خارج اصول- جلسه16

02 12 2014 4648736 شناسه:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلّ الله علي محمد و آله الطاهرين همان طور كه مستحضريد كتاب شريف كفايه با يك مقدمه و هشت مقصد و يك خاتمه سامان پذيرفته و در اين مقدمه سيزده امر ديده شده كه ما الحمد لله عمده مباحثي كه در امر اول بود را مطرح كرديم و اگر خدا بخواهد امروز جلسه پاياني اين امر اول است و ان‌شاء‌الله در جلسه بعد به مباحث امر ثاني كه بحث وضع هست خواهيم پرداخت و مسئله پاياني بحث موضوع علم اصول است كه جلسه گذشته به بخشي از آن پرداخته شد و امروز ان‌شاء‌الله مباحث نهايي بشود مرحوم آخوند همان طور كه ملاحظه فرموديد به سه ركن اساسي كه تشكيل دهنده علم هست و شالوده علم بر اساس آن سه امر پايه‌ريزي مي‌شود اشاره فرمودند و التزام خودشان را به اين سه امر با بيان قطعي كه در ابتداي اين كتاب بيان داشتند نشان دادند و آن سه امر عبارت است از يك هر علمي داراي موضوعي است دو در آن علم از عوارض ذاتي اين موضوع بحث مي‌شود و سه موضوعات مسائل اين علم به مثابه افراد يا مصاديق موضوع اصل علم هستند كه عرض كرديم اين سه بسيار شريف است و شكل يابي علم به اين سه است حالا در خصوص علوم حقيقي كه مثل فلسفه و عرض كنم كه بحث طب و هندسه و اخلاق و امثال ذلك اينها كه قطعي است دانشمندان اين دسته از علوم اين را پذيرفتند كه اين سه ركن وجود دارد اما مرحوم آخوند و همراهانشان همفكرانشان اين معنا را توسعه دادند و در علوم اعتباري هم پذيرفتند و اگر اين را نپذيرفته بودند اين‌گونه سخن نمي‌گفتند كه «ان لكل علم موضوعاً» بعد در هر علم از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود و موضوعات مسائل هم به مثابه افراد و مصاديق موضوع علم هستند ايشان از جمله كساني است كه معتقدند به اينكه علوم اعتباري از جمله آنها علم اصول چنين ويژگي دارد كه در حقيقت موضوع دارد در آن موضوع هم از عوارض ذاتي بحث مي‌شود و موضوعات مسائل هم نسبت به موضوع علم اين‌گونه هستند اما الآن مي‌خواهيم ببينيم در خصوص علم اصول چقدر مرحوم آخوند ملتزم و پايدار است به اين سخن خودش آيا واقعاً به اين هر سه امر التزام عملي دارد آيا واقعاً براي علم اصول ايشان موضوعي قائل است و آيا در علم اصول از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي‌كند و آيا موضوعات مسائل علم اصول بر اساس تبيين مرحوم آخوند به عنوان افراد و مصاديق موضوع علم محسوب مي‌شوند يا نمي‌شوند در حقيقت مي‌خواهيم از منظر ايشان ببينيم بعد در نهايت جمع‌بندي بكنيم در خصوص مطلب اول كه بيان موضوع علم اصول است كه ايشان كوتاه آمدند براي اينكه به صورت كلي فرمودند كه موضوع علم اصول آن كلي است كه منطبق بر موضوعات مسائل است خب اينكه يك به صورت كلي ابو البقاست خب علم نحو هم همين طور است ديگر آن كلي است موضوعش آن كلي است كه منطبق بر موضوعات مسائل است صرف هم همين طور است فقه هم همين طور همه علوم اعتباري مي‌توانيم همين طور بگوييم آن كلي كه منطبق بر موضوعات مسائلش هست آن موضوع موضوع علم اصول است اين فرمايش در كليت‌اش تام است ولي خب بايد يك تعيني به ما بدهيد ديگر شما مي‌خواهيد موضوع علم اصول را بيان بكنيد اينكه مي‌فرماييد آن كلي است تعبيرشان اين است كه «هو الكلي» كه اين تعبير از خود كتاب شريف كفايه است ملاحظه بفرماييد بله «و قد انقطع بذلك كأن موضوع علم الاصول هو الكلي المنطبق علي موضوعات مسائله المتشتته» خب اين چه چيز را مي‌خواهد بفهماند اين تعريفي كه الآن شما براي موضوع علم اصول مي‌كنيد عيناً مي‌تواند اطلاق بشود بر علم اخلاق ببخشيد بر علم كلام علم نحو كه كلمه و كلام موضوعش هست علم صرف علم فقه علم نحو چيست موضوع‌اش چيست موضوع‌اش آن كلي است كه منطبق است بر موضوعات مسائلش يا علم صرف آن كلي است موضوع‌اش آن كلي است كه منطبق است بر موضوعات مسائلش بنابراين اين فرمايش گرچه در كليت‌اش تام است ولي هيچ تعيني براي علم اصول ندارد نمي‌توانيم بگوييم كه اين تعريف علم اصول است تعريف موضوع علم اصول است «هو الكلي المنطبق علي موضوعات مسائل» خب اين يك مقدار در عين حال كه باور اصلي و كبراي كلي كه مرحوم آخوند فرمودند را ما به جد باور داريم مخصوصاً حالا كساني كه در علوم عقلي بالأخره دستي دارند مي‌دانند كه اين چقدر سخن شيرين است در شكل يابي و سامان بخشي به يك علم از پراكندگي تشتت و امثال ذلك دارد جلوگيري مي‌كند حتي ما مي‌گوييم موضوعات «مسائله المتشتته» اصلاً در يك علم سامان يافته ما عنوان تشتت هم برايمان قابل قبول نيست شما اگر بگوييد كه كل فاعل مرفوع يا كل مفعول منصوب اينها مسائل متشتته‌اند؟ اينها عوارض ذاتي هستند حالا ذات به اعتبار آنچه كه در علم اعتباري داريم مي‌گوييم كه از موضوعش زاده مي‌شود فاعل را جاعل و واضع اين‌گونه قرار داده است كه مرفوع باشد مفعول را اين‌گونه قرار داده است كه منصوب باشد «مسائله المتشتته» يك مقدار از آن نظم علمي دارد مثلاً فرض كنيد در علم نحو از اين سلسله مسائل پراكنده بحث مي‌شود اين نيست براي اينكه مسائل به‌لحاظ موضوعاتشان عوارض ذاتي هستند و خود موضوع هم كه از عوارض ذاتي ببخشيد خود موضوع هم كه از مصاديق و افراد موضوع علم هست بنابراين پذيرش اين قصه كه متشتته است خيلي قابل ما بايد كه به اصطلاح دقتها در تعابير خودمان را واقعاً حفظ بكنيم خب پس مطلب اولي كه از مرحوم آخوند به جا مانده در خصوص موضوع علم اصول كه فرمودند كه «و قد انقطع بذلك أن موضوع علم اصول هو الكلي المنطبق علي موضوعات مسائله» اين يكي از آن كليات ابو البقاست كه پذيرش‌اش به عنوان يك موضوع يك دانش خاص يك مقداري جاي سؤال است بايد مشخص بكنيد كه موضوع علم اصول است همين تعريف را ما مي‌توانيم به عنوان موضوع علم نحو هم بگوييم همين تعريف را ما مي‌توانيم موضوع علم فقه هم بگوييم موضوع علم صرف هم بگوييم همه علوم اعتباري يك چنين هستند آن كلي كه آن جامعي كه منطبق است بر موضوعات مسائل متفرقه اين آن كسي كه واقعاً دارد يك چنين حرفي مي‌زند مي‌گويد در هر علمي از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود و موضوعات مسائل هم از افراد و مصاديق موضوع علم هستند عنوان مسائل متشتته گوارا نيست علم را از آن يكپارچگي و انسجامش در حقيقت فرو مي‌كاهد خب اما نكته دوم كه ايشان به دنبال آن هستند كه آن مطلبي را كه به آن التزام يعني به آن باور دارند در مقام عمل هم به آن التزام داشته باشند چه بود اين بود كه در هر علمي از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود ايشان روي اين دارند پايداري مي‌كنند و پايداري درستي هم هست حق هم هست و لذا آن دو تعريف معروفي كه از اصوليين در باب موضوع علم اصول آمده است دارند آن را نقد مي‌كنند حالا ما آن دو تعريف را عرض بكنيم و نقد به جاي مرحوم آخوند را هم بگوييم دو تا تعريف براي موضوع علم اصول مطرح شد اصولاً دو موضوع يعني دو موضوع براي علم اصول بيان شد مرحوم قمي صاحب قوانين ايشان نظرشان اين است كه موضوع علم اصول عبارت است از «ادله اربعه بما هي ادله» خب بعد از اين چون مي‌خواهيم نقد واحد مرحوم آخوند را بر هر دو نظر وارد كنيم اجازه بدهيد كه اين موضوع دوم را كه از بعضي از محققين ارائه شده است آن را هم بگوييم بعضيها مي‌گويند كه موضوع علم اصول عبارت است از «ادله اربعه بما هي ادله» و بعضيها به خاطر نقدي كه برايشان وارد شده است گفتند كه «الادلة الاربعه بما هي هي» نه «الادلة الالربعه بما هي ادله» نقدي كه مرحوم آخوند دارند وارد مي‌كنند مي‌فرمايند كه ما در علم اصول بايد از عوارض ذاتي موضوع بحث بكنيم نه از خود موضوع بحث بكنيم خود موضوع را بايد قطعي بدانيم يعني مفاد كان تامه موضوع را قطعي بدانيم از مفاد كان ناقصه موضوع بحث بكنيم چرا كه عوارض ذاتي مفاد كان ناقصه است ديگر مثلاً فرض ما يك ظرفي داريم مي‌گوييم كه اين ظرف مخروطي شكل است اين ظرف در كنار آن ظرف است اين ظرف در آن آب قرار دارد اما اصل ظرف بودن كه ديگر بايد قطعي باشد ديگر ظرف اگر بخواهد در ظرف بودنش قطعي نباشد كه بحث از عوارض‌اش معنا ندارد كه پس ما دو جور بحث داريم يك بحث مفاد كان تامه است يك بحث مفاد كان ناقصه مفاد كان تامه در يك علم ديگري بحث مي‌شود اما مفاد كان ناقصه در علم همان علمي كه در حقيقت اين موضوع معرفي شده است و لذا در مسئله عوارض علم اصول مي‌فرمايند كه آنچه را كه علم اصول در آن رابطه دارد بحث مي‌كند عبارت است از عوارض ذاتي آن چيزي كه به عنوان ادله شناخته شده است توضيح عرض كنيم اين فرق بين مفاد كان تامه و مفاد كان ناقصه كه الحمدلله براي آقايان روشن است مي‌فرمايند كه اگر ما بياييم بگوييم كه موضوع علم اصول عبارت است از «الادلة الاربعه بما هي ادله» خب «بما هي ادله» يعني شما دليليت اين چهار تا امر كه كتاب است و سنت است و عقل و اجماع را پذيرفتيد اگر گفتيد «الادلة الاربعه بما هي ادله» پذيرفتيد ديگر بحث از دليليت‌اش ديگر معنا ندارد كه يعني چيزي كه مفاد كان ناقصه بايد باشد در علم اصول شما آورديد مفاد كان تامه قرار داديد بنابراين اين تعريف تعريف درستي نيست خب اين را چه چيز مي‌خواهيم بگوييم مي‌خواهيم بگوييم كه مرحوم آخوند ملتزم است به آن فرمايش اصلي‌اش كه چه كه در هر علمي از عوارض ذاتي بايد بحث بشود نه از ذات ذاتش بايد در علم ديگر اثبات بشود بنابراين اگر ما بياييم بگوييم كه «الادلة الاربعه بما هي ادلة الاربعه» اين نمي‌تواند به تعبير مرحوم آخوند موضوع علم اصول باشد خب بعضيها از اين اشكال خواستند كه رهايي پيدا بكنند آمدند تغيير دادند و گفتند كه موضوع علم اصول «الادلة الاربعه بما هي ادله» نيست بلكه «بما هي هي» است خيلي خب يعني ما ادله بودن و دليل بودن اينها را در خود همين علم اصول مي‌خواهيم اثبات بكنيم ما راجع به اين چهار امر كه دليليتشان هنوز محرز نشده است بحث مي‌كنيم راجع به كتاب صحبت مي‌كنيم كه آيا دليل هست راجع به سنت بحث مي‌كنيم كه آيا دليل هست راجع به عقل و اجماع بحث مي‌كنيم كه آيا دليل هستند يا نيستند خيلي خب اين رستن از آن اشكال اول هست ولي اشكالي كه مرحوم آخوند دارند به اين هر دو موضوع وارد مي‌كنند اين است كه خب شما كه راجع به خبر واحد داريد بحث مي‌كنيد از چه بحث مي‌كنيد يا مباحثي كه در باب تعادل و تراجي داريد تعارض ادله داريد راجع به چه داريد بحث مي‌كنيد اينها چه هستند كه در علم اصول از اينها بحث هست شما مگر نمي‌فرماييد كه «ادله بما هي هي» و ادله هم عبارت است از كتاب و سنت و عقل و اجماع بحث از اوامر بحث از خبر واحد بحث از تعادل و تراجي بحث از تعارض ادله و امثال ذلك در كجاي اين چهار عنوان جاي دارد آيا سنت است آيا اجماع است آيا عقل است آيا كتاب است خبر كه سنت نيست حالا تعبيري كه ايشان مي‌فرمايند ما سنت را چه مي‌دانيم قول معصوم فعل معصوم تقرير معصوم اين سنت است اما خبري كه از قول معصوم خبري كه از تقرير معصوم خبري كه از فعل معصوم مي‌خواهد داشته باشد كه سنت نيست بنابراين بحث از خبر واحد بحث از تعادل و تراجي و امثال ذلك اينها نمي‌تواند بحث از عوارض ذاتي موضوع ما باشد چرا كه موضوع ما آن طور كه شما بيان فرموديد «الالة الاربعه بما هي هي» است «الادلة الاربعه بما هي هي» يعني چه يعني كتاب سنت عقل و اجماع ما راجع به اينها عوارض ذاتي اينها بايد بحث بكنيم نه عوارض ذاتي خبر نه عوارض ذاتي متعارضين نه عوارض ذاتي اينكه عند التعارض بايد چه حكمي را در حقيقت و چه خبري را پذيرفت خب بعد فرمودند كه اگر شما بياييد معناي سنت را توسعه بدهيد بياييد بگوييد كه سنت اعم از حاكي و محكي است بالأخره خبر واحدي كه ما از او بحث مي‌كنيم اين خبر واحد دارد حكايت مي‌كند از قول معصوم ديگر درست است كه سنت قول معصوم است فعل معصوم است تقرير معصوم است ولي خبر واحد دارد از او حكايت مي‌كند ديگر بنابراين حكايت از سنت هم سنت است خيلي خب ما با اين فرمايش شما هم بپذيريم مسامحتاً تنزيلاً بپذيريم كه بحث از خبر واحد و عرض كنم كه بحث از متعارضين در حقيقت دارد سنت را واكاوي مي‌كند و از عوارض ذاتي سنت دارد بحث مي‌كند خب اتفاقاً اين ‌طور بحث‌ها در تنقيه موضوع علم اصول خيلي كمك كرده واقعاً و مسير را در حقيقت هموار كرده خب اين گفتگوها و مباحثات علمي انصافاً بركت دارد و فضاي علمي را روشن مي‌كند خب تا كجا جلو آمدند ايشان فرمودند كه ما مي‌توانيم بپذيريم كه موضوع علم اصول «الادلة الاربعه بما هي هي» است و مراد از الادله هم خصوص خود ادله نيست بلكه حاكي از ادله هم اين مي‌تواند موضوع بحث باشد مي‌تواند محور باشد خب اينجا الآن مي‌فرمايند يك اشكال ديگر پيش مي‌آيد و آن اشكال اين هست كه شما بحث از الفاظ را كجا جا مي‌دهيد اگر شما بحث مي‌كنيد كه آيا وضع عام موضوع له عام وضع عام موضوع له خاص وضع عام موضوع له مستعمل فيه و خاص و امثال ذلك كه حالا ان‌شاء‌الله خواهيم رسيد اينها چه جايگاهي دارد آيا اينها هم حاكي از سنت است اين‌گونه از مباحثي كه در حقيقت در حوزه ادبيات تقريباً تا حدي دارد شكل مي‌گيرد اين ديگر نمي‌توانيم بگوييم كه حاكي از سنت است كه بله خبر واحد حاكي از سنت هست بحث تعادل و تراجي كه بالأخره دارد كشف مي‌كند و حكايت مي‌كند از اينكه سنت چه هست مي‌توانيم او را به عنوان سنت بپذيريم و بحث از او را به عنوان عوارض ذاتي «الادلة الاربعه بما هي هي» تلقي بكنيم اما بحث از مشتق بحث از اينكه آيا امر دلالت بر فور مي‌كند يا تراخي امر دلالت بر مرّ مي‌كند يا تكرار آيا وضع مي‌تواند وضع عام باشد و موضوع له خاص باشد مي‌تواند وضع خاص باشد موضوع له عام باشد اين‌گونه از مباحث جايي در اين عنوان نخواهد داشت. چون ما با پذيرش اصل موضوع دو تا مطلب را هم بايد كنارش داشته باشيم يك وقت انسان قيدي ندارد خب طبيعي است كه خيلي تلاشي نمي‌كند كه بالأخره مسائل را بخواهد اثبات بكند الآن كساني كه معتقد نيستند كه هر علمي داراي موضوعي هست از اين اشكالات رسته‌اند مي‌گويند هر علم موضوع نمي‌خواهد كه و در آن علم هم كه لازم نيست از عوارض ذاتي موضوع بحث بشود و در آن علم هم لازم نيست كه موضوع علم كلي باشد و موضوعات مسائل از مصاديق و از افراد موضوع باشند كه چون ما التزامي به اينها نداريم باور نداريم اصلاً خصوصاً در علوم اعتباري ما يعني موضوع داشته باشيم يعني چه شما مي‌فرماييد كه از عوارض ذاتي بحث مي‌شود ذات كجاست اصلاً در علوم اعتباري ذات ما نداريم كه بنابراين كساني كه از اين قضايا رستند و باورشان نيست كه علم موضوعي مي‌خواهد و امثال ذلك خب قيدي ندارند و آزاد و راحت‌اند پاسخي اصلاً اشكالي متوجه آنها نيست اما به مرحوم آخوند كه با اين اعتقاد و با اين باور با ضرص قاطع آمده كه براي هر علمي يك موضوعي است و در آن علم از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود و موضوعات مسائل از مصاديق هستند جاي بحث و سؤال دارد خب شما يك موضوعي مطرح بفرماييد كه اين ويژگيها را داشته باشد از عوارض ذاتي‌اش در آن علم بحث بشود و موضوعات مسائل هم از مصاديق موضوع خود علم باشند اين دو تا كه نبود البته اعتقاد و باور مرحوم آخوند براي ما خيلي جالب است يعني ملتزم به التزام عملي هم مي‌شوند يك باور علمي و نظري دارند الآن هم كه دارند موضوع علم اصول را بيان مي‌كنند مي‌خواهند عملاً ملتزم بشوند بگويند آقا مسائلي كه در اين علم دارد بحث مي‌شود به‌لحاظ موضوع از افراد و مصاديق‌اند كه بتوانند آن يكپارچگي و انسجام علم را در حقيقت حفظ بكنند فرمايشات ايشان در ارتباط با آن دو تا تعريفي كه براي موضوع علم اصول شده كاملاً درست است اشكالات كاملاً درست است اما ما مي‌رويم سراغ فرمايش خود ايشان خود ايشان چه فرمودند فرمودند كه موضوع علم اصول آن كلي است كه منطبق بر موضوعات مسائل است البته اشكال كه سر جاي خودش هست اشكالي كه براي اين تعريف شده است سر جاي خودش هست ولي ما همين اشكالي كه مرحوم آخوند نسبت به آن دو موضوع عنوان شده دارند اين اشكال اخيرشان را متوجه اشكال موضوع خودشان هم مي‌كنيم شما فرموديد كه موضوع علم اصول عبارت است از آن كلي كه منطبق بر موضوعات مسائل است يعني آيا اين عنوانتان آنقدر شامل هست كه حتي بحث از الفاظ و بحث مشتق و اينها را هم مي‌گيرد بالأخره دايره اين بحث تا كجا مي‌خواهد برود مسئله اينكه آيا امر دلالت بر فور مي‌كند يا تكرار به اصطلاح تراخي يا دلالت بر مرّ مي‌كند يا تكرار يا مثلاً آيا امر مفيد به اصطلاح نهي از ضد خودش هست و امثال ذلك آيا اينها مي‌تواند به عنوان مسائل اصولي مطرح بشود كه شما بگوييم آن كلي كه منطبق بر موضوعات مسائل است يعني اگر دانش اصول نبود ما نمي‌توانستيم راجع به اين مسئله بحث بكنيم كه آيا امر دلالت بر مرّ مي‌كند يا تكرار نمي‌توانستيم بحث بكنيم كه آيا امر دلالت بر فور مي‌كند يا تراخي راجع به مشتق نمي‌توانستيم بحث بكنيم راجع به وضع نمي‌توانستيم بحث بكنيم؟ بالأخره بايد مرزي بين اين تعريفها واقعاً قائل بشويم بنابراين همان اشكالي كه مرحوم آخوند نسبت به آن دو عنوان ديگري كه براي علم اصول شده گفتند موضوع علم اصول «الادلة الاربعه بما هي ادله» اين يك، دو: «الادلة الاربعه بما هي هي» ايشان از همه اشكالاتشان صرفنظر كردند به يك اشكال نهايي پرداختند و آن اين است كه اين موضوع آن موضوع عام و فراگيري نيست كه بتواند موضوعات مسائل اين علم را كه مسئله مشتق است مسئله وضع هست امثال ذلك را شامل بشود اين اشكال اين هست اين تعبيري كه ايشان دارند اين است كه «الا ان البحث في غير واحد من مسائله لا يخص الادله بل هي عام غيرها» بسياري از مباحث است «كمباحث الالفاظ» كه تعبير خود مرحوم آخوند است «كمباحث الالفاظ» مباحث الفاظ نمي‌تواند به‌لحاظ موضوعات موضوع اصل كلي «الادلة الاربعه» قرار بگيرد بله؟ شما آمديد گفتيد كه موضوع علم اصول چيست «الادلة الاربعه بما هي هي» يا نه «الادله الاربعه بما هي ادله» خيلي خب اين موضوع علم اصول است بايد ملتزم بشويم كه موضوعات مسائل اين علم از مصاديق و افراد اين كلي‌اند ما سؤال مي‌كنيم آيا بحث از مشتق بحث از مشتق بحث از وضع موضوع وضع آيا از ادله اربعه است از كتاب است سنت است عقل است اجماع است هيچ كدام از اينها كه نيست بنابراين اين اشكال اشكال درست و واردي است و بايد موضوع را اصلاح كرد تكميل كرد و يك موضوع جامع‌تري را انتخاب كرد كه شامل اين مسائل هم بشود خب يك قول ديگري كه ظاهراً از مرحوم آيت الله العظمي بروجردي(رضوان الله تعالي عليه) معروف است و شاگردان ايشان و همفكران اينها هم دارند كه امام(رضوان الله عليه) ظاهراً اين ‌طور كه از ايشان نقل هست اين را پذيرفتند فرمودند كه موضوع علم اصول «الحجة في الفقه» هست «الحجة في الفقه» هر چيزي كه در فقه حجت هست موضوع علم اصول هست كتاب سنت عقل اجماع حالا متأسفانه الآن ما اين به تعبير حاج آقا اين قطاري كه ذكر مي‌كنيم كه عقل و كتاب و سنت و اجماع و اجماع را كنار عقل و كتاب و سنت ذكر مي‌كنيم بسيار نارواست براي اينكه اجماع هيچ وقت نمي‌تواند در كنار كتاب و سنت تعريف بشود اجماع زيرمجموعه سنت است اجماع به تعبير و هر تقريري هم كه بخواهد قرائت بشود زير مجموعه سنت است يعني چه كه كنار سنت و كتاب قرار گرفته است در نزد اهل تسنن اجماع اين‌گونه است اما اجماع اگر فرض كنيد همه علماي اماميه در همه اعصار و در همه امصار من زمن النبي الي الآن اينها اجماع داشته باشند بر يك حكم شرعي آيا اين براي ما حجت است قطعاً نيست ما كه حجت نمي‌دانيم مگر اينكه كاشف از قول معصوم باشد يا از قاعده لطف استفاده بكند يا از قاعده كشف استفاده بكنيم يا اجماع دخولي باشد و امثال ذلك كه ما راهي براي اثبات حضور امام در عرصه اجماع را داشته باشيم و الا مي‌شود ـ معاذ الله ـ اهل تسنن كه آن اجماع بنابراين اين اجماع به هيچ وجهي قابليت اين را ندارد كه در عرض كتاب و سنت و عقل بخواهد قرار بگيرد منابع آنطور هستند كه حضرت آقا مي‌فرمايند كه منابع يا عقل‌اند يا نقل نقل عبارت است از كتاب و سنت و زير مجموعه سنت خبر واحد است شهرت است اجماع است شهرت فتوايي داريم روايي داريم خبر واحد داريم متواتر داريم مستفيض داريم اجماع هم كه اقسام مختلفي كه دارد بنابراين ما بايد يك موضوعي را عنوان بكنيم به عنوان علم اصول كه شامل همه مسائلي باشد كه در علم اصول راجع به آن صحبت مي‌شود و اگر بحث الفاظ را ما در علم اصول داريم كه علم اصول دو جلد است اين كتاب به اصطلاح دو جلد است و يك جلدش كلاً در ارتباط با تقريباً كلاً راجع به مباحث الفاظ است خب مباحث الفاظ آيا موضوعات مسائل الفاظ زير مجموعه به تعبير ايشان از افراد و مصاديق اصل موضوع علم محسوب مي‌شود يا نمي‌شود حتي بياييم به فرمايش اخير از محققين و بزرگان را كه همه ما زير سايه آنها الحمدلله به جايي اگر داريم حركت مي‌كنيم هستيم مثل امام(رضوان الله عليه) يا استادشان مرحوم آيت الله بروجردي به عنوان «الحجة في الفقه» ما مي‌خواهيم ببينيم كه آيا اين اشكالي كه مرحوم آخوند به آن دو عنوان داشته متوجه به اين عنوان هست يا نيست «الحجة في الفقه» هر آن چيزي كه در فقه حجت است اين موضوع علم اصول هست خب اين از اينكه يك عنوان ارتقاع يافته‌اي است بحث در آن نيست محدود كردن به ادله و امثال ذلك هم در آن نيست اولاً بايد تعبيرمان را شفاف بيان بكنيم اينكه بگوييم «الحجة في الفقه» آيا مرادمان «الحجة بما هي حجه» هست يا نه «الحجة بما هي هي» است اگر «الحجة بما هي حجه» باشد خب اين آن اشكال قبلي هم برايش وارد است چون طبعاً بحث از مفاد كان تامه كه نمي‌خواهيم بكنيم ما مي‌خواهيم بحث از مفاد كان ناقصه بكنيم از عوارض ذاتي بحث بكنيم اگر شما حجت در فقه را به عنوان موضوع قرار داديد و حجيت‌اش را محرز دانستيد و در كان تامه كه حجيت‌اش هست ملاحظه كرديد اتفاق خاصي نخواهد افتاد ما از عوارض ذاتي مي‌خواهيم بحث بكنيم اينكه بحث از عوارض ذاتي نمي‌شود كه چرا كه هر آنچه را كه شما به عنوان عوارض ذاتي بخواهيد بحث بكنيد در كان تامه ديده شده شما محرز دانستيد ديگر گفتيد چه؟ گفتيد «الحجة بما هي حجةٌ» پس اين موضوع علم اصول نمي‌تواند باشد آنكه مي‌تواند موضوع علم اصول باشد «الحجة بما هي هي» آن چيزي كه ذاتاً مي‌تواند حجت باشد در فقه اين موضوع علم اصول هست اعم از كتاب باشد سنت باشد عقل باشد و هر چيز ديگري كه مي‌تواند در مسير فقه حجت باشد اين عرض كرديم وسعت‌اش بيشتر است دامنه شمولش بيشتر است و قابليت اين را دارد كه اگر مباحث جديدي از حوزه كلام اخلاق آمد و در طريق استنباط احكام خواست قرار بگيرد بتواند در اين علم وارد بشود اما آن اشكالي كه مرحوم آخوند به آن دو عنوان دارند اينجا هم عنوان هم هست چرا؟ چون اشكال مرحوم آخوند اين هست كه ما اين مطلب را بايد كاملاً حفظ بكنيم كه چه كه موضوعات مسائل بايد از مصاديق و افراد موضوع اصل علم باشد ما يك عنوان جامع داريم «الحجة في الفقه» شما بفرماييد كه آيا موضوع در باب وضع مي‌تواند از مصاديق الحجه باشد آيا عنوان مشتق كه دارد در علم اصول از مباحث عمده هم هست و راجع به آن بحث مي‌كند آيا مي‌تواند اين عنوان مشتق موضوعي از موضوعات مسئله از موضوعات اصل علم باشد يعني زير مجموعه حجت قرار بگيرد اين بعيد است بعيد است كه ما بتوانيم عنوان مشتق را يكي از موضوعات مسائلي بدانيم كه اين موضوع از مصاديق و يا افراد اصل علم حجت بخواهد باشد بنابراين اين اشكالي كه مرحوم آخوند بيان فرمودند به اين عنواني كه مرحوم آيت الله بروجردي(رضوان الله عليه) و ديگر بزرگان و از جمله امام(رضوان الله عليه) آنطور كه از ايشان نقل شده است پذيرفته‌اند اين اشكال بر او هم وارد است و نمي‌تواند عنوان تامي باشد و اما فرمايش خود مرحوم آخوند هم ما معتقديم كه اين اشكال حتي به تعريف و عنواني كه خود ايشان دادند هم باز وارد است چرا؟ چون ايشان مي‌گويد كه موضوع علم اصول چيست مي‌گويند آن كلي است كه منطبق بر موضوعات مسائل علم اصول است خب آيا مشتق آيا وضع و مباحث الفاظ عمدتاً از مسائل علم اصول هستند ذاتاً اين اشكال همچنان متوجه هست حتي اگر ما بگوييم كلي بگوييم حتي اگر تعريف مرحوم آخوند كه كليت ابو البقا دارد كه عرض كرديم اين تعريف اختصاصي به تعريف علم اصول ندارد چه فرمودند فرمودند كه «و قد انقطع بذلك» كه چه كه «ان موضوع علم الاصول هو الكلي المنطبق علي موضوعات مسائله المتشتته» اين عنوان را شما عيناً مي‌توانيد بر علم نحو هم ببريد ديگر اگر از شما سؤال بفرمايند كه آقا موضوع علم نحو چيست موضوع علم نحو آن كلي است كه منطبق است بر موضوعات مسائل متشتته علم صرف موضوعش چيست موضوع علم صرف آن كلي است كه منطبق است بر موضوعات مسائل متشتته اين چه شد اين چه تعيني يافته است بنابراين اين نقد كه جدي است يعني اصلاً اين تعريف نيست اما فرضاً هم ما قبول بكنيم كه اين عنواني كه ايشان به عنوان آن موضوع علم اصول دارد مطرح مي‌كند موضوع علم اصول باشد ما مي‌گوييم اين اشكالي كه شما متوجه كرديد بر آن دو نظر و حتي بر نظر اخير كه «الحجة بالفقه» ارائه شده است بر نظر خود شما هم متوجه است چطور متوجه است براي اينكه آنچه كه دارد اتفاق مي‌افتد اين است كه موضوعات مسائل آيا شما مي‌توانيد با ضرص قاطع بگوييد كه بحث وضع بحث مشتق و امثال ذلك كه در مباحث الفاظ مطرح است از موضوعات مسائل علم اصول هست بنابراين اين نمي‌تواند فتحصل كه ما همچنان در راهيم يعني نتوانستيم يك عنوان جامعي را كه بتواند يك عنوان مشخص باشد تعين يافته باشد همين طور روي هوا نباشد و متوجه علم اصول باشد و علم اصول بر اساس او حركت بكند و در عين حال جامعيتي داشته باشد كه همه موضوعات مسائلش تحت آن مندرج باشند و در آن علم هم از عوارض ذاتي‌اش بخواهد بحث بشود اين مجموعه بحثهايي بود كه در امر اول بوده است ان‌شاء‌الله در جلسه بعد به امر ثاني كه بحث وضع و تعريف آن هست خواهيم پرداخت.

 و صلّ الله علي محمد و آل محمد

پرسش: ...

پاسخ: استترادي است خب اين خيلي الآن مباحث يك جلد از علم اصول شده استترادي

پرسش: ...

پاسخ: بله مي‌گويند نه خب فربه شدن را ما آن جلسات ابتدايي بيان كرديم كه اعتدال در علم اصول واقعاً چيست اما واقعاً الآن بحث الفاظ از مباحث علم اصول هست و در حد خودش حالا قطع نظر از فربهي‌اش لازم است ولي خب چه جايگاهي در علم اصول دارد يعني ما بايد عنواني به آن

پرسش: ...

پاسخ: بله مطرح مي‌شود اتفاقاً همين بحث استتراد را مرحوم آخوند در تعريف علم اصول ما خوانديم اين را در بحث مي‌فرمايند كه «أنه لا وجه الالتزام الاستتراد في مثل هذه المهمات» اين آخرين جمله اين .. است «لا وجه للالتزام الاستتراد» بياييم بگوييم آقا اين مباحث مباحث الفاظ استتراداً مطرح شده است نه بايد تعريفي را ارائه بكنيم كه شامل اينها هم بشود

پرسش: ...

پاسخ: نه جزء مسائلش مي‌شود براي اينكه ما مي‌خواهيم منقه بكنيم كه مثلاً خبر واحد اگر فرض امام مطلبي را فرمودند وضع كلمه‌اي را داشتند در ارتباط با معناي خاص خودش هست و لذا در مسائلش مي‌شود نه مبادي‌اش ولي بالأخره بايد هم تعريف ما شامل اين‌گونه از مسائل بشود هم موضوعي كه داريم عنوان مي‌كنيم چون موضوع را ما پذيرفتيم كه موضوع علم به حدي شمول دارد به حدي فراگير است كه همه موضوعات مسائل بايد از مصاديق و افراد محسوب بشوند مثل اينكه ما راجع به زيد بحث مي‌كنيم كه از انسان به دور است خب نمي‌شود كه زيد از افراد انسان است بايد انسان را به گونه‌اي تعريف بكنيم كه هم راجع به هر انساني ما تعريف مي‌كنيم بحث مي‌كنيم از افراد و مصاديق آن محسوب بشوند.

پرسش: ...

پاسخ: يك عنواني كه بله آدم بايد برسد ديگر به عنواني برسيم كه آن عنوان بتواند واقعاً جامع باشد هم به‌لحاظ تعريف عموميت داشته باشد و هم به‌لحاظ موضوع اين اصل را نبايد از دست بدهيم اين منار ماست اين چراغ هدايت ماست اين باعث مي‌شود كه علم شيرازه‌اش حفظ بشود و از هم پاشيده نشود و به تعبيري استتراداً مسائل نيايد در علم تا آنجا كه ممكن است بايد بگوييم كه مسائل علم مسائل علم است و همين طور روي علم نيامده روي هوا نيامده اگر اين تعبير مرحوم آخوند كه واقعاً براي امثال بنده خيلي شيرين است كه فرمودند كه بله فرمودند كه «ان موضوع كل علم هو الذي يبحث فيها عن عوارضها الذاتيه اي بلا واسطه هو نفس موضوعات مسائله عيناً و ما يتعظ معه خارجاً» خيلي اين عبارت خوب است يعني شما وقتي راجع به زيد سخن مي‌گوييد اين زيد چيست اين زيد حقيقتاً همان انسان است ديگر اين متعظ است براي آن انسان ديگر يك ما هو دارد يك من هو من هوي آن جداست اما ما هوي آن متحد با انسان است ديگر اين ‌طور بايد باشد خب از اين جهت راجع به هر فردي از افراد كه شما سخن بگوييد راجع به انسان داريد سخن مي‌گوييد نه به‌لحاظ من هوي آن به‌لحاظ ما هوي آن

پرسش: ...

پاسخ: درست است بله ببينيد ما اتفاقاً مي‌خواهيم كاربردي باشيم و در عين حال علم داشته باشيم علم باشد اينكه در خارج به قول شما چند تا عنصر را كنار هم جمع بكند بعد مركبش بكند براي يك كاري

پرسش: ...

پاسخ: غرض واحد كه انجام مي‌شود اما سخن اين است كه اين غرض واحد برگرفته از همين موضوعات است اين اغراض مثل اعراضي هستند كه از اين موضوعات هستند اشكالي هم ندارد ما اتفاقاً همين را هم مي‌خواهيم بنده كه اتفاقاً معتقدم كه اخلاق بايد بيايد كلام بايد بيايد و امثال ذلك اين را مي‌خواهيم ولي تعريفمان را شامل بكنيم تعريفمان را جامع بكنيم

پرسش: ...

پاسخ: اگر ببريم اگر بخواهيم به آن سمت ببريم از اين قاعده اصلي بايد دست برداريم لذا دست برداشتند ديگر از اين دست برداشتند گفتند اينكه هر علمي موضوع مي‌خواهد چه كسي گفته در آن علم

پرسش: ...

پاسخ: نه چند تا موضوع باشد ديگر علم واحد نمي‌شود علم واحد علم واحد است و الا مي‌شود

پرسش: ...

پاسخ: بله خب متحيث است ديگر متحيث به حيثيت است ديگر ديروز اتفاقاً بحث‌اش بود بله آنها به حيثيت ديگر مورد بحث مي‌شوند اشكال ندارد بايد تلاش كرد جلو رفت جلو رفت به اينجا رسيد كه اين موضوع به گونه‌اي است كه به‌لحاظ موضوعات مسائل از افراد يعني آنها شامل تحت او هستند يعني اگر آن برهان با ما هست كه هر علمي بايد اين سه ويژگي را داشته باشد اين را رهايش نكنيد اين بزرگواران خيلي التزامي به اين مسائل ندارند نه موضوع و نه از عوارض ذاتي و نه اينكه موضوعات مسائل از موضوعات خب اينها از همان اول راحت‌اند عرض كرديم آنها راحت‌اند آنها نيازي ندارند به اين مسئله و اما ما اگر بخواهيم علميت علم داشته باشيم و تا آنجا كه ممكن است بحث استتراد را كه آمده آنجا «لا وجه للتزام في الاستتراد» اگر بخواهيم نداشته باشيم بايد تلاش بكنيم كه عنوان جامع داشته باشيم و الحمد لله

پرسش: ...

پاسخ: خب اگر ديگر باز عين ركن چهار ديگر نمي‌شود

پرسش: ...

پاسخ: خب اتفاقاً همين مي‌گوييم كه آن كساني كه مي‌گويند «الحجة في الفقه» ما مي‌خواهيم همين را بگوييم مي‌گوييم آيا واقعاً اين «الحجة في الفقه» آنقدر شامل مي‌شود كه مسئله مشتق را بردارند به عنوان يكي از مصاديق يا از افراد «الحجه» گذاشته باشيم

پرسش: ...

پاسخ: خب بالأخره آره يعني خيلي شامل مي‌شود ديگر

پرسش: ...

پاسخ: شمول اين‌گونه از بحثها عنوان حجت به آن بدهيم بگوييم آقا چون «الحجة في الفقه» شامل بحث مشتق مي‌شود با رويكردهاي مختلف و امثال ذلك

پرسش: ...

پاسخ: بايد ببينيم همين ديگر ما دنبال مي‌كنيم ديگر ما به دنبال اين هستيم كه به اصطلاح «نحن ابناء الدليل نميل حيث يميل» اگر واقعاً به اين سمت مايل است كه موضوع متحيث بشود و شامل بشود ما اعتراضي نمي‌كنيم ما باكي نداريم ما مي‌گوييم كه شايد هم بشود اتفاقاً ولي الآن جرأت بيان نداريم ما الآن مي‌خواهيم اين را بگوييم مي‌گوييم كه اگر شما پذيرفتيد كه موضوع علم اصول يك موضوع شاملي است كه شامل همه مسائل علم مي‌شود و موضوعات در حد مصاديق و افراد هستند بياييد اينها را هم شامل بدانيد اينها را هم شامل بدانيد ولي واقعاً جرأت مي‌خواهد كسي بگويد مشتق از بحث حجت است و امثال ذلك

«و الحمد لله رب العالمين»

دانلود فایل صوتی