10 01 2024 2188973 شناسه:

The Quranic Sciences Discussions- Session 47

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث­های روز چهارشنبه تفسير بخش خاصی از قرآن کريم است که ذات اقدس الهی می­فرمايد که اگر اين معارف را قرآن نگفته بود جايي براي فراگيري اين معارف نيست. قبلاً هم ملاحظه فرموديد که اصل رسالت براي تعليم است که فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ[1] اما در بين تعليمات ديني، بخشي از آنها مخصوص به خود دين است؛ يعني غير از دستگاه وحي، جاي ديگري اين مطالب نيست؛ از اين بخش دوم تعبير فرمود به ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[2] درباره خود حضرت هم فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ[3]. در ادبيات فارسي و عربي هم ملاحظه فرموديد که ما دو تعبير داريم؛ يک وقتي ميگوييم استاد اين مطالب را به اين آقايان گفت. يک وقتي ميگوييم اين مطالبي است که اگر او نگفته بود، هيچ جا پيدا نميشد. ما اگر در فارسي بگوييم اين را من به شما گفتم، يا بگوييم اگر من نگفته بودم هيچ جا پيدا نميکرديد، اين­ها با هم خيلي فرق ميکند. اين ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ، مثل اينکه درباره مسائل اخلاقي چيزي بفرمايد، ريشهاش در ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[4] هست.

اما به خود حضرت رسول فرمود ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ، اين کان منفي آن را ميرساند؛ يعني اگر قرآن نگفته بود هيچ جا، جا براي فراگيري اين مطالب نبود، چه براي جامعه اسلامي و چه براي خود حضرت.

نمونههايي از اين نقل شده است که بخشي از آنها امروز مطرح ميشود و آن اين است که در اسلام همه ما را به وحدت دعوت کردند، اين دعوت به اتحاد و وحدت يک امري است که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ با آن آشناست؛ يعني برابر فطرت، هر کسي ميداند که بخواهد يک زندگي بهتري داشته باشد بايد متحد باشد. در اختلاف و مخالفت برکتي نيست، اين را انسان «في الجمله» ميفهمد «بالجمله»اش را استاد شرح ميدهد؛ اما ريشهبندي کند که شما با فلان پيغمبر رابطه داريد با آدم رابطه داريد با حضرت خليل رابطه داريد و همه شما برادر هم هستيد و اگر مؤمن شديد فرشتهها براي شما طلب مغفرت ميکنند، اينها را انسان کجا بايد ياد بگيرد؟ که ملائکهاي هستند و استغفار ميکنند و اگر کسي مؤمن بود ملائکه به اذن خدا براي او طلب مغفرت ميکنند. اينها را ما از کجا ياد بگيريم؟ فرمود اين فرشتگان و حاملان عرش: ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض‏﴾[5]، جبرئيل براي فلان زيد که حالا يک قدري پايش لغزيد طلب مغفرت ميکند اين کم نعمتي استاين کم برکرت است؟ لذا يک شجرهاي در قرآن کريم براي جامعه اسلامي درست ميکنند يک شجرهاي براي جامعه بشري درست ميکنند که ديگر مثل غزه و امثال غزه و صهيونيست پيش نيايد.

فرمود شما از يک شجر هستيد از يک پدر هستيد از يک مادر هستيد، برادر و خواهر يکديگر هستيد، اين يک شجره جهاني است، چون مستحضريد که قرآن سه بخش تعليم دارد: يک بخش برای جامعه اسلامي دارد که اين بخش محلي است. يک بخش برای جامعه الهي و متدينين دارد که بين مسلمانها و مسيحيها و يهوديها و اهل کتاباند اينها يک بخشهاي تقريباً ملي يا منطقهاي است. يک بخشي هم بينالمللي است، اين بخش بينالمللي در قرآن کريم فراوان است ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ[6] ﴿هُدي لِلنَّاسِ[7] ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ،[8] ما براي عالميان سخن آورديم، اين براي اين است که، انسان بخواهد در دنيا زندگي بکند بالاخره بايد با هم کنار بيايند.

فرمود دو عالم است: يک دنياست يک عالم آخرت. در عالم آخرت هيچ کسي فرمانروايي نميکند قدرتنمايي نميکند. بخش وسيعي از کيفرهايي که مربوط به مردم دنياست برای قيامت است که آنجا براي رب العالمين است. شما نخواهيد که کار قيامت را در دنيا انجام بدهيد. يک کسي آدم بدي است، بسيار خوب اين آدم بدي است، عقيده بدي دارد، ولي کاري به شما ندارد در کشور شما دارد زندگي ميکند و يک زندگي مسالمتآميزي دارد؛ اگر جاسوس کسي نيست اگر تبليغ سوء ندارد اگر رفتاری ندارد که بدآموزي داشته باشد، کاري با او نداشته باشيد.

اين جريان منافقين در مدينه کم نبودند. مستحضريد منافق از مشرک بدتر است. آيات قرآن کريم که درباره منافقين آمده است که ﴿فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار[9] نشانه آن است. بخش وسيعي از مسلمانها به ظاهر اسلام آورده مدينه، منافق بودند؛ منتها حضرت دستور ميداد مواظب جاسوسي اينها باشيد مواظب ارتباط اينها با بيگانهها باشيد نامهنگاري اينها را کنترل کنيد کاملاً مواظب باشيد. اينها را مواظب باشيد ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ را مواظب باشيد، ﴿الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ﴾[10] را قدم به قدم مسائل سياسي را حضرت اداره کرده است. در سوره «احزاب» و غير احزاب فرمود که اينها منافقاند کاملاً مواظب باشيد، ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ را مواظب باشيد، ﴿الْمُرْجِفُونَ﴾ مرجف همين خبرنگارها و همين گزارشگرهاي رجفهانداز. رجفه يعني لرزه. خبرهاي دروغ  اساس جامعه را به هم ميزند. نشر اکاذيب جامعه را متزلزل ميکند. فرمود اين مرجفون و آنهايي که رجفه ايجاد ميکنند؛ اينکه ميگويند اراجيف اراجيف يعني خبر لرزان، خبري که ريشه ندارد، جزء اراجيف است؛  فرمود اينهايي که با نگارششان با گفتارشان با نوشتنشان رجفه و لرزه و ناآرامي در جامعه ايجادميکنند ما حسابشان را ميرسي، اما شما اوضاعتان را به هم نزنيد. فرمود ﴿الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدينَةِ﴾، ما حسابشان را ميرسيم. ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ را ما حسابشان را ميرسيم. منافقون را ما حسابشان را ميرسيم. شما کار قيامت را نکنيد. مواظب باشيد که کسي خلاف نکند، نه بيراهه برود و نه راه کسي را ببندد، تا کشور آرام باشد. شما ميخواهيد کار منافقون را خودتان به عهده بگيريد. قرآن صريحاً فرمود منافق ﴿فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّاراز کافر بدتر است از مشرک بدتر است از هر نجسی نجس­تر است. فرمود شما کار آخرت را به ما واگذاريد در دنيا به جان هم نيفتيد يک زندگی آرامی داشته باشيد.

 از منافق بدتر ما نداريم ولی مواظب باشيد به هوش باشيد هيچ وقت نخوابيد، اين بيان نورانی امير المومنين بوسيدنی است - همه فرمايشاتشان - فرمود مردم مصر من مالک را فرستادم او يک سياستمدار خوبی است مؤمن خوبی است فعال خوبی است اما شما وقتی که می­خواهيد وضو بگيريد در دهنتان آب می­ريزيد چهکار می­کنيد؟ آب را که نمی خوريد آب را به اصطلاح غرغره می­کنيد و دور می­ريزيد، فرمود خواب شما هم همينطور باشدمواظب باشيد بيگانه می­خواهد در کرمان چکار بکند در  شاه چراغ چکار بکند «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا» اين حرف بوسيدنی است. فرمود جامعه اسلامی از نظر سياسی، خواب را بايد مثل اينکه آب را در دهن  غرغره می­کند همينطور غرغره بکند، از نظر مسائل سياسی کاملا مواظب باشد که چه کسی چکار می کند کدام مسئول چکار می­کند کدام شخص چکار می کند که مبادا خدای نکرده يک جاسوسي پيش بيايد يک تروري پيش بيايد. فرمود: «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَة»،[11] در مسائل سياسي ، کشورداري، اداره جامعه، نظم جامعه، امنيت جامعه، درست است يک عده مسئول تأمين امنيتاند ولي همه ما براي حفظ امنيت مسئول هستيم. فرمود خواب را، خواب سياسي، خواب اجتماعي، خواب امنيتي، خواب امانتي اين فقط به اندازه مضمضه کردن آب در دهن باشد همين. يک روزهدار وقتي ميخواهد روزه بگيرد، اين مضمضه را در هنگام وضو که مستحب است انجام ميدهد ولي فرو نميبرد. فرمود: «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَة»، مصر در شرايط کنوني تنها با مالک کارش حل نميشود. ما دشمن داريم. اين حرفها بوسيدني است حالا علميتش و قداستش حرفي ديگر است، از لحاظ مسائل سياست و کشورداري هم بوسيدني است. بعد فرمود: «مَنْ‏ نَامَ‏ لَمْ‏ يُنَمْ‏ عَنْه‏»[12] - اين نامه دومي است که براي مردم مصر نوشت - فرمود شما اگر بخوابيد اسرائيل که نميخوابد. آدم خوابيده آسيب ميبيند «مَنْ‏ نَامَ‏ لَمْ‏ يُنَمْ‏ عَنْه‏»، دشمنِ او که نميخوابد دشمن بيدار است. اينها يک سلسله مسائل بيداري است که انسان کاملاً بايد مواظب باشد هشيار باشد دقيق باشد اينها لازم است. اما ذات اقدس الهي از کيفردادن اينها در قيامت دستبردار نيست.

اينها يک سلسله مسائلي است که آداب اجتماعي است که ما باهم زندگي بکنيم. به جان هم نيافتيم. مال کسي را نبريم و حق کسي را ضايع نکنيم. به يکديگر تجاوز نکنيم همين!  ميخواهيم راحت زندگي کنيم. هر کسي مواظب مال و حق خودش باشد راحت زندگي کند - اين نعمت خوبي است - با آنها اينچنين باشيد ولي در مسائل ديني و مسائل سياسي و مسائل امنيتي کاملاً مضمضه کنيد و آب را نخوريد «مَنْ‏ نَامَ‏ لَمْ‏ يُنَمْ‏ عَنْه‏»، «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَة». اين حرفهاي حضرت امير بوسيدني است.

الآن هم همينطور است. اگر کسي بخواهد کشور را اداره کند همين است. اما بيجا کسي را اهانت بکند، اين نجس است آن نجس است، اين بد است آن جهنمي است، همه کارها را از ما نخواستند، ما بايد مواظب باشيم عاقلانه زندگي کنيم، نه به حق کسي تجاوز بکنيم، نه اجازه بدهيم کسي به حق ما تجاوز بکند.

بينيد در اين قسمت اول، اين سادات يک شجرهاي دارند، قرآن براي جامعه بشري يک شجرهاي درست کرده، يک؛ در اين بوستان براي جهان اسلام يک شجرهاي درست کرده، دو؛ در اين بوستان براي حوزه اسلامي يک شجره خاص درست کرده، اين سه؛ اينکه گفت شما از يک پدر هستيد، پدر شما فلان پيغمبر است، جد شما فلان پيغمبر است، يعني شما فرزندان پيغمبر هستيد امامزادهايد پيغمبرزادهايد باهم زندگي کنيد. اين شجره را ذات اقدس الهي تبيين کرده است، و اين رنگهايي که هست اين آداب و سنن مختلفي که هست اينها شناسنامهاند، اينها براي اين است که يکديگر را بشناسيد اين اختلاف لغتها و زبانها و زمينهها براي اين است که يکديگر را بشناسيد وگرنه ملاک ارزش نيست. اين يک بخش. اين که هر انساني برادر انسان ديگر است، هر زني خواهر يک زن ديگر و برادر ديگر است، اين شجره جهاني است -  اين در سوره مبارکه «نساء» و امثال «نساء» است که اگر رسيديم إنشاءالله ميخوانيم - ميدانيد در هر شجرهاي از آن بالا که شروع کرديد به طبقه مياني ميرسيد. بعد از جريان  ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ، ﴿هُدي لِلنَّاسِ که اين برای جهاني بودن است که سازمان بينالملل عهدهدار اين کار است که اين قسمت از آيات کم نيست، در بسياري از آيات دارد ﴿ذِكْري‏ لِلْبَشَرِ، ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً[13] ﴿هُدي لِلنَّاسِ، يعني ما حرف جهاني داريم.

پرسش: شجره خبيثه هم داريم؟

پاسخ: بله، آنها را هم داريم اما عمده اين است که فرمود شما به طرف شجره خبيثه نرويد، آنها را معرفي کرده است.

از اينجا به شجره مياني ميرسيم. در شجره مياني  فرمود شما و موحدان عالم مثل مسيحيها، اينها فرزندان خليلي هستيد شما خليلزادهايد ابراهيمزاده هستيد ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ[14] ﴿مِّلَّةَ، اين منصوب به اغراء است؛ يعني «خذوا» آن ناصبش محذوف است. ﴿مِّلَّةَ، يعني «خذوا» دين چه کسي را؟ دين جدّتان را بگيريد. اگر ميفرمود ديني که ما آورديم حرف درستي بود، ديني که همه انبياي قبلي آوردند درست بود، اما ميگويد شما خليلزادهايد در شناسنامه شما ابراهيمزاده نوشته است. ﴿مِّلَّةَ، يعني «خذوا» ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ، شما پيغمبرزاده هستيد. شما چرا با مسيحيها ميجنگيد؟ اگر مشکل آخرت است که به شما مربوط نيست، ما آنجا حل ميکنيم چه کسي را ببريم جهنم و چه کسي را ببريم بهشت، آنجا حل ميکنيم، در دنيا با هم مثل دو تا انسان زندگي کنيد. در بخشهايي از سوره مبارکه «حج» فرمود ﴿مِّلَّةَ، يعني «خذوا» ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُکه هنوز ادامه دارد.

پرسش: ... مليت ما را ندارند

پاسخ: نه، ملّيت توحيد را دارند. اسلام را دارند. شما که خدا را قبول داريد، نبوت را که قبول داريد، عيسي را هم که قبول داريد، باهم زندگي کنيد؛ ولي مواظب جاسوسي نبودن، نفوذي نبودن اينها باشيد، اينها همان بحث فصل اول است که «لَا تَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً»، از آن جهت بخواهيد بخوابيد مجاز نيستيد، خواب سياسي ممنوع مگر در حد مضمضه کردن، جهل سياسي ممنوع مگر در حد غرغره کردن، اينها را بيان کرد؛ اما اين نجس است و آن نجس است، به جان هم افتادن، اين کارها را نکنيد. ما به حساب همهشان ميرسيم آنطور نيست که خداي ناکرده در نظام هستي يک چيزي کم بشود يک چيزي زياد بشود ما به حساب همه ميرسيم، اما شما به جان هم نيفتيد، ولي نخوابيد مواظب باشيد که دارند چکار ميکنند.

پس در اين شجره ميانه فرمود به اينکه ﴿مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ، از آنجا گذشتيم، در داخله اسلامي يکي شيعه است يکي سني است. شما اگر بخواهيد شيعهشناسي کار بکنيد - که متأسفانه کلام در حوزه متروک و منسي است - شما چندين شيعه در جهان اسلام داريد بسياري از اينها برای همين داخله خود ائمه(عليهم السلام) بودند؛ مگر انسان از بچههاي خودش کم آسيب ديد؟! تنها نوح نبود که مشکل خانوادگي داشت، چندين شاخه شيعه ما داريم. خدا مراجع پيشين ما را غريق رحمت کند، اينها در رسالهها مينوشتند که شيعه اثني عشري، بعد اين را تفسير ميکردند «أعني دوازده امامي». اين شيعه اثني عشري اثني عشري در رسالهها رسمي بود يعني ما اسماعيليه داريم، فطحيه داريم، کي داريم کي داريم، اينها همه شيعه هستند، ده امامي داريم، شش امامي داريم، پنج امامي داريم، چهار امامي داريم، زيديه داريم، اينها بود هميشه. فرمود بالاخره شما در خطوط کلي مواظب باشيد آن بحثهاي آخرت را ما تأمين ميکنيم ولي شما در دنيا هوشمندانه که زندگي کنيد به جان هم نميافتيد.

وقتي به داخل حوزه اسلامي رسيديد، يک تعبيري ميکنيم که شما متوجه بشويد که شما پيغمبرزادهايد. در سوره مبارکه «احزاب» فرمود به اينکه همسران او مثل خديجه(سلام الله عليها) مادر شما هستند. حالا بعضي که مشکل سياسي داشتند که وجود مبارک حضرت امير فرمود طلاق شما به دست ماست، معلوم ميشود که طلاق سياسي است، وگرنه کسي که شوهرش مرده طلاق نميخواهد! حضرت به آن شخصي که در جمل آن فتنه را به پا کرده فرمود طلاق شما به دست ماست[15]. يعني اين سمَت امّ المؤمنين بودن را، ما ميتوانيم به اذن خدا از شما بگيريم.

در جريان خديجه(سلام الله عليهما) و امثال ذلک، در همين سوره مبارکه «احزاب» فرمود: ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ،[16] خديجه مادر شماست. همسر پيغمبر که از اين خط جدا نشود مادر شماست. اگر خديجه مادر ماست پيغمبر پدر ماست، شما پيغمبرزادهايد به جان هم نيفتيد. اين نجس است آن نجس است اين بد است آن بد است، بله نجس است ما با نجسها هم رفتار ديگري داريم حساب ما بر طبق دينار و قطمير سرجايش محفوظ است. هيچ چيزي ﴿وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا[17] در دستگاه ما نسيان نمی­شود. «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»[18] گفت اين عموي پيغمبر است، خيلي خوب! جهنم براي او آماده است ﴿تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَب‏﴾[19]، آتش برای اوست، ولي فعلاً کاري با او نداشته باشيد. او در جامعه شما زندگي ميکند، اگر بخواهد خداي ناکرده مشکل ديني و سياسي ايجاد کند بله، بايد جلويش را بگيريد، اما به عنوان «يأکل و و يمشي في الأسواق» باشد به جان هم نيفتيد دعوا راه نيندازيد، وگرنه ما ميدانيم برابر ﴿تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَب‏﴾ با او چکار بکنيم.

کارهاي آخرت را به خودش واگذار کرده است کارهاي دنيا را براي نظم به ما واگذار کرده است. فرمود شما پيغمبرزدهايد، اگر خديجه(سلام الله عليها) مادر شماست شما پيغمبرزادهايد، حالا پدر معلوم شد مادر معلوم شد، از خليل حق اين حرفها را شنيديم تا رسيديم به وجود مبارک پيغمبر، پدر ما پيغمبر و ائمه(عليهم السلام) هستند «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[20] لذا ما در اين مسئله عرض ارادت در زيارت عاشورا دو تا جمله داريم يک جمله که نيست. در ايام عاشورا ما دو تا شعار داريم ميگوييم: «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)»، خيلي خوب، اما جمله دوم اين است «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)»[21] خدا توفيقي بده که ما خونبها را بگيريم. به ما چه که خونبها را بگيريم؟ براي اينکه پدر ما را کشتند. اگر «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» يعني حسين بن علي پدر جامعه اسلامي است پدر ما را کشتند ما حق خونبها بايد داشته باشيم.

اين شعارهاي رسمي عاشورا که يکي نيست. آن شعار اولياش روشن است «أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام)» اما دومي چيست؟ نه اينکه ما راه حسين بن علي را برويم، اين را همه ميتوانند بگويند. راه علي بن ابيطالب راه حسين بن علي را ما اميدواريم برويم. اين را همه مسلمانها و هر انساني ميتواند بگويد، اما ما از ذات اقدس الهي ميخواهيم يک توفيقي بدهد که ما خونبهاي پدرمان را بگيريم. خونبها را چه کسي ميگيرد؟ «وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عليه السلام)»، ما پيغمبرزادهايم ما امامزادهايم. پدر ما را شهيد کردند. اينطور نيست که ما حالا در اربعين که ميرويم فقط براي ثواب محض باشد، بله، ثواب هم دارد، اما پدر ما را هم شهيد کردند. اگر مکتب اين است و اگر فرهنگ اين است که ما حسينزادهايم بايد بهتر از اين زندگي کنيم اين دعاها مثل آيه قرآن آموزنده است. اگر کلمات معصوم(سلام الله عليها) حجت الهي هست که هست، تالي تلو قرآن آموزنده است. ما حسينزادهايم. ما ايام اربعين پدرمان است داريم ميرويم. اين منطق است با ديگري خيلي فرق ميکند، اين چنين ما را تربيت کردند هم خليلزادهايم هم پيغمبرزادهايم هم حسينزادهايم اين دين است، کسي توقع ندارد که خداي ناکرده کسي(دين­داری) با اين همه شهدايي که هست بيراهه برود يا راه کسي را ببندد.

ما خيلي از اين بزرگتر آقاتر وليتر والاتر بايد زندگي کنيم. اين قرآن ما را اينطوري ساخت. قرآن براي ما شجره درست کرد و ائمه(عليهم السلام) هم اينطور براي ما ذکر کردند، تنها صحبت از بخشنامه و امثال ذلک نيست، ميدانيد حرم امن وحي الهي از اغراقگويي و تعريف بيجا و امثال ذلک منزه است، حالا پس ما نسبت به هم برادريم ﴿إَنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة[22] براي اينکه مادر ما يکي است پدر ما يکي است جدّ ما يکي است جدّ اعلاي ما يکي است، همه اينها را قرآن براي ما شجره درست کرده است، حالا که اين چنين است، ما بزرگزادهايم قدر اين عظمت را و خاندان خود را بايد بدانيم. در اينجا فرمود به اينکه شما اين بزرگزادگي را اگر حفظ بکنيد اين فرشتگان و حاملان عرش ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض‏﴾، براي مؤمنين و مؤمنات.

حامل عرش براي آدم طلب مغفرت ميکند يعنی چه؟ حالا ما يک جا لغزيديم، خودمان هم استغفار ميکنيم، ممکن است استغفار ما کماثر باشد، اما حامل عرش براي ما طلب مغفرت ميکند که خدايا، اين بالاخره بنده بود اشتباه کرد ببخش. اين کم مقامي است؟ اين ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض‏﴾ برای اين است. اگر حاملان عرش براي مؤمني که پايش لغزيد طلب مغفرت ميکنند، خود انبياء و اولياء هم براي مؤمنين طلب مغفرت ميکنند، اين مقام، کم است؟ اين خجالت دارد، همين!

اينکه مناجات بعضي از بزرگان اين است که حالا ميبري بهشت، ولي من خجالت را چه کنم؟! اينها ميدانند که چه کسي استغفار کرده و چه کسي باعث شده که لغزش او بخشوده شده، اين در مناجات بزرگان هست. در بعضي از مناجاتي که ائمه يادمان دادند هم هست که خدايا بزرگي کردي ولي من خجالت را چکار بکنم؟! حالا به عنوان نمونه به بعضي از آيات حالا نگاه کنيد. در اوايل سوره مبارکه «نساء» هست که «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ﴾ شما از يک پدر هستيد. ﴿وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً﴾، شما شجرهتان اين است که از يک پدر هستيد.

در پايان سوره مبارکه «حج» آيه 78 ، آنجا است که ما را به عنوان خليلزاده و ابراهيمزاده معرفي ميکند: ﴿وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ﴾ که منصوب به اغراء است يعني «خذوا» ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ﴾ ديرزمان شما را به عنوان مسلمان ناميده است شما اين شناسنامهتان را حفظ بکنيد. ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ﴾ ما هستيم مسيحيهاي هستند همه کساني که پيروان انبياي ابراهيمي هستند، هستند ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في‏ هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصيرُ﴾.

آيه ششم سوره مبارکه «احزاب» اين است که ﴿النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ﴾ آنهايي که زوجيتشان محفوظ مانده و طلاق نگرفتند. ميدانيد طلاقي که وجود مبارک حضرت امير به مسئول جنگ جمل گفت، طلاق سياسي است، چون به حضرت امير سفارش شد که شما ميتوانيد کساني که حرمت اين بيت را حفظ نميکنند، اين علقه را اين سمَت را قطع بکنيد به اذن خداي سبحان، اينطور بود.

يک رساله کوچک و مختصری بنام العجب[23] است. همانطوري که قوانين مرحوم ميرزا(رضوان الله تعالي عليه) بنام القوانين است چون فصلهايش «قانونٌ قانونٌ قانونٌ» است اين کتاب بنام قوانين معروف شده است، آن رساله هم مفصل نيست بنام رساله العجب است، چون «عجبٌ عجبٌ عجبٌ[24]» است. يک سلسله تاريخهای عجبانگيزي است و شرحي هم داخلش نيست مگر گاهي در يک جايي، فقط قصههاي دردناک تاريخي در آن است. «عجبٌ» يک قصهاي نقل ميکند. «عجبٌ» يک قصهاي نقل ميکند. اين مجموعه دارد که در مدينه دو تا قضيه تاريخي افتاد «عجبٌ»؛ يکي اينکه بعد از رحلت پيغمبر آن بانويي که دومي ندارد در عالم در بسياري از شبها و فرصتهاي مناسب به دنبال مهاجر و انصار ميفرستاد با آنها مذاکره ميکرد که بياييد علي بن ابيطالب را ياري کنيد، کسي دم بر نياورد. يک زن ديگري بعد از قتل عثمان در همين مدينه آمد گفت بلند شويد علي بن ابيطالب را بکشيد، هزار نفر شمشير کشيدند «عجبٌ»[25]! اين است. اصلاً اين رساله بنام عجب است. ميگويد ما اين را چگونه توجيه بکنيم؟ نه در عظمت فاطمه(سلام الله عليها) ترديدي بود نه در مظلوميت علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) ترديدي بود نه در اينکه اينها مسلّح بودند و شمشير نداشتند، فرمود بياييد علي را ياري کنيد نميخواهم بجنگيد حقّش را بگيريد همين! کسي حاضر نشد. بعد هم آن زن بلند شد و گفته که بياييد علي بن ابيطالب را بکشيد، هزار نفر شمشير کشيدند آمدند «عجبٌ»! اين دنيای عصر رسالت بود. ما با دنيا داريم زندگي ميکنيم.

بنابراين اگر ما همه جوانب را بررسي بکنيم، چيزي که حق ماست فهم است و فهم است و فهم که هشيار باشيم، بيگانه جاسوسي نکند، بيگانه ترور نکند، بيگانه بمباندازي نکند. همانطور که فرمودند نسبت به امنيت همه ما موظفيم اين اختصاصي به مسئولين ندارد. همه ما بايد هشيار باشيم. اگر همه ما گزارشگر باشيم مشکل ترور نخواهيم داشت. اين وظيفه ماست. هم مرجفون را، هم ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ را، همه را قرآن کريم مشخص کرده است. يک بخشي مربوط به اين است که چه بايد کرد؟ چه بايد کرد را گفت: «آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد»! آنها سرجايش محفوظ است.

غرض اين است که در اين آيه مبارکه فرمود به اينکه ﴿وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ﴾ بعد هم درباره مؤمنين تصريح کرده که مؤمنين کسانياند که به احکام الهي واقفند و فرشتگان هم ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْض‏﴾، اين درباره ملائکه و حاملان عرش است. فرمود اينها براي مؤمنين طلب مغفرت ميکنند اين کم مقام است؟!

پس افراد برادران هماند. افراد يک پدر دارند بنام پيغمبر. يک مادر دارند بنام خديجه. افراد يک جدّ دارند بنام خليل پس خليلزادهاند. افراد يک جدّ اعلي دارند بنام آدم(سلام الله عليه). اين شجره ماست. ما بخواهيم زندگي کنيم، قرآني زندگي کنيم راهش اين است. ذات اقدس الهي فرمود بخشي که مربوط به آخرت است را من فراموش نميکنم هر کسي هر طور زندگي کرد من او را محشور ميکنم. در پايان بحث سوره مبارکه «طه» - اين آيه را قبلاً خوانديم - يک کسي است که آسمان رفته مسافر پياده کرده مسافر آورده، اينها که مرتّب راهنمايي ميکنند هواپيما ميبرند مسافر ميبرند مسافر ميآورند در آسمان و زمين، اينها مثل تاکسيرانهاي داخل شهر آسمان و زمين برايشان مثل کوچههاي يک شهر است همه جا ميروند، همه جا را بلد هستند، همه جا را رفتند، همه جا را ديدند، اما اينها کور محشور ميشوند، در بخش پاياني سوره مبارکه «طه»  دارد که ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏[26] چرا مرا کور محشور کردي؟ فرمود: ﴿كَذَالِكَ﴾. ﴿كَذَالِكَ﴾ يعني ﴿كَذَالِكَ﴾! يعني همينطور بوديد، تو که بينا نبودي. تو آسمان و زمين و بينهما را ديدی اما آفرينندهاش را نديدي! ما نگفتيم ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ،[27] چرا نگاه نکردي؟ مگر اين نظم دقيق رياضي که محير العقول است ناظم ندارد؟ تو کور بودي، الآن هم کور هستي. فرمود ما تو را کور نکرديم. اينکه عرض ميکند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‏ أَعْمي‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً، جواب ميدهد که ﴿كَذَالِكَ﴾، تو همينطور کور بودي. تو اين چرخها و آسمان و زمين و اينها را ديدی اما شمسآفرين را قمر آفرين را نديدي. فرمود که ما که دستبردار نيستيم ما حساب همه اينها را ميرسيم؛ ولي شما شجرهتان اين است. ديگر نه غزهاي پيش ميآيد نه جاي ديگري پيش ميآيد، بشر ميتواند به خوبي زندگي کند. اين است که وقتي ما حرم رفتيم در و ديوار را ميبوسيم. اين حرفها را اينها آوردند. چه کسي اين حرفها را آورد؟ اين حرفهايي نيست که در جايي نوشته باشد. اين حرفها حرفهاي وحي است که اينها آوردند.

اميدواريم همه بشر مخصوصاً شما بزرگان مشمول عنايت ويژه ولي عصر باشيد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]. سوره بقره، آيه129.

[2]. سوره بقره، آيه151.

[3]. سوره نساء، آيه113.

[4]. سوره شمس، آيه8.

[5]. سوره شوری، آيه5.

[6]. سوره مدثر، آيه31.

[7]. سوره انعام، آيه185؛ سوره آلعمران، آيه4؛ سوره انعام، آيه91.

[8]. سوره فاطر، آيه15.

[9]. سوره نساء، آيه145.

[10]. سوره احزاب، آيه60.

[11]. نهج البلاغة، نامه11.

[12] . نهج البلاغة، نامه62.

[13]. سوره فرقان, آيه1.

[14]. سوره حج، آيه78.

[15]. کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص459؛ بحارالانوار، ج52، ص82 ؛ مناقب آل ابی طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج2، ص34 ؛

[16]. سوره احزاب، آيه6.

[17]. سوره مريم، آيه64.

[18]. اشعار منتسب به حافظ، شماره9.

[19]. سوره مسد، آيه1.

[20]. علل الشرائع, ج1, ص127.

[21]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[22] . سوره حجرات، آيه10.

[23] . التعجب من تغلاط العامة فی مسألة الامامة

[24] . من العجيب أو من عجيب الامور

[25] . التعجب من تغلاط العامة فی مسألة الامامة، ص128.

[26]. سوره طه، آيه125.

[27] سوره غاشية، آيات١٧ ـ ٢٠. 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق