اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين خب معمولاً براي آشنايي با هر علمي ابتدائاً آن علم را تعريف ميكنند و اين تعريف هم بايد واقعاً به گونهاي باشد كه هويت آن علم را آنگونه كه هست بنماياند و معرفي كند و ويژگي مهمي كه معمولاً در تعاريف دنبال ميكنند بحث جامعيت و مانعيت است كه جامع افراد موضوعات و مسائل آن علم باشد و مانع اغيار باشد يك بحث بسيار مفصلي را دانشمندان علم اصول در اين رابطه دارند كه چه تعريفي را از علم اصول ارائه كنند نظرات مختلفي هم واقعاً وجود دارد و يك تلاش جدي هم دارد اتفاق ميافتد و محصول اين تلاش هم واكاوي خود مسائل آن علم هست موضوعاتي كه در آن علم مطرح ميشود مسائلي كه مطرح ميشود و انصافاً خوب باز ميكند ابعاد اين علم را ابعاد اين علم را سطح اين علم را عمق اين علم را ظاهراً تعريف است ولي چون ناظر به هويت آن ذاتيات علم هست طبعاً اين آثار و نتايج را واقعاً دارد وقتي ما مباحث تعريف علم اصول را دنبال ميكنيم البته نوع علوم هم همين طور هست يعني آن گفتگوهايي كه در ارتباط با تعريف علم ميشود اين آثار و نتايج برايش مترتب ميشود كه در حقيقت عمق مسائل آن علم بهلحاظ قلمرو و ميدان به اصطلاح حضور آن علم بيان ميشود آيا واقعاً مسائل علم اصول تا كجا امتداد پيدا ميكند و چه مسائلي را شامل ميشود و چه مسائلي بيرون از حد دانش اصول هست كه ناظر به جامعيت علم و مانعيت آن هست يعني جامعيت تعريف آن علم و مانعيتاش هست از مسائل بسيار مناسبي است كه عرض كردم ضمن اينكه تعريف آن علم را براي انسان باز ميكند هم قلمروش هم ميدان حضورش و هم مرزهايي كه بين اين علم واقعاً هست يكي از مسائلي كه حالا انشاءالله اگر وارد بحثهايش شديم باز طرح ميشود همين بحث مرز بين قواعد اصولي و قواعد فقهي است آيا ما چه قواعدي را بايد قواعد اصولي بدانيم و با چه علامت و نشانه و يا شاخصي به تعبير امروزيها بتوانيم آن را ممتاز بكنيم از قواعد فقهي مثلاً قواعد اصولي را از قواعد فقهي قواعد فقهي كاركردش تا چه ميزاني هست و در كدام قلمرو هست و قواعد اصولي چگونه هست به نظر ميرسد كه اگر ما در ابتداي هر علمي يك تعريف درستي از آن داشته باشيم هم منطقي سخن گفتيم و هم اينكه در واكاوي علم كمك كرديم اين بحث را مرحوم آخوند صاحب كفايه در اين مقدماتي كه يا مقدمهاي كه حدود چهارده امر در اين مقدمه ذكر ميكنند در امر اول به مسائلي ميپردازند كه از جمله آنها مسئله تعريف علم اصول هست مستحضريد كه در كفايه مرحوم آخوند بحث را از اينجا شروع ميكنند كه هر علمي يك موضوعي دارد و علم اصول هم موضوعش اين است و بعد وارد تعريف ميشوند يعني در حقيقت در اين امر اول به سه تا امر ميپردازند به سه تا مسئله ميپردازند مسئله اول اينكه هر علمي داراي يك موضوعي است و علم اصول هم موضوعش اين هست بعد به تمايز علوم نسبت به يكديگر ميپردازند و مسئله سوم تعريف است حالا انشاءالله دوستان حتماً چون كفايه ديگر محور اينگونه از مسائل هست و طبعاً حتماً عنوان اينكه اين مسائل را از اين منظر هم ببينيم خوب كتاب نقدي است كه دوستان حتماً انشاءالله مطالعه خواهند فرمود كه ما با محوريت اين كتاب اما بحثها را به صورت قاعده محور و قاعدهاي انشاءالله مطرح ميكنيم پس سه تا مسئله در همين امر اول مطرح هست يك بحث اينكه موضوع علم اصول چيست زيرا اينكه هر علمي داراي موضوعي «فلابد لكل علمٍ موضوع» و بعد به تمايز علوم ميپردازند و مسئله سوم تعريف علم اصول هست كه من اين تعريف را الآن از بيان ايشان خواهم خواند اما يك چيزي به ذهنم رسيد كه اين را عرض بكنم در ابتدا چون مطلبي را اخيراً براي مرحوم آخوند صاحب كفايه روز دوشنبه يك همايشي برگزار ميشود ظاهراً در دانشگاه مفيد برگزار ميشود و مسئولانش از حضرت آقا خواستند كه يك پيامي را مرقوم بفرمايند كه آن پيام را هم نوشتند و در آن پيام به عقلانيتي كه در انديشه عرض كنم مرحوم آخوند بود اشاره كردند و به يك سري نكات عقلي كه خود جناب مرحوم آخوند بيان كردند خب عرض كرديم كه اقتضاي منطقي بودن بحث اين است كه ما اول از يك علمي تعريفي را ارائه كنيم تعريف علم اصول تعريف علم فقه تعريف علم منطقه تعريف فلسفه اين تقريباً اولين امري است كه به ذهن ميآيد اما مرحوم آخوند صاحب كفايه ابتدائاً اين طور وارد شدند كه «فلابد لكل علم موضوع» هر علمي يك موضوعي ميخواهد و عرض كنم كه و اينكه موضوع علم اصول هم مثلاً چه چيزي هست به نظر ميرسد حالا اين چيزي كه دارم عرض ميكنم يك امر ذوقي است بر اساس نوع شناختي كه يا نوع نگاهي كه ما به آخوند صاحب كفايه داريم اين مسئله كه هر علمي داراي موضوعي است اين از آثار و ثمرات دانشهاي عقلي است يعني در حقيقت از منطق و فلسفه گرفته شده است چون در علوم عقلي اين امر مسلم است كه هر علمي داراي يك موضوعي است خصوصاً فلسفه براي اينكه در حقيقت نسبت محمول و موضوع در دانش فلسفه اين است كه نسبت ضروري است چون اين نسبت محمول و موضوع در دانش فلسفه يك نسبت ضروري است و به اصطلاح جهت قضيه جهت وجوب هست الا و لابد بايد يك موضوع مسلمي داشته باشيم تا نسبت بين محمول و موضوع را نسبت قطعي و وجوبي و ضروري بدانيم حالا ميرسيم آن جايي كه اگر به اميد خدا به اين بحث رسيديم كه موضوع آيا هر علمي موضوعي ميخواهد يا نه كه خب بعضي از بزرگان و اعلام اين را قبول ندارند كه هر علمي نياز به موضوعي داشته باشد ظاهراً امام(رضوان الله عليه) اينكه هر علمي داراي موضوعي هست اين را شايد نپذيرند اما در حوزه علوم عقلي اين امر ديگر علي القاعده قطعي است حالا با برهاني كه با آن وجود دارد و مرحوم آخوند(رضوان الله عليه) اين طور به ذوق ميرسد و با توجه به نوع شناختي كه ايشان در مسائل عقلي دارند و تعلقي كه به اين مسائل دارند سعيشان اين است كه دانش اصول را هم يك دانش حقيقي معرفي كنند و طبعاً در دانش حقيقي يك موضوع ميخواهد و در ابتدا به دنبال اين هستند كه موضوع علم اصول را معرفي بكنند زيرا به صورت قاعده كلي يعني كبراي كلي هر علمي موضوع ميخواهد و دانش اصول هم يك علم است پس بايد براي او هم يك موضوعي تعريف بشود اين را ما ميگذاريم فعلاً چون آن طور كه به ذهن ميرسد اگر ما از تعريف علم اصول بحث را شروع بكنيم يك مقدار روشنتر هست و منطقيتر هست اول به تعريف علم اصول ميپردازيم از منظر ايشان و نظرات ديگري كه وجود دارد بعد ميپردازيم به اينكه آيا ضرورت دارد هر علمي موضوع داشته باشد يا نه اگر ضرورت دارد بايد ببينيم كه موضوع علم اصول چيست يا حتي اگر هم ضرورت ندارد دانشمندان علم اصول براي اين علم آن چيزي كه محوري كه در حقيقت اين مسائل حول آن محور هست چطور تعريفاش ميكنند بنابراين پس اين طلب ما باشد به اينكه اول استدلال كنيم به اينكه هر علمي آيا موضوع ميخواهد يا نه اين يك، دو اينكه موضوع علم اصول چيست و داريم توجيه ميكنيم داريم تبيين ميكنيم كه آيا چرا مرحوم آخوند در ابتدا قبل از اينكه اصلاً علم اصول را تعريف بكنند به اين دو تا مسئله پرداختند يك: هر علمي موضوعي ميخواهد بعد فرمودند كه تمايز علوم به تمايز موضوعات هست بعد وارد تعريف علم اصول ميشوند ما در جلسه قبل اگر خاطر شريف آقايان باشد در بحث اينكه علم اصول آيا علم اصالي است يا عالي است بحثي را مطرح كرديم كه اين ذيل همين تعريف ميگنجد كه الآن من تعريف را از منظر جناب مرحوم آخوند عرض بكنم بعد وارد شرحاش ميشويم تعريفي كه معمولاً مرسوم هست و به اصطلاح به تعبير ايشان مشهور هم هست اين است كه از كتاب شريف قوانين و امثال ذلك هست به اينكه فرمودند علم اصول علمي است كه به قواعد ممحده براي استنباط احكام شرعي انسان به آنها علم پيدا ميكند تعبيرش اين است كه «و يعد ذلك تعريف علم الاصول و انه العلم بالقواعد الممحدة لاستنباط الاحكام الشرعيه» اين تقريباً تعريفي است كه مشهور هست و بر اساس آنچه كه در كتابها هست همان طور كه «كما في القوانين و الفصول» اين تعاريف اين تعريف پذيرفته شده است پس اين را در ذهن بنويسيم اينجا هم اگر شد يادداشت بشود كه تعريف علم اصول بر اساس تعريف مشهور اين است «و يعيد ذلك تعريف علم الاصول بانه العلم بالقواعد الممحدة لاستنباط الاحكام الشرعيه» اين تعريف تعريف معروفي است تا حدي اين تعريف جامعيت دارد شهرت دارد و شناخته شده است اما اين تعريف را خود مرحوم آخوند ظاهراً نميپذيرند و ميفرمايند كه اولي اين هست كه ما اين طور تعريف كنيم «و ان كان الاولي تعريفه بأنه صناعة كه يعرف بها القواعد التي يمكن ان تقع في طريق استنباط الاحكام أو التي ينتهي اليها في مقام العمل» اين را حتماً آقايان در حقيقت چون دو سه روزي بايد راجع به اين يا لااقل بحث بكنيم يك هفته راجع به اين بحث بكنيم چون جرح و تعديلي شده است اما ميخواهيم كه اين بحث امروز را مرتبط كنيم با بحث جلسه قبل و آن تقسيمي كه درباره علم آمده كه علم يا اصالي است و يا عالي را مرتبط كنيم با آن چيزي كه به عنوان بخشي از تعريف دارد اينجا ارائه ميشود تعريفي كه مرحوم آخوند ارائه فرمودند اين است كه اولي اين است كه ما بگوييم علم اصول علمي است «بأنه صناعة» كه همين تبديل واژه علم به صنعت كه موضوع بحث امروز ما ميخواهد باشد كه چون خيليها اين عنوان صنعت را به عنوان فن به كار بردند و همان علم عالي در حقيقت گرفتند نه علم اصالي «بأنه صناعة كه يعرف بها القواعد التي يمكن ان تقع في طريق استنباط الاحكام أو التي ينتهي اليها في مقام العمل» ما حالا به اين بخش تعريف الآن كار نداريم فقط اين عنوان صناعة كه به تعبير اصوليين و اعلام از اصول به عنوان علم عالي تلقي شده است راجع به اين ميخواهيم صحبت بكنيم كه ادامه جلسه قبلمان باشد پس بنابراين كليت بحث تعريف علم اصول هست و علم اصول بر اساس تعريفي كه مرحوم آخوند كردند به عنوان صنعت معرفي شده است فن معرفي شده است و از واژه علم كه در تعريف مشهور هست ايشان عدول كردند به واژه صنعت توجه دادند كه نوع آقايان اصوليين هم اين را به عنوان يك دانش عالي دارند ذكر ميكنند حالا برگرديم به همان بحثي كه در جلسه قبل بود يك مقداري آن را بازش بكنيم و توضيحات بيشتري كه اين امر نياز دارد خب براي علم به اعتبارات مختلف تقسيمهايي شده است مثلاً ميگويند كه علم يا حقيقي است يا اعتباري است دانشهاي حقيقي يك سلسله از دانشها هستند دانشهاي اعتباري يك سلسله از دانشهاي ديگر هستند مثلاً يا علم تقسيم ميشود به نظري و بديهي علم يا بديهي است يا نظري است و امثال ذلك كه به اعتبارات مختلف علم را به شعبي و تقسيمهايي اقسامي تقسيم ميكنند يكي از تقسيمهايي كه براي علم هست علم را تقسيم ميكنند به علم اصالي و علم عالي علم اصالي علمي است كه به حاله و حياله مستقلاً مطلوب است مقصود بالذات است خودش مطلوبيت دارد براي چيزي خوانده نميشود البته ما دو سه تا سؤالي هم كه جلسه قبل شد آن را هم مد نظر داريم تا آنها را هم باز پاسخ مطمئنتري بدهيم هر علمي البته يك سلسله نتايجي دارد ثمراتي براي هر علمي هست اما اينكه يك علمي براي علم ديگر خوانده بشود از آن جهت بحث هست از اينكه هر علمي داراي آثار و ثمرات و نتايجي هست هيچ بحث در آن نيست حتي علم عالي هم يك سلسله آثاري دارد نتايجي دارد اما يك علمي هست كه اين علم اگر فراگرفته بشود براي يك علم ديگري در حقيقت مد نظر است تعابيري كه بعضاً هم به كار ميرود كه خود امام(رضوان الله عليه) هم اين تعبير را دارند در كتاب اصولي خودشان اين است كه يك وقت علم ما به ينظر است يك وقت علم ما فيه ينظر است اگر علم ما به ينظر باشد يعني علم عالي يعني ما به وسيله آن بخواهيم چيز ديگر را باز كنيم و نشان بدهيم و اگر يك علمي ما فيه ينظر باشد يعني ما بخواهيم به خود آن علم بنگريم ما خود آن علم را در حقيقت مقصود خودمان داريم مثلاً دانش ادبيات خب حالا علمي داريم حالا بعداً ايشان به واژه صنعت يا فن ياد ميكنند فن از آن ياد ميكنند ولي به هر حال دانش ادبيات ادبيات عرب ادبيات فارسي ادبيات انگليسي ما براي چه اين دانش را ميخوانيم براي چه علمي ميخواهيم بخوانيم براي چه ميخواهيم بخوانيم يا اگر مثلاً دانش منطق را ميخوانيم اين دانش است ديگر اين منطق يك دانشي است بالأخره مبادي دارد مسائلي دارد موضوعي دارد محمولاتي دارد مقاصدي برايش وجود دارد يك علم است يعني همه ساز و كار يك علم را دارد اين علم في حد ذاته مطلوب نيست اين دسته از علوم مثل علوم ادبيات ادبيات عرب ادبيات انگليسي ادبيات فارسي بلكه اينها براي اين است كه انسان بتواند مقاصد خودش را بيان كند يا مقاصد طرف را و مخاطب خودش يا كسي كه با او دارد صحبت ميكند بيابد و الا مثلاً بدانيم كل فاعلٍ مرفوع يا كل مفعول منصوب يا در انگليسي اول فاعل را ذكر ميكنند در عربي فاعل را بعد از فعل ذكر ميكنند خب اين قواعدي كه در ادبيات عرب يا ادبيات انگليسي يا امثال ذلك وجود دارد اين في حد ذاته كه مطلوب نيست يا مثلاً فرض كنيد كه ما در منطق ميخوانيم كه ماهيات تقسيم ميشوند به ذاتي و عرضي ذاتي عبارت است از جنس فصل و تركيب از اين دو و جمع اين دو را ما ميگوييم نوع خب اينها چه كارآيي دارد چه اثري واقعاً دارد اينها وقتي ميآيد در دانش فلسفه يا در مسير تفكر ميخواهد قرار بگيرد تفكر را درست ميكند اصلاح ميكند كه همان طور كه در تعريف منطق هم آمده است مصونيت بخشي به تفكر است همان طوري كه در تعريف ادبيات آمده است مصونيت بخشي به سخن گفتن است يا كتابت است و نوشتن است و امثال ذلك بنابراين اگر يك علمي في حد ذاته مطلوب نباشد و علمي فراگرفته ميشود تا دانش ديگري بر آن مترتب بشود و دانش ديگري براي انسان فراهم بشود و انسان بتواند به وسيله آن آن علم را بيابد آن دانش ميشود دانش عالي و ما به ينظر و امثال ذلك كه تعابيري از اين هست كه مقصود بالعرض است نه مقصود بالذات و امثال ذلك اما يك علمي كه في حد نفسه مطلوب است يعني ما آن را براي خودش ميخواهيم نه براي دانش ديگر آثار و نتايج به جاي خودش محفوظ است هر علمي آثار و نتايج خاص خودش را دارد حتي علم عالي هم آثار و نتايج خودش را دارد اما ما براي علم ديگري نميخواهيم مثلاً ما دانش فقه را براي دانش ديگر نميخواهيم دانش فلسفه را براي دانش ديگري نميخواهيم فلسفه في حد ذاته مطلوب است فقه في حد ذاته مطلوب است تفكر صحيح يا سخن گفتن صحيح في حد ذاته مطلوب است اين دسته از علوم كه في حد ذاته مطلوباند و مستقلاند و ما اينها را براي چيز ديگري براي دانش ديگري نميخوانيم اينها ديگر دانشهاي عالي نيستند بلكه دانشهاي اصالياند خب دانشهاي عالي بهلحاظ علمي ممكن است كه خب عميقاً راجع به آنها كار بشود فكر بشود بررسي بشود به هر حال اين ابزار هر چه كه تجهيز بشود ممحد بشود آماده بشود خب طبعاً بهرهبري بيشتري خواهد داشت حتي اگر اجتهاد نهايي و كامل هم در آنها انجام بشود اين علم را از عالي بودن درنميآورد مثلاً اگر كسي مجتهد در دانش اصول شد مجتهد در يك علم عالي است يا اگر مجتهد در منطق شد يا مجتهد در ادبيات فارسي يا انگليسي يا امثال ذلك شد آن مجتهد در يك علم عالي است اين اجتهاد باعث نميشود كه اين علم از عالي بودن در بيايد و اصالي بشود اين علم ماهيتاً اين است ما به ينظر است مقصود بالعرض است هيچ وقت مقصود بالعرض كه بالذات نميشود كه هر چه منطقي بيايد كار كند يك منطقي مثل منطق شفا بيايد كه اين همه ظرايف و دقائق مسائل منطقي را دارد مطرح ميكند اما اين منطق را از عالي بودن به در نميآورد كه اين را اصالياش بكند بنابراين اجتهاد تلاش علمي مجاهدتهاي علمي باعث قوت ميشود مثلاً خيليها هستند كه در ادبيات مجتهدند در ادبيات عرب در ادبيات فارسي يك دقائقي را ميدانند ظرائف و لطائفي ميدانند كه شايد در طول عمر آدم يك بار آدم حتي نشنود اما اينها اين دانش را بلدند آشنا هستند اما اين فقط و فقط براي اين است كه انسان خوب بتواند صحبت بكند يا خوب بتواند اگر منطق هست خوب فكر بكند بنابراين تحقيق و واكاوي و پژوهش حول اينگونه از مسائل در دانش عالي يا فن يا صنعت اين را تبديل به علم به عنوان يك علم اصالي و مستقيم نخواهد كرد
پرسش: ...
پاسخ: بله نه خب يك فرقي است بين غايت اينكه علم عالي هم داراي غايت است خود همان علم علم عالي هست كه بالأخره اين ابزار خوب ساخته بشود مهيا بشود نتايجي هم عرض كردم نتايج و اهدافي هم بر خود اينها هم دارد اما اين است كه آيا ماهيت اين علم ذاتاً مطلوب است نه ما واقعاً حالا ادبيات انگليسي كه ميخواهيم فرا بگيريم الآن حالا يك مثال عينيتر خب دوستان و فضلايي كه مثلاً دارند واقعاً براي اين است كه بتوانند مقاصدشان را بيان بكنند دانشهايشان را بيان كنند و الا مقصود بالذات كه نيست كه اگر كسي رفت كشور فرانسه زبان فرانسه ياد ميگيرد اگر كسي رفت كشور انگليسي زبان انگليسي ياد ميگيرد يا عربي زبان عربي ياد ميگيرد بنابراين اين دانش ضمن اينكه آثاري دارد نتايجي دارد غايتي در خود همين دانش عالي هست اما بهلحاظ علميت اگر ما بخواهيم بگوييم دو تا علم يك علم براي علم ديگر اين ميشود علم عالي و ما به ينظر اما آن ميشود
پرسش: ...
پاسخ: خب اين را توضيح بايد بدهيم بله اين را توضيح بايد بدهيم اينكه عرض كردم كه جلسه قبل هم همين سؤال شد
پرسش: ...
پاسخ: بله هر علمي داراي غايت و آثاري است خب اين سؤال كه آيا علم اصالي نميشود كه براي علم ديگري هم كاربرد داشته باشد كه اگر كاربردي براي علم ديگر داشته باشد خودش هم بشود يك علم عالي ممكن است كه يك چنين تلقي بشود كه بگوييم مثلاً فلسفه نسبت به عرفان خب فلسفه باعث ميشود كه انسان عرفان را خوب بفهمد اما نه از اينكه يك دانشي ظرفيت علمي ايجاد ميكند و اين ظرفيت علمي باعث ميشود كه انسان دانشاش نسبت به امور ديگر بيشتر بشود اين معنايش اين نيست كه فلسفه نسبت به عرفان يا عرفان نسبت به قرآن علم عالي است چرا؟ چون آن مقصود بالذات بودن را از فلسفه و عرفان نميتوانيم بگيريم اگر ما فلسفه و عرفان را براي قرآن به كار گرفتيم با يك ظرفيت بيشتري با يك دانش بيشتري با يك امكان علمي بيشتري رفتيم به خدمت قرآن اما اين معنايش اين نيست كه ما فلسفه را ميخوانيم تا قرآن را بيابيم عرفان را ميخوانيم تا قرآن را بيابيم بله آن كسي كه فلسفه و عرفان را ميخواند براي فهم معارف قرآني خب آمادهتر و مستعدتر است اما وقتي ما فلسفه را نگاه ميكنيم ميبينيم فلسفه جهانبيني است ما به وسيله دانش فلسفه به يك مطلوبيتي از علم ميرسيم كه ما را تأمين ميكند همين به گونهاي كه اگر نخواهيم به دانش برتر توجه كنيم مثل عرفاني باشيم چون به هر حال عرفان يك مباني دارد قواعدي دارد ذوقي ميخواهد خيليها فلسفه را معتقدند ولي عرفان را معتقد نيستند خيليها هم اصلاً معتقد نيستند كه بايد قرآن را عرفاني معنا كرد فلسفي معنا كرد مخالفند با اين اصلاً اين معنايش اين نيست كه اگر فلسفه و عرفان يك ظرفيتي يك قابليتي بيشتر براي انسان ايجاد ميكند اين ضرورتاً عالي ميشود نه بعضيها اصلاً مخالفند اينكه ما با مدلهاي فلسفي و با غوالب فلسفي بخواهيم كه آيات قرآني را تفسير بكنيم اين براي عدهاي قابل قبول نيست ميگويد ذائقه قرآني اين نبوده قرآن با مردم سخن ميگويد و مردم با اين غالبها آشنا نيستند توحيدي كه قرآن دارد ارائه ميكند يك توحيد برهان صديقين را شما با غالب فلسفي به خدمت قرآن ميبريد يا توحيد وحدت شهود را يا وحدت وجود را كه عرفا به سمت معاني و معارف قرآني ميبرند اينكه براي همه مطلوب نيست كه اما به هر حال اين را هم نميشود انكار كرد پس دو تا حرف است يك حرف اين است كه آيا ما فلسفه و عرفان را براي فهم قرآن ميخوانيم كه اينها عالي باشند نسبت به تفسير قرآن نه اين جوابش اين است كه نه خير اينها عالي نيستند به معناي اينكه مقصود بالذات نباشند خودشان مطلوب بالذات نباشند فلسفه ذاتاً مطلوب است عرفان ذاتاً مطلوب است عرفان يك دانشي است خيليها دانش عرفان را دارند حالا بردن اين دانش خدمت قرآن براي همه نيست اين يك دانشي است يك مباني دارد يك اصولي دارد قواعدي دارد و امثال ذلك
پرسش: ...
پاسخ: خب ببينيد ما بايد دقت بكنيم كه واقعاً در اين هويتي كه در علم اصالي ميبخشيم ببينيد در علم اصالي اين معنا را ما داريم كه اين مقصود بالذات هست شما اگر قرآن را به عنوان يك معرفت برتر نبينيد به تعبير ايشان اصلاً در حوزه دين نينديشيد خب ما هستيم و دانشهاي موجود ما ميخواهيم ببينيم كه چه چيزي هست چه چيزي نيست كاري به وحي نداريم خب آنكه به ما ميگويد چه هست و چه نيست فلسفه است در حوزه بايدها و نبايدهاي اخلاقي ما بايد ببينيم كه چه چيزي بايد و چه چيزي نبايد خب اين را حكمت نظري ميگويد الآن دانش اخلاق يك علم عالي نيست يك علم اصالي است چه چيزي خوب است در اخلاق صداقت خوب است امانت خوب است عدل خوب است شجاعت خوب است رذالت بد است بخل بد است حرص بد است خب اين بد و خوب اين بايدها و نبايدهاي اخلاقي است ديگر اينها ذاتاً مطلوب است ديگر اين را هم ما براي چيز ديگر كه نميخوانيم ما ميخوانيم اخلاق را كه چه چيزي بد است مثلاً خيانت بد است و احتراز ميكنيم يا تهمت و غيبت بد است و احتراز ميكنيم حالا چه قرآن باشد چه نباشد بنابراين ما چون به اصطلاح در فضاي به اصطلاح ديني داريم زندگي ميكنيم و قرآن را اوج علم و معرفت به تعبير سلطان همه علوم ميدانيم يك چنين برداشتي ميكنيم ولي آنكه مهم است دقت كنيد ما ميخواهيم بگوييم آن گوهر وجود علم اصالي را مقصود بالذات بودن تأمين ميكند و فلسفه مقصود بالذات است اخلاق مقصود بالذات است عرفان مقصود بالذات است حالا شما با اين دانش به خدمت قرآن كه ميرويد معارف برتري حاصل ميشود اين يك بحث ديگري است اين باعث نميشود كه عالي بشود علم اصالي بشود عالي در عين حالي كه عرض كردم ظرفيت بيشتري را ايجاد ميكند خب عرض كنم كه اگر ما فهميديم كه دانش اصول يك دانش عالي است و به تعبير ايشان صنعت است و نه علم فن است كه در طريق فهم احكام فقهي قرار ميگيرد دقت بفرماييد «و أنه العلم» حتي آن تعريفي كه مشهور هم هست نه اينكه تعريفي كه ايشان فرمودند كه صنعت دانستند حتي آن تعريفي كه عرض كنم كه مشهور هم هست فرمودند كه «العلم بالقواعد الممحده» دقت كنيد «لاستنباط الاحكام الشرعيه» ما يك سلسله قواعدي ميخواهيم كه اين قواعد ممحد باشند آماده بشوند براي چه؟ براي اينكه ما ميخواهيم احكام شرعي را استنباط كنيم اين ميشود فقه فقه چيست استنباط احكام شرعي است فقه استنباط احكام شرعي است حالا يا وظايف عملي هم هست كه حالا در توضيحاش بيان ميكنيم خب اين استنباط احكام شرعي نياز به يك سلسله مقدماتي دارد نياز به يك سلسله قواعدي دارد كه اين قواعد را ما براي اين ميخوانيم اگر ميخوانيم كه برائت حجت است استصحاب حجت است مثلاً اشتغال اينگونه هست يا خبر واحد حجت است يا ظواهر كتاب حجت است يا شهرت فتوايي اين است اينها همه براي اين است كه چه؟ در مسير استنباط قرار بگيرد خودش كه ارزش ذاتي ندارد كه خب ما بدانيم كه شهرت فتوايي مثلاً حجت است يا ظواهر كتاب حجت است خب ظواهر كتاب حجت است مفيد چه هست چون ظواهر كتاب حجت است ما ميتوانيم استناد بكنيم به آيات الهي و احكام شرعي را استنباط بكنيم پس اصول ميآيد اين قاعده را براي ما درست ميكند ميگويد خبر واحد حجت است ميگويد ظواهر كتاب و سنت حجت است چون ظواهر كتاب و سنت حجتاند بنابراين ما اگر استناد كرديم براي وجوب صلاة ﴿وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري﴾ اين استناد استناد درستي است حجت است چرا كه ظواهر كتاب حجت است بنابراين خب خود اين قواعد در طريق استنباط احكام قرار ميگيرند چه ما اين را به عنوان علم بخوانيم آنگونه كه در تعريف مشهور آمده است چه ما اين را صنعت بخوانيم آنگونه كه در تعريف جناب مرحوم آخوند آمده است كه فرمودند «و ان كان الاولي تعريفه أنه صناعة» كه «يعرف بها القواعد التي يمكن ان تقع في طريق الاستنباط» چه اين را بدانيم اين دانش دانش عالي خواهد بود و نه اصالي حالا بحث جلسه بعد اين خواهد بود كه اگر علم عالي است ما بايد ببينيم كه عاليت اصولي و اينكه قواعد ممحده هست تا چه ميزاني بايد به علم اصول پرداخت چون الآن تقريباً سه تا نظريه عمده وجود دارد بعضيها خيلي به دانش اصول دارند بها ميدهند و به آن وسعت ميبخشند و به آن بها ميدهند و عمق به آن ميدهند بعضيها اصلاً به آن توجه ندارند يا بسيار كم توجه دارند كه معمولاً اخباريين مثلاً توجه يا بسيار كم ميگويند صاحب حدائق ميگويد كه اصلاً علم اصولي نياز نداريم كه در خلال فقه احياناً به آن اشاره ميكنند و بعضيها متوسط هستند كه بايد ببينيم كه اگر ما اين دانش را دانش عالي معرفي كرديم يعني ما به دنبال يك دانشي هستيم آقايان دقت بفرماييد ما به دنبال يك دانشي هستيم كه اين دانش در طريق استنباط احكام شرعي يا فهم وظايف عملي ما كمك كند هر ميزاني كه اين دانش در اين مسير ميتواند فقيه را كمك بكند اين دانش دانش علم اصول هست كه به آن بايد بها داد مازاد از آن را يا مادون اين ديگر مورد قبول نخواهد بود كه انشاءالله موضوع جلسه آينده خواهد بود.
والسلام عليكم و رحمة الله و