پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت شهادت امام حسن عسکری علیه السلام به گزیده ای از سخنان آیت الله العظمی جوادی آملی درباره آن امام همام اشاره می کنيم.
آیت الله العظمی جوادی آملی با اشاره به حدیث گرانبهایی از امام حسن عسکری علیه السلام، بیان می دارند: از وجود مبارك امام حسن عسگری سلام الله علیه نقل شده كه دو خصلت هست كه بالاتر از آنها فرض ندارد، یكی ایمان به خدا و دیگری خدمت سالم به جامعه رساندن.
بالاترین خصال
از وجود مبارك امام حسن عسگری سلام الله علیه نقل شده كه «خصلتان لیس فوقهما من البرّ شیء الایمان بالله و النفع لعیال الله» فرمود دو چیز است كه بالاتر از آنها فرض ندارد یكی ایمان به خدا كه اصل اولی است ایمان به خدا یعنی در بخش اعتقاد و اخلاق و اعمال این میشود ایمان «و النفع لعیال الله» به جامعه خدمت سالم رساندن چون همین چند روزی كه ما هستیم میتوانیم رهتوشه تهیه كنیم و هر كاری را كه كردیم برای ما نقد است آن روزی كه دریاها منفجر میشود و اوضاع دگرگون میشود ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ﴾ كه چه آورده، پس بیان نورانی امام عسگری(سلام الله علیه) این است كه اول ایمان به خدا اعتقاد به خدا اعتقاد به مبدأ و معاد و وحی و نبوت و اصول دین تخلق به اخلاق الهی انجام واجبها و ترك محرمات این اول بعد «و النفع لعیال الله» و همین برای انسان میماند.[*]
شرک دقیق
مطلبی که باید از وجود مبارک امام عسکری علیه السلام به عرضتان برسد، این است که آن حضرت به ما فرمودند مهمترین و اصلیترین رسالت انبیا، نشر توحید است که ما موحّدانه زندگی کنیم و موحّدانه مسئولیتها را بپذیریم و اجرا کنیم و موحّدانه رحلت کنیم. در قرآن کریم این آیه مطرح است که ﴿وَ مَا یؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛[1] توحید یک گوهر کمیاب و گرانبهاست. این آیه دارد که اکثر مؤمنین، مشرک هستند! یعنی هزار مؤمن را که شما در کنار هم قرار بدهید، هزار موحّد اگر در یکجا بنشینند، نهصد نفرشان مشرک هستند! این یعنی چه؟ این آیه یعنی چه؟ فرمود: ﴿وَ مَا یؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾؛ خیلی درک این آیه سخت است! از امام(سَلامُ الله عَلَیه) سؤال کردند که این آیه چه میگوید؟ میگوید اکثر مؤمنین مشرکاند؟! فرمود همین که میگویند اگر فلان کس نبود، کار ما حل نمیشد؛ «لَولا فَلانٌ لَهَلَکْتُ»;[2] اول خدا، دوم فلان شخص! خدا اولی نیست که دومی داشته باشد. نباید بگوییم اگر فلان کس نبود، مشکل ما حل نمیشد، فلان کس هر چه هست داده خداست. باید بگوییم خدا را شکر که به وسیله فلان شخص، مشکل ما حل شد. نه اینکه اگر فلان کس نبود، مشکل ما حل نمیشد. در قبال خدا، در کنار خدا، یک شخصی را یا یک شیئی را دیدن، این شرک است. این شرک خیلی دقیق است.
وجود مبارك حضرت دستور داد به اینكه تمام لحظات مواظب این دلت باش برای اینكه مسئله شرك «اخفی من دبیب النمل فی اللیلة الظلماء علی الصخرة السماء» این مثالی است معروف فرمود به اینكه در شب تار مور سیاهی آرام بخوابد روی سنگ صاف راه برود نه دیده بشود نه صدای پایش شنیده میشود فرمود شرك از درون انسان اینطور رد میشود هركاری را كه انسان بكند یك پسوند منیت هست مال من هست حزب من هست خواسته من است نام من هست یاد من هست چرا اسم من را نبردند چرا اسم را كمرنگ بردند وجود مبارك حضرت فرمود در تمام این حالات مواظب باشید كه این شرك از درون جان شما عبور نكند.
نماز شب
بیان نورانی امام یازدهم(سلام الله علیه) این است كه فرمود: «ان الوصل الی الله سفرٌ لا یدرك الا بامتطاء الیل» فرمود وصول به خدا و لقای خدا یك مسافرت طولانی است این مسافرت طولانی و مسافت طولانی و راه طولانی بدون مركب و وسیله نقلیه سخت است مركب بهترین مركب و كاملترین مركب راهوارترین مركب نماز شب است. نماز شب یك مركب خوبی است شما چطوری میخواهی بروی؟ حالا كسی اهل نماز شب باشد اهل وارستگی باشد آن وقت در سیاستها باز بماند كجا حرف بزند كجا حرف نزند كجا رأی بدهد كجا رأی ندهد اینكه نیست راه برای او مشخص است افراد را هم میشناسد یك بیان نورانی در بخش سورهٴ مباركهٴ «طلاق» هست كه فرمود ﴿مَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَهُ مَخْرَجاً(۲)وَیرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لاَ یحْتَسِبُ(3)﴾ كسی اهل وارستگی و پرهیزكاری باشد ما برون رفت را نشانش میدهیم كه كجا حق است كجا باطل است چه حق است چه باطل است یك وقت هست انسان حق را از باطل تشخیص نمیدهد واقعاً گیر است در بحران سیاسی است متحیر است حیارا است یك وقتی حق تشخیص می دهد خودش به وظیفهاش عمل می كند دوستانش را هم هدایت می كند اما فریاد نمی كشد كه تنش ایجاد بكند یك وقت هست نه حق را تشخیص می دهد و جای فریاد و خروش هم هست كه باید جامعه را بیدار كرد مبارزه كرد آن بخش خاص خودش را دارد. [**]
منبع:
[*]سخنرانی معظم له 17 / 8/ 1383
[**] مبحث خارج فقه نکاح، جلسه 275؛ 6 /10 /1396
[1]. سوره یوسف، آیه106.
[2]. تفسیر نور الثقلین، ج2، ص476.