اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿َيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ (27) الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (28) الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَيٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (29)﴾
يكي از مباحث مهم اين سوره مسئلهٴ نبوت بود كه چند بار در زمينهٴ نبوت هم مستقيم هم به عنوان جواب شبهه خداي سبحان آيه مطرح ميكند يكي از شبهات منكرين وحي و رسالت اين است كه ميگويند چرا معجزه نميآوري اينكه ميگويند چرا معجزه نميآوري نه براي آن است كه حضرت معجزه نياورده بود يا اگر معجزه بياورد اينها ميپذيرند اين تمرد و سركشي باعث ميشود كه اينها نسبت به وحي دهن كجي كنند هم اين معجزهٴ فعلي را آيت و معجزه ندانند و هم هر معجزه و آيت ديگري هم كه بيايد آن را رد كنند و بگويند ما تا خودمان بر خودمان نازل نشود نميپذيريم يعني همانطوري كه تو مييابي ما هم بيابيم اگر براي تو فرشته ميآيد براي ما هم بيايد براي تو كتاب نازل شده براي ما هم كتاب نازل بشود اگر تو وحي ميشنوي ما هم وحي بشنويم خدا تو را بفرستد كه ما را هدايت كني نميپذيريم مستقيماً خود ما را دعوت كند تا به اين جا رسيدند كه تو از طرف خدا بيايي ما را به بهشت دعوت كني نميپذيريم خدا مستقيماً ما را دعوت كند يعني مستقيماً براي ما نامه بدهد براي تو فرستاد براي ما هم بفرستد فرشته بر تو نازل شد بر ما هم نازل بشود وحي بر تو نازل شد بر ما هم نازل بشود اين تمرد دروني تا به اينجا منتهي ميشود آنگاه خداي سبحان ميفرمايد كه ما هر معجزه و آيت براي اينها بياوريم باز اينها ايمان نميآورند زيرا اينها عادت كردند به سر سپردن بر برابر طبيعت و دنيا اينها بهانه است بنابراين اين آيهٴ كريمه در دو مقام خلاصه ميشود مقام اول بهانهگيري منكرين وحي است مقام دوم پاسخي كه خداي سبحان ميدهد مقام اول اين است كه ﴿و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آية من ربه﴾ كفار ميگويند چرا پيامبر معجزه نياورد چرا يك اعجاز و آيتي بر پيامبر نازل نشد مقام دوم جواب است ﴿قل ان الله يضل من يشاء و يهدي اليه من اناب﴾ كه مقداري هم دربارهٴ مقام اول ديروز بحث شد و هم درباره مقام دوم اما بحث مبسوطي كه مربوط به هريك از اين دو مقام است حالا ملاحظه ميفرماييد كه قرآن كريم سخنان منكرين وحي را به تعبيرات گوناگون ذكر ميكند گاهي به صراحت ميگويند آنچه تو آوردي معجزه نيست ما هم ميتوانيم مثل اين حرف بزنيم گاهي بالكنايه اعجاز قرآن را نفي ميكنند ميگويند چرا معجزه نميآوري يعني اينكه آوردي معجره نيست گاهي ميگويند ما نميپذيريم مگر اينكه همانطوري كه وحي بر تو نازل شده تو كتاب ميآوري بر ما هم نازل بشود ما هم كتاب بياوريم اين سه مقطع سه مرحله بري منكران است يا يك نفر اين مراحل را دارد يا تقسم بندي شده بعضيها حرفشان آن بود بعضيها حرفشان دومي و بعضي حرفشان سومي در مرتبهٴ اول ميگويند چرا معجزه و آيت نميآوري يعني آنچه كه تو آوردي اين معجزه نيست آن همين آيهٴ محل بحث است ﴿و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آية من ربه﴾ چرا معجزهاي بر تو نازل نشده آيهٴ هفت همين سوره هم كه قبلاً بحث شد همين مفاد را دارد آيهٴ هفت همين سورهٴ رعد ﴿و يقول الذين كفروا لولا انزل عليه آية من ربه﴾ كفار ميگويند چرا معجزه بر او نازل نميشود اين مضمون در آياتِ فراوان هست يعني اين مرحلهٴ اول، در بسياري از سور اين بحث هست كه آنها ميگويند چرا معجزهاي بر تو نازل نميشود در سورهٴ بقره آيهٴ 118 اينچنين آمده ﴿و قال الذين لايعلمون لولا يكلمنا الله او تاتينا آيةٌ﴾[1] اين ﴿لولا يكلمنا الله﴾[2] نظير همان مفاد مسئلهٴ سوم است كه با ما خدا سخن بگويد كه اين خواهد آمد ﴿تاتينا آيةٌ﴾[3]اش مربوط به اين مسأله است يك معجزهاي بيايد كه ما به رسالت تو اعتراف بكنيم اين سخن نوع متمردان است در برابر انبيا نه تنها يك گروه يا در يك عصر در همين آيهٴ 118 سورهٴ بقره ميفرمايد ﴿كذلك قال الذين من قبلهم مثل قولهم﴾[4] متمردان پيشين هم مثل اينها اعتراض ميكردند ميگفتند يك معجزهاي بياور سرّش اين است كه ﴿تشابهت قلوبهم﴾[5] طرز تفكرشان هم يكي است دلهاي همه هم يكي است اگر پيشينيان ﴿و كالحجارة أو اشد قسوةً﴾[6] بود دلهاي اينها هم همين است هم طرز تفكرشان يكسان است هم دلهاي همه سنگين است ﴿تشابهت قلوبهم﴾[7] براي اينكه ﴿قد بينا الايات﴾[8] ما معجزات را به خوبي تبيين كرديم يكي دو تا معجزه نفرستاديم منتها ﴿لقوم يوقنون﴾[9] اين در سورهٴ بقره، باز در سورهٴ انعام جامعترين سوره است از اين نظر كه شبهات منكرين وحي را بيش از هر سورهاي مطرح ميكند به تعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اولا اين است كه اين سوره را سورهٴ احتجاج بناميم يعيني تقريباً چهل بار خدا در اين سوره به رسولالله دستور احتجاج ميدهد قل قل چهل بار كلمهٴ قل تقريباً تكرار شده و اينگونه از نامگذاريها تقريبا اعلام بالغلبه است آن هم نه در زمانِ معصوم آن سورههايي كه در زيان معصوم و زمان معصوم در خود روايات آمده مثل «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب»[10] و امثال ذلك پيداست كه نام خود سوره است اما اين سوره ها كه به نام سورهٴ فيل سورهٴ نساء سورهٴ عنكبوت سورهٴ انعام و امثال ذلك اينها اعلام بالغلبه است در زمان بعد از معصوم الان تفسيرهايي كه مربوط به مرحوم سيد رضي يا قبل از سيد رضي يعني ده قرن قبل هست اينچنين بالايش نوشته «في تفسير سورة التي يُذْكر فيها الانعام» سورهاي كه جريان انعام در آن سوره مطرح است «في تفسير سورة التي يذكر فيها البقره» سورهاي كه جريان بقره مطرح است نه نام سوره بقره و فيل و انعام باشد كم كم به عنوان تخفيف و علم بالغلبه شده سورهٴ انعام كه ايشان ميفرمودند اگر ما اين سوره را سورهٴ احتجاج بناميم اولاست كه تقريباً چهل برهان در اين سوره هست همهٴ شبهات راجع به وحي و نبوت قسمت مهمش را اينجا مطرح كردند در همين سورهٴ انعام آيهٴ چهار اين است كه ﴿و ما تأتيهم من آيهٴ من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين﴾[11] هر معجزهاي بياوري اينها رو برميگردانند آيهٴ هفت به بعدش اين است كه ﴿ولو نزلنا عليك كتابا في قرطاس فلمسوه بأيديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين﴾[12] اگر يك كتابي در يك كاغذي اين كتابها كه بر قلب تو نازل ميشود تو ميگويي وحي بر من اينچنين نازل شده آنها ميگويند ـ معاذ الله ـ تو افترا بستي كتاب بياور اگر هم يك كتابي با كاغذ حساب شده كه اينها بتوانند دست به آن بزنند لمس كنند يك چنين چيزي هم ما بفرستيم باز هم اينها ميگويند اين سحر است آنگاه پيشنهاد ميدهند كه چرا ملك نازل نشده ﴿و قالوا لولا انزل عليه ملك﴾[13] باز ميفرمايد اگر ما ملك هم نازل بكنيم اينها ايمان نميآورند لكن ملك اگر نازل بشود ديگر خداي سبحان مهلت نخواهد داد.1
سؤال ...
جواب: اين به عنوان آخرين حجت است ديگر به عنوان آخرين حجت ذكر ميكند در همين سورهٴ انعام آيهٴ 24 به بعد ميفرمايد ﴿و منهم من يستمع اليك و جعلنا علي قلوبهم أكنةً ان يفقهوه و في آذانهم وقرا﴾[14] ذيل آيه اين است كه ﴿و ان يروا كل آية لا يؤمنوا بها﴾[15] هر معجزهاي هم كه بياوريم ايمان نميآورند ﴿حتي اذا جاءوك يجادلونك﴾[16] به عنوان جدال و به عنوان درگيري پيش تو ميآيند نه به عنوان بحث در همين سورهٴ انعام دارد آنها كه ميآيند به درس تو به بحث تو به آنها سلام بكن ﴿وَ اذا جاءك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليكم﴾[17] اين ادب مجلس درس رسولِ خدا اين بود فرمود آن صحابه آن افراد كه ميآيند به عنوان درس و بحث ﴿و اذا جاءك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليكم﴾[18] آنها كه جزء اوساط از شركت كنندگان درساند سلام را از تو تحويل ميگيرند آنها كه جزء اوحدي از شركت كنندگاناند سلام را از ما دريافت ميكنند سلام ما را به آنها برسان اين ادب مجلس درس حضرت است كه در همين سورهٴ انعام آمده ﴿و اذا جاءك الذين يومنون بآياتنا فقل سلام عليكم﴾[19] اما گروهي ديگر كه براي مناظره و براي درگيري ميآيند ﴿حتي اذا جاءوك يجادلونك﴾[20] براي جدال ميآيند نه براي بحث نه براي اينكه برهان گوش بدهند يا اشكال مطرح كنند فقط براي اينكه نپذيرند براي مجادله ميآيند ﴿حتي اذا جاءوك يجادلونك يقول الذين كفروا ان هذا الا اساطير الاولين﴾[21] كفارشان ميگويند اين كه تو آوردي معجزه نيست اين اسطوره و افسانهٴ پيشينيان است همانطوري كه در بعضي از امم سخن از رستم و اسفنديار هست تو هم جريان نوح و ابراهيم را مطرح كردي براي ما ـ معاذ الله ـ افسانه است ﴿ان هذا إلاّ أساطير الاولين﴾[22] اين قرآن را معجزه ندانستن و اسطوره پنداشتن و به دنبال معجزه ديگر گشتن است در همين سورهٴ انعام آيات 108 به بعد ملاحظه ميفرماييد فرمود ﴿و لا تسبّوا الذين يدعون من دون الله فيسبّوا الله عدوا بغير علم﴾[23] هرگز به مقدسات كسي فحش نگوييد ولو بت بتِپرست باشد زيرا آنها هم برميگردند به معبود شما بد ميگويند و اين كار كارِ صحيحي نيست سبّ نكنيد فحش ندهيد سبّ غير از لعن است دشنام ندهيد به معبودهاي كسانيكه غير خدا را عبادت ميكنند ﴿و لا تسبّوا الذين﴾[24] يعني معبود هايي كه ﴿يدعون﴾[25] اين بت پرستها ﴿من دون الله﴾[26] چرا چون شما اگر معبودهاي آنها را سب كرديد آنها هم معبود شما را سب ميكنند ﴿فيسبّوا الله عدوا بغير علم﴾[27] فرمود كارتان سب و بدگويي نباشد راه برهان را طي كنيد و اين هم فرمود اختصاصي به بت پرستها ندارد هر گروهي طرز تفكر آنها پيش آنها محترم است ﴿كذلك زينا لكل أمة عملهم﴾[28] اينطور نيست كه مخصوص بت پرستها باشد كه بتپرستها بتشان را دوست دارند كه اگر به بت آنها بد گفتيد آنها هم به معبودتان اهانت ميكنند اينچنين نيست نظام بر آن است كه هر امتي معبود خود را و طرز تفكر خود را دوست دارد شما با برهان مسئله را حل كنيد ﴿كذلك زينا لكل امة عملهم﴾[29] البته بازگشت همه در روز حساب به خداست
سؤال ...
جواب: اين همانطوري كه اوايل امر زينت را ﴿زين للناس حب الشهوات﴾[30] هست بعد ميفرمايد ﴿زين لهم الشيطان سوء اعمالهم﴾[31] همهٴ اينها را به عنوان مجاري كار و مع الواسطه به خداي سبحان نسبت ميدهند اينها ماموران قهر خداي سبحان اند
سؤال ...
جواب: بله ديگر خلاصه انسان از راه برهان بايد با ديگري سخن بگويد بدگويي خب آنها هم برميگردند بد ميگويند ديگر بدگويي آسان است.
سؤال ...
جواب: چون در بحثهاي شيطان تقريباً پارسال آنجا گذشت كه شيطان نظير كلب معلَّم است اينطور نيست كه در نظام بتواند مستقل كاري انجام بدهد اين مثل سگ تربيت شدهٴ دستگاه الاهي است هركس را بخواهد بگيرد به اذن خدا ميگيرد اينطور نيست كه شيطان در برابر كار خدا دستگاه مستقل داشته باشد لذا فرمود ماييم كه شيطان را بر كفار مسلط ميكنيم چندين بار عقل فرستاديم نقل فرستاديم وحي و كتاب فرستاديم صبر كرديم آنها همه را پشت سر گذاشتند ﴿ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[32] اين سگ تربيت شده را به موقع اقرا ميكنند تا به جا بگيرد و بر هر كسي هم اين شيطان اقرا نميشود شيطان براي متوسطين در حد وسوسه تلاش ميكند اين هم يك نعمتي است وسوسه است كه انسان در جهاد اكبر پيروز ميشود و الا وسوسه نباشد كه جهاد اكبري نيست براي آنها كه همهٴ رحمتهاي الاهي را پشت سر گذاشتند از آن به بعد است كه در تحت ولايت شيطاناند ﴿انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون﴾[33] از آن به بعد شيطان را خدا بر اينها مسلط ميكند.
سؤال ...
جواب: بله اغوا را در حد وسوسه نسبت داد لذا در سورهٴ ابراهيم ميفرمايد كه قيامت كبرا كه شد شيطان ميگويد ﴿فلا تلوموني و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخيّ﴾[34] من هيچ سلطنتي بر شما نداشتم ﴿الا ان دعوتكم فاستجبتم لي فلا تلوموني و لوموا انفسكم﴾[35] من فقط يك نامهٴ دعوت نوشتم ديگر بله دعوت كردن مجاز است وسوسه كردن مجاز است و وسوسه رحمت است اگر وسوسه نباشد و انسان نجنگد با هوس مبارزه نكند كه ديگر سخن از جهاد اكبر نيست سخن از تهذيب نفس نيست حالا منظور اينها كه آيت و معجزه طلب ميكردند [را] ملاحظه بفرماييد
سؤال ...
جواب: سب غير از لعن است
سؤال ...
جواب: يك وقت است كه انسان معبود را طرز تفكر را مثلاً اگر يك كسي حرفي عليه ماركسيست دارد بايد برهان اقامه كند اگر بخواهد بد بگويد به رهبر يك ماركسيست او هم ـ معاذ الله ـ بر ميگردد بد ميگويد بدگويي فرمود كار خوبي نيست آنها شروع كردند شما جواب بدهيد يك مسئله است اما شما بخواهيد ابتدائاً به معبودهاي آنها بد بگوييد آنها هم برميگردند بد ميگويند ديگر.
سؤال ...
جواب: اين در فقه مشخص شده كه سب يعني دشنام لعن يعني؟
سؤال ...
جواب: حالا آن بحث وسوسه مبسوطاً گذشت گمراه نميكند براي اينكه وسوسه يك دعوتي است از يك طرف خاطرات الهامي هست دعوت انبيا هست دعوت عقل هم هست از آن طرف يك وسوسهاي است شيطان، اگر وسوسه نباشد كه مسئلهٴ تهذيب و نفس جهاد اكبر معنا ندارد كه
سؤال ...
جواب: خوب انسان بايد مواظب خودش باشد ديگر
سؤال ...
جواب: آن از بحث فعلي فعلاً دور است
سؤال ...
جواب: نه جهنم هم آيت الاهي است رحمت است آن رحمت وسيع.
سؤال ...
جواب: نه آن به آن معناي وسيع جهنم هم جزء رحمت است لذا نعمتهاي خدا را كه در سورهٴ الرحمن ميشمارد همانطوري كه نعمتهاي بهشت را ميشمارد و اقرار ميگيرد ميفرمايد ﴿فباي آلاء ربكما تكذبان﴾[36] سخن از جهنم و سخن از ﴿يرسل عليكما شواظ من نار و نحاس فلا تنتظران فبأي آلاء ربكما تكذبان﴾[37] در آن ديد كلي چيزي در جهان نيست كه رحمت نباشد آن رحمت است كه به بيان امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه فرمود «و أنت الذي تسعيٰ رحمته امام غضبه»[38] رحمت خدايي كه «وسعت كل شيء»[39] آن رحمت نقشه كشيده يك جا را جهنم كرد يك جا را بهشت كرد و امثال ذلك جهنم در كل نظام رحمت است اگر جهنم نباشد خيليها «خوفا من النار»[40] عبادت ميكنند و سعادتمند شدن خيليها به بركت خلقت جهنم است
سؤال ...
جواب: آنها از بحث فعلي ما امروز بيرون است ملاحظه بفرماييد ﴿و اقسموا بالله جهد ايمانهم﴾[41] اينها با سوگند هاي فراواني قسم ياد كردند كه ﴿لئن جاءتهم آية ليؤمننّ بها﴾[42] اگر يك معجزهاي بيايد ايمان ميآورند گويا اين قرآن را معجزه نميدانند گذشته از آن معجزاتي كه از نزديك نظير جذع آن استن حنانه و مانند آن كه منبر براي حضرت درست كردند آن ستون ناله كرد همهٴ اينگونه از معجزات را ديده بودند مثل اينها اصلاً معجزه را نميدانستند و قسمت مهم قرآن كريم كه تحدي كرده اين را اصلاً معجزه نميدانند ﴿لَيُؤمننّ بها قل انما الايات عند الله﴾[43] از پبامبر معجزه ميخواهيد پيامبر مأمور خداست اعجاز پيش خداست هر وقت خدا دستور داد به اذن خدا معجزه ميآورد اما شما بهانه ميگيريد نه اعجاز طلب كنيد فرمود ﴿و ما يشعركم انه اذا جاءت لا يؤمنون﴾[44] مؤمنين بدانيد كه اين كفار بهانه ميگيرند براي اينكه ما چندين معجزه آورديم قبول نكردند و اگر اعجاز بياوريم اينچنين نيست كه اينها بپذيرند كه اينها نميپذيرند نشانهاش اين است كه آيهٴ بعدش يك آيهٴ بعدش ﴿و لو اننا نزلنا اليهم الملائكة و كلمهم الموتيٰ و حشرنا عليهم كل شيء قبلا ما كانوا ليؤمنوا﴾[45] هر پيشنهادي هم كه اينها ميدهند اگر اين پيشنهادها را ما عملي كنيم باز ايمان نميآورند ميگويند ملائكه نازل بشود اگر هم فرشتگان نازل بشوند آنها ببينند ايمان نميآوردند ميگويند مردههاي ما را زنده كنيد اگر مردههايشان را احيا كنيم با اينها گفتگو كنند باز ايمان نميآورند و اگر بسياري از مردهها مقابل اينها محشور بشوند باز ايمان نميآورند پيداست كه دل به طبيعت سپرده شده و مرده است دنبال بهانه ميگردند ﴿ما كانوا ليومنوا الا ان يشاء الله ولكن اكثرهم يجهلون ٭ و كذلك جعلنا لكل نبي عدوا﴾[46] در همين سورهٴ انعام آن مرحلهٴ سوم هم مطرح است يعني گفتند ما هرگز ايمان نميآوريم مگر اينكه برخودِ ما نازل بشود آيه 124 همين سورهٴ انعام، فرمود ﴿و اذا جائتهم آية﴾[47] اگر هم يك معجزهاي بيايد ﴿قالوا لن نؤمن حتي نؤتيٰ مثل ما اُوتي رسل الله﴾[48] اينطور نيست كه شما يك معجزهاي بياوريد ما اطاعت كنيم همانطوري كه بر شما نازل ميشود بر ما هم نازل بشود اگر وحي بر تو نازل ميشود بر ما نازل بشود تا ما بپذيريم صِرف اينكه تو معجزه بياوري ما تسليم بشويم اينچنين نيست ﴿لن نؤمن حتي نؤتي مثل ما اوتي رسل الله﴾[49] در آن آيات همين سورهٴ انعام كه خوانده شد كه ﴿و اقسموا بالله جهد ايمانهم﴾[50] كه اگر يك آيهاي بيايد ﴿ليؤمنن بها﴾[51] ملاحظه فرموديد حرفشان اين بود كه اگر يك معجزهاي بياوريد ما حتماً ميپذيريم الان ميگويند تو معجزه بياوري ما نميپذيريم مگر اينكه بر خود ما نازل بشود يعني رسيدند به مرحلهٴ سوم اول قرآن را معجزه نميدانستند ميگفتند اسطوره است ميگفتند يك معجزهٴ ديگر بياور در آيات سورهٴ انعام هم آمد كه ما اگر هر معجزهاي هم بياوريم اينها تسليم نميشوند آنها گفتند يك معجزهاي بياوري ما تسليم ميشويم قرآن كريم فرمود سوابق فراواني دارند تسلسم نميشوند در اين آيه 124 سورهٴ انعام گفتند كه اگر معجزه بياوري براي ما حجت نيست مگر اينكه خودِ ما معجزه را دريافت كنيم يعني همانطوري كه بر تو نازل ميشود بر ما هم نازل بشود
سؤال ...
جواب: نه اينكه رسولِ خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اخبار غيب ميفرمود سخن از خدا و قيامت و بهشت و جهنم و احكام و اينها از حضرت سؤال ميكردند اينها را كه ميگويد ميفرمود كه فرشته بر ما نازل ميشود فرشته بر من نازل شده اين دستورات را داده ما اطاعت كنيم آنها ميگويند كه نه ما به گفته تو ايمان نميآوريم فرشته بر خود ما نازل بشود ما اطاعت كنيم اين معنا هم در سورهٴ انبيا آمده هم اجمالش در سورهٴ مدثر آمده در سورهٴ مدثر اينچنين است آيهٴ 52 سورهٴ مدثر ميفرمايد ﴿بل يريد كل امرء منهم ان يوتي صحفا منشره﴾ اينها تك تكشان ميخواهند يك كتاب برايشان نازل بشود ما اين كتاب عمومي را فرستاديم ﴿وَ ما ارسلناك كافّةً للناس﴾[52] و گفتيم ﴿هذا بيان للناس﴾[53] اين قرآن دعوت عمومي است اينها ميگويند ما به دعوت عمومي شركت نميكنيم بايد براي تكتك ما دعوتنامهٴ خصوصي بيايد يعني همانطوريكه تو دريافت ميكني ما هم دريافت بكنيم برتو نازل ميشود بر ما هم نازل بشود ﴿بل يريد كل امرءٍ منهم ان يؤتي صحفا منشرة﴾[54] كتابهاي باز و منشور اگر بر پيامبر نازل بشود آنها نميپذيرند بايد بر تك تك اينها نامه نازل بشود بر تك تك اينها وحي نازل بشود تا بپذيرند.
سؤال ...
جواب: بله آن مؤمنين ميپذيرفتند آن متمردين زمان موسيٰ و عيسيٰ و ابراهيم(عليهم السلام) مثلِ متمردين زمان خاتم(عليه السلام) كه ﴿تشابهت قلوبهم﴾[55] طرز تفكرشان اين است كه يا آنچه را كه انبيا آوردند معجزه نميدانستند يا ميگفتند اگر معجزه است ما هم بر خودمان نازل شود تا بپذيريم ما طبق دعوت تو نميآييم ﴿بل يريد كل امريءٍ منهم ان يوتي صحفا منشره﴾[56] بازترش در همين سورهٴ انعام است كه گفتند ﴿لن نومن حتي نوتيٰ مثل ما أوتي رسل الله﴾[57] برتو نازل شده بر ما هم نازل بشود تا ما بپذيريم و وحي را از نزديك درك كنيم و به او ايمان بياوريم و در بعضي از آيات هست كه آنچه را كه تو به عنوان قرآن عرضه ميكني و آيت الاهي ميشماري اسطوره است ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾[58] ما هم مثل اين ميتوانيم بياوريم اينكه معجزه نيست يك معجزهٴ ديگر بياور ما هم اگر بخواهيم مثل اين ميتوانيم بياوريم كه اين مربوط به مقطع دوم از اين امور سهگانه بود چون يك قسمت بالالتزام ميگفتند قرآن معجزه نيست يك مقدار بالصراحه ميگفتند قرآن معجزه نيست و آن اين آيه است كه ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطير الاولين﴾[59] يك سلسله قصص و اسطوره ها را جمع كردي براي ما ميخواني ما هم ميتوانيم مثل اين بخوانيم قسمت سوم اين است كه ميگويند ما تا خودمان وحي را نيابيم ايمان نميآوريم اين هم در سورهٴ انعام آمده كه ﴿لن نومن حتي مثل ما توتي رسل الله﴾ هم در سورهٴ مدثر آمده كه ﴿بل يريد كل امرءٍ منهم ان يوتي صحفا منشره﴾[60].
سؤال ...
جواب: بله آن معجزات پيشنهادي است كه ميگفتند يا اين كوهها را كنارتر ببر اينجا را دشتِ وسيع بكن يا اين سرزمين خشك و سوزان را به صورت چشمهزار دربياور يا اينكه ﴿او يكون لك بيت من زخرف﴾[61] باشد يا فرشته تو را تأييد كند يا لك ذهب و فضه باشد يا مالدار فراوان باشي يا درختها و باغهاي فراوان داشته باشي يا اين كوههاي مكه را كنار ببري يا اين دشت مكه را پر آب بكني اينگونه از معجزات را پيشنهاد ميدادند.
سؤال ...
جواب: نه اصل اعجاز را ميپذيرفتند جريان موسيٰ و عيسيٰ را ميپذيرفتند ميگفتند تو هم بيا عصاي اژدها كن تو هم ﴿فاضرب لهم طريقا في البحر يبسا﴾[62] كن
سؤال ...
جواب: بله اين مربوط به آن مرحلهٴ سوم است انسان وقتي كه به جايي رسيد كه ﴿ختم الله علي قلوبهم﴾[63] هر آيهاي هم كه خداي سبحان به وسيلهٴ انبيا به آنها ارائه بدهد ايمان نميآورند.
سؤال ...
جواب: بله ديگر
سؤال ...
جواب: بله؟
سؤال ...
جواب: آن هم مرحلهٴ سوم است منتها آنجا گفتند كه ﴿الملائكة أوْ نري ربنا﴾[64] اين را درسورهٴ فرقان فرمود كه خداي سبحان كه ديدني نيست نه دنيا نه آخرت اما ملائكه را يك روزي ميبينيد ﴿يوم يرون الملائكة لا بشريٰ يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا﴾[65] يك روزي ميرسد كه ملائكه را ببينيد در اين مقطع سوم آنها حرفشان اين بود كه بر خودِ ما نازل بشود حالا ملاحظه ميفرماييد كه قرآن كريم همهٴ سخنان اينها را در آن امر اول كه بهانهگيري اينها بود در سه مرحله ذكر ميكند بعد ميفرمايد اينها به دنبال بهانهاند هدايت و ضلالت با معجزه نيست معجزه زمينه را فراهم ميكند آن انسان است كه بايد در برابر معجزه بينديشد و تمكين كند و سركشي نكند نشانهاش آن است كه بسياري از آيات و معجزات را به دلخواهِ اينها به پيشنهادِ اينها ما فرستاديم آنها در برابرش ايستادند جريان ناقهٴ صالح اينطور است گفتند يك چنين ناقهاي با اين خصوصياتي بياور ما ايمان ميآوريم آورد نه تنها ايمان نياوردند ﴿فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسوّيٰها ٭ و لا يخاف عقبٰها﴾[66] پس اين هم شده اينطور نيست كه انسان اگر به طرف فساد برود خودش را بتواند كنترل بكند رفت رفت اين است كه حضرت داد ميكشد ﴿فاين تذهبون﴾[67] كجا ميرويد؟ انسان به جايي ميرسد كه هر معجزهاي را با اينكه آيهٴ بيّنه حق است ببيند ايمان نميآورد فرمود ﴿ولئن أتيت الذين اوتوا الكتاب بكل آيةٍ ماتبعوا قبلتك﴾[68] كه اينها مقام ثاني بحث است كه معجزه زمينه فراهم ميكند نه عاملِ تحقق ايمان باشد انسان بايد در برابر او يك عقل و انصافي داشته باشد و بنشيند و سركشي نكند فرمود تو هر معجزهاي بياوري اينطور نيست كه اينها كه دلباختگان به دنيا تمكين بكنند كه ﴿ولئن أتيت الذين اوتوا الكتاب بكل آية ماتبعوا قبلتك﴾[69] مگر اينچنين نيست كه جريان ناقهٴ صالح را براي اينها نميخواني؟ اينها پيشنهاد دادند كه يك چنين ناقهاي با اين خصوصيت بيايد خب آمد ديگر ايمان آوردند يا ﴿فنادوا صاحبهم فتعاطي فعقر﴾[70] صاحب ايشان را كسي را اقراء كردند و گفتند تو اين را پي كن و اين هم پي كرد اين شده معجزه پيشنهاديِ اينها، اگر دل در اثر تيرگي و تاريكي به جايي رسيد كه ﴿سواء عليهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون﴾[71] اين دل هر معجزهاي را ببيند ايمان نميآورد وارد مقام ثاني بحث ميشويم يعني بعد از اينكه حجت را خداي سبحان تمام كرده فرمود اين جريان را ببين چندين معجزه را كه تو آوردي نپذيرفتند چندين معجزه كه انبياي پيشين آوردند نپذيرفتند حالا وارد مقام ثاني بحث ميشويم كه هدايت و ضلالت تنها به استناد اعجاز نيست اعجاز يك زمينه ساز است منتها يك تأمل و انديشيدن و در خود فرو رفتن و خدا را شناختن و امثال ذلك لازم دارد در سورهٴ انفال آيهٴ سي به بعد ميفرمايد زمينهٴ بحثِ مقام ثاني را فراهم ميكند كه بيارتباط با مقام اول بحث نيست آيهٴ سي به بعد سورهٴ انفال ميفرمايد ﴿و اذ يمكر بك الذين كفروا﴾[72] كفار در نقشهاند كه صداي تو را خفه كنند اگر يك وقتي پيشنهاد معجزه ميدهند بهانه است تلاششان اين است كه صداي تو را خفه كنند ﴿و اذ يمكر بك الذين كفروا﴾[73] مكر و دسيسهٴ كفار دربارهٴ تو اين است كه ﴿ليثبتوك﴾[74] يا حبست كنند همانجا بازداشتت كنند ﴿او يقتلوك﴾[75] شهيدت كنند ﴿او يخرجوك﴾[76] تبعيدت كنند تمام اينها را به عنوان مكر و دسيسه طرح ميكنند دارند نقشه ميكشند كه يكي از اين كارها را بكنند يا بازداشت يا اعدام يا تبعيد اين نقشهها را ميكشند ﴿و يمكرون﴾[77] ولي ﴿و يمكر الله و الله خير الماكرين ٭ و اذا تتلي عليهم آياتنا﴾[78] آيات الاهي بر اينها خوانده بشود ﴿قالوا قد سمعنا﴾[79] ميگوئيد بله ما اينها را شنيذيم اما ﴿لونشاء لقلنا مثل هذا﴾[80] ما هم ميتوانيم مثل اين حرف بزنيم اينها كه آيات نشد كه اينها كه معجزات نشد كه با اينكه رسول الله فرمود ما منازعهاي نداريم ميگوييم من يكنفر هستم درس نخواندهام اين حرفها را زدم شما همهٴ درس خواندههايتان جمع بشويد يك سورهٴ كوچك مثل اين بياوريد آنها متمردانه ميگفتند بله ما هم بخواهيم مثل اين ميتوانيم بياوريم اما خب بياوريد ديگر از آن طرف در يكي از اين امور سه گانه مكر و دسيسه داشتند يا بازداشت يا اعدام يا تبعيد حرفشان اين بود كه ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطير الاولين﴾[81] اين اسطورههاست ولي در همين سورهٴ انفال آيهٴ 22 به بعد ملاحظه ميفرماييد كه خدا راز دروني اينها را روشن كرد فرمود ﴿ان شر الدواب عند الله﴾[82] بدترين جنبندهها پيش خدا ﴿الصم البكم الذين لا يعقلون﴾[83] اينها صماند اصماند كرند حرف حق در گوششان فرو نميرود چون حرف در گوششان فرو نرفت از زبان ايشان هم حق بيرون نميآيد چون اصمند ابكماند چون صماند و بكماند چون كودكي كه گنگ است كر است چون حرف زدن را از گوش ياد ميگيرد فرمود آنها كه گوش ندارند كه خوب زبان هم ندارند از چه راه انسان از زبان او حق بجوشد چون حق در گوشش وارد ميشود اگر كسي گوشِ بدهكارِ به حق نداشت زبان حقگو هم ندارد لذا ممكن نيست كسي ابكم باشد مگر اينكه اصم است فرمود صماند و بكماند و عاقل هم نيستند ﴿الصم البكم الذين لايعقلون ٭ و لو علم الله فيهم خيرا لأسمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون﴾[84] اگر خيري صلاحي در اينها بود خدا حق را به گوش اينها ميرساند اگر هم برساند نميپذيرند اگر هم همهٴ آيات و معجزات را به آنها ارائه بدهد نميپذيرند براي اينكه آنكه ميپذيرد قلب است قلب هم كه به طرف طبيعت است اگر شما كاسهاي را به طرف زمين دهنش را به طرف زمين قرار بدهيد هرچه باران كه بيايد يك قطره كه در كاسه نميرود كه قلبي كه به طرف عالم طبيعت متوجه شد هرچه موعظه از بالا بيايد كه چيزي در قلب نمينشيند كه آنكه قلب است بايد بگيرد كه نميگيرد و غير قلب هم كه كار انجام نميدهد شما اگر يك درختي را كنار يك نهري تمام اين شاخههايش را خم كنيد در نهر اين كه سبز نميشود كه بايد به پاي اين درخت شما آب بريزيد و الا سرش را بكنيد در نهر كه اين سبز نميشود كه اگر قلب نپذيرفت هر چه شما در چشم و گوشش، فرو نميرود كه بخواند گوش بدهد اين بايد در قلب بنشيند قلب هم كه منكوس است اگر عدهاي در قيامت سر به زير محشور ميشوند ﴿ولو تري اذ المجرمون ناكسوا رؤسهم﴾[85] مثل حيوانات سر به زيرند سرفراز نيستند براي اينكه سر به طرف طبيعت است تمام همّش اين است كه از طبيعت و از گل در بياورد از زمين دربياورد زمين را زينت بدهد و با دست خالي برود كار ديگري ندارد يك چنين آدمي ممكن نيست حق در جانش اثر كند ﴿ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون﴾[86] اگر سخن به اينجا رسيد آنگاه مقام ثاني بحثِ آيهٴ سورهٴ رعد روشن ميشود كه فرمود آنها معجزه طلب ميكنند حالا روشن شد كه قرآن را يا بالالتزام معجزه نميدانند مثل خيلي از سور يا بالصراحه معجزه نميدانند مثل آيهٴ سورهٴ انفال كه ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطير الاولين﴾[87] يا در مرحلهٴ سوم متمردانه ميگويند كه ﴿لن نومن حتي نؤتيٰ مثل ما أوتي رسل الله﴾[88] اگر اين مراحل سه گانه گذشت آن وقت وارد و مقام ثاني بحث كه شديم معلوم ميشود كه خدا ميفرمايد ﴿قل ان الله يضل من يشاء و يهدي اليه من اناب﴾ كه توضيح مقام ثاني به خواست خدا در جلسه بعد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[2] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[4] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[5] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 74.
[7] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[9] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[10] ـ عوالي اللآلي، ج 1، ص 196.
[11] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 4.
[12] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 7.
[13] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 8.
[14] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 23.
[15] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 23.
[16] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 23.
[17] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[18] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[19] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 54.
[20] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 25.
[21] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 25.
[22] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 25.
[23] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[24] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[25] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[26] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[27] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[28] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[29] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 108.
[30] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 14.
[31] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 48.
[32] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[33] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[34] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 22.
[35] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 22.
[36] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 34.
[37] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 35 ـ 36.
[38] ـ صحيفهٴ سجاديه، ص 79.
[39] ـ صحيفهٴ سجاديه، ص 79.
[40] ـ بحار الانوار، ج 12، ص 380.
[41] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 109.
[42] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 109.
[43] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 109.
[44] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 109.
[45] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 111.
[46] ـ سورهٴ انعام، آيات 111 ـ 112.
[47] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[48] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[49] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[50] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 109.
[51] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 109.
[52] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.
[53] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 138.
[54] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 52.
[55] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.
[56] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 52.
[57] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[58] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 31.
[59] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 31.
[60] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 52.
[61] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 93.
[62] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 77.
[63] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.
[64] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 21.
[65] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 22.
[66] ـ سورهٴ شمس، آيات 14 ـ 15.
[67] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 26.
[68] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 145.
[69] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 145.
[70] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 29.
[71] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[72] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[73] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[74] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[75] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[76] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[77] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 30.
[78] ـ سورهٴ انفال، آيات 30 ـ 31.
[79] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 31.
[80] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 31.
[81] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 31.
[82] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 22.
[83] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 22.
[84] ـ سورهٴ انفال، آيات 22 ـ 23.
[85] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[86] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 23.
[87] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 31.
[88] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.