همزمان با شب 28 صفر، سالروز رحلت پیامبر گرامی اسلام و سبط اکبرش امام مجتبی، حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی در محل مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) در تهران سخنرانی نمودند.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمدلله ربّ العالمين، بارئ الخلائق اجمعين، باعث الأنبياء و المرسلين، رافع السماوات و خافض الأرضين، و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين، سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين، اباالقاسم المصطفي محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و علي الأصفياء من عترته، لا سيّما خاتم الأوصياء، حجت ابن الحسن العسکري، روحي و ارواح العالمين له الفداء، بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
«فَتِلْكَ وَ اللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمَى». بيست و هشتم ماه صفر سالگرد ارتحال رسول مکرّم اسلام و همچنين مصادف است با شهادت سبط اکبرشان حضرت امام ممتحن، امام مجتبي(عليهما آلاف التحية و الثناء). به اين ذوات قدسي تولي داريم و از معاندان آنها تبرّي ميجوييم. اين ايام، ايام بسيار عزيزي است از جهت کسب معرفت و همچنين تحصيل ارادت. اينها در حد يک مصيبت و يا از دست دادن افراد نيستند و اينگونه تفسير نميشوند و اينکه شما برادران و خواهران اهتمام ميدهيد به اينگونه از محافل و مجالس و اصرار داريد که در اينگونه از مجالس شرکت کنيد دل بسپاريد عقل و جان بدهيد، براي آن است که فزوني معرفت و زيادتي ارادت در همين ايام و به همين مناسبتها فراهم ميشود. لذا فرصت مغتنمي است ما آمديم تا بهره ببريم تا مودت و محبت بجوييم تا از درگاه الهي عاجزانه مسئلت کنيم که محبت و دوستي و مودت و ارادت به اين خاندان را در دل و جانمان بيشتر و بيشتر مستقر کنيم.
ما راه بسيار طولاني در پيش داريم و هيچ ذخيرهاي و اندوختهاي و زاد و راحلهاي بهتر از اين عرض ارادتها و کسب معرفتها نيست و لذا از درگاه الهي عاجزانه مسئلت ميکنيم که همه ما را در اين مصائبي که مرتبط به اهل بيت عصمت و طهارت است مأجور بدارد و ما را از اين مصيبت بهرهمند معرفت و ارادت داشته باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
قدري پيرامون موقعيت والا و متعالي رسول گرامي اسلام سخن بگوييم و اين بيکرانه هستي معرفت و عظمت و ارادت الهي را بهتر بشناسيم و به جان بسپاريم. خداي عالم تمام آنچه را که حق و شأن رسول الله بود را در قرآن به ما فهماند و نشان داد. يک فرازش آيات آغازين سوره مبارکه «يس» است: «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يس ٭ وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ٭ عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾، ببينيد خداي متعال با چه ادبياتي از رسولش تجليل ميکند و رسالتش را چقدر عظيم ميدارد. مگر خداي عالم نيازمند به قسم است؟ خداي عالمي که هستي در يد قدرت اوست و کل هستي را به يک اراده ميگستراند و به يک اراده جمع ميکند ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾،[1] اين آسمان و زمين، اين همه اختران، اين همه کواکب، اين همه عوالم، به يک اراده گسترده شدهاند و به يک اراده هم جمع ميشود ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ﴾، به اندازه يک چشم به هم زدن. ﴿أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾.
بنابراين خداي عالم نيازي به سوگند و قسم ندارد. همانطوري که در باب رسالت و نبوت ساير انبياء از آدم تا حضرت عيسي(عليه السلام) ختدا قسم ياد نکرد!! سوگند ياد نکرد! موسي پيامبر است عيسي پيامبر است ابراهيم خليل پيامبرند اما وقتي نوبت به رسالت رسول گرامي اسلام رسيد، بالاترين سوگند را ياد کرد و آن سوگند به قرآن است: ﴿يس ٭ وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيم﴾ قسم به قرآن ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾، تو پيغمبري. آيا اين پروردگاري که خالق عالم و آدم است و قرآن تجلي اوست، براي اينکه پيامبر خودش را معرفي کند نياز به سوگند است؟ از بس رسالت پيغمبر روشن و تابناک است که خدا به روشنايي قرآن سوگند ياد ميکند. اين واو، واو قسم است ﴿يس ٭ وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ﴾، قسم به قرآن حکيم ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾، تو از انبياي الهي هستي و رسول من هستي.
براي اينکه ما بخواهيم روز بودن را اثبات بکنيم، چه راهي وجود دارد؟ روشنترين راه براي اينکه بگوييم الآن روز است، بگوييم که نگاه کنيد خورشيد بالاي آسمان است. «آفتاب آمد دليل آفتاب» لازم به قسم نيست. خداي عالم به آفتاب حقيقت قرآن قسم ياد ميکند ﴿وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾، در باب رسالت پيامبر از باب آفتاب آمد دليل آفتاب رسالت پيامبر را جهاني ميکند. آن قدر اين رسالت روشن و تابناک و واضح است که براي اظهار اين معنا اعلان اين معنا که پيامبر از طرف خدا آمده و بحث رسالت الهي را به عهده دارد خداي عالم به بارزترين جلوه خودش يعني قرآن سوگند ياد ميکند.
همين قرآني که آيات زيبايش را الآن تلاوت کردند و همه بهرهمند شديم، چقدر جهاني است عالمي است و چه زيبا خدا سخن ميگويد. خدا به اين قرآن سوگند ياد ميکند و ميفرمايد: ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾، اما پيام عمدهاش را در سايه اين سوگند عظيم بيان ميکند و آن ﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ٭ عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾.
راجع به صراط مستقيم چند جمله باهم در پرتو آيات الهي سخن بگوييم ببينيم که خداي عالم راجع به اين صراط چه نظر دارد؟ همه موجودات عالم بر صراط مستقيم هستند هيچ موجودي حيران و سرگردان نيست. هيچ موجودي راهش را و هدفش را گم نکرده، در درون وجودش راه و هدف و نهايتش مشخص است. اگر حبّه گندم است ميرود تا سنبله بشود و هزار و چهارصد گندم بدهد: ﴿مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ﴾، اين يک حبه است که شما در درون حرث ميکنيد اما خدا زرع ميکند به سنبله مبدل ميکند و او را به هزار و چهارصد بلکه بيشتر ميرساند.
هيچ موجودي در نظام هستي گمراه، حيران، سرگردان و هدايتنايافته وجود ندارد. همه موجودات ﴿عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾اند. ﴿إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾ است يعني چه؟ يعني آنچه را که جلوه الهي است مقام فعل حق مقام ظهور حق تجليات حق همه و همه موجودات روشن با هدف و غايت مشخص و بدون حيرت و سرگرداني به هدف ميرسند. اما تنها موجودي که ممچکن است در او حيرت و سرگرداني و ضلالت و غوايت باشد انسان است و براي اينکه انسان از اين حيرت به در آيد و راهش را به درستي تشخيص بدهد و هدف و غايتش را بيابد يک چراغي يک صراط مستقيمي يک مسير هدايت يافتهاي را خداي عالم معرفي کرد. ﴿إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾.
﴿إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ٭ عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾، بشر گمشدهاش صراط مستقيم است. بشر راهش و هدف و غايتش را بايد از طريقي بجويد که آن طريق طريق رسالت است و روشنترين و بارزترين چهره رسالت را خداي عالم دارد اينگونه معرفي ميکند که او بر صراط مستقيم است. آيا امروز بشر ميداند دارد کدام سمت ميرود؟ هدفش چيست؟ غايت اين انسان و نهايت انسان کدام است؟ در سورههاي اول قرآن اين سخن فوق العاده ميدرخشد که انسان به لقاء الهي ميرسد. ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ﴾، اي همه انسانها! نهايت و غايت شما لقاء خداست ﴿وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ﴾، ما چقدر خودمان را آماده کرديم براي لقاء الله.
بله، همه ما به لقاء الله ميرسيم إنشاءالله به لقاء رحمت الهي. يک روز همه ما را به صف ميکنند همه ما در پيشگاه پروردگار عالم سان ميبينيم. همه و همه، هر کسي با چهره باطني خودش. يکي با چهره رحمت الهي روبرو ميشود و ديگري معاذالله با چهره غضب خدا. اينکه مثل دنيا نيست که يک موجود ثابت باشد. اين خداست و اين هزاران هزار اسم که انسانها در مقابل چنين خدايي خودشان را بايد آماده کنند.
اين پيغمبر آمد تا ما را بر صراط مستقيم بنشاند و هدف و غايت ما را به ما بنماياند و نهايتاً ما را با رحمت رحمة للعالمين مواجه کند. از اين بالاتر؟ ﴿عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾، اين صراط مستقيم بسيار حقيقت و جريان عجيبي است که متأسفانه شناخت ما نسبت به اين صراط چندان قوي و غني نيست. وقتي شيطان از آن جايگاه بلند و والايش ساقط شد و اين ابليس سقوط کرد، گفت که ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ﴾، من دقيقاً روي همين صراط مستقيم مينشينم و از چند طرف انسان را احاطه ميکند و نميگذارم اين انسان به هدفش برسد. همانچيزي که خداي عالم وضع کرد و قرار داد تا انسانها براساس آن رشد کنند تعالي بيابند و به هدف خودشان که لقاء الهي است برسد اين موجود آلوده و خبيث فهميده است او ميداند که مسير سعادت و نجاح و موفقت انساني صراط مستقيم است. ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ﴾، من روي صراط مستقيم مينشينم.
از آن طرف خداي عالم راه مستقيمي را براي هدايت بشر توسط انبيايش عموماً و رسول مکرم اسلام خصوصاً قرار داده تا انسان به هدف برسد. اين کمال لطف و رحمت الهي است. خدا به انسانها تفضل فرموده است و اين راه را به عنوان برترين موهبت قرار داد و پيامبرش را با چهره ﴿عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ معرفي کرد.
به قرآن حکيم خدا سوگند ياد کرد و او را از انبياي الهي معرفي کرد و ويژگي بارز و برجستهاش اين است که ﴿عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾. ما از اين صراط مستقيم چقدر خبر داريم؟ چقدر آگاهي داريم؟ اين صراط چيست؟ چه ويژگيهايي و چه امتيازاتي خداي عالم براي اين صراط قرار داد و ما بايد با چه امکاناتي خودمان را بر اين صراط قرار بدهيم و در مسير هدايت قرار بگيريم ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾، آن چيزي که مورد توصيه است مورد سفارش است و خداي عالم انسانها را بدان توصيه کرده، توصيه و سفارش کجا بکار ميآيد؟ وقتي يک کاري مهم باشد حتمي و ضروري باشد و غير قابل ترک و اجتناب باشد به انسان توصيه ميکنند از جمله مواردي که خداي عالم در قرآن نه تنها تبيين فرمود، بيان کرد، پيغمبرش را ﴿عَلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ﴾ معرفي کرد، به ما فرموده است: ﴿وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾، ميخواهيد با من ديدار کنيد؟ ميخواهيد با چهره پاک و پاکيزه و پرهيزگاران با من روبرو بشويد از صراط مستقيم فاصله نگيريد. به دنبال اين راه و آن راه نرويد. خودتان را به بيراهه نکشانيد من توصيه ميکنم سفارش ميکنم که از صراط مستقيم فاصله نگيريم.
اين نماز است اين سوره مبارکه «حمد» است اين قلب سوره مبارکه «حمد» است. ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[2] وقتي ما خدا را با آن اوصاف والا و يگانه و متعالياش او را ستوديم و گفتيم ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾، بعد از اينکه اظهار عبوديت: ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[3] گفتيم يک امر از خدا ميخواهيم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾. شما در رزو چند بار سوره مبارکه «فاتحه» را ميخوانيد؟ اين سوره يک سوره عادي نيست. خدا وقتي در قرآن پيغمبرش را معرفي ميکند ميفرمايد: اي پيغمبر من! من به تو سبع مثاني دادم: ﴿آتَيْناكَ﴾ اين فقط به پيغمبر است يک چنين سورهاي که همه صحف آسماني در اين سورهاند، چون کل قرآن در سوره مبارکه «فاتحه» جمع است. اگر کسي سوره «فاتحة الکتاب» را بخواند گويا آغاز تا آنجام اين کتاب را خوانده است. توحيد است رسالت است نبوت است معاد است بندگي و اطاعت انسانهاست پاکيزگي از انحرافهاي ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّينَ﴾[4] است. همه خيرها در اين سوره مبارکه «فاتحه» نهفته است که در قلب آن ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ است.
خيلي اين امر واضح و روشن است که ما بايد به جد کوشش کنيم و تلاش کنيم که صراط مستقيم را بيابيم. راه مستقيمي که ما را از راههاي بيگانه و سبل متفرقه نجات ميدهد و مستقيماً از اعوجاج، کجياي، انحرافها فراز و فرودهاي ناصواب، انحراف و تحريف، اين راه فقط ما را نجات ميدهد. چقدر بشر امروز در فراز و فرود است در انحراف و تحريف است در اعوجاج و کجي است. «لا أمت و ...» کجي ندارد اعوجاج ندارد. اين را بايد در جلوه برتر توصيههاي پيامبر بهتر بشناسيم.
ما در باب پيامبر گرامي اسلام کمتر از آنيم عاجزتر از آنيم که بخواهيم او را توصيف کنيم او را تعريف کنيم او مظهر خدايي است که ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[5] وقتي خداي عالم دارد پيغمبرش را تجليل ميکند از او به عظمت و بزرگي ياد ميکند ميبينيد چگونه فضاي فکري بشر را بسيج ميکند و او را در خصوص تجليل و تکريم از پيغمبرش به صحنه ميکشاند. ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾[6] شما مردم بدانيد شايستگان و رهپويان صراط مستقيم بدانيد که خداي عالم نه تنها بر او سلام و درود ميفرستد بلکه رحمت واسعه خودش را در پرتو صلوات بر او نازل ميکند.
کتاب سيره رسول اکرم دو جلد از آيت الله جوادي آملي هست. سيره رسول اکرم در قرآن. دو جلد کتاب عمدهترين آيات الهي هر وقت اين آيات به فراز ميرسد بلندا پيدا ميکند متعالي ميشود شخصيت رسول گرامي مشخص ميشود. اگر بحث معراج است که ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري بِعَبْدِهِ﴾[7] وجود مقدس رسول گرامي است. اگر سوره مبارکه «نجم» است که ﴿لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى﴾، چهره برجسته رسول گرامي اسلام است. اگر درود و سلام و صلوات است در چنين موقعيتي از نام رسول گرامي اسلام است. اگر بحث رحمت جهاني است و ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[8] وجود نازنين سول گرامي اسلام اس. اگر بناست او در قله اخلاق به جهانيان نمايانده شود ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[9] است. اگر بناست نسبت به جان يک نفر خداي عالم سوگند ياد کند ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾[10] وجود نازنين سول گرامي اسلام است. ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ٭ وَ وَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ ٭ الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَكَ ٭ وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَك﴾، اين موقعيت رفعت براي پيامبر است که خداي عالم نامش را کنار نام خود در شهادتين قرار داد ﴿الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَكَ ٭ وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَك﴾.
بنابراين در باب شخصيت متعالي رسول گرامي اسلام خدا تمام را به اصطلاح امروز صدش را گذاشت هر چه که ممکن بود در باب پيامبر گرامي اسلام و پيامبر هم صدش را براي مردم گذاشت. همه آنچه را که ميتوانست انسان را به يک رفعت مطابق با شأن او برساند بيان کرده است. ببينيد چه قرآني آورده؟ مگر هر پيغمبري هر انساني ميتوانست حامل قرآن باشد؟ او هيولاي عالم است. اگر فرمود: ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ﴾،[11] آن قلبي که آن جاني که آن دل و زهرهاي که بتواند همه هستي را در قلبش ببيند و بنماياند و جهان را روشن کند قلب مطهر رسول الله است. خدا خيلي پيامبرش را عظيم ميدارد. ما لقبي بالاتر از حبيب نداريم. اگر صفي است اگر خليل است اگر کليم است اگر روح الله است همه و همه جلوههاي حبيباللهياند. خدا چقدر اين انسان را دوست دارد و حبيب خودش قرار داد وقتي سفر الهياش آغاز ميشود دلتنگي ميکند آيا حبيب دوست ندارد حبيبش را ببيند؟ اين جمله بود که رسول را آماده سفر و هجرت الي الله داشت.
بنابراين تعارفي نيست آقايان! مسئله واضح و روشن است و خداي عالم اين قرآن را آن قدر شفاف و روشن بيان داشت ارائه کرد که فرمود: ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾،[12] فقط کافي است ما چشم باز کنيم عقلمان را بکار بگيريم عقل و خرَد را براي فهم اين حقيقت بکار بگيريم اين راه روشن اين مسير باز ولي چشم بايد باز بشود. يک جملهاي را آقا رسول الله راجع به امام مجتبي بيان فرموده است در اواخر عرضم اين حديث نوراني را تقديم کنم و تکميل بشود اين عرائضم.
آقا رسول الله در شأن امام مجتبي، اولاً محبت امام مجتبي را حضرت تمام کحرد: «إِنِّي أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ»؛ امشب شب کسب محبت آقا امام مجتبي(عليه السلام) است. خيلي امام مجتبي مظلوم بود خيلي! تحمل و صبوري امام آن قدر سنگين بود که تنها امامي که به ممتحن ملقب شد امام مجتبي(عليه السلام) است. امام مجتبي(عليه السلام) نام مبارکش حسن است. رسول گرامي اسلام فرمود: «لو کان العقل رجلا لکان الحسن» اين حديث به تابندگي خورشيد ميدرخشد. اگر اين نوع از سخن اين نوع از ادبيات در فرهنگ سنت ما و بيان ائمه ما وجود دارد مثلاً آقا علي بن ابيطالب(عليهما السلام) فرمود: «لو تَمثّل لِي الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ»[13] اگر فقر براي من به صورت يک مرد و يک انسان تمثل پيدا کند من آن فقر را ميکشم. اين قدر فقر بد است البته فقر اقتصادي بسيار مذموم و نکوهيده ولي فقر فرهنگي از آن بدتر است. هيچ فقري بالاتر از جهل نيست «لَا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ». ما فقر اقتصادي نداريم ما منابع سرشاري نداريم آنچه که باعث شده است جامعه و مردم ما در چنين وضعيتي قرار بگيرند که بگويند چند ميليون نفر زير خط فقر هستند براي آن است که فقر فرهنگي و جهل ما را کشته است. چون جهل داريم اقتصاد فقيرانهاي داريم.
آقا علي بن ابيطالب که فرمود: «لو تَمثّل لِي الفقر رجلاً لَقَتلتُهُ»، اگر فقر به صورت يک انسان ظاهر بشود من او را ميکشم خود اين امام فرمود «لَا فَقْرَ مِثْلُ الْجَهْلِ»، ما فقر فرهنگي داريم. ما وحدت نداريم ما اختلاف داريم. ما همدگير را با تنازع و درگيري از صحنهگ خارج ميکنيم. فشل ميکنيم مريض ميشويم. جمله حکيمانه قرآني را که فرمود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾ را گوش نميدهيم. اين فقر فرهنگي ماست.
تحمل ما کم است صبوري نداريم. اين توصيه به صبر که از ويژگيهاي ايمان است ﴿وَ الْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ ٭ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبر﴾، اينها در جامعه ما نيست. ما در جامعهمان توصيه به حق داريم؟ ما در جامعهمان توصيه به صبر و بردباري و تحمل و نظاير آن داريم؟ اينها علم است نبود اينها جهل است و اين جهل، جهل فرهنگي است که منشأ جهل اقتصادي ميشود و چند ميليون را زير خط فقر ميبرد. آنچه که ادبيات روشني در اين رابطه است مثل همين ادبياتي که علي بن ابيطالب(عليهما السلام) در باب فقر فرمود: «لو تَمثّل لِي الفقر» اگر فقر براي من به صورت يک انسان ظاهر بشود من او را از بين ميبرم «لَقَتلتُهُ».
در آن در مقابل هم يک ادبيات ديگري که پيامبر گرامي اسلام فرمود. فرمود اگر عقل بخواهد به لباس يک انسان در آيد حسن ميشود عقل «لو کان العقل رجلا لکان الحسن» اگر عقل، عقل تمام، عقل کامل، عقل فراگير، عقل فضاي فرهنگي، عقل ايماني، عقل اجتماعي، عقل سياسي، عقل فرهنگي اينها عقلهاي متعددي است که مجموع آنها را «العقل» پُر ميکند و حسن بن علي آن عقل کلّي است که وقتي تصميم ميگيرد که جامعه از تنش و از اضطراب و تزلزل و جنگ نجات پيدا بکند به صلح ميرسد و اين صلح را به عنوان يکي از جلوههاي عقل معرفي ميکند. اما آيا دشمن از اين صلح استفاده کرد و بهره برد؟ آيا دوست فهم کرد که اين صلح به چه معناست؟ هماکنون هم تاکنون هم فهم معنايي اين صلح به درستي اتفاق نيفتاده است؟
به هر حال پيامبر گرامي اسلام مسئله امام مجتبي(عليه السلام) را به عنوان عقل کل به جامعه معرفي ميکند ميفرمايد «أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي» اگر سخني گفت «فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي ... مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي» اگر کسي حسن بن علي را معصيت کند نافرماني کند منِ پيغمبر را معصيت و نافرماني کرده و اگر کسي از او تبعيت کند از منِ پيغمبر تبعيت کرده است او را به منزله خود معرفي کرد «فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي» اين توصيهها مال چيست؟ ما براي اينکه به حيات طيبه برسيم خدا فرموده است که حرف مرا و حرف پيغمبر را گوش کن.
آيا پيامبر و خداي عالم دو گونه سخن ميگويند؟ چرا فرمود حرف مرا و حرف پيغمبر را؟ ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[14] خوارجيها براساس «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه»،[15] آمدند از خدا تبعيت کردند معاذالله. اما تبعيت از پيامبر گرامي اسلام يا جانشين او که علي بن ابيطالب است را انجام ندادند. فرمود اين دو را باهم داشته باشيد، چرا چون «ثابتات» از طرف خدا ميآيد اما متغيرات از طرف پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت. ما هم ثابت ميخواهيم و هم متغير. ثابتات ما در قرآن آمده است. متغيرات ما به توسط پيامبر و اهل بيت به ما ميرسد. ما متأسفانه فکر ميکنيم که اگر تنها به قرآن مراجعه کنيم همانگونه که عدهاي معاذالله با سخن باطل «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه» که «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِل»، اگر احياناً به اين سمت حرکت کنيم درست رفتيم.
بدانيد برادران و خواهران ما بايد با دو چراغ حرکت کنيم چراغي که خدا افروخته است بنام قرآن، و چراغي که به دست پيامبر و آل او افروخته شده است به اذن الهي بنام عترت طاهره، نبايد فاصله بگيريم. عقل و خردي که ميتواند جامعه را نجات ببخشد در سايه پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت به ما ميرسد. يک روزي امام صادق(عليه السلام) عقل را معرفي کرد فرمود: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[16] ميدانيد عقل چيست؟ عقل عبارت است از آن حقيقتي که ما را به عبادت و بندگي خدا دعوت ميکند و ما را براي تحصيل بهشت و کسب سعادت اخروي راهنمايي ميکند. «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، دقت کنيد آقايان، خيلي ما اين سخن را نياز داريم. به امام صادق عرض کردند پس آنکه معاويه داشت چيست؟ اين را هر روز تکرار کنيم برادران و خواهران! از امام صادق(عليه السلام) سؤال کردند اگر عقل همان است که شما فرمودهايد پس آنچه که معاويه داشت چيست؟ که معاويه را ادهي ميدانند يک سلطان قوي ميدانند يک انسان عاقل و فرزانه معاذالله ميشمارند!
حضرت فرمود: «تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِعَقْلٍ»؛ ما هميشه حالا اگر اين دو شب توفيق مهماني شما را داشته باشم راجع به اين مسئله ميخواهم باهم بيشترصحبت بکنيم. ما گرفتار متشابهات هستيم ما گرفتار شبيه عقل هستيم ما گرفتار شبيه دين هستيم ما گرفتار شبيه عزاداري هستيم ما گرفتار شبيه علم هستيم و اين مشابهتها ما را دارد ميکشد. ما قطعاً در صحنه باطل نيستيم. سه امر وجود دارد حق، باطل، امر مشتبه بين حق و باطل. عدهاي در صف حقاند «لا ريب فيه». عدهاي در صف باطلاند «لا ريب فيه». بخش عظيمي از جامعه ما در متشابهات زندگي ميکنند. امور مشتبه آنها را دارد بيچاره ميکند. وقتي سؤال ميکنند چيست قصه معاويه؟ ميفرمايد: «تِلْكَ النَّكْرَاءُ»، ما همه ميگوييم معاويه عجب انسان عاقلي بود انسان خردمندي بود چهجور موفق شد چهل سال حکومت کرد ووو توانست در مقابل علي بن ابيطالب پيروز بشود! اينجور حيلهگري کرد نيرنگ کرد! فرمود: «وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِعَقْلٍ».
ما اين جريانهاي مشابه دارد ما را ميکشد و جامعه ما را دارد به اين حد ميرساند. آيا همه عزاداريهاي ما با يک چهره عزاداري حقيقي دارد پوشش ميگيرد؟ همه اين موکبها موکبهاي عزاداري حقاند که عزاداري حق افتخار و عزت ماست؟ «تِلْكَ النَّكْرَاءُ وَ تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِعَقْلٍ»، اين بيان امام صادق است. اين دنياست. ما اگر از اين دنيا خلاص آمديم و به برزخ رسيديم فقط و فقط چهره حق ديده ميشود. چهره باطل و چهره مشابهت وجود ندارد اين قرآني که الآن ما داريم در خدمتش هستيم اين قرآن هم خداي عالم فرمود اين قرآن چون نازل شده آمده در عالم طبيعت، اين قرآن هم آيات متشابه دارد. مواظب باشيد ﴿فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه﴾، چقدر از آيات الهي آيات متشابه است و همه را فريب داده! مجسمه، اشاعره، معتزله، کراميه و همه نحلههاي کلامي غير از اماميه که تحت سلطه امامت رشد کردند. جنگ 72 ملت همه را عذر بنه، چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند. باطل که باطل است همه ما باطل را ميشناسيم از باطل فرار ميکنيم دروغ نميگوييم سرقت نداريم خيانت نميکنيم اينها که باطلاند. خيلي چيزهاست که آمده در دل ما در فکر ما در انديشه ما در عقايد ما در زندگي ما آمده به عنوان امور متشابه آمده ما نميتوانيم تشخيص بدهيم که آيا اينها حقاند يا شبيه حقاند؟ اگر همه حتي اين مفسرين سالها دارند قرآن کار ميکنند مگر ميشود تشخيص بدهند که همه آيات محکم کدام است؟ آيات متشابه کدام است؟ و متشابه را به محکم برگردانند؟ همه موفقاند؟ و الا اين همه نحلههاي کلامي و تفسيري که ما ميبينيم بيراهه ميروند.
آقايان، سعي کنيم از مرجعيت اصيل دينتان را بگيريم. به راحتي دينتان را از اين و آن نگيريد: «أَخُوكَ دِينُكَ فَاحْتَطْ لِدِينِك»[17] يک برادر ما داريم و آن هم دين ماست. دينمان را از غير اهل نگيريم که بسيار خطرناک است که بسيار آسيبزننده است که بسيار مصيبتبار است. به هر حال مسئله متشابهات بسيار مسئله مهمي است و کمتر به آن پرداخته ميشود و بايد آن را براي جامعهمان بيشتر باز کنيم.
از مصائب رسول گرامي اسلام چند جمله عرض ارادت کنيم حالا إنشاءالله بهرهمند خواهيم شد. مسئله مصيبت اينها يک مصيبت نيست. آنچه را که از ناحيه اينها به ما رسيده است به حدي بزرگ است که ﴿الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾، چقدر مصيبت يعني مصيبت رحلت پيغمبر سنگين است اينجا بياني از فاطمه زهرا(سلام الله عليها) در باب مصيبت رحلت پيغمبر فرمود: «هِيَ وَ اللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمَى»، اين سخن فاطمه زهرا است در باب مصيبت رحلت پيامبر گرامي اسلام. قسم ياد ميکند قسم به خدا اين يک نازله کبري و اين يک اتفاق بسيار عظيم و مصيبت عظمايي است «هِيَ وَ اللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمَى»، فاطمه زهرا(سلام الله عليها) داغ بزرگترين افراد بود تحمل نميکرد اين فراغ براي رسول گرامي اسلام نسبت به رسول گرامي براي زهرا(سلام الله عليها) بسيار سنگين است. وقتي رسول گرامي اسلام در بستر رحلت قرار گرفت چه ميداند اين جام جهان را اين حبيب الهي را بخواهد قبض روح بکند؟ خيلي کار عظيمي است. قبض روح پيامبر؟ چه کسي اجازه دارد؟ همه فرشتگان مخصوصاً ملائک مقرب جبرائيل امين عزرائيل اسرافيل ميکائيل اين فرشتگان عظيم همه و همه سرسپرده اين وجود مقدساند چه کسي ميتواند اين جان عزيز را از بدن جدا بکند؟
در روايات آمده که پيامبر در بستر رحلت بود ناگهان درِ خانه پيغمبر به صدا درآمد زهراي مرضيه(سلام الله عليها) پشت در رفت و فرمود چه کسي هستي؟ عرض کرد با پيامبر کاري داريم اجازه ميدهيد وارد بشوم؟ فرمود اکنون پيامبر وضع مناسبي نيست برگرد. او برگشت. بار ديگر آمد و در زد، چون او از طرف خدا مأمور دارد اما اذن ورود را بايد رسول گرامي اسلام بدهد. بار ديگر در زد عرض کرد من آمدم ميخواهم پيامبر گرامي را زيارت کنم. براي مأموريتي آمدهام. فرمود پيامبر حالشان مساعد نيست برگرد. اما براي بار سوم وقتي در صدا کرد پيامبر گرامي به فاطمه زهرا(سلام الله عليها) فرمود دخترم! ميداني چه کسي پشت در هست؟ او هادم ... او از احدي اذن و اجازه نميگيرد. اين فقط موقعيت پدر توست که او اجازه ميخواهد. اجازه بده او وارد بشود.
حالا اينها براي ما تمثل است چون او در ندارد او ديوار ندارد او يک روح مجرد است اينها تمثلاتي است براي ما تا ما يک مقدار نزديک بشويم و اين مصيبت را بتوانيم براي خودمان تجسم کنيم براي خودمان تمثل کنيم اين چيست؟ اين چه روحي است؟ اينکه جان جهان است چگونه بناست جانش به جانآفرين تسليم بشود؟ مثل يک نسيمي کنار بستر پيغمبر قرار ميگيرد. اذن ورود ميطلبد اجازه ميطلبد و بعد از اينکه پيامبر به او اجازه داد. اما اينجا زهراي مرضيه(سلام الله عليها) بسيار بسيار نگران است گريه ميکند اشک ميريزد چون زهرا بيشتري مصيبت را در اين فراغ دارد بسيار گريه ميکند بسيار اشک ميريزد پيامبر گرامي اسلام او را آرام ميکند او را کنار بسترش ميطلبد و به او سخني ميگويد که تا حدي جان شريفش را آرام ميکند.
اي دخترم تو اولين کسي هستي که به من ملحق ميشوي و اين آرامشي بود براي زهراي مرضيه. او طولي نکشيد 75 يا 95 روز ميآمد کنار قبر مطهر رسول الله عرض ميکرد يا رسول الله، پدرجان، مصائب بعد از تو آنقدر بعد از تو بر ما وارد شد که اگر مصيبتها بر شب وارد ميشد بر روز وارد ميشد شب ميشد. گريهها بر زهراي مرضيه آن قدر سنگين بود که حضرت را مجبور کردند که به بقيع برود و بيت الأحزان تشکيل بدهد و آرام گريه کند. اما تحملي براي زهرا(سلام الله عليها) نبود نه شب آرامشي داشت نه روز آرامشي داشت. اين فراق اين جدايي اين دختري که اينگونه در آغوش پدر مورد مکرمت و تکريم و بزرگواري بود اين قدر عزيز بود اين قدر پيغمبر او را به عنوان کوثر الهي معرفي کرد چه کردند با اين پاره تن رسول الله که او به قبرستان بقيع ميرفت و هم شب و هم روز آرام نداشت؟ و بنازم به دستي که انگور چيد مريضاد پايي که در هم فشرد.
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[18] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾.[19] إنشاءالله بهرهمند ميشويم از ذکر مصيبتي که در چنين شبي که «هِيَ وَ اللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمَى» آمده است إنشاءالله در اين مصيب شرکت ميکنيد و بهرهمند ميشويد. من فقط يک جمله دعا ميکنم و آن إنشاءالله ظهور و تعجيل در ظهور حضرت بقيت الله الاعظم است. خدايا، قلب مطهر آقايمان و مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما و در ظهورش تعجيل بگردان و همه ما را جزء سربازان آن حضرت محسوب بفرما.
«بالنبي و آله و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. سوره نحل، آيه77.
[2]. سوره حمد، آيه6.
[3]. سوره حمد، آيه5.
[4]. سوره حمد، آيه7.
[5]. سوره شوری, آيه11.
[6]. سوره احزاب، آيه56.
[7]. سوره مائده، آيه95.
[8]. سوره انبياء، آيه107.
[9]. سوره قلم، آيه4.
[10] . سوره حجر، آيه72.
[11] . سوره انعام، آيه38.
[12]. سوره بقره, آيه256.
[13]. علي امام المتقين، ج2، ص45 و 46؛ محاضرات عقائدية، ج1، ص77؛ روائع نهج البلاغه(جرج جرداق), ص233؛ الإمام علي صوت العدالة الإنسانيّة، ص341.
[14]. سوره انفال, آيه24.
[15]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه40.
[16]. الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص11.
[17]. الأمالي (للمفيد)، للنص، ص283؛ وسائل الشيعة، ج27، ص167.
[18] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.
[19]. سوره شعراء، آيه227.