خارج اصول- جلسه14

30 11 2014 4644126 شناسه:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلّ الله علي محمد و آله الطاهرين همان طور كه مستحضريد در كتاب شريف كفايه مرحوم آخوند در قبل از ورود به مقاصد هشت‌گانه اين كتاب مقدمه‌اي را ارائه فرمود و در اين مقدمه به سيزده امر پرداختند كه امر اول عمدتاً به مباحث رئوس ثمانيه علم برمي‌گردد كه موضوع هست و غرض هست و تعريف علم هست و امثال ذلك و اين شناخت نسبت به علم از اين زواياي هشتگانه و يا بيشتر يك معرفت شايسته‌اي را براي انسان فراهم مي‌آورد كه انسان با يك بصيرتي وارد يك علم بشود آن علم را بشناسد اگر موضوع را نشناسد اگر هدف را نشناسد و تعريف علم را به درستي نداند آن موسس و بنيانگزار آن علم را نشناسد و اين‌گونه از مسائلي كه در رئوس ثمانيه آمده اين خودش يك ابهامي را يك تيرگي را تا آخر اين كتاب هم آدم داشته باشد به همراه دارد و لذا اين يك روشنگري است يك فضاي روشني است كه در حقيقت در اين بدايت و گام نخستين ورود به علم به عنوان رئوس ثمانيه به آن پرداخته مي‌شود خب در بخش اول از اين مسئله تعريف علم اصول بود كه الحمدلله اين بخش گذشت و مسائل فراواني هم به لطف و عنايت الهي مطرح شد در بخش دوم مرحوم آخوند سه امر را محرز و قطعي اعلام مي‌كنند و علم را اعم از علم اصول و يا ساير علوم را بر اين سه امر متفرع مي‌دانند امر اول اين است كه هر علمي موضوعي نياز دارد و امر دوم اين است كه در آن علم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي‌شود و امر سوم اينكه موضوعات مسائل آن علم افراد يا مصاديق موضوع اصل علم هستند ما اين سه مطلب را داريم راجع به آن بحث مي‌كنيم و گفتگو مي‌كنيم و نظر اعلام را در ارتباط با اين سه امر يادآور مي‌شويم عرض شد كه در اين باب سه قول در مسئله وجود دارد قول اول اين است كه علم اعم از حقيقي و يا اعتباري موضوع نياز دارد حالا علوم حقيقي موضوع حقيقي دارند و علوم اعتباري موضوع اعتباري اما علم بدون موضوع نخواهد بود اين مسئله اول كه قول اول است و مرحوم آخوند از اين دسته از افراد هستند كه قائل‌اند به اينكه علم خواه حقيقي خواه اعتباري موضوع مي‌خواهد و بعد از اين بحث هم به دنبال اين هستند كه موضوع علم اصول چيست امر دوم كه بدان پراخته شد بحث از عوارض ذاتي موضوع بود كه در آن علم از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود خب آن كساني كه اصلاً قائل نيستند به اينكه علم موضوع مي‌خواهد چون عرض كرديم سه قول در مسئله است يك قول اين است كه مطلقا علم اعم از حقيقي و اعتباري نياز به موضوع دارد حالا علوم حقيقي موضوع حقيقي و علوم اعتباري موضوع اعتباري در حقيقت و قول سوم قول به تفصيل بود كه علوم حقيقي نياز به موضوع دارند و علوم اعتباري نياز به موضوع ندارند خب آن كساني كه مطلقا قائلند به اينكه علم موضوع نمي‌خواهد چه علم حقيقي و چه علم اعتباري طبعاً از آن دو مسئله ديگر و دو امر ديگر هم فارق‌اند يعني چه؟ يعني ديگر بحث از عوارض ذاتي موضوع يا اينكه موضوعات مسائل از افراد يا مصاديق موضوع اصل علم هستند ديگر به اينها نمي‌رسد كسي كه اصل موضوع داشتن يك علم را اعم از حقيقي و اعتباري انكار مي‌كند ديگر بحث از عوارض ذاتي برايش معنا ندارد عوارض ذاتي چيست علم موضوع ندارد كه راجع به آن عوارض ذاتي‌اش بحث بشود كه بنابراين آن دست از كساني كه معتقدند علم اعم از حقيقي يا اعتباري موضوع نمي‌خواهد يا كساني كه قائلند كه علم حقيقي موضوع مي‌خواهد ولي علم اعتباري موضوع نمي‌خواهد در خصوص علم اعتباري نسبت به اين دسته دوم اصلاً راجع به مسئله دوم و سوم يعني بحث از عوارض ذاتي موضوع يك، بحث از اينكه موضوعات مسائل از مصاديق و آيا افراد موضوع علم هستند اصلاً پيش نمي‌آيد چرا؟ چون تعبيري سالبه به انتفاع موضوع است ديگر وقتي اصل يك علم موضوع نداشت ديگر محمولي هم براي او نخواهد بود عوارض ذاتي هم نخواهد داشت ولي مرحوم آخوند همان طور كه ملاحظه فرموديد با نهايت تأكيد و با قاطعيت تمام مي‌فرمايند كه علم خواه حقيقي خواه اعتباري موضوع مي‌خواهد «انّ لكل علم موضوعاً» كه «ما يبحث فيه عن عوارضها الذاتيه» البته بايد تأكيد كنيم كه علوم حقيقي موضوعشان حقيقي است و علوم اعتباري موضوعشان هم اعتباري است حالا راجع به اعتباريت مخصوصاً علم اصول و موضوعي كه براي علم اصول مطرح مي‌كنند هم بحث مفصلي در پيش داريم پس مطلب دوم اين بود كه وقتي روشن شد كه علم داراي موضوع هست در آن علم از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود اما سخن اين است كه عوارض ذاتي چيست مرحوم آخوند فرمودند كه در هر علمي از عوارض ذاتي بحث مي‌شود و عوارض ذاتي أي بلا واسطةٍ في العروض يعني چيزي كه واسطه در عروض نخورد و مستقيماً به دامن موضوع اصلي بچسبد مرتبط بشود خب اينجا توضيحي داريم در جلسه قبل ملاحظه فرموديد گفتيم كه عوارض ذاتي به آن دسته از عوارضي گفته مي‌شود كه ذات موضوع بذاته اقتضاي اين را دارد مثلاً اگر حرارت را ما براي نار به عنوان عرض ذاتي نار دانستيم اين قطعاً از عوارض ذاتي است چرا؟ براي اينكه حرارت به اقتضاي ذات موضوع هست اينكه مي‌گويند عرض ذاتي براي اينكه از ذات مي‌جوشد و بر او حمل مي‌شود حالا اين ذاتي يا از باب كليات خمس است باب ايساغوجي است كه ذاتي ماهوي است يا ذاتي هويتي است كه از وجود گرفته مي‌شود اين را اصطلاحاً مي‌گويند كه ذاتي باب برهان كه اعم است از ذاتي باب ايساغوجي و امر ديگر خب عرض ذاتي را همان طور كه در جلسه قبل توضيح مفصل داده شد به آن امري گفته مي‌شود كه به دامن موضوع ارتباط پيدا مي‌كند به موضوع اصلي و مادامي كه موضوع علم از آن كليت‌اش و اطلاق نيفتاده باشد و اين حكم يا اين عرض مستقيماً به موضوع مرتبط بشود آن را به عنوان عرض ذاتي مي‌شناسند تا زماني كه دايره اطلاق و عموميت و كليت موضوع شكسته نشود و شكن پيدا نكند چيزي كه به او ملحق بشود خواه مساوي با او باشد خواه اخص از او باشد به عنوان عرض ذاتي محسوب مي‌شود بنابراين هم از ذات مي‌جوشد و هم بدون واسطه مستقيماً به ذات مي‌چسبد و اين ذات هم عرض كرديم اعم از ذات ماهوي و هويتي است خب اما به محض اينكه اين ذات از شمول و اطلاق افتاد دايره موضوع ما از كليت و اطلاق افتاد و خصوصيت پيدا كرد مقيد شد مخصص شد اين موضوع ديگر احكامي كه برايش عارض مي‌شود عرض ذاتي محسوب نمي‌شود همان طور كه عرض كرديم آنچه كه مي‌گوييم «الموجود إما حارٌ أو بارد» زماني مي‌توانيم بگوييم كه اول او را متحيّز كنيم متخصص كنيم به حيثيت و خصوصيت جزميت بعد عرض حرارت را يا برودت را به او بچسبانيم بگوييم «الموجود الجسماني إما حارٌ أو بارد» نمي‌توانيم مستقيم بگوييم «الموجود إما حارٌ او بارد» يا نمي‌توانيم مستقيم بگوييم «الموجود إما اسود أو ابيض» بر خلاف اينكه مي‌گوييم «الموجود إما واجبٌ أو ممكن» اين وجوب و امكان مستقيماً مرتبط مي‌شود با اصل آن موقعيت موضوع و قبل از اينكه موضوع شكن پيدا بكند مقيد بشود مخصص بشود اين به آن مي‌چسبد ارتباط پيدا مي‌كند بنابراين آن چيزي كه تا زماني كه موضوع از اطلاقش و شمولش نيفتاده به او مرتبط مي‌شود مستقيماً به عنوان عرض ذاتي محسوب مي‌شود خواه اخص باشد خواه مساوي باشد نكته‌اي كه در جلسه قبل عرض شد و جاي تامل و بحث و تحقيق دوستان و فضلا دارد همين است كه در حقيقت ما كه مي‌گوييم عرض ذاتي يك وقت اين ذات واقعاً ذات يك ماهيت و يك هويتي است كه حقيقتاً وجود دارد مثل نار خب ذات نار اقتضاي حرارت دارد ذات ماء اقتضاي برودت دارد اگر گفتيم «الماء باردٌ» يا گفتيم «النار حارٌ» اين قطعاً عرض ذاتي است چرا؟ چون ذات نقش عليت را دارد نقش مقتضي را دارد اينها هم در حد مقتضي هستند مقتضي اقتضا مي‌كند مقتضا را نار اقتضا مي‌كند حرارت را آب اقتضا مي‌كند برودت را و امثال ذلك بنابراين اينها به عنوان عرض ذاتي محسوب مي‌شوند و تا عرض كرديم تا آن موضوع مسئله يا موضوع آن علم از اطلاقش نيفتاده باشد و مقيد نشده باشد از شمول و عموميت‌اش نيفتاده باشد و متخصص نشده باشد جا براي اين دارد كه احكام بر او عارض بشوند هر حكمي كه بر او عارض بشود در اين منطقه خواه مساوي با موضوع باشد خواه اخص از موضوع باشد به عنوان عرض ذاتي محسوب مي‌شود اما به محض اينكه اين مطلق افتاد و در دايره مقيد رسيد و يا اين عام به دايره خاص رسيد ديگر هر حكمي كه مي‌خواهد بيايد چون به واسطه آن خصوصيت و آن قيد دارد به موضوع مرتبط مي‌شود مي‌شود واسطه در عروض و ديگر به عنوان عرض ذاتي محسوب نمي‌شود و عرض غريب مي‌شود اصل اين مسئله هم آقايان مستحضر هستيد كه بسيار فرمايش شريفي است كه چه كه در هر علمي از عرض ذاتي او بحث مي‌شود چطور اين شريف است و چطور همان طور كه در قبل عرض كرديم يكي از اركان تشخص علم همين مسئله هست و اگر اين مسئله را ما از علم بگيريم علم از علميت مي‌افتد براي اينكه مجموعه‌اي از اطلاعات مي‌شود شما هر چيزي را كه به اصطلاح چه مرتبط باشد چه مرتبط نباشد چه ذاتي باشد چه نباشد بخواهيد حمل بر موضوع بكنيد اين پراكنده است متشتت است آدم نمي‌داند كه آيا وصف به حال موصوف است يا وصف به حال متعلق موصوف است يك موضوعي ما اعلام مي‌كنيم اما اين حكمي كه مي‌خواهيم براي اين موضوع برانيم اين حكم ارتباط مستقيم ندارد گاهي وقتها ذاتي هست گاهي وقتها نيست گاهي بيگانه هست خب ما مي‌خواهيم اين شيء را بشناسيم اين حقيقت را بشناسيم ما مي‌خواهيم ببنيم كه احكام جسم چيست احكام مثلاً جسم مادي چيست احكام موجود مادي چيست احكام موجود مجرد چيست اگر بنا شد يك سلسله احكام غريبه كه عرض ذاتي نيستند شناخته بشود مي‌شود مجموعه‌اي از اطلاعات و علم نخواهد بود بنابراين اين مطلب در هر علمي از عوارض ذاتي موضوع آن علم بحث مي‌شود بسيار مسئله شريفي است و مرحوم آخوند هم اين را باور دارند پذيرفتند و اين مطلب را در هر علمي اعم از علم حقيقي و يا اعتباري به آن باور دارند دارند مي‌پذيرند البته باز تأكيد كنيم كه موضوع علم حقيقي امر حقيقي است و موضوع علم اعتباري امر اعتباري است خب نكته‌اي كه در جلسه قبل عرض كرديم و بنا شد كه ان‌شاء‌الله تحقيق بيشتري بشود گفتيم كه عرض ذاتي گاهي اوقات اين ذات ذاتي است كه خود آن حقيقت به ذاته او را داراست مثل نار كه حرارت به ذاته را آن را داراست يا مثلاً زوجيت براي اربعه اربعه به اقتضاي ذاتش زوجيت را لازم دارد ماء به اقتضاي ذاتش برودت را لازم دارد نار به اقتضاي ذاتش حرارت را لازم دارد.

پرسش: ...

پاسخ: خب اين در حقيقت ممكن است در مثل مناغشه باشد فرمايش شما مناغشه در مثل مي‌شود حالا به هر حال معروف است كه «الماء بارد بالطبع» «النار حارٌ بالطبع» كه اينها طبيعت ماء اين ‌طور هست بله شما مي‌فرماييد كه طبيعت آب نه برودت دارد نه حرارت دارد و ممكن كه متأثر از خارج باشد

پرسش: ...

پاسخ: رطوبت دارد بله رطوبت لازمه مثلاً ماء است بله خب عرض كنم كه اما نكته‌اي كه در جلسه قبل عرض شد و جاي تأملي هست اين است كه ما ذات كه مي‌گوييم يك وقت يك ذات يك امر حقيقي را مي‌گوييم مثل همين نار و ماء و شجر و حجر و امثال ذلك يك وقت اين ذات اعتباري را مي‌گوييم مي‌گوييم صلاة يك ذات اعتباري دارد صوم يك ذات اعتباري دارد وقتي گفته مي‌شود كه «الصلاة واجبةٌ» گويا اينكه شارع مقدس آمده براي صلاة يك ذاتي جعل كرده و به اقتضاي اين ذات مجعول من ناحية شارع ما وجوب را انتزاع مي‌كنيم وقتي دارد كه «الصلاةُ واجبةٌ» اين وجوب جزء صلاة نيست يعني لازم ذات صلاة نيست مثل حرارت براي نار يا رطوبت براي ماء يا زوجيت براي اربعه نيست اما چون شارع مقدس اين وجوب را براي اين صلاة بخشيده گويا از باب تنزيل از باب تقديم ما مي‌آوريم و اين را قرار مي‌دهيم چه بسا اگر آن نگرش حقيقي بالاي سر اين مسئله اعتباري باشد كه ربط اعتبار و تكوين باشد اين مسئله به نوع ديگر حتي قابل طرح عميق‌تر هست خصوصاً مبنايي كه حضرت آقا دارند و مبناي به حقي هم هست كه هيچ اعتباري در نظام شرع شكل نمي‌گيرد مگر اينكه از حقيقت پشتيباني مي‌شود مسبوق به حقيقت است و ملحوق به حقيقت همين صلاة است كه فردا مي‌شود انهار من عسل مصفي ديگر همين صوم است كه مي‌شود در حقيقت بهشت و امثال ذلك ديگر اينها حقيقت دارند اما در عالم اعتبار آن حقيقتشان را در غالب اعتبار نشان مي‌دهند اين هم نكته‌اي بود كه در جلسه قبل عرض شد و ما توسعه داديم گفتيم كه فرمايش مرحوم آخوند كه مي‌فرمايند أي بلا واسطة في العروض شايد اين معنا در آن باشد كه بلاواسطه در ثبوت را شامل نمي‌شود يعني بلاواسطه اگر واسطه در ثبوت بخورد اين هيچ محذوري ندارد عرض ذاتي محسوب مي‌شود يعني چه واسطه در ثبوت بخورد يعني شارع مقدس مي‌آيد اين وجوب را به صلاة مي‌بخشد و چون وجوب از ناحيه شارع مقدس به متن صلاة رسيده است گويا اينكه از متن صلاة اين حقيقت وجوب را ما داريم انتزاع مي‌كنيم مثل زوجيت براي اربعه زوجيت براي اربعه به ذات اربعه است چون اربعه ذاتاً اين ‌طور است چرا اين ‌طور است چون هر چه كه قابل مساوي به ... قابل تقسيم به امر متساوي باشد مي‌شود زوج هر عددي كه قابليت تقسيم به امر مساوي را داشته باشد مي‌شود زوج و اربعه چون تقسيم مي‌شود به دو امر مساوي دو و دو مي‌شود زوج خب اين به اقتضاي ذات اربعه هست ما اين را ذات را در صلاة نداريم اين ذات را در صوم نداريم اين ذات را در زيارت عاشورا نداريم اين ذات را شارع مقدس نظير زيارت عاشورا در روز عاشورا يا در مواقع ديگر در اماكن آنچناني در ازمان آنچناني اين مستحب است اين ثبوتي را كه ما براي اين ذوات مي‌يابيم درست است كه ذوات ذاتاً اعتباري هستند ما چيزي در خارج به نام صلاة و صوم و اينها نداريم اما چون از ناحيه شارع مقدس دارد مي‌آيد ما اين را تنزيل مي‌كنيم بنابراين آنچه كه راجع به اصطلاح عوارض اين‌گونه از مسائل هست به عنوان عوارض ذاتي محسوب مي‌شود البته اين بايد كاملاً محرز بشود كه شارع مقدس گفته كه بايد ناحيه حجيت را در اين مسئله تحقيق كرد خب

پرسش: ...

پاسخ: بله اتفاقاً همين تعبديات است كه باعث مي‌شود ما براي صلاة ثبوت قائل بشويم

پرسش: ...

پاسخ: چرا ديگر ما الآن وقتي كه مي‌گوييم شارع مقدس عرض كنم كه اين را فرموده است قول معصوم را عقل حجت مي‌داند ديگر

پرسش: ...

پاسخ: بله نه علوم اعتباري كه

پرسش: ...

پاسخ: بله براي همه با معيارهاي خودش اينكه ما داريم توسعه مي‌دهيم مي‌گوييم عرض ذاتي عبارت است از آن امري كه ذات يك شيء اقتضاي آن عرض را داشته باشد حالا اين ذات داريم توسعه معنايي مي‌بخشيم اين ذات اعم از اين ذاتي كه حقيقتاً داراست آنگونه كه در علم حقيقي وجود دارد مثل انسان كه شما اشاره كرديد يا نه آن ذاتي است كه از ناحيه شارع نه ديگري چون شارع مقدس را ما فرمايش‌اش را و سخن‌اش را عين حق و عدل مي‌دانيم عين حق و صدق مي‌دانيم اگر او فرموده است كه «الصلاة واجبةٌ» گويا اينكه اين صلاة ذات پيدا كرده اما ذات اعتباري ما لذا مي‌گوييم تنزيل است تنزيل است نه اينكه حقيقتاً عين همان باشد و مرحوم آخوند با قاطعيت تمام دارد اين سخن را مي‌گويد كه بالأخره اين علم از عوارض ذاتي موضوع حرف مي‌زند خب ما سؤال مي‌كنيم كه اين عوارض ذاتي ذات مگر دارد كما اينكه بعد از اينكه اشكال مي‌كنند به مرحوم آخوند در اين مسئله مي‌گويند مثلاً مگر اينها ذات ندارد كه اصلاً شما اين حرفها چيست كه مي‌زنيد آن منكرين مطلق اعم از علوم حقيقي يا اعتباري يا منكرين به كساني كه علم اعتباري موضوع نمي‌خواهد آنها اصلاً اشكال اينچناني به مرحوم آخوند مي‌كنند شما كه مي‌گوييد موضوع «كل علم ما يبحث في عن عوارضها الذاتيه» اصلاً ذات كجاست كه ما از عوارض ذاتي‌اش بحث بكنيم ذات ندارد كه مرحوم آخوند ما داريم دفاعاً و جواباً از جايگاه مرحوم آخوند داريم بيان مي‌كنيم مي‌گوييم ذات دو قسم است ذات حقيقي ذات اعتباري ذات حقيقي به ذاته اين معنا را دارد افاده مي‌كند و ما عرض ذاتي را در مصطلح علم حقيقي اين مي‌دانيم اما در مصطلح علم اعتباري ذات را معتبر مي‌كنيم وقتي شارع مقدس مي‌گويد «الصلاة واجبةٌ» اين هم تنزيل است و در جاي آن علم خب اگر كسي به فرمايش جنابعالي اعتبار شارع مقدس را قبول نداشته باشد خب اين ممكن است كه اين مسئله در آن باشد نتوانيم ما با او صحبتي بكنيم براي اينكه اين اعتبار او ممكن است كه چيز ديگر را اعتبار بداند مثلاً در علوم فرض پزشكي خب در علم پزشكي چون علم حقيقي است مي‌گويند وقتي مثلاً اين جهاز هاضمه اين‌گونه اقتضا مي‌كند اين طبع اين جهاز هاضمه بالطبع سرد است بالطبع گرم مزاج است سرد مزاج است امثال ذلك اين برهان باشد ديگر اين برهان تجربي باشد يعني اين ذات با تجربه براي ما روشن شده است كه يك چنين اقتضايي را دارد اين برهان تجربي با اوست خب اين برهان تجربي كه در حد برهان تجربي نيست يا وقتي ما مي‌گوييم «الاربعة زوجةٌ» اين الاربعه كجاست اصلاً عدد واقعاً وجود دارد يا عدد وجودي حقيقي دارد يا وجود بالعرض دارد چه وجودي واقعاً دارد خب اقوال در بحث عدد مختلف است ديگر مي‌گويند عدد به تبع معدود در خارج موجود هست خيلي خب اين وجود كجا معدودش كجا ما چهار تا گردو داريم از اين چهار تا گردو عدد چهار را انتزاع مي‌كنيم بعد مي‌گوييم اين عدد چهار زوج است و زوجيت از عوارض ذاتي عددي است كه اين عدد به معدود گردو تكيه مي‌كند معدود گردو علم حقيقي است ذاتاً عدد از به اصطلاح از شئونات است و از وجودات عرضي آن معدود است ما از احكام اين عرض داريم سخن مي‌گوييم يا نه به هر حال براي عدد بر اساس آن نگرش فلسفي كه راجع به عدد چه قضاوتي مي‌كنند دارد ولي در حد هم كه نيستند همان طور كه عرض در حد جوهر نيست همان طور كه ما به ازاء با منشأ انتزاع فرق مي‌كند اينها هم با هم فرق مي‌كنند ولي في الجمله اين را داريم اگر چيزي واقعيت داشت در خارج موضوعاً محمولاً احكاماً اعراضاً اقساماً موضوع در خارج وجود داشت اين مي‌شود علم حقيقي ذات دارد و از عوارض ذاتي او سخن گفتن يعني ذات حقيقي اما اگر در خارج وجود نداشت مي‌شود در عالم اعتبار در عالم اعتبار ما چون معتقد به شارع مقدس هستيم و بحث حجيت را يعني علمي را در كنار علم داريم به آن بها مي‌دهيم خب داريم به آن بها مي‌دهيم ديگر ما داريم حكم علم را روي علمي هم مي‌آوريم ظني كه از ناحيه شارع مقدس معتبر شمرده شده است براي ما در حد واقع دارد كار مي‌كند بله ديگر در حد واقع دارد كار مي‌كند ديگر ما به خبر واحد داريم عمل مي‌كنيم طبق بيان شارع مقدس آيا خبر واحد واقع است نه مي‌گويند حجت است از باب معذريت و منجزيت هست همين خيلي خب رسيديم به امر سوم امر سوم چيست امر سوم اين است كه موضوعات مسائل از افراد و يا مصاديق موضوع خود علم هستند يك نكته‌اي اينجا همين در ابتدا توضيح بدهيم بعضي از آقايان نتوانستند فرق بين افراد و مصاديق بگذارند گفتند اين فرمايش اصل تفسيري است يعني اگر گفته شده است كه موضوعات مسائل از مصاديق يا افراد موضوع علم هستند اين دو تا واژه مصاديق و افراد اينها هم از باب عطف تفسيري هست در حاليكه نه اين ‌طور نيست خب مرحوم آخوند فلسفه خوانده بودند و فرق بين اين دو را كاملاً مي‌دانستند و با نگرش فلسفي كاملاً اين دو تا با هم متفاوت‌اند ما يك وقت يك ماهيت داريم يك وقت مفهوم اگر ماهيت داشتيم ماهيت فرق دارد و اگر مفهوم داشتيم مفهوم مصداق دارد انسان ماهيت است در خارج فرد دارد زيد فرد انسان است نه مصداق انسان عمرو و بكر و خالد اينها افراد انسان‌اند نه مصاديق انسان اما اگر ما چيزي داشتيم به عنوان يك مفهوم مثلاً وحدت كثرت وجود فعليت امكان ضرورت جهت قضيه اينها كه ماهيت ندارند كه اينها جنس و فصل ندارند كه اينها همه مفاهيم‌اند آنچه كه در خارج از اين‌گونه مفاهيم حاصل مي‌شود را به آن مي‌گويند مصاديق نه افراد پس افراد آنجايي است كه ماهيت باشد مصاديق آنجايي است كه مفهوم باشد

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر مفهوم يعني در مقابل ماهيت

پرسش: ...

پاسخ: ندارد نه نه اگر اين باشد مي‌شود عام نه مفهوم در مقابل ماهيت يك وقت مي‌گوييم مفهوم انسان مفهوم شجر اين ماهيت نيست وقتي مي‌گوييم نه چيزي كه جنس و فصل دارد آن چيزي كه جنس و فصل دارد از او به ماهيت ياد مي‌شود اما آن چيزي كه جنس و فصل ندارد مثلاً وحدت يا خود مفهوم وجود مفهوم وجود كه جنس و فصل ندارد كه مفهوم وحدت مفهوم كثرت مفهوم ضرورت مفهوم وجود وجوب امكان فعليت قوه اينها كه چيز ندارند كه اينها كه جنس و فصل اينها ماهيت نيستند پس فرمايش مرحوم آخوند كه اينجا فرمودند موضوعات مسائل نسبت به موضوع اصل علم يا افراد او محسوب مي‌شوند يا مصاديق او اين از باب اصل تفسيري نيست بلكه هر كدام ناظر به اگر ما موضوع علممان ماهيت بود كه حالا مثال مي‌زنيم خدمت شما ماهيت بود موضوعات مسائل مي‌شوند افراد آن موضوع و اگر موضوع ما مفهوم بود و نه ماهيت ما راجع به وحدت مي‌خواستيم حرف بزنيم راجع به كثرت مي‌خواستيم حرف بزنيم راجع به امكان و وجوب مي‌خواستيم بحث بكنيم خب در اين موارد در حقيقت آنچه كه در خارج هست مصداق او خواهد بود اين يك نكته‌اي كه از ذهن افرادي از بزرگان جدا بوده و اين را به عنوان اصل تفسيري نگاه مي‌كردند خب اين ويژگي چه نقشي دارد ما اين را اول سؤال بكنيم يعني اينكه موضوعات مسائل علم از موضوعات اصل علم يعني از افراد او باشند از مصاديق او باشند اين چه نقشي در علم دارد اينكه شما اصرار مي‌كنيد مي‌گوييد اين سه مطلب شريف است و تشخص علم و قوام علم به اين سه مسئله است كه علم موضوع داشته باشد از عوارض ذاتي‌اش بحث بشود و موضوعات مسائل از افراد و مصاديق موضوع علم باشند كه اينها را اين سه ركن اساسي را در شكل گيري و قوام گيري يك علم مي‌دانيم چه نقشي براي اين مطلب سوم كه موضوعات مسائل از افراد و مصاديق موضوع اصل علم هستند را داريم جواب: پاسخي كه از اين سؤال مي‌دهيم مي‌گوييم كه علم يك سلسله و يك زنجيره است مسائلي كه در يك علم ايجاد مي‌شود و تحقق پيدا مي‌كند اين يك زنجيره عظيمي را شكل مي‌دهد كه حالا يك ترسيمي را از او ارائه خواهيم كرد و اگر موضوعات مسائل از افراد و يا مصاديق اصل موضوع علم نباشند اين زنجيره شكل نمي‌گيرد اين سلسله شكل نمي‌گيرد يك سلسله موضوعات پراكنده يك سلسله موضوعات بي ربط به همديگر نه به همديگر مرتبط‌اند نه به موضوع علم مرتبط‌اند ما زنجيره نداريم اصلاً علم نداريم كه امام(رضوان الله تعالي عليه) مي‌فرمودند كه مگر آن اولي كه علم شكل مي‌گيرد اين همه زنجيره دارد در هر دانشمندي در هر علمي ممكن است كه در ابتدا چهار پنج تا مسئله بيشتر نداشته باشد خب اينكه فرمايش آن امامي كه همه ما بر سر سفره او هستيم به بركت وجود او هستيم اين فرمايش فرمايش تامي نيست براي اينكه در ابتداي شكل گيري در ابتداي شكل گيري هر علمي اين‌گونه مسائل هست علم تازه زاده شده است و در اقتضايش اين نيست كه همه مسائل‌اش و همه احكامش و همه اقسامش بيايد كه نه مدام ريزش مي‌كند مدام ريزش مي‌كند مدام كشف مي‌شود و مسائل يكي پس از ديگري درمي‌آيد و موضوعات يكي پس از ديگري به تبع موضوع اصلي خارج مي‌شود بنابراين چه كم باشد چه زياد باشد علم اگر بخواهد علم باشد زنجيره باشد مطالبش به هم گسسته از هم گسسته نباشد بلكه به هم وابسته بلكه پيوسته باشد لزوماً بايد موضوعات مسائل از مصاديق و افراد موضوع علم باشد حالا اين توضيح را من فكر كنم كه بايد پاي تابلو بدهم مناسبت هست. دو تا مثال خدمت آقايان عرض مي‌كنم يك مثال در ارتباط با علم حقيقي يكي هم در ارتباط با علم اعتباري ... يك مثال مي‌خواهيم بزنيم براي اينكه اين مطلب جا بيفتد يعني چه كه اگر موضوعات مسائل از افراد و مصاديق موضوع خود علم باشند علم شكل مي‌گيرد آن پيوستگي حاصل مي‌شود آن زنجيره شكل مي‌گيرد و با شكل‌گيري زنجيره و پيوستگي مسائل يك علم علم قوام پيدا مي‌كند و الا يك سلسله مجموعه مسائل را كنار هم بريزيم كه هيچ ارتباطي به يك علم ندارند در علم حقيقي ما موضوعمان مثلاً از موضوع علم حقيقي مثال بزنيم الموجود موضوع علم هست خب در فلسفه از «الموجود بما هو موجود» بحث مي‌شود از احكام الموجود از اقسام الموجود بحث مي‌شود در يك تقسيم كلي و بلاواسطه بگوييم «الموجود إما واجبٌ أو موجود» واجب تقسيم ندارد ممكن تقسيم مي‌شود به جوهر و عرض جوهر تقسيم مي‌شود به اصل و نفس جسم ماده صورت عرض هم كه مستحضريد تقسيم مي‌شود به كم كيف و ... اصل هم تقسيم مي‌شود به امور توده‌اي به امور عرضي نفس هم نفس كليه نفس جزئيه نفس جزنيه نفس نباتي حيواني انساني و همين طور مي‌آيد پايين مي‌آيد پايين در ارتباط با عرض هم همچنين كم دو قسم است متصل است منفصل است كم متصل خط است سطح هست حجم است منفصل هم همين طور كيف مثلاً مي‌گوييم كيف يا ... مخصوص داريم يا كيف نفساني داريم كيف محسوس مثلاً ... تا آنجايي كه ما به شكن آنطور نرسيم در اصل موجود مطلق هميشه مي‌آيد پايين به محض اينكه شكن پيدا كرد ديگر عرض ذاتي نخواهد بود و مي‌شود به اصطلاح عرض غريب و از دايره علم خارج مي‌شود خب شما همه اين مسائل را كه مي‌بينيد كه اين الموجود در همه اينها آمده اين واجب و ممكن از مصاديق الموجودند يا ... عرض از مصاديق ممكني هستند كه ممكن از مصاديق موجود است جوهر كه عقل و نفس و جسم و ماده است همه اينها از مفاهيم جوهري‌اند كه جوهر از مصاديق ممكن است كه مصداق ممكن هم از مصاديق موجود است غير از امور ... اين زنجيره است اين زنجيره در علوم حقيقي حفظ است و اين علم مي‌شود اينكه فرمود موضوعات مسائل از مصاديق موضوع علم هست لذا وقتي كه راجع به مثلاً كيف نفساني سخن مي‌گوييم از فلسفه صحبت مي‌كنيم چرا؟ چون كيف نفساني از مصاديق يا از انواع و مصاديق كيف‌اند كيف از مصاديق عرض است عرض از مصاديق ممكن است ممكن هم از مصاديق الموجود است ما يك سلسله داريم يك زنجيره داريم لذا اگر گفته مي‌شود كه به اصطلاح موضوعات مسائل از افراد يا مصاديق هستند به همين خاطر است خب اين در ارتباط با علم حقيقي است كه اگر شما اين زنجيره را در حقيقت مي‌خواهيد داشته باشيد اين نسبت بايد وجود داشته باشد هر جا كه اين نسبت شكست ديگر آن زنجيره نيست شما خواستيد بگوييد كه «الموجود إما اسود أو ابيض» نمي‌شود چرا؟ چون وقتي ما جسم را تقسيم مي‌كنيم مي‌گوييم جسم شكن وجودي پيدا كرده است خصيصه پيدا كرده است اين كلي ما تا اينجا ذهناً مقيد هست اما خارجاً مقيد نيست كه جسم خارجي تعين دارد و مخصص شده تخصيص خورده نفس عقل ماده صورت اينها تعينات وجودي پيدا كردند شكن پيدا كردند و با همين عنوان هم تعين مي‌آيد نه قبل از اين عنوان اگر قبل از اين عنوانها تعين آمده باشد ديگر مي‌شود عرض بالغريب نه عرض خاص اما اين عناوين مي‌آيند و تا قبل از اين عناوين همچنان الموجود به‌لحاظ ذهنيت همچنان سر جاي خودش محفوظ است اين در ارتباط با علم حقيقي اما الاسود و ابيض روي جسم مي‌آيد نمي‌توانيم بگوييم «الموجود إما اسود أو ابيض» كه از احكام از اقسام موجود باشد زيرا عرض ذاتي نمي‌شود با اينكه عرض ذاتي جسم مي‌شود خب اين يك مثال بود در ارتباط با علم حقيقي اما علم اعتباري درباره علم اعتباري ... مثال مي‌زنيم علم نحو كه مثلاً مي‌گويند موضوع علم نحو كلمه است كلمه از باب اينكه اعراب و ... مشخص بشود كلمه بر چند قسم است كلمه بر سه قسم است اسم است و فعل است و حرف كه اين هم به اصطلاح يك ... هم دارد يعني چه كلمه‌اي كه يك معناي به اصطلاح مستقلي به اصطلاح جامعي هست يا اين كلمه معناي مستقل دارد يا ندارد اگر معناي مستقل نداشت مي‌شود حرف اگر داشت يا دلالت بر زمان مي‌كند يا نه اگر دلالت بر زمان كرد مي‌شود فعل اگر نه مي‌شود اسم پس تقسيم كلمه به اسم و فعل و حرف يك تقسيم بر اساس حصر عقلي است كه كلمه يا داراي معناي مستقل هست يا مستقل نيست اگر داراي معناي مستقل نبود مي‌شود حرف و اگر داراي معناي مستقل بود يا با زمان همراه است يا نه اگر با زمان همراه بود مي‌شود فعل اگر نه مي‌شود اسم خب حالا همين اسم اسم يا ظاهر است يا ضمير اسم ظاهر يا در غالب اسم فاعل است اسم مفعول است و اسم فاعل كه مختلف است فعل يا ثلاثي مجرد است يا ثلاثي مزيد يا ... ثلاثي يا رباعي رباعي كه شد يا ثلاثي كه شد يا مجرد است يا مزيد رباعي هم كه شد يا مجرد است يا مزيد همين طور ثلاثي مجرد چند باب دارد ثلاثي مزيد چند تا باب دارد همه اينها زير مجموعه‌اند يا در باب فعل هم همين طور در باب حرف هم همين طور حرف مثلاً حروف جاره حروف ناصبه حروف مشبهة بالفعل اين همه حروفي كه در علم نحو دارد نقش‌آفريني مي‌كند جازم هست جار هست ناصب هست رافع هست همه كار را انجام مي‌دهد همه و همه زير مجموعه حرف كلمه‌اند اين علم يك علم اعتباري است ديگر كلمه ... اعتباري است ديگر موضوعش هم كلمه است ديگر موضوعات مسائل شما اگر ... از اسم فاعل بحث مي‌كنيد از علم نحو بحث مي‌كنيم چرا؟ چون اسم فاعل از اسم ظاهري است كه اين اسم ظاهر در اصل اسم است و اسم هم از اقسام كلمه است اين قضيه ... پس چه علم حقيقي چه علم اعتباري موضوعات مسائلش بايد از مصاديق يا افراد موضوع خود علم باشند اين مسئله گفته شد براي چه براي اينكه ان‌شاء‌الله در جلسه فردا ما مي‌خواهيم راجع به موضوع علم اصول بحث بكنيم اين مرحوم آخوند هم كه اعتقاد به همين معنا دارند كه موضوع علم اصول آن معناي جامعي است آن معناي كلي است كه منطبق است بر موضوعات مسائلش بر موضوعات مسائل مندرج تحت آن موضوع كلي علم اصول هستند بنابراين لازم اين است كه بر اساس اين ذهنيت كه عرض كرديم آن بخش سوم از فرمايش ايشان هست كه موضوعات مسائل علم از افراد و مصاديق كلي اصل موضوع علم هستند درمي‌آيد فتحصل كه اين سه تا امر را آقايان ما جدي بگيريم يعني حالا اگر كتابي ان‌شاء‌الله مي‌نويسيد مقاله مي‌نويسد رساله مي‌نويسيد يا نه كتاب را مي‌خواهيم بخوانيم اگر يك كتابي مي‌خواهيم بخوانيم كه واقعاً نسبت به مسائل اين ‌طور زنجيره وار نيست و عوارضي كه در آن علم بحث مي‌شود عوارض ذاتي نيست پراكنده است آن را نخوانيم اصلاً علم نيست حالا در حد يك مطالعه غير علمي براي اطلاعات عمومي يك بحث ديگر است اينكه شما مي‌بينيد مثلاً حكيمي مثل بوعلي سينا كه حرف مي‌زند حتي مي‌گويند كه عمده شفا را املا كرده براي اينكه اين ‌طور فكرش را عادت داده اين كتاب به اين عظمت را مي‌گويند عمده‌اش را املا كرده گفته و نوشتند چقدر اين ذهن نسبت به اين‌گونه از مسائل عادت كرده كه وقتي مي‌خواهد حرف بزند علميت‌اش را در همين قواعدي كه عرض كرديم كاملاً تأمين كرده يعني ذهن كاملاً موفق است كه از مسئله‌اي كه صحبت مي‌كند اين مسئله موضوعش از مصاديق آن علم باشد يا از افراد باشد و از عوارض ذاتي بحث مي‌كند و آن موضوعيت در حقيقت به جاي خودش محفوظ باشد اينها را بايد ان‌شاء‌الله رعايت بكنيم و اين مباحث مخصوصاً اين بحث امر اول ارتباط به اصطلاح به اصل علم اصول هم ندارد هم ارتباط هم به علم اصول دارد و هم ساير مباحث.

«و الحمد لله رب العالمين»

دانلود فایل صوتی