اقتدای امام خمینی در انقلاب به نهضت امام حسین(علیه‌السلام)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

کمال انسان در این است که مظهر اسمای حسنای خداوند باشد؛ زیرا کمال مطلق و نامحدود از آنِ خداست و غیر خداوند، ذاتاً سهمی از کمال هستی ندارد.

عصاره اسمای الهی، علم و قدرت است که حیثیّت وجودی هماهنگ کننده آن دو حیات می باشد. موجود زنده، آگاه و مقتدر است. هر اندازه حیات موجودی قوی باشد، علم و اقتدار او نیرومند خواهند بود و اگر حیات موجودی نامتناهی بود، حتماً علم او نامحدود و اقتدار وی غیر متناهی می باشد.

هر اندازه انسان صالح سالک از عَقَبات کئود خود خواهی و برای خود خواستن برهد و از غیر خداوند منقطع گردد، به همان نسبت، کمالات اسمای حسنای خدا در او ظاهر می‌گردد و در نتیجه آن، چنین خواهد شد که علم خداوند در معارف علمی او تجلّی می‌یابد و اقتدار الهی در معارک عملی او ظاهر می‌گردد و بالاخره، حیات نامحدود الهی به اندازه سعه وجودی انسان متعبّد و منقطع از غیر خداوند، در وی متبلور خواهد شد.

مظاهر تامّ اسمای حسنای الهی در جامعه انسانی، همانا انبیای عظام و أئمه هُداة مهدیّین (علیهم‌السلام) اند که اَحَدی از افراد عادی را یارای همتایی آن ذوات نورانی نیست: «لا یُقاس بآل محمُد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) من هذه الأُمّة أحد و لا یُسوّی بهم».[1]

بعد از اولیای معصوم الهی، نائبان آنهایند که در پرتو خلافت از آنان، جامه برین خلیفة اللهی را مع الواسطه دربر می‌کنند و آثار اسمای حسنای الهی به وساطت اولیای معصوم (علیهم‌السلام) از سنّت و سیرت عادلانه آنها ظهور می نماید، بعد از آنکه آن آثار فیض و فوز الهی از سنّت معصومانه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) بدون وساطت دیگران تجلّی نموده است و این ذوات نورانی (علیهم‌السلام) نه تنها در استضائه از خدا نیازی به وساطت غیر خود ندارند، بلکه دیگران در هر گونه استفاضه فیض از خداوند سبحان و افاضه آن به دیگران، محتاج شفاعت و وساطت آن خلفای بلا فصل الهی‌اند. همه آن ذوات مقدس در مقام انطواء کثرت در وحدت، نور واحد‌اند؛ همان‌طوری که از زیارت جامعه کبیره استفاده می‌شود: «... و أنّ أرواحَکم و نورَکم و طینتَکم واحدةٌ طابتْ و طهُرتْ بعضُها من بعضٍ».

امام خمینی یکی از بزرگترین نوّّاب امامان معصوم

یکی از بزرگ‌ترین نایبان امامان معصوم (علیهم‌السلام) حضرت روح الله الموسوی الخمینیرضوان الله تعالی علیه معروف به امام خمینی(قدس‌سرّه) است که محور تمام رفتار و گفتار و کردار و قیام و قعود وی با حُسْن فعلی و حُسْن فاعلی عادلانه همراه بود و همان‌طوری که هرکدام از امامان معصوم (علیهم‌السلام) مظهر اسمی از اسمای خاصّ الهی در مقام ظهوراند، گرچه در مقام جمع الجمعی، همه آنها مظهر اسم اعظم اند، هر کدام از نایبان آنان نیز نیابت شخصی از اشخاص آن ذوات نورانی را دارند؛ گرچه در مقام نیابت کبرا نایب همه آن ذوات نورانی‌اند.

نیابت امام خمینی در نهضت اسلامی از امام حسین(علیه السلام)

نیابت امام خمینیرضوان الله تعالی علیه در نهضت اسلامی بیش از هر چیز به نیابت از حضرت حسین بن علی بن أبی طالبعلیهما اءفضل صلوات المصلّین شباهت داشت؛ چنان‌که نیابت آن عنصر کمبدیل در نشر معارف عقلی و نقلی از حضرت امام باقر و امام صادق(علیه‌السلام) بود که البته مجموعه همه کمالهای علمی و عملی به نحو اوفر و اعلا و اتمّ و به نحو اصالت در وجود مبارک حضرت ولی عصر أرواحنا لتراب مقدمه الفداء حاصل است و همه فقهای گرانقدر اسلام به نیابت از آن حضرت به سهم خاصّ خود، وظایف محوّله را امتثال می‌نمایند که ارج و اجر همه آنان نزد ذات اقدس الهی محفوظ است.

آنچه در این پیش‌گفتار کوتاه مطرح می‌شود، تحلیل برخی از عناصر محوری نهضت امام راحلرضوان الله تعالی علیه است که طی چند نکته ارائه می‌گردد.

یکم. امام راحل رضوان الله تعالی علیه برای هَدم جاهلیّت طاغوت و کشف نقاب از چهره ملکوتی اسلام ناب محمّدی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)چهار عنصر اساسی انقلاب را که به مثابه ارکان چهارگانه بنیان مرصوص اسلامی‌ است، به خوبی شناخته و به آنها ایمان آورده و شرایط تحقّق آنها را تحصیلی دانسته؛ نه حصولی و وجوب نهضت را درباره آنها مطلق دانسته؛ نه مشروط؛ لذا، در تحصیل آنها از هیچ ایثاری دریغ نکرده و از هیچ نثاری مضایقه نفرمود.

1. هدف امام راحل(رضوان الله تعالی علیه) جز رضای خدا و احیای کلمه عُلیای الهی نبود؛ زیرا رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)چنین فرمود: «مَنْ أصبح من أُمتی و همّته غیر الله فلیس من الله» [2]؛ یعنی هر فردی از امّت اسلامی اگر همّت روزانه و اهتمام هر بامدادش غیر خداوند باشد، از خدا بیگانه‌ است و چنین شخصی الهی نمی‌اندیشد و برای خدا کار نمی‌کند و در نتیجه حشر او نیز به انگیزه موهوم غیر خدایی است.

2. اهتمام به امور مسلمین، اعمّ از ساکنان ایران و غیر ایران، مهم‌ترین مشاغل فکری آن حضرت بود؛ زیرا رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)چنین فرمود: «مَنْ أصبح و لا یهتمّ بأُمور المسلمین فلیس منهم» [3]؛ یعنی هر کس برای حلّ دشواریهای جامعه اسلامی یا آحاد آنان همّت نورزد، از قلمرو مسلمین خارج بوده و اسلام او کامل نیست.

3. اهتمام به امور جامعه انسانی، اعمّ از مسلمان و غیر مسلمان برای امام راحل رضوان الله تعالی علیه جاذبه فراوانی داشت؛ زیرا حضرت پیامبراسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)چنین فرمود: «مَن سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین و لم یُجِبْه فلیس بمسلمٍ» [4]؛ یعنی هر کس ندای مظلومیّت فردی را بشنود (خواه آن استغاثه کننده مسلمان باشد یا نه) که از جامعه اسلامی کمک طلب می‌نماید و جواب مثبت و سودمند به او ندهد، از حوزه اسلامِ کامل بیرون است.

4. حفظ استقلال و عزت در برابر دولت طغیانگر و حاکم جبّار (خواه داخلی و خواه خارجی) از ویژگیهای امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بود، زیرا رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)چنین فرمود: «مَنْ أقرّ بالذلّ طائعاً فلیس منّا أهل البیت» [5]؛ یعنی هر کس در برابر ظالم، اظهار مَذِلّت کند و با طَوْع و رغبت در برابر ستم تسلیم گردد، از خاندان عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) بیگانه است؛ چون آن ذوات نورانی مَثَل اعلای عزّت خواهی و ستم ستیزی اند.

دوم. همان‌طوری که در نظام تکوین، توحید الهی، آغاز و انجام و زیر و روی هر چیزی است: ﴿هو الأوّل و الاخِر و الظّاهر و الباطن﴾ [6]، محور اصلی نظام تشریع احکام و همچنین تعلیم و تربیت و جهاد و اجتهاد و صلاح خود و اصلاح دیگران همانا اعتقاد به توحید خداوند است؛ بنابراین، عنصر اصلی در ارکان چهارگانه گذشته همان اهتمام برای خدا و جلب رضای اوست که در سایه آن، عناصر سه گانه دیگری که حلّ دشواریهای امّت اسلامی و رفع نیازهای جامعه انسانی، اعمّ از مسلمین و غیر مسلمین وحفظ عزّت در برابر حاکم طاغی باشد، تأمین خواهد شد؛ یعنی تأثیر عناصر چهارگانه مزبور، طولی‌ است؛ نه عَرْضی؛ زیرا چیزی در منطقه تشریع، همتای جلب رضای خدا نیست؛ چنان‌که چیزی در نظام تکوین، شریک خدا نخواهد بود: ﴿لیس کمثله شیءٌ﴾ [7]؛ در نتیجه، «لیس کمثلٍ الإهتمامِ لرضاه شیءٌ».

سوم. اوّل کسی که اقدام به قیام خود و اقامه دیگران برای اقامت مکتب و تمامیّت دین حنیف الهی نمود، خود اهل بیت (علیهم‌السلام) به ویژه سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام) بود که نه همّتی غیر خدا داشت و نه از اهتمام به امور مسلمین تعلّل می‌ورزید و نه از همّت گماردن به حلّ دشواریهای جامعه انسانی سهل انگاری را روا می‌داشت و نه در برابر حاکم طاغی تسلیم می‌شد و شعار دلپذیر «هیهاتَ منّا الذّلّة! یَأبَی الله لنا ذلک و رسولُه و المؤمنون... »،[8] شاهد صادق عنایت آن حضرت به عنصر چهارم مأثور از جدّ بزرگوارش می‌باشد که قبلاً بیان شد و ندای دل انگیز: «لا أعطیکم بیدی إعطاءَ الذّلیل و لا أفِرّ فِرارَ العَبید» [9] نشانه بارز امتثال آن حضرت (علیه‌السلام) نسبت به رهنمود مقام شامخ رسالت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)راجع به حفظ استقلال و عزّت است و در انحصار اهتمام آن حضرت به توحید الهی همین بس که در مسئله شناخت خداوند چنین فرموده است که: «به توصف الصفات لا بها یوصف و به تعرف المعارف لا بها یُعرف» [10]؛ یعنی خداوند به وسیله اوصاف، وصف نخواهد شد؛ بلکه صفات به توسط ذات اقدس الهی وصف می‌شوند و هیچ گاه خداوند به وسیله معروفی شناخته نمی‌شود؛ بلکه هر معروفی به توسّط ذات اقدس خداوند شناخته می‌گردد.

اگر انسان صالح سالکی به بارگاه رفیع معرفت توحیدی بار یافت، به طوری که همّت او در اصل شناخت، فقط معطوفِ به خداوند شد و در پرتو عرفان الهی غیر او را شناخت، هرگز غیر او را وجهه همّت خویش قرار نمی‌دهد. امام راحلرضوان الله تعالی علیه در این امر مهمّ توحیدی به سرور آزادگان جهان اقتدا نموده و چهره هستی خویش را متوجّه جلب رضای الهی کرد و خشنودی غیر او را معیار قیام خود قرار نداد و این بینش توحیدی در تمام مراحل اقدام خالصانه ایشان، خواه در غربت و خواه در قربت و خواه در سَرّاء و خواه در ضَرّاء و خواه در اسارت و خواه در امارت و بلکه خواه در اوج واقعی و خواه در حضیض ظاهری، مشهود بود.

توجه چهره هستی امام خمینی به جلب رضای الهی

چهارم. آنچه به مثابه فصل مقوّم انسانیّت انسان است، همان «اعتقاد توحیدی» او‌ است که در اسلام ناب محمّدی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)متبلور می‌باشد و تمام شئون انسانی را در بر می‌گیرد که در این مطلب، اوّلاً اولیای معصوم (علیهم‌السلام) به نحو کمال و تم‌م واجدِ آن‌اند و ثانیاً نایبان و پیروان آنان به آن متباهی اند.

این مطلب عمیق از دو جهت، کاملاً مورد عنایت است: یکی آنکه اسلامْ دین واصب و جامع و فراگیر است و دیگر آنکه اسلامْ دین خالص است و لازمه جامعیّت، بی‌نقص و عیب بودن می باشد‌ و لازمه خلوص، مصونیّت از شَوب ریا و سُمعه و اَشَر و بَطَر خواهد‌ بود.

نکته اساسی در جامعیّت دین اسلام، آن است که قلمرو آن‌ گسترده است و تمام شئون بشری را در بر می گیرد. گرچه طبق اصالت روح و عظمت آخرت نسبت به دنیا، سهم مهمّی از ره‌ آورد وحی الهی، تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه معنوی، جهت سلامت انسان در قیامت است، لیکن هرگز حکومت، سیاست، معیشت، قضا و داوری و سایر مسائل انسان دنیایی را اِهمال نکرد و آن را از منطقه دین خارج ندانست و به منابع غیر دینی ایکال ننمود. آیات جهاد، دفاع، قضا، تنظیم اقتصاد، تحکیم سیاست داخلی و بین المللی و احکام سیاسی راجع به خصوص مسلمین با اهل کتاب و نیز با کافران غیر کتابی و همچنین نصوص روایی متنوّع و متعدّد، سند گویای واصب و جامع بودن دین است.

از این رهگذر، معلوم می‌شود آنچه به طور اصالت در سنّت و سیرت اولیای معصوم الهی (علیهم‌السلام) متجلّی شد و سپس در برنامه مبارزاتی امام راحل به‌ طور تبع متبلور شد، این است که قیام و جهاد ایشان نه به عنوان یک انسان آزاده و فرزانه دادگر و خردمند دادْ خواه و به استناد تشخیص شخصی خود آنها بوده است، بلکه به عنوان یک دستور دینی که در متن قرآن و سنّت معصومین(علیهم‌السلام) تجلّی یافت و در ارکان اصیل اسلام ناب محمّدی(صلّی الله علیه وآله وسلّم)جاگرفت و در سیرت اولیای الهی و پیروان آنان به عنوان یک مسلمان راستین که تمام برنامه های حیات و ممات خود را از دین خدا می‌گیرد، صورت پذیرفت.

چه فرق بسیار عمیقی است بین تفکّر سکولاریزم و جدا انگاری دین از سیاست و توجیه ناروای سنّت اولیای الهی (علیهم‌السلام) به کار خردمندانه شخصی آنان و بین تعمّق واصب نگری و جامع بینی دین اسلام نسبت به تمام شئون دنیا و آخرت و استنباط وظیفه دینی از سنّت اولیای مجاهد و اصفیای نستوه! چنان‌که از آیات قرآن کریم مانند: ﴿و لقد أرسلنا موسی بایاتنا أن أخرِِج قومک من الظّلمات إلی النّور و ذکّرهم بأیّام الله إنّ فِی ذلک لایاتٍ لکلِّ صبّارٍ شکورٍ﴾ [11]، چنین استفاده می شود که مبارزه مستمرّ موسای کلیم (علیه‌السلام) و همراهان وی با آل فرعون طاغی به استناد وحی خداوند بود؛ نه به صِرف تشخیص خردمندانه خود موسای کلیم (علیه‌السلام).

غرض آنکه دستور قرآن کریم راجع به مقاتله سرد مداران استکبار که به هیچ پیمان، سوگند، تعهّد، قطعنامه و مانند آن اعتنا نداشت و عمل نمی‌کنند: ﴿فقاتلوا أئمّة الکفر إنّهم لا أیمان لهم ﴾ [12] و فرمان قرآن کریم به قتال سران ستم و پرچمداران شرک و طغیان: ﴿وقاتلوهم حتّی لا تکونَ فتنة و یکون الدّینُ کلُّه لله﴾ [13] و نظایر آن، نه خارج از منطقه دین است که خود مسلمین فرزانه چنین کرده یا می‌کنند، بدون آنکه جزء وظیفه دینی آنها باشد و نه جزء کارهای امضایی شرع است که مسبوق به بِنای عقلا بوده (همانند اصل داد و ستد)، آنگاه دلیل نقلی آن را امضا کرده باشد؛ بلکه محورهای اصلی بَذْل نَفْس و نَفیس در راه خدا از تأسیسات وحی و از ابتکارات دین الهی است که برای همه انبیا نازل شده است: ﴿إنّ الدینَ عند الله الإسلام﴾ [14] و از طرف دیگر، غیر اسلام هیچ مکتبی نزد خدا مقبول نخواهد بود؛ قهراً معقول هم نمی باشد: ﴿و مَن یَبْتَغِ غیرَ الإسلامِ دیناً فلن یُقبَلَ منه﴾.[15]

خلاصه آنکه امام راحلرضوان الله تعالی علیه چونان اولیای مُطاع و متبوع خویش، هم دارای دین واصب و جامع بود و هم دارای دین خالص: ﴿و له ما فی السّموات و الأرض و له الدّین واصباً أفغیرَ الله تتّقون﴾ [16]؛ ﴿اَلا لله الدّینُ الخالص﴾.[17]

پنجم. جامعیّت خلفای الهی به طور اصل و نایبان و پیروان آنان به طور تَبَع آن است؛ که معارف دینی را با شهود تامّ یا برهان مُتْقَن می بینند یا می‌نگرند و احکام و حِکَم آن را در معارک عملی با صلابت اجرا می‌نمایند تا آیه مبارکه ﴿‌خذوا ما اتیناکم بقوّةٍ‌﴾ [18] را کاملاً امتثال کرده باشند؛ زیرا از حضرت امام صادق(علیه‌السلام) پرسیدند: منظور از قوّت اخذ، فقط قدرت قلبی است یا قدرت بدنی؟ آن حضرت (علیه‌السلام) در پاسخ فرموده اند: «بهما جمیعاً».[19]

مقصود از قوّت دل، همان جامعیّت معرفت تامّ عقل نظری و ایمان واصب و خالص عقل عملی است و مراد از قوّت بدن، پذیرش اسارت، تبعید، زجر، زندان، ضرب و جرح است که مَثَل اعلای آن درباره ائمّه معصوم(علیهم‌السلام) محقّق شد و مرحله نازل آن برای امام راحل و رهروان کوی شهادت، اسارت و فقدان جسد و نظایر آن پدید آمد.

چون دل با قوّت بصرِ شهود یا نَظَرِ برهان، خطوط اصلی دین را دید یا نگاه کرد و بدنْ پیرو روح رحیل الهی نستوه بود، هر سانحه سنگین و رخداد تلخ را به زانو در می‌آورد؛ چون هر قوی بر ضعیف مسلّط است؛ گرچه آن حادثه سهمگین، قتل، غارت، اسارت و مانند آن باشد (دقّت شود)؛ زیرا معنای اخذ به قوّت، آن است که در تمام صحنه‌ها نیروی علمی شما برتر از هر اندیشه الحادی، انحرافی، التقاطی دیگران و قدرت عملی شما وزین‌تر از هر رویداد سنگین خواهد‌بود.

البتّه کسی که ره‌توشه وحی را با قدرت گرفت، ممکن است چونان یحیای شهید به استقبال شهادت برود؛ ولی هرگز مهر وحی از دل و فکر او، از سر و دامان او و از دست وی رها نخواهد‌ شد و از این جهت، خدای سبحان به یحیای زاهد و شاهد چنین فرمود: ﴿یا یحیی خُذ الکتابَ بقوّةٍ﴾.[20]

تأثیر قدرت یقین در اخلاص عمل را از گفتار سیّد مخلصین و امیر‌موحّدین، حضرت علی بن ابی طالب(علیه‌السلام) می توان استنباط کرد؛ زیرا آن حضرت (علیه‌السلام) چنین فرمود: «سببُ الإخلاصِ الیقینُ» [21]؛ «إخلاصُ العملِ من قوّةِ الیقینِ و صَلاح النّیّة» [22]؛ «أصلُ الإخلاص، الیأسُ ممّا فی أیدی الناس» [23]، «من رَغِبَ فیما عند الله أخلص عمَلَه لله».[24]

انگیزه نهضت امام خمینی در احیاء معارف دین و اصلاح کشور

ششم. انگیزه نهضت امام راحلرضوان الله تعالی علیه که مطیع و تابع امام معصوم (علیه‌السلام) بوده‌ است، همان است که در سخنان گهربار امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و بیانات سودمند سیّدالشهدا (علیه‌السلام) برای تبیین قیام آن ذوات نورانی بیان شد که: «اللهمّ إنّک تعلم أنّه لم یکن الذی کان منّا منافسةً فی سلطانٍ و لا التماس شیءٍ من فضول الحُطام لکن لنری المعالمَ من دینک و نُظهِر الإصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطّلةُ من حدودک»؛[25] «و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک» [26]؛ یعنی پروردگارا! تو می‌دانی که قیام و اقدام مجاهدانه ما، برای رغبت در سلطنت مادی و بهره برداری از متاع زائد و پوسیده و پژمرده دنیا نبود؛ بلکه برای دیدن و نشان دادن علامتهای دین تو و برای اصلاح در شهرهای تو بود تا بندگان ستمدیده‌ات در امان باشند و حدود و قوانین معطّل تو اجرا گردد و به واجبها و مستحبها و دیگر احکام تکلیفی و وضعی عمل شود.

آنگاه حضرت سیّدالشهداء (علیه‌السلام) چنین فرمود: «إن لم تَنصُرُونا و تُنصِفونا قَوِیَ الظّلمةُ علیکم و عَمِلوا فی إطفاءِ نورِ نبیّکم وَ حَسبُنا الله؛ علیه توکّلنا و إلیه أنبنا و إلیه المصیر» [27]؛ یعنی اگر شما ما را یاری نکردید و با ما عدل و انصاف را رعایت ننمودید، ظالمان بر شما چیره می شوند و اوّلین خطر آنها این است که در خاموش کردن نور وحی و چراغ نبوّت می‌کوشند. البته خود حسین بن علی(علیهماالسلام) بدون مساعدت مردمی قیام نمود؛ چنان‌که خداوند را حَسیب و کافی دانست و بر او توکّل نمود و به او رجوع کرد؛ زیرا صیرورت و تحوّل تمام اشیا به سوی خداست.

برای آشنایان به برنامه های مبارزاتی امام راحل رضوان الله تعالی علیه از صدر نهضت تا ساقه آن، از آغاز مهاجرت تا پایان مراجعت، از بدء قیام تا ختم ظَفَر و در خلوت و جلوت و در خوف و رجاء و در خَصب و قحط و در رَخص و غلا و با بَنان و بَیان، هر گونه تنافس در جاه و مقام را مطرود می‌دانست و هر گونه اِسراف و اِتراف و رفاه طلبی را محکوم می‌کرد و از عُطْله احکام و حدود الهی رنج می‌برد و در اجرای آنها از هیچ مساعدتی دریغ نمی‌کرد و از محرومان و مستضعفان کاملاً حمایت می‌کرد و رنج دیدگان عصر جاهلیت پهلوی و مجاهدان نستوه زمان انقلاب و دفاع مقّدس را ولی نعمتان انقلاب اسلامی می‌دانست و هماره از خطر استکبار جهانی و صهیونیست بین الملل که در اِطفای نور وحی و چراغ رسالت، سعی بلیغ داشته و دارند، سخن به میان می‌آورد و راه ستم ستیزی را چونان اجداد کرام خود و معصومان گرامی (علیهم‌السلام) می‌پیمود و به دیگران می‌آموخت.

هفتم. امام راحل رضوان الله تعالی علیه نه تنها در نهان خودْ هدفی جز تحصیل حدود مُعَطّل و تحریک احکام راکد اسلام نداشت، بلکه کسانی را به یاری می طلبید یا پیشنهاد مساعدت آنها را می پذیرفت که امام گونه بوده و مقصدی جز جذب جمال الهی نداشتند و هرگز فرد یا گروهی که در براندازی نظام طغیان و سلطه یا راه اندازی نظام قسط و عدل، هوس مدارانه مبارزه می کردند یا خود خواهانه می اندیشیدند، به یاری طلب نمی کرد و پیشنهاد شرکت چنین کسانی را در نهضت اسلامی طرد می نمود و اجازه نمی داد قیام خالصانه مسلمین با حضور برخی افرادی که انحراف فکری یا التقاط عقیدتی یا فساد اخلاقی دارند، مَشوب و آلوده گردد.

البته دخالت ناخواسته بعضی افراد در سیل میلیونی مسلمین که به رهبری امام راحلرضوان الله تعالی علیه توفنده می رفت تا بنیان طَغوا را برکَنَد و اساس مرصوص تَقوا را طرّاحی نماید، خارج از قلمرو قدرت و نیز بیرون از منطقه بحث است و آنها چون زَبَد روی سیل بوده اند که با خروش خود آب فوّار از بین رفته و می روند و از کیفیّت زوال آنها به «جُفاء» یاد می شود؛ یعنی آبْ بُرد؛ ﴿ فَیَذْهَبُ‌‌جُفاءً‌﴾.[28]

 غرض آنکه نه در محدوده نیّت شخصی امام راحلرضوان الله تعالی علیه انگیزه ای جز جلب جلال الهی بود و نه در محور افکار یاران نزدیک و اصحاب سرّ آن حضرت، کسی چنین هدف مَشْئومی را در سر یا امید باطلی را در دل می‌پروراند و نه در آرای محموده امّت وفاداری که امام راحلرضوان الله تعالی علیه را به عنوان رهبر نهضت پذیرفته‌اند، چنین خیال عاطلی رخنه داشت.

آنچه مهمّ‌ است، آن است که امام راحلرضوان الله تعالی علیه همان طوری که اصل قیام علیه طاغوت را از سالار شهیدان حضرت حسین بن علیبن ابی طالب (علیهم‌السلام) آموخت، نحوه خلوص مردمی آن را نیز از امام معصومِ خود فراگرفت؛ زیرا وجود نورانی سیّدالشّهداء (علیه‌السلام) در هنگام پیشنهاد عبید الله بن حُرّ جُعفی برای پذیرش کمک مالی و اعتذار از حضور در صحنه دفاع مقدّس کربلا چنین فرمود: ﴿و ما کنتُ متّخِذ المُضلّین عَضُداً﴾ [29]؛ یعنی من آن نیستم که گمراهان را به عنوان عَضُد و بازو قرار داده و به آنها اعتضاد نمایم و از معاضدت آنها سود جویم.

یاری نگرفتن امام خمینی از گروهک های منحرف

اصل این مطلب از ذات اقدس خداوند است که فرمود: من در آفرینش از گمراهان کمک نمی گیرم؛ یعنی مأموریّت خلقت و تهیّه وسایل آفریدن را به تبهکاران نمی دهم؛ چون ذات اقدس الهی هرگز به گمراهان، مأموریّت مقدّس نمی دهد.

خلیفة الله یعنی وجود مبارک سیّدالشّهداء (علیه‌السلام) در صحنه خونین جهانی نینوا از چنین فرد یا گروهی کمک نگرفته و به آنها مأموریّت دفاع مقدّس نمی داد و امام راحلرضوان الله تعالی علیه که از شیعیان خاصّ آن ولی الله مطلق و معصوم (علیه‌السلام) بوده است، به امام مُفترَضُ الطّاعه خویش ائتساء نمود و از معاضدت گروهکهای منحرف جداً پرهیز می کرد و اصحاب خاصّ خویش را از اعتضاد به آنها برحذر می داشت و این سنّت، همان اصل حاکم بر نهضت امام راحلرضوان الله تعالی علیه بود که در طلیعه این پیشگفتار آمده که خطوط کلّی قیام مردم مسلمان ایران به رهبری امام راحل از سیرت معصومین (علیهم‌السلام) به ویژه سالار شهیدان (علیه‌السلام) اقتباس شد و آن ذوات نورانی که خلفای الهی اند، خط مشی جامع خویش را از سنّت حسنه الهی آموخته و به آن اقتفا نموده اند؛ یعنی کمال وجودی که حقیقت آن نزد ذات خداوند است، رقیقت آن برای خلفای معصوم (علیهم‌السلام) حاصل است و رقیقت آن رقیقت، برای نایبان عادل، چونان امام راحلرضوان الله تعالی علیه میسّر است.

سرّ پرهیز از معاضدت گروههای انحراف، آن است که برای وصول به حق، وسیله ای جز صراط مستقیم و حقیقی نخواهد بود؛ زیرا بین هدف و وسیله، یعنی بین مقصد و راه، ربط خاص وجودی برقرار است؛ چنان‌که نه با هر وسیله و راهی به هر هدف و مقصد می توان رسید و نه برای وصول به مقصدِ معیّن، می توان از هر وسیله ای استمداد نمود؛ یعنی هدف معیّن، راه مشخّص می طلبد و راه معیّن به هدف مشخّص می رسد.

هرگز هدف وسیله را تَبْریر و تَوْجِیه نمی کند و این مطلب عمیق از سخنان گهربار سالار شهیدان (علیه‌السلام) استنباط می شود که چنین فرمود: «مَنْ حاوَلَ أمراً بمعصیة الله کان أفوتَ لما یَرجُو و أسرعَ لمجیء ما یحذر» [30]؛ یعنی اگر کسی خواست با معصیت پروردگار به چیزی نایل آید، چنین رخداد تلخی سبب می شود که آنچه مورد اُمیدواری وی بود، زودتر از بین برود و آنچه مورد هراس او بود، زودتر فرا برسد. همین خطّ مشی حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام) در موضع گیریهای سیاسی امام راحلرضوان الله تعالی علیه مشهود بود؛ به طوری که هرگز اجازه نمی داد برای نیل به هدف مقدّس از ترفندهای سیاست بازی استمداد شود و از وسیله ناصواب به هدف صائب نایل گردند.

هشتم. همان طوری که درجات بهشت عدن به عدد آیات قرآن کریم است و معارف قرآن حکیم برای هر کسی به اندازه سعه وجودی وی تجلّی دارد، تکالیف الهی نیز برای هر کسی به اندازه قلمرو معرفت اوست؛ گرچه همگان در یک سطح خاص مشترک اند و نصاب لازم برای اصل تکلیف مشترک، همان عقل متعارف است که در توده عقلا وجود دارد و مایه صحّت بَعْث و زَجْر در امر و نهی خواهد بود.

برای بهره برداری از رهنمود عقل معتبر در تکلیف، باید از وَهْم کاذب و مُغالطی رهایی جُست؛ زیرا چنین وهَمی هماره رهزنِ عقلِ سالم است؛ لیکن وَهْم صادق، زمینه مناسبی برای گذر به قلّه عقل سالم می باشد. همچنین عقل مصطلح توده مردم دو قسم است: برخی از عقلها نَکْرایی است و نسبت به مرتبه برتر، رَهزن می باشد و بعضی از عقلها سلیم و مَعْبَر مناسبی برای وصول به قلّه عشق است که عشق، همان معرفتِ آمیخته با محبّت کامل است برای حفظ موجود و شوق صحیح، همان شناختِ هماهنگ با وِداد صادق است برای نیل به مفقود. کارهای متعارف مردمی با ارزیابی عقل مصطلح صورت می پذیرد؛ ولی کارهای خارق عادت با محاسبه عشق و شوق تنظیم می شود که آنها همان عقل بالغ و کامل اند.

بنابراین، در ایثارهای تاریخی و نثارهای محیّر العقول، تنها عقل متعارفِ اوساطِ مردم است که متحیّر می شود و از فتوا باز می ماند یا دستور ارتجاع، سکوت، تقیّه و مانند آن می دهد که خصوصیّتهای نفسانی از قبیل جَبان بودن و احساس وحشت کردن در نحوه ارزیابی و محاسبه نیز سهم بسزایی دارد؛ لیکن عقل بالغ به قلّه عشق و شوق، در عین محاسبه دقیق و ارزیابی کامل، هرگز وَهْم و نیز عقل متعارف محدود و مدار بسته را به مشورت نمی گیرد؛ چنان‌که خصوصیتهای نفسانی انسان عاشق مشتاق، همانا شهامت و سلحشوری است؛ نه هراس و تقیّه پروری و نه تهوّر و بی‌باکی.

بهره مندی امام خمینی از عقل برین

مَثَل اعلای چنین فضیلتی سالار شهیدان (علیه‌السلام) بود که اصل کمال مزبور به نحو حقیقت در او یافت شد و رقیقت آن در پیرو راستین او، یعنی امام راحلرضوان الله تعالی علیه پدید آمد که وی در مَصاف عقل متعارف با عشق و شوق، جانبِ عقلِ برین را برگزید؛ نه عقل متعارف را و ندای بطلان تقیّه «و لو بَلَغ ما بَلَغ» را طنین انداخت و چنین صدای گوش نوازی که از صاحبْ دلِ عاشقِ مشتاق برخواست، در همه کسانی که ﴿لمن کان له قلب أو ألقی السّمع و هو شهید﴾ [31] بوده اند، اثر مثبت نمود.

نهم. توفیق الهی که فرا راه رهبر عظیم الشّأن و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نصب شد، گذشته از حمایت همه جانبه مردمی، پشتیبانی گسترده مراجع گرانقدر تقلید و فطاحِل علمی حوزه های دینی و تأیید و تسدید و تقویت و تشیید انکار ناپذیر پرچمداران فقاهت و نایبان حضرت ولیعصرارواحنا فداه بود که امام راحلرضوان الله تعالی علیه هماره از آن ذوات مقدّس، حق شناسی می فرمود.

چنان‌که از حضور فراگیر نیروی مردمی که سپاه و ستاد الهی بوده و هستند، سپاسگزاری می نمود و همه این حمایتها و هدایتها و حراستها را مرهون لطف ویژه خداوند سبحان می دانست که: «لله جنود السّموات و الأرض».[32] البته اَرْج و اَجْر شهیدان شاهد، جانبازان مخلص، آزادگان سرافراز و مفقودان واجد، نزد خدای منّان همچنان محفوظ است؛ چنان‌که حرمت و کیان خاندان گرانقدر آنان نزد خدا و بندگان صالح او مصون خواهد بود.

و الحمد لله ربّ العالمین.

 


[1]  ـ نهج البلاغه، خطبه 2.

[2]  ـ بحار الانوار، ج 74، ص 162.

[3]  ـ همان، ج 71، ص 339.

[4]  ـ اصول کافی، ج 2، ص 164.

[5]  ـ بحار الأنوار، ج 74، ص 162.

[6]  ـ سوره حدید، آیه 3.

[7]  ـ سوره شوری، آیه 11.

[8]  ـ تحف العقول، ص 241.

[9]  ـ تاریخ طبری، ج 4، ص 323.

[10]  ـ تحف العقول، ص 245.

[11]  ـ سوره ابراهیم، آیه 5.

[12]  ـ سوره توبه، آیه 12.

[13]  ـ سوره انفال، آیه 39.

[14]  ـ سوره آل‌عمران، آیه 19.

[15]  ـ سوره آل‌عمران، آیه 85.

[16]  ـ سوره نحل، آیه 52.

[17]  ـ سوره زمر، آیه 3.

[18]  ـ سوره بقره، آیه 63.

[19]  ـ تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 85.

[20]  ـ سوره مریم، آیه 12.

[21]  ـ فهرست موضوعی غرر الحکم و درر الکلم، ص 433، ح 5538.

[22]  ـ همان، ص 92، ح 1301.

[23]  ـ همان، ص 430، ح 3088.

[24]  ـ همان، ص 93، ح 7945.

[25]  ـ نهج البلاغه، خطبه 131.

[26]  ـ تحف العقول، ص 239.

[27]  ـ تحف العقول، ص 239.

[28]  ـ سوره رعد، آیه 17.

[29]  ـ سوره کهف، آیه 51.

[30]  ـ تحف العقول، ص 248.

[31]  ـ سوره ق، آیه 37.

[32]  ـ سوره فتح، آیه 4.


دیدگاه شما درباره این مطلب
0 Comments