جستجوی نتایج

خارج اصول- جلسه5

خارج اصول- جلسه5

21 10 2014 1016243 شناسه:

         اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين همان طور كه مستحضر هستيد اين امر اول كتاب شريف كفايه بر اساس اين چيدمان و ترتيبي كه بحث شد به چهار مقام قابل تقسيم هست امر اول از آن امر اولي كه مرحوم آخوند مطرح كردند در كفايه يا مقام اول همان تعريف علم اصول هست كه البته خود اين تعريف مسائل فراواني را دارد و از جمله ويژگي جامعيت افراد و مانعيت اغيار بايستي كاملاً در اين تعريف ديده بشود كه ما در همين فضا هستيم اين مباحثي كه پيرامون تعريف بايد طرح بشود مقام ثاني بحث اينكه موضوع علم اصول چيست و به تبع‌اش مقام ثالث شكل مي‌گيرد كه آيا هر علمي يك موضوعي دارد يا نه و بعد هم به تبع‌اش مقام چهارم شكل مي‌گيرد و آن اين است كه تمايز علوم به چيست اين چهار مقام از مباحثي است كه در امر اولي كه مرحوم آخوند مطرح كردند قابل بحث و گفتگوست و ما الآن در مقام اول كه بحث تعريف علم اصول هست هستيم بخشي از مباحث در ارتباط با اين تعريف گذشت ان‌شاء‌الله همت خود آقايان دوستان بزرگوار محققين گرامي در واكاوي اين بحثها و دنبال كردن و در فضاي علمي خودشان اين بحثها را ديدن به هر حال بايد اينجا اين بحث اصولي كه مي‌كنند با حوزه فرق بكند و يك مقداري بينشها و نگرشها و دانشهايي كه حضرت آقا داشتند و دوستان هم با او مأنوس هستند در اين بحث راه پيدا بكند بحثي كه گذشت راجع به اينكه علم اصول يك علم عالي است و نه اصالي عرض كرديم كه از زواياي مختلفي به عاليت در علم اصول و اينكه اين علم علم اصالي نيست و عالي هست مي‌توانيم پي ببريم كه حتي بعضي از تعاريف مثل تعريفي كه امام(رضوان الله عليه) ارائه فرمودند تصريح دارد به اينكه «القواعد العاليه» كه ناظر به اين است كه قاعده اصولي يك قاعده عالي است و در مقابل اصلاً مي‌فرمايند كه «و بها يخرج القواعد الفقيه» به وسيله اين «القواعد العاليه» ما قواعد فقهي را كه قواعد اصالي هست داريم خارج مي‌كنيم بحث امروز هم اتفاقاً همين است كه اصلاً قاعده يعني چه و چه فرقي است بين قاعده اصولي و قاعده فقهي كه بحثي را در همين كتابهاي اصولي بزرگان و اعاظم داشتند كه مطرح كنيم و يك جمع‌بندي هم ان‌شاء‌الله در نهايت داشته باشيم قاعده آن طور كه مستحضر هستيد در كتاب لغت هم آمده يعني اساس پايه و جمع‌اش هم قواعد است و اين آيه‌اي هم كه ﴿يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ﴾ در كتاب مفردات هم كلمه قاعده به معناي اساس و پايه آمده است حالا تحقيق اين مطلب را آقايان ان‌شاء‌الله در كتاب لغت مي‌توانند ببينند اما در اصطلاح علمي قاعده همان امر كلي است كه اين امر كلي خب فروعاتي تحت مجموعه او هستند و شمول اين كليت بر اين اجزاء يعني جزئيات و همچنين بر اين فروع همان حيثيت قاعده بودن يك امر را تأمين مي‌كند قاعده كه اساس و پايه‌اي در هر علمي هست تحت مجموعه خودش فروعات فراواني را دارد و حاكميت قاعده بر فرع و اجزاء در حقيقت در علوم كاملاً روشن و واضح هست حالا ما نمونه‌هايي را هم ذكر مي‌كنيم اتفاقاً هر علمي هم استواري و صلابت‌اش به قاعده‌مندي‌اش است هر علمي كه قاعده‌مندتر باشد و بر اساس قاعده و اصول پايه‌ريزي بيشتري پيدا كرده باشد اين اتفاقاً علم پرصلابتي است پر عزت و پايداري است مثلاً در منطق قواعد منطقي انصافاً استوار است پايدار است چه در بحث صنعات خمس‌اش چه در بحث عرض كنم كه باب تصورش تصديق‌اش و مباحث اصلاً كلاً روي قاعده دارد مي‌گردد منطق در ادبيات هم تا حد زيادي همين طور است هر رشته ادبي يعني زبان ادبيات كه از قاعده‌مندي بيشتري استفاده شده باشد آن زبان هم قابل فهم‌تر است دسترس‌تر است سهولت بيشتري براي فهم‌اش وجود دارد و هم يك نظام استواري دارد ديگر ما اگر در هر علمي به‌لحاظ مطالب‌اش متكي باشيم به اينكه چه گفتند چطور ارائه شده مثلاً چقدر سماعي است چقدر به هر حال بايد از اين طرف آن طرف دريافت و امثال ذلك خب اين درست است ممكن است گسترده بشود ولي چون قاعده‌مند نيست آن صلابت و استواري يك علم را ندارد در ادبيات عرب مستحضر هستيد كه خب با اينكه ادبيات يك علم قراردادي است ديگر اعتباري است ديگر انسان جعل مي‌كند وضع مي‌كند مي‌گويد «كل فاعلٍ مرفوع» «كل مفعولٍ منصوب» «كل حالٍ منصوب» «كل تميزٍ منصوب» بايستي كه مبتدا و خبر با هم توافق داشته باشند در تذكير و تأنيث و افراد و تثنيه و جمع و اينها خب اين قواعد ادبي همه‌اش قرارداد است ديگر خب ممكن است كه اصلاً ما بگوييم در تطبيق در تثنيه و جمع و مفرد تطبيقي لازم ندارد قرارداد است در حقيقت يا اگر در يك جايي گفتيم هر فاعلي مرفوع است مي‌توانيم بگوييم فاعل منصوب است اگر گفتند جار و مجرور مثلاً اين ‌طور هست اين اين‌گونه از مسائل همه‌اش به قرارداد است ديگر در زبان فارسي عربي انگليسي هيچ اصل مسلمي وجود ندارد مسلم فلسفي و تكويني وجود ندارد كه بگويد اين‌گونه عمل بشود كه بر خلاف قوانيني كه در نظام هستي وجود دارد قوانين طبيعي كه قانون حاكمي است مثل قانون جاذبه يا در دانشهايي مثل دانش فلسفه در دانش فلسفه قواعدش فوق العاده استوار است و تمام مباحث‌اش هم مبتني بر قواعد پيش مي‌آيد حالا توضيح عرض مي‌كنيم كه تا چه حدي اينها متفاوت هست پس بنابراين اين هم يك امر كلي است كه هر علمي كه قاعده‌مندتر باشد بر اساس و بر محور قاعده حركت كند كه يك راهبرد به تعبير امروزيها رسمي داشته باشد كليتي داشته باشد و اين كليت شمول بر افراد را در حقيقت تحت نظر خودش داشته باشد آن علم استوارتر است آن علم پايدارتر است اين هم يك مطلب ديگر است و لذا ما بايد هر مطلبي كه مي‌نويسيم هر تحقيقي كه مي‌كنيم ببريم روي اينكه قاعده‌مندش كنيم روي محور قاعده و يك اصل كلي او را استوارش كنيم و الا حرفهاي پراكنده اطلاعاتي امثال ذلك اين خيليها هم هستند كه متاسفانه چون دانششان دانش قاعده‌محور نيست اطلاعات فراواني دارند انباشتي از اطلاعات را دارند اما چون قاعده‌محور حركت نمي‌كنند بنا بر اين نيست كه يك اصلي داشته باشند و اين همه اطلاعات در آن اصل جمع‌آوري شده باشد و از آن اصل سرريز بكند يعني بيايد به سمت فروعات اين اطلاعات گسترده اينها را گاهي وقتها در فهم مسائل هم بسيار به حيرت مي‌كشاند بنابراين تا آنجا كه ممكن هست بحث قاعده‌محور بودن و قاعده‌مند بودن در علوم را بايد جدي بگيريم مطلب بعد اين هست كه علوم كه تقسيم مي‌شود به اصالي و علوم عالي علوم عالي اصلاً كلاً قاعده است هر چه كه شما در ادبيات فارسي ادبيات انگليسي عربي عرض كنم كه در منطق در اصول شما هر چه كه مي‌بينيد قاعده است چيزي فراتر از قاعده نيست آنجا كلي و جزئي ما نداريم آنجا اصل و فرعي نداريم وقتي گفته مي‌شود «كل فاعلٍ مرفوع» ديگر قاعده است ديگر يك «زيدٌ قائمٌ» هم در دانش ادبيات نداريم به عنوان يك عرض كنم بله به عنوان مثال ذكر مي‌كنند ولي ما وقتي مطلب علمي مي‌خواهيم بنويسيم يا سخنراني بكنيم بايد فاعل را مرفوع بخوانيم مفعول را هم منصوب بخوانيم اما ديگر در خود آن دانش كه اين دارد توليد مي‌شود به اصطلاح فروعاتش متأثر و مترتب بر او نيست اصلاً فروعاتي ندارد ما در آنجا مي‌خواهيم بدانيم كه آقا فاعل را بايد چطوري خواند بايد مرفوع خواند مفعول را بايد چطوري خواند بايد منصوب خواند تميز و حال را بايد چطور خواند آيا صفت و موصوف بايد در گفتار و نوشتار تطبيق داشته باشند يا نه بله حالا اگر گفتند كه «ضربت امرأةٌ» يا «ضرب رجلٌ» آيا اينها در ادبيات جا دارد اينها در مقام كاربرد هست لذا قواعد ادبي عمدتاً كاربردي‌اند ديگر در مقام گفتار و نوشتار دارند به كار مي‌روند ديگر بنابراين ما مي‌توانيم يك چنين نتيجه‌اي بگيريم حالا بعداً دوستان هم راجع به آن فكر كنند كه در علوم عالي ما جز قاعده چيز ديگر نداريم در منطق در ادبيات در حتي اصول اتفاقاً مي‌خواهيم به همين جا برسيم كه اصول سراسر قاعده است بر خلاف فقه كه فقه هم قاعده است و هم مطالب فراواني كه مبتني بر آن قاعده دارد پايه‌ريزي مي‌شود مثلاً وقتي در علم فقه مي‌گوييم كه قاعده طهارت داريم هر شيئي كه آدم سابقه‌اش را نداند و اصلاً حكمش را نداند كه آيا پاك هست يا نجس هست «كل شيء لك طاهر» مثلاً خب اين طهارت هست و متفرع بر اين مترتب بر اين همه اموري را كه در دانش فقه هست پس مثلاً اين آب كه هست پاك است آن ظرف كه اين ‌طور هست پاك است آن لباس كه آدم نمي‌داند پاك است بنابراين در دانشهاي اصالي بحث در اين محور مي‌گردد كه هم قاعده دارد و هم فروعات و عرض كنم كه جزئياتي كه در آن علم هست متفرع بر آن قاعده‌ها پايه‌ريزي مي‌شود و علم شكل مي‌گيرد اما در علوم عالي فقط و فقط ما قاعده داريم چيزي جز قاعده در عرض كنم كه علوم عالي نيست نكته‌اي كه بايد اضافه كنيم اين است كه در علوم اصالي كه قراردادي هستند مثل فقه و امثال ذلك گذشته از قاعده غير از قاعده بسياري از موارد داريم كه اصلاً قاعده‌مند نيست اينها بر اساس مثلاً تعبد شكل مي‌گيرد اينكه مثلاً ما نماز صبح را دو ركعت بخوانيم كه قاعده نيست يا مثلاً در طواف اين ‌طور ما طواف بكنيم شانه چپ به سمت بيت الله باشد اينكه قاعده نيست اينها دستور هست و قرارداد است و اين قرادادها در علوم اعتباري كاملاً راه دارد ولكن در علوم حقيقي مثل فلسفه منطق و امثال ذلك يا حتي خود اين علم اصول ما قراردادي نداريم بله مثلاً فرض مي‌گيريم كه بناي عقلا بر اين است كه خبر واحد حجت است اين يك قاعده است يعني وقتي مراجعه مي‌كنيم به ارتكازات عقلا و مباني كه در عرف وجود دارد مي‌بينيم كه به خبر واحد به خبر واحد ثقه اعتماد مي‌كنند يا اگر يك امري شهرت به اصطلاح غير قابل خدشه گرفت و تواتر شد به آن اعتماد مي‌كنند يا مثلاً اگر ظاهر يك مطلبي دلالت بر امري مي‌كرد بر اين ظاهر اعتماد مي‌كنند خب ما بر اساس اين مي‌گوييم كه ظواهر حجت است خبر واحد ثقه حجت است شهرت مثلاً متآخم به علم مثلاً حجت است و امثال ذلك كه اينها هم به نوبه خودش باز قرارداد نيست بلكه كشف ارتكازات عرفي است و بناي عقلاست و خودش هم در حقيقت باز يك قاعده است اما به هر حال در علوم اعتباري شما مثلاً مي‌بينيد كه در ادبيات مي‌گويند آقا ادبيات عرب مي‌گويند آقا اينجا قاعده است اينجا هم سماعي است بايد بشنويم چه گفته ما اين را از عرب شنيديم عربها اين ‌طور استعمال مي‌كنند خيلي خب آدم ديگر تابع است ديگر آنجا ديگر قرارداد است ديگر اگر يك طور ديگر تلفظ مي‌كردند يا يك جور ديگر قرائت مي‌كردند خب ما هم همان طور قرائت مي‌كرديم ديگر اين متابع قرارداد است بر خلاف فلسفه در دانش فلسفه اصلاً جاي قرارداد نيست كسي اعتبار بكند كه آقا اينجا من اين‌گونه مي‌گويم بايد باشد نه هر چه كه هست حالا مي‌رسيم به بحثهاي قواعد فلسفي كه ضرورت بين محمول و موضوع كه بايد جهت قضيه جهت ضرورت و ايجاب و وجوب باشد جا براي قرارداد نمي‌گذارد اصلاً در قضاياي فلسفي مستحضريد كه نسبت موضوع و محمول نسبت نسبت وجوب است جهت قضيه جهت ضرورت است در جهت قضيه كه ضرورت شد ديگر جا براي اين و آن نيست ما در اينجا مي‌گوييم شارع مقدس فرموده است كه نماز صبح دو ركعت شارع مقدس فرموده است حتي بعضيها كه خيلي نتوانستند در بحث حسن و قبح خوب مسائل را حل و فصل بكنند آمدند گفتند كه «القبيح ما قبحه الشارع الحسن ما حسّنه الشارع» در حقيقت قرارداد است ديگر شارع مقدس آمده گفته عدل حسن است اگر شارع مي‌گفت عدل قبيح است ما مي‌گفتيم عدل قبيح است اگر مي‌گفت ظلم حسن است ما مي‌گفتيم ظلم حسن است چرا؟ چون معيار كه نداريم معيار قرارداد است هر چه كه به اصطلاح شارع مقدس فرموده است بنابراين ما در علوم قراردادي و اعتباري ما عرض كنم كه مي‌توانيم هم قاعده داشته باشيم مثل قاعده حليت قاعده طهارت قاعده نفي عسر نفي حرج خب اينها قواعدند ديگر قواعد فقهي‌اند ديگر وقتي مي‌گويد كه «رفع ما لا يعلمون» يا «رفع ما اضطره عليه» و امثال ذلك اينها قواعد فقهي‌اند و در عين حال در كنار اين قواعد هم يك سلسله مسائل قراردادي هم داريم اما ديگر در فقه اين‌گونه ببخشيد در فلسفه يا عرض كنم در اصول اين‌گونه ما نداريم كه مثلاً بياييم بگوييم كه بله در آن مواردي كه حتي در علم اصول در مواردي كه ما مي‌آييم مي‌گوييم آقا استصحاب حجيت‌اش را از ناحيه شارع مي‌گيرد وقتي از ناحيه شارع مقدس گرفتيم مي‌شود قرارداد اين قاعده هست اما قاعده‌اي است كه قرارداد است يعني شارع مقدس گفته «فابن علي يقينك» «لا تنقض اليقين بالشك فابن علي يقينك بل انقضه علي بيقين آخر» و امثال ذلك يا اگر امر به اصطلاح سابقه مشخصي نداشت و به اصطلاح آدم نمي‌دانست اصل اصل برائت است اصل برائت را از كجا مي‌گيريم يا برائت عقلي است اين ديگر قرارداد نيست يا مي‌گوييم برائت برائت شرعيه است آيه ﴿وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ﴾ را در حقيقت معيار قرار مي‌دهيم خب وقتي آيه ﴿وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ﴾ را قرار داديم يعني مبتني بر اين آيه شريفه اگر يك جايي ما سابقه نداشتيم مي‌گوييم اصل برائت است مثلاً يا آيات ديگري كه براي اثبات اصل برائت استفاده مي‌كنند خب پس تا آنجايي كه عقل عقل برهاني عقل قطعي توانسته باشد يك قاعده‌اي را توليد بكند كه در آن قاعده اين معيار مهم است نسبت بين موضوع و محمول نسبت ضروري است و وجوب است و محمول به هيچ وجهي از موضوع كنده نمي‌شود و موضوع به هيچ وجهي از محمول جدا نمي‌شود كه يقين فلسفي حالا اگر فرصت بشود عرض خواهيم كرد كه چهار تا حتماً آقايان با آثار حاج آقا آشنا هستند يقين فلسفي چهار تا جزم مي‌خواهد جزم ثبوت محمول براي موضوع جزماً لا يزول امتناع سلب محمول از موضوع سلباً لا يزول اين چهار تا را حاج آقا در كتابهايشان حتماً آقايان ملاحظه كرديد مكرر ملاحظه فرموديد كه در يقين فلسفي چهار تا جزم ما مي‌خواهيم كه نسبت بين محمول و موضوع از ناحيه كسي نمي‌آيد حتي ذات اقدس الهي هم اين را بيان نمي‌كند گرچه در نظام هستي خودش اين را قرار داده مثلاً عالم امكان ممكن است «العالم حادثٌ» «العالم ممكنٌ» «العالم بالفعل» خب اين‌گونه از قضاياي فلسفي مستحضريد كه نسبت محمول با موضوع نسبت ضروري است هيچ كس وضع نكرده كه خدا نيامده بفرمايد كه «العالم ممكنٌ» كه اگر هم فرموده باشد از باب تأنيث است از باب تأييد است و الا عقل كشف مي‌كند اين قاعده را كه در كل ممكنات افتقار وجود دارد و احتياج به واجب هست خب اين مطالب را گفتيم برويم به سمت خود دانش اصول كه اينجا گفته شده است «القواعد التي يمكن ان تقع في طريق استنباط الاحكام الشرعيه» دانش اصول دانشي است كه ملفق است و مجمع هم قواعد به اصطلاح اصيلي است كه عقل كشف مي‌كند مثل فرض كنيد كه همين حجيت خبر واحد يا حجيت ظواهر و امثال ذلك يا اينكه از ناحيه شرع به عنوان يك امري قرارداد مي‌شود مثل همين بحث استصحاب اگر بگوييم دليل استصحاب حجت شرعي است يعني دليل شرعي بر استحصاب وجود دارد اما در عين حال آنكه مهم است اين است كه بدانيم دانش اصول چون دانش عالي است سراسر قاعده است همه‌اش قاعده است بر خلاف فقه كه گاهي قاعده است گاهي هم استثناست مثلاً فرض كنيد كه آقا اينجا شما چطور مي‌گوييد كه آقا اگر در ديه اگر يكي باشد ده تا اگر نه بيست تا اگر نه سي تا اگر چهل تا بعد خب اين شارع مقدس فرمودند اينجا استثناست يا خيلي از موارد ديگر كه استثنائات فقهي ما كم نداريم كه موارد فراواني است لذا مي‌گويند كه در اينجا دليل خاص داريم دليل خاص در حقيقت راه‌گشاست ديگر در بسياري از موارد قاعده يك چيزي مي‌گويد اما دليل خاص چيز ديگري در حقيقت مي‌گويد بنابراين دانش اصول سراسر قرارداد است و اين قرارداد اعم از قراردادي است كه عقل كشف مي‌كند يا نقل كشف مي‌كند اين مكشوف است به وسيله عقل و نقل خب بر خلاف دانشهاي ديگري كه مثل فلسفه يا منطق اينها ديگر هيچ راهي جز عقل در آن وجود ندارد ما در دانش فلسفه از نقل كمك مي‌گيريم اما از باب تأييد از باب تأنيث چرا كه منهج و روشي كه در فلسفه و منطق وجود دارد عقل هست نقل به ما ديد مي‌دهد بينش مي‌دهد تأييد مي‌كند ما را انسي ايجاد مي‌كند اما راه كشف ما در به اصطلاح قواعد فلسفي هرگز نقل نيست دانش اصول با توجه چنين ويژگي كه دارد كه هم از نقل كمك مي‌گيرد هم از عقل كمك مي‌گيرد به رغم اينكه يك دانش عالي هست به رغم اينكه يك دانش عالي هست و جز قاعده در آن راه ندارد همان طور كه بيان شد بر خلاف اصالي مثل فقه كه هم در آن قاعده هست هم فروع در آن وجود دارد و هم تعصب فروع بر اصول و قواعد در عين حال قواعدي كه در دانش اصول وجود دارد از دو راه براي ما حاصل مي‌شود هم از راه عقل و هم از راه نقل خب ما مي‌رسيم به اين نكته كه روشن‌تر و مشخص‌تر مائز بين قوانين اصولي با قوانين يا قواعد فقهي چيست كدام قاعده را ما مي‌توانيم قاعده اصولي بشماريم و بدانيم و كدام قاعده را مي‌توانيم با قاعده فقهي بدانيم اين ان‌شاء‌الله موضوع بحثي يا مسئله‌اي كه در جلسه بعد اگر خدا بخواهد بايد به آن پرداخت اين اذانها درست است يا پيش مقدمه است؟

پرسش: ...

پاسخ: بله اصول در حقيقت همان اصول استنباط است يعني ما اين ‌طور حالا مي‌توانيم بگوييم در فقه وقتي كه فقها رفتند براي اينكه احكام را از احاديث و آيات نوراني الهي استخراج كنند استنباط كنند ديدند كه بدون يك سلسله قواعدي يك سلسله اصولي يك سلسله راهكارهايي كه طريق استنباط را براي اينها آسان بكند امكان پذير نيست در جوامع ساده گذشته واقعاً وقتي مراجعه مي‌كردند مي‌ديدند كه خب پيامبر يا امام(عليه السلام) راجع به اين سؤال خاص اين جواب را مي‌دهد اما الآن اولاً با پيش آمدن مسائل بسيار جديدي كه در گذشته اصلاً سابقه نداشته يا نه اصلاً مسائل گذشته‌اي كه معادلات چند مجهولي او را احاطه كرده چندين جهت پيدا كرده خب خود اينها نياز به اين دارد كه ديگر بحث استخراج نيست استنباط است كه استخراج راحتتر از استنباط است و عرض كنم كه در گذشته حتي بحث استخراج هم نبود كاملاً اين حكم از اين حديث خارج مي‌شد روشن بود مثلاً اين موضوع اين سؤال و اين اما وقتي رفتند براي اينكه استنباط كنند ديدند كه اين استنباط بدون يك دسته قواعدي كه اين قواعد اصول استنباط ما را بخواهد تأمين بكند اين امكان پذير نيست كه دانش اصول از اينجا به در آمده است لذا از اين جهت مي‌گويند دانش اصول يك دانش تاريخي است كه در بستر تاريخ متولد شده و رشد كرده و هر چه كه فقه عميق‌تر و وسيع‌تر مي‌شود اين دانش اصول هم قويتر و وسيع‌تر مي‌شود زيرا ما براي استنباط احكام نياز به يك سلسله قواعد برتر و كاملتر داريم همان بحثي كه ديروز اشاره كرديم و ان‌شاء‌الله بايد در خلال مباحثي كه اگر توفيق داشته باشيم ادامه بدهيم اين را ان‌شاء‌الله بايد ببينيم كه چه قواعدي

پرسش: ...

پاسخ: نه حتي قبل از اينكه اين اصول توليد بشود يعني كشف بشود اين دانش اسمش اصول بود يعني شما به تاريخ كه مراجعه بفرماييد آن زمان شكل‌گيري يك سلسله اصولي را مي‌گويند اصولي براي استنباط نمي‌گويند اصول اصول استنباط كه اين اصول استنباط در آن اصول يك سلسله اصولي است كه به عمل منتهي مي‌شود لذا در اينجا مي‌فرمايند كه حالا بر اساس تعريفي كه از مرحوم آخوند آمده است «القواعد التي يمكن عن تقع في طريق الاستنباط و التي ينتهي في مقام العمل» كه در حقيقت ديگر از او به عنوان قاعده هم ياد مي‌كنند اين «التي» مستفاد از آن قاعده است ديگر «و القواعد التي» اين كلمه صله آن هست «و القواعد التي الي ينتهي في مقام العمل»

پرسش: ...

پاسخ: بله به جاي هم به كار مي‌روند بله همين طور است به هر حال يعني اگر بفرماييد مي‌خواهيد از نظر ريشه لغوي اين از كجا در آمده به‌لحاظ واژه اصول اين ريشه به اصطلاح خاصي جز اينكه بگوييم مسئله استنباط چيز ديگري ندارد خب ايام محرم تعطيل است ظاهراً ديگر آقايان مشرف مي‌شوند و بله به اميد خدا ان‌شاء‌الله پس ان‌شاء‌الله اگر خدا توفيق بدهد بعد از محرم بعد از عاشورا.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

دانلود فایل صوتی