌فرمايد اين محصول صبر اينهاست وقتي آن درجات بهشتي‌ها را مي‌شمارد مي‌فرمايد اين نتيجهٴ صبر آنهاست با اينكه سخن از نماز هست, با اينكه سخن از تقوي هست, با اينكه سخن از ساير فضايل هست اما وقتي كه پاداش اينها را بيان مي‌كند مي‌فرمايد چون صبر كردند ما اينها را به اين درجه رسانديم قرآن هم با صبر معاملهٴ كليد و سر مي‌كند در دنيا و هم با صبر معاملهٴ كليد و سر مي‌كند در درجات بهشت اين است كه در روايات آمده كه معصومين فرمودند: «الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد»[11] واگر در روايات صبر به سه قسمت تقسيم شده است «صبر عند المصيبة و صبر علي الطاعة و صبر عن المعصية»[12], گرچه در بعضي از روايات صبر به دو قسمت تقسيم شده است اما در روايات ديگر صبر به سه قسمت تقسيم شده است كه آن مشهور است و آن تقسيم صبر به دو قسم در صدد حصر عقلي نيست كه هر دو را مرحوم كليني نقل كرده, اگر صبر به سه قسمت تقسيم شد براي اينكه آيات قرآن كريم در موارد سه‌گانه مؤمن را به صبر دستور مي‌دهد يكي صبر عند المصيبهٴ است, يكي صبر عن المعصيهٴ است, يكي هم صبر علي الطاعهٴ است و اين صبرها را هر چه دشوارتر باشد قرآن بيشتر مي‌ستايد و جواب بيشتر و جزاي بيشتري مي‌دهد و هر چه كمتر باشد مدح كمتر و قهراً جزاي كمتري دارد حالا موارد گوناگوني صبر را در قرآن ملاحظه مي‌فرماييد تا برسيم قرآن چرا صبر را كليد ساير فضايل مي‌داند و چرا در روايات برزخ مسئلهٴ تجسم اعمال را كه روايات مطرح مي‌كند صبر را از نماز بالاتر مي‌داند صبر را از زكات بالاتر مي‌داند صبر را از نيكي و احسان بالاتر مي‌داند, چرا قدرت صبر در قبر در برزخ در عالم قبر از قدرت نماز و روزه بالاتر است؟ چرا قدرت صبر در عالم برزخ و تجسم اعمال از قدرت نيكي و احسان هم بالاتر است؟ در خلال آياتي كه قبلاً بحث شده بود مسئلهٴ صبر در مصيبت را سورهٴ حج هم دارد كه فرمود در آيهٴ 25 مي‌فرمايد مخبتين كساني هستند كه ﴿وَ بشّر المخبتين﴾[13] مخبتين كساني هستند كه ﴿الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و الصابرين علي ما اصابهم﴾[14] اينها در اين رويدادها و حوادث كه برخورد مي‌كند به اينها اينها صابرند آنچه به اينها مي‌رسد جزع نمي‌كنند ﴿و الصابرين علي ما اصابهم﴾[15] بعد ﴿وَ الْمُقِيمِي الصَّلاَةِ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ[16] در سورهٴ لقمان هم كه وقتي لقمان حكيم فرزندش را به اوصافي أمر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يا بني أقم الصلاة﴾[17] اينها را قرآن حكمت مي‌داند براي اينكه مي‌فرمايد ﴿يؤتي الحكمة من يشاء و من يؤتَ الحكمة فقد أوتي خيرا كثيراً﴾[18] بعد مي‌فرمايد: ما به لقمان حكمت داديم يعني به او خير كثير داديم ديگر ﴿و لقد آتينا لقمان الحكمة﴾[19] اگر حكمت را خداي سبحان به آن مقام عظيم مي‌ستايد كه هر كس از حكمت برخوردار است از خير كثير برخوردار است و چيزي را كه خدا خير بداند او را به كثرت معرفي كند مي‌فرمايد: خير كثير معلوم مي‌شود خيلي مهم است و بعد مي‌فرمايد ما آن حكمت را به لقمان آموختيم ﴿و لقد آتينا لقمان الحكمة﴾[20] يعني به او خير كثير داديم آن‌گاه سخنان لقمان را كه تبيين مي‌كند اولش توحيد است معلوم مي‌شود آغاز حكمت توحيد و معرفت وحدانيت حق است بعد ساير مسائل و فضايل تا مي‌رسد به اينجا كه ﴿يا بني اقم الصلاه و أمر بالمعروف و انْه عن المنكر و اصبر علي ما اصابك ان ذلك من عزم الامور﴾[21] در مصيبت بردبار باش اين تعبير يا مال همهٴ اين جمله‌ها و احكام گذشته است يا مال آن اخيري است نظير همان بحثي كه استثناي متعقب جمل عديده مال اين اخيري يقيناً هست اين استدلالي كه حضرت مي‌فرمايد ﴿ان ذلك من عزم الامور﴾[22] يقيناً صبر را شامل مي‌شود حالا صلاة را ساير امور را شامل بشود يا نشود داخل در آن نزاع است فرمود ﴿اقم الصلاه وامر بالمعروف و انْه عن المنكر و اصبر علي ما اصابك ان ذلك من عزم الامور﴾[23] يعني از كارهايي است كه شما بايد مصمم باشيد از كارهايي است كه يجب ان يعزم عليها, ﴿ان ذلك من عزم الامور﴾[24] يك امر عادي نيست يك كاري است كه حتماً بشر بايد به او تصميم بگيرد تحقيقاً مسئلهٴ صبر ﴿من عزم الامور﴾[25] است يعني از اموري است كه يجب ان يعزم عليها انسان نمي‌تواند دربارهٴ صبر بي‌تفاوت باشد اين تعبير يا مخصوص صبر است يا همهٴ اين چند جمله را شامل مي‌شود علي نزاع المعروف كه استثناي متعقب جمل عديده شامل همهٴ گذشته‌ها مي‌شود يا جملهٴ اخيره را در بر مي‌گيرد علي ايّ حال مال اخيري هست يقيناً, ﴿ان ذلك من عزم الامور﴾[26] صبر از چيزهايي است كه يجب ان يعزم عليه انسان بايد مصمم باشد كه صبر كند نه اينكه گاهي صبر بكند گاهي صبر نكند نه ﴿ان ذلك من عزم الامور﴾[27] يعني تحقيقاً صبر از چيزهايي است كه بشر بايد روي آن تصميم بگيرد يعني بايد مصمم باشد كه صابر باشد تصميم بگيرد كه صبر كند اين صبر چيست كه ﴿من عزم الامور﴾[28] است؟ كه بشر حتماً بايد در برنامه‌اش مصمم باشد كه صبر كند در برخوردهاي اجتماعي در سورهٴ كهف و همچنين در سورهٴ قصص مي‌فرمايد: شما در برخوردهاي اجتماعي در بين مردم با فقرا بنشينيد بهتر است يا با طبقهٴ اشراف و اغنيا و سرمايه‌دارها خودتان را وادار كنيد با اين طبقهٴ محروم به سر ببريد اين صبر مي‌خواهد انسان خودش را وادار كند كه با محرومين زندگي بكند اين صبر مي‌خواهد در سورهٴ كهف به رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود آيهٴ 28 سورهٴ كهف فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَ كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾[29] فرمود خودت را وادار كن كه با محرومين به سر ببري با اينها باش يك كار دشواري است در جوامع روايي ما به ما گفتند اگر خواستي خود را بيازمايي كه اهل دنيايي يا اهل آخرتي ببين اگر كسي آمده است از تو چيزي مي‌خواهد و كسي آمده است مي‌خواهد چيزي به تو بدهد در اين دو تا برخورد كدام برخورد تو را به خود جلب مي‌كند اگر كسي آمده است چيزي به تو بدهد تو خوشحال‌تري معلوم مي‌شود تو اهل دنيايي اگر كسي آمد كه چيزي به او بدهي خوشحال‌تري معلوم مي‌شود كه اهل آخرتي خود را بيازماي يعني اگر حضرت امير(سلام الله عليه) آن‌طوري كه در نهج البلاغه آمده «و لكل منهما بنون فكونوا من ابناء الآخرة و لا تكونوا من ابناء الدنيا»[30] فرمود دنيا فرزنداني دارد آخرت فرزنداني دارد شما بكوشيد فرزندان آخرت باشيد فرزند دنيا نباشيد در جوامع روايي ما معصومين فرمودند اگر خواستيد ببينيد فرزند دنيايي يا فرزند آخرت خود را با اين دو تا برخورد بيازماي اگر هنگام اعطاء خوشحال‌تري داري انفاق مي‌كني خوشحال‌تري معلوم مي‌شود از ابناي آخرتي و اگر هنگام گرفتن خوشحال‌تري معلوم مي‌شود از ابناي دنيائي و خدا دست گيرنده را دوست ندارد «اليد العليا خير من اليد السفلي»[31] اين از آن كلمات بلند رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه فريقين نقل كردند چند تا كلمه است كه قبل از رسول الله احدي اين كلمات را نگفت اينها در من لا يحضره الفقيه در جلد چهارم از اين مجلدات اخير در أواخر جلد چهارم بعنوان اينكه كلمات معجزي كه «لم يسبق اليها»[32] عنوان اين است كلمات معجزي كه قبل از حضرت احدي نگفت اين در جوامع روايي اهل سنت هم هست اين تاريخ الخميس في احوال انفس نفيس كه از تواريخ عامه است كلمات حضرت را كه ذكر مي‌كنند اين تعبير را ايشان هم دارند كه قبل از حضرت احدي اين چند جمله را نگفت كلمات حضرت نظير اصول كلّيه است كه فرمود «و اعطيت جوامع الكلم»[33] لذا حفظ كردن سخنان حضرت هم دشوار است بر خلاف نهج البلاغه يا خطبه‌هاي ديگر چون آنها خطبه‌ها منسجم است صدر و ذيلي دارد اما حضرت پشت سر هم اصول كلي القا مي‌كند لذا حفظ كلمات حضرت دشوار است هر كدامش يك اصل است نظير يك خطبه نيست كه انسان تناسب صدر و ذيل آدم را وادار كند كه انسجام را حفظ كند «و اعطيت جوامع الكلم»[34] همهٴ آنچه كه يعني اكثر آنچه كه از حضرت نقل شده است به عنوان اين اصول كلي است يكي از آن اصول كلي اين است كه «اليد العليا خير من اليد السفلي»[35] آن دست دهنده را خدا دوست دارد گيرنده پيش خدا فرومايه است انساني كه بگير باشد و سيرهٴ او گرفتن باشد نه خدمت اين پيش خدا عزيز نيست, «اليد العليا خير من اليد السفلي»[36] در روايات فرمودند اگر خواستي خود را بيازمايي كه اهل دنيايي يا اهل آخرتي خوب دنيا دنياست ديگر پست است ديگر ببين هنگامي كه كسي آمده چيزي به تو مي‌دهد خوشحال‌تري يا وقتي كه تو مي‌خواهي خدمت كني خوشحال‌تري اگر آن وقت كه تو خدمت مي‌كني خوشحال‌تري بدان اهل آخرتي اگر چيزي مي‌خواهي بگيري خوشحال‌تري بدان اهل دنيايي اين نمونه‌هاي اهل دنيا و اهل آخرت بودن خداي سبحان به رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود خودت را وادار كن كه با محرومين بسازي ﴿و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشي﴾[37] آنها كه صبح و شام به ياد خدايند منتها فقيرند محرومند بيچاره‌اند با آنها باش اين صبر مي‌خواهد اين يك كار آساني نيست انسان با محرومين و فقرا باشد اين كار كار آساني نيست كه انسان با طبقهٴ محروم باشد ﴿و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة والعشي﴾[38] اينها همواره به ياد خدايند يا ناظر به طرفهٴ نهار است كه صبح و غروب به ياد خدايند يا نه كنايه از دوام تذكر است همواره به ياد حق‌اند ﴿و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة و العشي يريدون وجهه﴾[39]

سؤال ...

جواب: بله حالا ملاحظه بفرمائيد ﴿ولا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا﴾[40] از اينها فاصله بگيريد چشم بدوزيد به ديگران كه از زرق و برق دنيا بهره‌مندند اين‌طور نباشد ﴿ولا تعد عيناك عنهم﴾[41] دو چشمت از اينها تجاوز نكند دو چشمي اينها را نگاه بكن چشمت را از اينها بيرون نبر كه اينها را نگاه نكني در قبال اينها گروه ديگر را نگاه بكنيد كه ﴿تريد زينة الحياة الدنيا﴾ ﴿ولا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا واتبع هواه و كان امره فرطاً﴾[42] در كريمهٴ ديگر فرمود اگر هم به طرف ثروتمندان چشم دوختي بدان دنيا براي كسي ميوه نخواهد داد ﴿و لا تمدّنّ عينيك الي ما متعنا به ازواجاً منهم زهرة الحياة الدنيا﴾[43] فرمود دو چشمت را باز نكن كشش چشمت به سمت كساني نباشد كه از مزاياي دنيا برخوردارند براي اينكه ما به آنها زهرهٴ دنيا داديم اين زهره مثل تمره, تمر و تمره اين تايش مثل "تاي" تمره است زهر يعني شكوفه ازهار يعني شكوفه‌ها زهرالربيع نام كتاب مرحوم سيد يعني شكوفهٴ بهار زهر يعني شكوفه فرمود اين دنيا يك شكوفه‌اي به آن نيست براي كسي ميوه نمي‌شود شما در منطقه‌هاي سردسير ملاحظه فرموديد اين درخت تا شكوفه مي‌كند يك پاييز سردسيري در پيش هست كه شكوفه‌اش را مي‌ريزد اين‌طور نيست كه دنيا براي كسي شكوفه بشود كه يك وقتي امام در همين شبستان شرقي مسجد اعظم موعظه مي‌كردند يعني پايان درس موعظه مي‌كردند مي‌فرمودند من كه آمدم اينجا عكس آقاي مرحوم بروجردي را ديدم چون خوب وقتي قبلاً وارد مي‌شدند فاتحه‌اي مي‌خواندند و بعد وارد مسجد مي‌شدند مي‌فرمايد اين عكس ما را متوجه خود كرد و يك موعظهٴ خوبي بود براي ما روزي كه ايشان وارد قم شدند در چه حدي بودند اوج رياست ايشان كه فراگير شد هر جا كه بالاخره مسلمان شيعي مي‌نشست سخن از مرحوم آقاي بروجردي رضوان الله تعالي عليه بود بعدش هم آن تشييع بعدش هم آن قدر بعدش هم آن عكس فرمود اين منظره من را تكان داد تا انسان مي‌رود اوج بگيرد مي‌گويند برو اين دنياست اين تازه براي خوبهاست براي ديگران كه شكوفا نمي‌شود اصلا ً فرمود اين مقام اوج كه رسيد گفتند برو فرمودند هيچ مقامي از مقام آقاي بروجردي در اين عصر اخير آنروزها مي‌فرمودند به عظمت ايشان نبود و تا به اين اوج رسيد خداي سبحان نداي غيب را بايد لبيك بگويي براي كسي ميوه نمي‌شود تازه اين خوبها مي‌فرمود از او نه عالمتر در عصرش بود در قسمتهاي خودش نه معروفتر و نه محترمتر و نه وجيه المِلَّه‌تر تا اوج گرفت گفتند برو فرمود ﴿لا تمدن عينيك الي ما متعنا به ازواجا منهم﴾[44] چه چيزي داري تمعنا به متاع دنيا چيست؟ ﴿زهرة الحياة الدنيا﴾[45] اين حيات دنيا يك زهر است اين شكوفه است براي كسي كه ميوه نمي‌شود ميوه در قيامت است و ﴿في شغل فاكهون﴾[46] ميوه آنجاست اين‌جا براي كسي ميوه نمي‌شود بنابراين فرمود تو اگر بخواهي از طبقهٴ محروم چشم بركني به چه كسي چشم بدوزي؟ اين صبر مي‌خواهد ساختن و پرداختن به محرومين صبر مي‌خواهد همين معني را اولوالعلم در جريان قارون ذكر مي‌كنند ملاحظه فرماييد در سورهٴ قصص وقتي جريان قارون را ذكر مي‌كند ﴿فخرج علي قومه في زينته﴾[47] در سورهٴ قصص آيهٴ 79 ﴿فخرج علي قومه في زينته﴾[48] با آن زرق و برقش به عنوان استعلا بر قومش خارج شد نه مع قومه نه في قومه بلكه ﴿علي قومه﴾[49] به عنوان استكبار و استعلا با زينتش بيرون آمد ﴿فخرج علي قومه في زينته﴾[50] غرق زينت بود به عنوان استعلاي علي القوم بيرون آمده ﴿قال الذين يريدون الحياة الدنيا﴾[51] آنهايي ابناي دنيا بودند حرفشان اين است قالوا نه يعني حتما به زبان آوردند يعني منطقشان اين است منطقشان اين بود ﴿قال الذين﴾[52] نشانه‌اش اين است كه در آيهٴ بعد مي‌فرمايد آنهايي كه آرزو مي‌كردند سخن از گفتن نيست كه حالا حتماً انسان به زبان بگويد ﴿قال الذين يريدون الحياة الدنيا﴾[53] منطق دنياپرست اين بود كه ﴿يا ليت لنا مثل ما اوتي قارون انه لذو حظ عظيم﴾[54] منطق, ابناي دنيا اين است كه اي كاش ما هم مثل قارون مي‌داشتيم براي اينكه او ﴿حظ عظيمي﴾[55] دارد اما ﴿و قال الذين اوتوا العلم﴾[56] آنهايي كه خدا به آنها علم مرحمت كرده است ﴿و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا و لا يلقّاها الا الصابرون﴾[57] اولوالعلم به اين طبقه گفتند كه واي بر شما اين چه فضيلتي است كه كسي با طلا و نقره بيرون بيايد ﴿ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحاً﴾[58] اين بهتر است نه آن ايمان و عمل صالح بهتر است نه طلا و نقره اين ذيل ظاهراً اگر كلام همان و ﴿اوتوا العلم﴾ باشد خدا تصديق كرد و اگر كلام خود خدا باشد كه خوب ﴿و من أصدق من الله قيلا﴾[59] آن ذيل چيست؟ اينكه فرمود ﴿و ما لا يلقاها الا الصابرون﴾[60] صابرون, مي‌فهمند كه خير در ايمان و عمل صالح است نه در زرق و برق اين جملهٴ ذيل كه ﴿و ما لا يلقاها الا الصابرون﴾[61] صابرونند كه مي‌فهمند در زرق و برق چيزي نيست صابرونند كه مي‌فهمند خير در ايمان و عمل صالح است اين جمله يا كلام الله است يا سخن همان ﴿الذين اوتوا العلم﴾[62] است و خدا نهي كرده و چيزي را كه خداي سبحان نقل بكند و رد نكند تصديق است چون قرآن كتاب قصه و داستان نيست زيد چنين گفت, عمرو چنان گفت اگر باطل را نقل كرد يقيناً سركوب مي‌كند مي‌گويد حرفشان اين است و اين باطل است. اگر چيزي را خداي سبحان نقل كرد و رد نكرد مورد تصديق خدايي است كه ﴿و من اصدق من الله قيلا﴾[63] خوب پس اين يك بردباري مي‌خواهد انسان با طبقهٴ محروم باشد اين پيشنهاد همهٴ اغنياء بود به انبياءشان كه شما اينها را بيرون كنيد اين طبقهٴ محروم را بيرون كنيد ما مي‌آييم به نوح اين پيشنهاد را دادند, به ديگر پيامبران اين پيشنهاد را دادند خداي سبحان به نوح فرمود ﴿و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداهٴ و العشي﴾[64] مبادا, اين محرومين را از درت بيرون كني اينها بيايند اينها را طرد نكن براي اينكه آن ملاء بيايد مي‌خواهد بيايد, مي‌خواهد نيايد ﴿و لا تطرد الذين﴾[65] تو طرد نكن اينها را خود نوح هم به آنها جواب داد جواب ردع داد كه ﴿و ما انا بطارد الذين آمنوا﴾[66] شما گفتيد من اينها را بيرون كنم من هرگز اين كار را نمي‌كنم چرا اينها را بيرون كنم؟ اين يك دري است براي همه باز است مي‌خواهد بياييد مي‌خواهد نياييد صبر با اين طبقه صبر چشم دوختن به محرومين و چشم بستن از مطرفين كار آساني نيست اين كليد بسياري از فضايل اجتماعي است اين يك نمونه. در قسمتهاي ديگر قرآن وقتي اوصاف مؤمنين را مي‌شمارد مي‌فرمايد: مؤمنين كساني‌اند كه حرفشان اين است. سورهٴ ابراهيم آيهٴ 12 سخن انبياء را اولش اين است كه ﴿قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلكم﴾[67] سخن انبياء, را مي‌شمارد بعد مي‌فرمايد ﴿و ما لنا الاّ نتوكل علي الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علي ما آذيتمونا﴾[68] اين صبر عند المصيبهٴ است ما تمام اذيت‌هاي شما را تحمل مي‌كنيم صبر مي‌كنيم پس اگر يكي از اقسام صبر, صبر عند المصيبهٴ است كه در روايات آمده ريشهٴ قرآنيش اينهاست كه ﴿و لنصبرن علي ما آذيتمونا و علي الله فليتوكّل المتوكلون﴾[69] ولي جامع همهٴ اين اقسام سه‌گانهٴ صبر سورهٴ مباركهٴ فرقان است در سورهٴ فرقان كه ﴿عباد الرحمن﴾[70] را توضيح مي‌دهند دو مطلب در او هست يكي تقسيم سه‌گانهٴ صبر, يكي كليد بودن صبر هم «صبر علي الطاعة» و «صبر عند المصيبة» و «صبر عن المعصية»[71] هر سه قسم در اين آيات آمده و همين كه اصولاً صبر كليد ساير مسائل اخلاقي است در سورهٴ فرقان ﴿عباد الرحمن﴾[72] را كه مي‌ستايد و معرفي مي‌كند از آيات 63 تا آخر سورهٴ فرقان مي‌فرمايد: در برابر كفاري كه آنها را معرفي كرد حالا ﴿عباد الرحمٰن﴾[73] را ذكر مي‌كند ﴿و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هوناً﴾[74] سبك‌بالند با اينكه نه اهل ذلتند نه اهل سازشند در كارهاي ديني سنگينند ولي در مسائل زندگي هيّن و نرم و سبك‌بالند در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) هست آن‌طوري كه نهجالبلاغه اوايل نهج هم است كه «ما عليَّ من قتالٍ من خالف الحق وَ خابط الغيّ من إدهان وَلا ايهان»[75] با قسم هم گويا ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: اين‌طور نيست كه من در برابر جنگ با بيگانگان كمترين ادهان و كمترين ايهان نشان بدهم من مسئلهٴ جنگ را يك مسئلهٴ مداهنه و دهن و روغن مالي برخورد كنم اين‌چنين نيست با بيگانه‌گان هم ايهان داشته باشم با وهن و سستي و سازش برخود كنم اين هم نيست هرگز در نبرد با باطل نه ادهان دارم نه «ايهان ما علي من قتال من خالف الحق و خابط الغي» او «خابط الغي من ادهان و لا ايهانٍ» پس اهل مداهنه نيست سازش در ما نيست سستي و سهل‌انگاري در برابر باطل در ما نيست اما زندگي‌مان سبك است آسان زندگي مي‌كنيم انسان مسافر اگر بخواهد بهتر و زودتر برسد بايد بارش سبك باشد اين جملهٴ مباركهٴ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را كه فرمود «نجيٰ المخففون»[76] سبك, بارها نجات پيدا كردند آن را حضرت آن‌طور كه در نهج آمده با همان آهنگ خودش كه به خطبه‌اي مي‌خواند بيان كرد فرمود «تخففوا تلحقوا»[77] كه مرحوم سيّد رضي مي‌فرمايد اين از آن كلمات پر محتواي گيراست «تخففوا تلحقوا»[78] سبك بشويد تا برويد حضرت فرمود «نجا المخففون»[79] حضرت امير هم دارد كه «تخففوا تلحقوا»[80] اين «تخففوا تلحقوا»[81] سبك بار بودن يعني مشي‌شان خط مشي‌شان در زندگي نرم است خيلي اهل تكلّف نيستند ﴿الذين يمشون علي الارض هوناً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً﴾[82] در برخورد با جهال كه اذيّت و آزار و اهانت مي‌بينند سخن مسالمت‌آميز دارند با كفّار ﴿اشداءٌ علي الكفار﴾[83]ند اما در داخلهٴ حوزهٴ اسلامي اين‌طور نيست كه اگر يك جاهلي برخورد كرد او مثلا تا آخرين لحظه جواب بدهد يا بگويد كه بايد يكي شنيدم دوتا بگويم اين‌چنين نيست جواب بَدي جاهل را با قول سلم و سخن مسالمت آميز مي‌دهد اين مصيبت را تحمل مي‌كند همان كاري كه از امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده كه «مرّ علي رجل فصبه فتغافل و قال اياك اعني و قال عنك اعرض» آن مرد بددهن به امام سجاد(سلام الله عليه) كه اهانت كرد حضرت تغافل فرمود اين جلو آمد و گفت آقا اين فحش‌ها را به تو گفتم حضرت فرمود بله من هم از تو گذشتم «قال اياك اعني و قال عنك اعرض» من هم از تو برگشتم و اعراض كرد اين ﴿الذين ... اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما﴾[84] اين صبر «عند المصيبة» است اين مال وضع روزشان كه خط مشي‌شان روش‌شان در جامعه اين‌چنين است نسبت به مسائل شخصي‌شان سبك بارند نسبت به ديگران اين‌طور نيست كه اگر يك اهانتي شنيدند تا آخرين لحظه مقاومت كنند در جامعهٴ اسلامي اين‌طور نيست اما برنامه‌هاي بين آنها و خدا در شب چيست ﴿و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياماً﴾[85] آن هم روش روزشان اين هم برنامهٴ شبشان اينطور نيست كه پر بخورند تا صبح و أواخر طلوع فجر قبل از طلوع شمس به همين خوش باشد كه دو ركعت نماز صبح را ادا خوانده اين مخصوصاً براي اهل علم كه انسان شب آن‌قدر بخورد كه نتواند اول مناجات پا شود بدا به حال او بنابر اين وضع روزشان را روشن كرد فرمود ﴿يمشون علي الارض هوناً﴾[86] وضع شبشان را هم روشن كرد ﴿و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما﴾[87] كه اينها در جاي خودش علي حده بايد بحث بشود.

﴿و الذين يقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها كان غراماً﴾[88] يك غرامت لازمي است مثل يك طلب‌كاري كه آدم را رها نمي‌كند اين غرام است, غارم است, غريم آدم است ﴿انها ساءت مستقرا و مقاما ٭ و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقترط﴾[89] اهل انفاقند اما اهل اسراف و تبذير نيستند اهل بخل و مماسكه هم نيستند ﴿و كان بين ذلك قواماً ٭ و الذين لا يدعون مع الله إلهاً آخر﴾[90] موحّدند ﴿ولا يقتلون النفس التي حرم الله الا بالحق﴾[91] كسي را نمي‌كشند مگر آنجايي را كه خداي سبحان دستور داد ﴿ولا يزنون﴾[92] عفيفند و اينها همه «صبر عند المصيبة»[93] است و «صبر عن المعصية»[94] آدم‌كشي نمي‌كنند پرهيز مي‌كنند از معصيتها و عفيفند آلوده دامن نيستند ﴿ومن يفعل ذلك يلق أثاماً ٭ يضاعف له العذاب يوم القيامة و يخلد فيه مهاناً ٭ الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحا فاولٰئك يبدّل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيماً ٭ و من تاب و عمل صالحا فانه يتوب الي الله متاباً ٭ و الذين لا يشهدون الزّور﴾[95], اين معصيت را نمي‌كنند ﴿لا يشهدون﴾[96] شهادت زور شهادت باطل نمي‌دهند يا نه در مجلس باطل و لهو و لعب حضور پيدا نمي‌كنند علي ايّ حال صبر «عن المعصية» است ﴿و الذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللّغو مروا كراما﴾[97] اين‌طور نيست كه اگر چند نفر كنار هم نشسته‌اند مشغول گفتن و خنديدنند اين هم بشود يكي از آنها كريمانه از مجلس گناه مي‌گذرد نه لئيمانه كه بنشيند دو نفر دارند غيبت مي‌كنند تهمت مي‌زنند حرف بدي مي‌زنند يا به لهو و لعب مشغولند اين سومي آنها نخواهد شد كريمانه از كنار گنهكاران مي‌گذرد ﴿و اذا مرّوا باللّغو مروا كراما﴾[98] كه اين هم صبر «عن المعصية» است ﴿و الذين اذا ذگروا بآيات ربهم لم يخروا عليها صمّاً و عميانا ٭ و الذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرياتنا قره اعين و اجعلنا للمتقين إماما﴾[99], كه اين البته هركدام بايد در جاي خودش علي حده بحث بشود اين اوصاف فراواني كه خداي سبحان شمرد كه بعضي صبر «عند المصيبة» بود, بعضي «صبر عن المعصية»[100] بود, بعضي «صبر علي الطاعة»[101] بود فرمود ﴿اولئك يجزون الغرفه﴾ ما به اينها در بهشت درجهٴ عاليه مي‌دهيم چون اين خانه‌هاي هم‌كف و اوشك و باي هم‌كف را نمي‌گويند غرفه آن طبقهٴ فوقاني را مي‌گويند غرفه يعني به آنها درجهٴ عاليه مي‌دهيم, چرا؟ در بين همهٴ اين اوصافي كه در اينجا فرمود استدلال مي‌كند خداي سبحان مي‌فرمايد ﴿اولئك يجزون الغرفة بما صبروا﴾[102] معلوم مي‌شود صبر جزء اوصاف كليدي است صبر مثل نماز نيست و روزه گرفتن نيست صبر يك معناي ديگري خواهد داشت كه بعد معلوم مي‌شود كه آن معنا چيست.

سؤال ...

جواب: بله يعني جزع نكند تسليم نشود

سؤال ...

جواب: ﴿و اذا خاطبهم الجاهلون﴾[103], اين اهانت اين فحش اين بدي اينها مصيبت است ديگر هماني كه انبياء مي‌گفتند ﴿و لنصبرن علي ما آذيتمونا﴾[104], تمام اهانتها را هم تحمل مي‌كنند آنها يك وقت انسان مي‌خواهد با خونش دين را ياري كند يك وقت مي‌خواهد با بالاتر از خون بنام آبرو دين را ياري كند الان هم مي‌بينيد در اين انقلاب قبلش هم همين‌طور بود يك عده از مسئولين دلسوز مرتب دارند شب و روز آبرو مي‌ريزند پاي درخت انقلاب اين بالاتر از آن شهيد است اين كار هر كسي نيست مرتب شب و روز آبرو بريزد تا دين محفوظ بماند و انبياء آبرو دادند چون اهانت فحش چه براي رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذاشتند؟ شما مي‌بينيد اين منافقين چيزي به خاطرشان نرسيد كه به حضرت نسبت بدهند حتي تهمت ناموسي ديگر از اين سخت‌تر چيست؟ آن آيات سورهٴ مباركهٴ نور از آيات 11 به بعد چه براي حضرت گذاشتند؟ ديگر بدترين ننگ همان تهمت ناموسي بود ديگر زدند ديگر هيچ چيزي از منافق ساخته نبود كه روا ندارد و اعمال نكند حتي تهمت ناموسي اين شب و روز آبرو دادن و دين را حفظ كردن خوب يقيناً بالاتر از عرض كنم شهيد است شما در روايات صبر بخوانيد كه چرا ثواب صابر ثواب الف شهيد است كدام صابر را مي‌خواهد بگويد؟ شهيدي كه آن همه مقام براي او هست اين كدام صبر است كه اگر كسي به آن درجه رسيد ثواب او ثواب الف شهيد است، چه صبري آن كم انساني است كه بتواند همهٴ ناملايمات و تهمت‌ها را تحمل كند و شب و روز آبرو بريزد كار آساني نيست در روايات صبر انشاء الله مي‌خوانيد كه بعضي از صبرهاست و بعضي از صابرينند كه ثوابشان ثواب الف شهيد است بنابراين وقتي اين آيات آن جريان افك كه نازل شده است ﴿و الذي تولي كبره منهم له عذاب عظيم و عليم﴾[105] كه قرآن كريم از آيات 11 به بعد سورهٴ اوايل سورهٴ نور پشت سر هم دارد دفاع مي‌كند از آبروي پيامبر كه اين نبود, اين‌چنين نيست, اين تهمت را نزنيد, ننگ ناموسي به حضرت نچسبانيد, سنگين‌ترين رنج را حضرت تحمل كرده اين مي‌شود صبر كه انسان صحنه را ترك نكند و آن هم كه شب و روز آبرو مي‌دهد و شب و روز آبرو داد او البته ثوابش بيشتر از شهيد است حالا بعد در روايات ما سرّ اينكه صبر را نشانهٴ آزادي انسان مي‌داند مي‌خوانيم شما اين رواياتي كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب قيم كافي باب ايمان و كفر باب صبر نقل كرده مطالعه بفرماييد معصوم(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: انسان آزاده است كه صبر مي‌كند صبر به حرّيت برمي‌گردد خلاصه مي‌شود يك صفت كليدي آن حرّيت است كه همهٴ اين فضايل را در بر دارد اين‌چنين نيست كه تمام اين فضايل را قرآن در سورهٴ فرقان ذكر بكند بعد بفرمايد ما به اينها در قيامت درجهٴ عاليه مي‌دهيم ﴿اولئك يجزون الغرفه بما صبروا﴾[106] معلوم مي‌شود صبر در قرآن كريم يك وصف كليدي است كه همهٴ مسائل را باز مي‌كند. حالا شواهد ديگري است كه ملاحظه بفرماييد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 17.

[2]  ـ كافي، ج 2، ص، 87.

[3]  ـ كافي، ج 2، ص 87.

[4]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 146.

[5]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 153.

[6]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 153.

[7]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 127.

[8]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 7.

[9]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 7.

[10]  ـ كافي، ج 2، ص 87.

[11]  ـ كافي، ج 2، ص 87.

[12]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[13]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 34.

[14]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 35.

[15]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 35.

[16]  ـ سورهٴ حج، آيهٴ 35.

[17]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[18]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 269.

[19]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 12.

[20]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 12.

[21]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[22]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[23]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[24]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[25]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[26]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[27]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[28]  ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 17.

[29]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

[30]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 42.

[31]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 376.

[32]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 376.

[33]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 341.

[34]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 341.

[35]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 376.

[36]  ـ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 376.

[37]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

[38]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

[39]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

[40]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

[41]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

[42]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 28.

[43]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 131.

[44]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 131.

[45]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 131.

[46]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 55.

[47]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[48]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[49]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[50]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[51]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[52]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[53]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[54]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[55]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[56]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[57]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[58]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[59]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[60]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[61]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[62]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[63]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[64]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 52.

[65]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 52.

[66]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 29.

[67]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 11.

[68]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 12.

[69]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 12.

[70]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[71]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[72]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[73]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[74]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[75]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 24.

[76]  ـ مكارم الاخلاق، ص 440.

[77]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 21.

[78]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 21.

[79]  ـ مكارم الاخلاق، ص 440.

[80]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 21.

[81]  ـ نهج البلاغة، خطبهٴ 21.

[82]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[83]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[84]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[85]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 64.

[86]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[87]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 64.

[88]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 65.

[89]  ـ سورهٴ فرقان، آيات 66 ـ 67.

[90]  ـ سورهٴ فرقان، آيات 67 ـ 68.

[91]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 68.

[92]  ـ سورهٴ فرقان، ايه 68.

[93]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[94]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[95]  ـ سورهٴ فرقان، آيات 68 ـ 72.

[96]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 72.

[97]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 72.

[98]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 72.

[99]  ـ سورهٴ فرقان، آيات 73 ـ 74.

[100]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[101]  ـ كافي، ج 2، ص 91.

[102]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 75.

[103]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 63.

[104]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 12.

[105]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 11.

[106]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 75.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق