خارج اصول- جلسه15

01 12 2014 4644582 شناسه:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلّ الله علي محمد و آله الطاهرين عرض شد كه اين سه مطلبي را كه مرحوم آخوند صاحب كفايه در ابتداي كتاب شريف كفايه بيان فرمودند هر سه مطلب شريف است و براي شكل گيري علم و قوام علم اين هر سه نقش اركان را بازي مي‌كند كه اگر يكي از اين سه ركن نباشد شالوده علم فرو مي‌ريزد و ديگر قابل ارائه علمي نخواهد بود علم را ما بايد بدانيم كه چه شاخصهايي دارد كه يك علم را علم بدانيم اين سه ركن اساسي كه عرض شد يكي اينكه هر علمي يك موضوعي دارد و دو اينكه در آن علم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي‌شود و سه اينكه موضوعات مسائل آن علم به عنوان افراد يا مصاديق موضوع اصل علم هستند اگر اين سه كنار هم قرار بگيرند علم مستقر مي‌شود علم يعني يك هويت جمعي كه مجموعه آن مسائل يك حقيقت را آنگونه كه هست واكاوي مي‌كند احكام ثبوتي‌اش را سلبي‌اش را اقسامش را احكام اقسامش را بيان مي‌كند همان طور كه در دو مثال قبلي يعني يك مثال به عنوان علم حقيقي و ديگري هم مثال به عنوان علم اعتباري ذكر كردند بعد از اين مرحله به دو مسئله بايستي توجه بكنيم يكي مسئله اين است كه خب آيا مي‌توان تمايز علوم را به همين مسائلي كه گفت يعني گفته شد وابسته دانست يا بالأخره تمايز علوم را در چه امري بايد ببينيم و چه امري شاخص امتياز بين يك علم با علم ديگر است و دو اينكه موضوع علم اصول بر اساس اين تعريف چه خواهد بود اگر خدا بخواهد به اين دو مسئله بپردازيم مسئله اول كه خب خود مرحوم آخوند دارند به آن اشاره مي‌كنند اين است كه بالأخره تمايز اين علوم را ما از راه موضوعات نمي‌توانيم بدانيم با توجه به نوع نگاهي كه مرحوم آخوند داشتند و با بياني كه نسبت به اين سه امر داشتند ما نمي‌توانيم واقعاً اين فرمايش مرحوم آخوند را بپذيريم حالا استدلال ايشان را هم عرض خواهيم كرد ولي واقعاً اين فرمايش فرمايش قابل قبولي نيست براي ما كه ما تمايز علم را به موضوعات ندانيم خصوصاً بر اساس مبنايي كه خود مرحوم آخوند پايه‌ريزي كردند خب اگر كسي قائل نباشد كه يك علم موضوعي مي‌خواهد لزوماً و اگر كسي قائل نباشد كه در آن علم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي‌شود از چنين كسي متوقع هست كه بيايد بگويد تمايز علم به موضوعات نيست مثل امام(رضوان الله عليه) يا ديگران خب ايشان از جمله كساني هستند كه علم موضوع نمي‌خواهد و در هر علمي هم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث نمي‌شود خب كسي كه چنين نظري دارد كه علم موضوع نمي‌خواهد و در آن علم هم از عوارض ذاتي موضوع بحث نمي‌شود آن مي‌تواند بگويد كه تمايز علوم مثلاً به اغراض است يا به سنخه مسائل است و امثال ذلك اما كسي كه واقعاً دارد اين ‌طور حرف مي‌زند اين ‌طور نظر مي‌دهد كه چه كه اولاً هر علمي يك موضوعي دارد حتي علم اعتباري هم يك موضوعي دارد ولو جامع انتزاعي يك موضوع واحدي دارد و در آن موضوع هم از و در آن علم هم از عوارض ذاتي آن موضوع بحث مي‌شود و لا غير يعني از عوارض غريب‌اش بحث نمي‌شود لزوماً مسائلي كه در آن علم وجود دارد محمولات از عوارض ذاتي موضوع مسئله خودشان يا در مجموع موضوع اصل علم هستند خب ببينيد تنگاتنگ بودن اين مطالب كنار هم چقدر مي‌تواند و از اين باز قوي‌تر و مهم‌تر اين است كه موضوعات مسائل آن علم از افراد موضوع علم يا مصاديق آن علم هستند خب كسي اين سه تا ادعا را داشته باشد و نظر داشته باشد بعد بيايد بگويد كه تمايز علوم به موضوعات نيست اصلاً قابل قبول نيست حتي استدلال ايشان را هم ما الآن عرض مي‌كنيم و مي‌گوييم اين استدلال هم استدلال تامي واقعاً نمي‌تواند باشد خب شما دقت بفرماييد اين علم با اين شالوده مشخص با يك نظام واحد يك زنجيره شده يك موضوع كلي دارد مسائلش هم در حقيقت موضوعاتش از مصاديق و افراد آن علم هستند احكام و عوارض هم در حد عرض ذاتي است خب اين علم در حقيقت يك پارچه است ديگر منسجم است ديگر و تمام اين انسجامش را هم مرهون موضوعش است چون موضوع دارد و چون در آن علم هم از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود و چون موضوعات مسائلش از افراد و مصاديق اصل موضوع علم هستند پس بنابراين شاخص‌ترين ويژگيها خود موضوع است خود موضوع را هم تعيين مي‌كند بنابراين اين سخني كه بگوييم در چنين وضعي حالا عرض مي‌كنم اگر ديگري يك چنين نظري نداشت يعني هيچ كدام از اينها را قبول نداشت مي‌گفت كه علم موضوع واحد نمي‌خواهد چه حقيقي چه اعتباري در آن علم از عوارض ذاتي بحث نمي‌شود ذاتي موضوع بحث نمي‌شود موضوعات مسائل هم از افراد و مصاديق موضوع علم نيستند خب كسي چنين فرمايشي داشته باشد مي‌تواند بگويد كه وحدت علم يا تمايز موضوعات به سنخه مطالب است يا بگويد كه به اغراضي است كه در حقيقت در اين علم وجود دارد اين فرمايش مي‌تواند درست باشد قابل قبول است تا يك حدي ولي كسي كه چنين مبنايي را دارد بيايد بگويد كه آقا موضوعات مختلف است يعني چه اصلاً ببينيد فرمايشي كه ايشان دارند اين است كه ما نمي‌توانيم تمايز علوم را به تمايز موضوعات بدانيم چرا؟ براي اينكه مسائل آن علم موضوعات مختلفي دارند ديگر مثلاً فرض كنيد كه در آن مثالي كه زديم خب اصل موضوع فلسفه الموجود است ولي ما راجع به عقل بحث مي‌كنيم راجع به نفس بحث مي‌كنيم راجع به خب اينها موضوعات مختلف‌اند خب بزرگوار اينها كه موضوعات مختلف‌اند اين موضوعات مختلف از مصاديق موضوع اصلي ما هست از او كه بيگانه نيست مثلاً فرض وقتي كه ما راجع به حرف سخن مي‌گوييم راجع به من جاره مي‌خواهيم حرف بزنيم يا عن ناصره مي‌خواهيم حرف بزنيم لن ناصره مي‌خواهيم حرف بزنيم اين من جاره آيا از مصاديق كلمه هست يا نيست كلمه اسم است و فعل است و حرف اسم يك ويژگيهايي دارد فعل همين طور و حرف هم همين طور از جمله حروف من جاره است ما حروف جاره داريم حروف ناصبه داريم حروف فلان اين حروف جاره هست يعني چه مي‌فرماييد كه موضوع مسئله چون موضوعات مسائل چون مختلف هست نمي‌شود وحدت ايجاد كرد نمي‌شود تمايز موضوعات تمايز علوم را به موضوعات دانست ما يك موضوع كلي داريم الآن ما مي‌گوييم آقا انسان يك طبيعت واحده است افراد بيشماري دارد هفت ميليارد الآن بشر از افراد اين طبيعت انسان‌اند خب چون اين انسانها مختلف‌اند پس تمايز علوم نمي‌شود به موضوعات باشد يعني چه اصلاً اين موضوعات به عنوان افراد يك موضوع كلي‌اند ما يك واحد داريم به نام الانسان اين الانسان موضوع كلي ماست و اينها زيد و بكر و عمرو و خالد و اينها اين افراد اين موضوع‌اند اين افراد نقشي در به اصطلاح اصل موضوع علم كه ندارند كه اين باعث كثرت بشود استدلالشان اين است چرا نمي‌توان تمايز علوم را به تمايز موضوعات دانست براي اينكه در هر علمي به موضوعات مختلفي پرداخته مي‌شود مثلاً ما در علم كلام در علم نحو به حروف به اسماء به افعال مي‌پردازيم اين استدلال درست است منطبق بر فرمايش ايشان؟ هرگز درست نيست چرا؟ چون اينها افراد يا مصاديق يك حقيقت واحد آن هم الكلمه هستند ديگر بايد بگوييم كه چون موضوعات مختلف هست و چون موضوعات مختلف هست نمي‌شود تمايز علوم را به آنها وابسته كرد اين سخن سخن تامي نيست.

پرسش: ...

پاسخ: يك موضوع دارد

پرسش: ...

پاسخ: ولي نه آخر يك علم موضوع دارد ولي آيا تمايز هم به همين موضوع است يا تمايز به چيزهاي ديگر هست از اينكه هر علمي يك موضوعي دارد بحثي در آن نيست الآن بحث اين است

پرسش: ...

پاسخ: آن مسائل مختلف است مسائل مختلف است ولي مسائل مختلف موضوعي دارند كه آن موضوع از افراد يا مصاديق موضوع اصلي ماست اينكه شما مي‌فرماييد كه چون موضوعات مسائل مختلف هستند نمي‌شود تمايز علوم را به آنها وابسته كرد اين فرمايش فرمايش تامي نيست يا ملتفت نبودند به اين قصه يا اين سخن را در يك باور فلسفي نگفتند چون باور فلسفي كاملاً اينها را به همراه دارد كه موضوعات مسائل در حقيقت ريشه در اصل موضوع علم دارد اگر شما راجع به زيد به عنوان انسان سخن مي‌گوييد راجع به عمرو سخن مي‌گوييد بكر سخن مي‌گوييد همه اينها انسان‌اند كه ما هويشان را انسان تأمين مي‌كند من هويشان را عوارض تأمين مي‌كند ما به خاطر اختلاف من هوها كه نمي‌توانيم از اصل ما هو دست بكشيم كه اينها انساني‌اند كه مثلاً در تاريخ فلان در جغرافياي فلان در زمان فلان در مكان فلان در فرهنگ فلان رشد كردند بنابراين اين موضوعات مسائل نمي‌تواند به لحاظي كه پراكنده است در عين حال كه مختلف و متشتت است از اصل موضوع علم جدا باشد چرا كه خود شما فرموديد كه موضوعات مسائل علوم در حد افراد و مصاديق اصل علم هستند خب اما سه چهار قول در مسئله هست كه آيا تمايز علوم به چيست قول تحقيق بر اين است كه البته حالا ديگران هم نظرات خاص خودشان را دارند بايد در مقام تحقيق هم بررسي كرد كه تمايز علوم به تمايز موضوعات است كه همه آنچه را كه در حقيقت در يك علم توليد مي‌شود از جايگاه و خاستگاه خود موضوع است چرا چون شما در آن علم از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌كنيد هر حكمي داريد هر تقسيمي داريد هر عارضي كه مي‌خواهد برايش بروز بكند از خاستگاه موضوع است ديگر شما آمديد گفتيد حتي عرض ذاتي است عرض غريب هم نه عرض ذاتي يعني چه يعني آنكه ملصق و ملحق است ذاتاً به خود موضوع موضوع بحث ماست از ذات مي‌جوشد نسبت بين موضوع و عرض ذاتي مثل نسبت علت و معلول است مثل حرارت و نار است مثل زوجيت و اربعه است خب در چنين فضايي تعيين كننده همه چيز موضوع است شما موضوعات مسائل را كه از افراد موجود است احكام و محمولات را هم كه از عوارض ذاتي موضوع دارد صحبت از موضوع شد چرا فاصله مي‌گيريد در حقيقت تمايز علوم به تمايز موضوعات است بله آن كساني كه عرض كرديم موضوع را براي علم قائل نيستند يا قائل نيستند كه در هر علمي از عوارض ذاتي موضوع سخن گفته مي‌شود آنها مي‌توانند چنين ادعايي داشته باشند كه اغراض تأمين كننده هست مرحوم آخوند اينجا خلافاً بر مبناي خودشان مي‌فرمايند كه در حقيقت اغراض تأمين كننده امتيازاتي است كه بين علوم وجود دارد يعني تمايز علوم به تمايز اغراض و اهدافي است كه در آن علم وجود دارد اهداف ممكن است كه مختلف باشد غرائز ممكن است كه مختلف باشد هيچ اشكال هم ندارد حتي اگر واحد هم باشد ولي اين اغراض واحد را ما از پيگيري و پي‌جويي نسبت به خود موضوع داريم پيدا مي‌كنيم چون اين موضوع اين شأن را واقعاً دارد و اين حكم را دارد داريم دنبال مي‌كنيم مسئله را بنابراين به نظر مي‌رسد كه اين فرمايش مرحوم آخوند كم لطفي است به معناي اينكه ما بياييم بگوييم كه تمايز علوم به تمايز اغراض هست چون اغراض هر علمي از يكديگر جدا هستند اينها تمايز دارند عده‌اي مثل امام(رضوان الله عليه) فرمودند نه تمايز علوم نه به موضوعات است كه اصلاً ايشان موضوع را قبول ندارد هيچ و نه به اغراض است بلكه به سنخه مسائلي كه در آن علم هست و ارتباط و انسجامي كه در آن علم وجود دارد خب اينجا جاي سؤال هست از امام(رضوان الله عليه) از كساني كه چنين قولي را قائل هستند اصلاً شما يعني چه اين سنخه را از كجا درآورديد اين سنخه يعني چه اگر ما موضوعات مختلف داريم عرض ذاتي هم نداريم اما راجع به عرض ذاتي موضوع هم بحث نمي‌كنيم و موضوعات مسائل هم با موضوعات علم گره نخورده و از مصاديق و افرادش نيست يعني چه كه ما اصلاً اصلاً سنخه يعني چه از كجا پيدا مي‌شود اين سنخه شما بايد يك عاملي داشته باشيد كه اينها را به هم پيوند بدهد ديگر موضوعات كه مختلف شدند عرض ذاتي هم كه در كار نيست هيچ چيزي وجود ندارد كه ما بياييم بگوييم كه اين مطالب با هم سانخ هم‌اند سنخه واحد دارند اينكه اتفاقاً مي‌گوييم سنخه واحد دارند اگر به اين معتقديد پس حتماً بايد قائل باشيد به اينكه يك عرض ذاتي دارد از حرف ارتباط پيدا مي‌كند چون احكام به اقتضاي ذات‌اند و از ذات مي‌جوشند يك، و چون موضوعات مسائل افراد يا مصاديق موضوع علم هستند شما مسائل را مسانخه با هم مي‌بينيد مي‌فرمايد كه آقا علم نحو با علم صرف چه فرقي مي‌كند مي‌گوييم آقا چون سنخه مسائلي كه در علم نحو وجود دارد با سنخه مسائلي كه در علم صرف وجود دارد با هم متفاوت است ما از راه اين مسانختي كه هر علم موضوعات مسائلش دارند از آنجا مي‌گوييم آخر اين مسانخت را شما از كجا مي‌آوريد جز اين است كه اين سنخيت را بايد از خاستگاه خود موضوع جستجو كنيد و به عنوان عوارض ذاتي او بدانيم چه چيزي واقعاً باعث مي‌شود كه اين همه مطالبي كه در علم نحو وجود دارد و اين همه مطالب و مسائلي كه در علم صرف وجود دارد هيچ كدام با همديگر قاطي نشوند و خلط پيدا نكنند هيچ مسئله‌اي از مسائل علم نحو به علم صرف نمي‌رود و بالعكس چرا اگر بنا نباشد كه موضوع محور باشد و عرض ذاتي در آن موضوع نقش‌آفريني بكند به چه دليلي مسائل اين علم در آن علم نرود حتي شما الآن معتقديد كه يك موضوعي با دو تا حيثيت در دو تا علم بحث بشود مثلاً خود همين كلمه از حيث اعراب و بنا در علم نحو بحث مي‌شود و از حيث صحيح بودن يا معتل بودن امثال ذلك در علم صرف بحث مي‌شود همين كلمه است ديگر يك كلمه صحيح داريم سالم داريم اجوف داريم معتل داريم خب اينها هم كلمه است آن كلمه هم در عرض كنم كه علم نحو كه بحث مي‌شود كه فاعل بايد مرفوع باشد مفعول بايد منصوب باشد حال بايد منصوب باشد تميز باشد اين ‌طور باشد جار و مجرور اين ‌طور با اينكه يك كلمه هستند به‌لحاظ ... كه پيدا مي‌كنند حيثيتهايي كه پيدا مي‌كنند علمهاي جداگانه‌اي پيدا مي‌كنند همين كلمه در علم صرف هم موضوع است من حيثي همين كلمه در علم نحو هم موضوع است من حيثي تا آخر مسائل علم نحو و صرف هم به آن حيثيت نقش‌آفريني مي‌كند از آن حيثي كه معرب است و بنا هست ما راجع به من و لن و امثال ذلك بحث مي‌كنيم از آن حيثي كه آخرش معرب است يا مبني است ما داريم بحث مي‌كنيم در اسم فاعل و اسم مفعول و امثال ذلك بنابراين فرمايش امثال امام(رضوان الله عليه) رضوان خدا بر همه اين بزرگان باشد خب كه مي‌فرمايند ما آنچه كه باعث تمايز علوم مي‌شود سنخه مسائل است ما سؤال مي‌كنيم سنخه از كجا درمي‌آيد شما اين سنخه را از كجا درمي‌آوريد كه مي‌گوييد كه سنخه مسائل جز اين است كه موضوعات را اين‌گونه پيوند يافته و زنجيره‌اي با موضوع اصل علم مي‌دانيد جز آن است كه عوارض ذاتي آن موضوع محكم است و تنها او بايد در آن علم نقش‌آفريني بكند غير از اين نيست كه بنابراين اين فرمايش هم نمي‌تواند فرمايش تام باشد كه شما مي‌فرماييد سنخه مسائل ما مي‌گوييم اين سنخه از كجا درمي‌آيد اين انسجام اين وحدتي كه در حقيقت شما مي‌بينيد يكپارچگي كه در علم مي‌بينيد و مي‌گوييد كه بله علم فقه با علم اصول هرگز مطالبشان به هم نمي‌روند علم كلام با علم حديث علم تفسير هر كدام علم خودشان هستند سنخه مسائلي كه در آنها وجود دارد باعث مي‌شود كه از همديگر ممتاز باشند اين هم جاي ان قلت جدي دارد كه اتفاقاً وقتي به جواب مي‌رسيم تقويت مي‌كند كه مبنا و معيار بايستي كه موضوع باشد برخي از بزرگان و اعلام مثل مرحوم آقاي نائيني و ديگران هم مي‌گويند كه موضوع است اما موضوع موضوع متحيث به يك حيثيت خاص همين كه الآن در باب صرف و نحو عرض كرديم مي‌گويند كه تمايز علوم به تمايز موضوعاتي است كه آن موضوعات متحيث به يك حيثيت خاصي هستند اين فرمايش فرمايش درستي هم هست و اين هيچ فرقي با آن كساني كه مي‌گويند به اصطلاح تمايز علوم به تمايز موضوعات هم هست نمي‌خورد در حقيقت شفاف سازي آن موضوع هست هيچ فرقي نمي‌كند اين فرمايش هم مثل مرحوم آقاي نائيني و امثال ذلك هيچ اختلافي با كساني كه قائلند تمايز علوم به تمايز موضوعات است ندارد بلكه آنكه مي‌گويد تمايز علوم به تمايز موضوع است يعني به غرض نيست به سنخه نيست و امثال ذلك حالا اين موضوع متحيث مي‌شود به يك حيثيت خاصي مثلاً به اعراب و بنا مي‌رود در حوزه علم نحو مي‌شود يا متحيث مي‌شود به حيثيت سالم بودن و صحيح بودن و اجوف بودن و معتل بودن مي‌رود در علم صرف اشكال ندارد كه موضوع متحيث به حيثيت خاص باعث تمايز علم صرف از علم نحو و علم نحو از علم كلام و امثال ذلك هست بنابراين فرمايش مرحوم آقاي نائيني و امثال ذلك فرمايش تازه‌اي نيست قول جديدي نيست كساني كه قائل‌اند به اينكه تمايز علوم به موضوعات هست ايشان همين فرمايش را شفاف‌تر كردند الآن كلمه و به اصطلاح به عنوان موضوع علم صرف هم هست موضوع علم نحو هم هست ايشان مي‌گويند كلمه با تحيث به حيثيت اعراب و بنا موضوع علم نحو است آن كلمه به تحيث و حيثيت صحيح بودن يا معتل بودن يا امثال ذلك موضوع علم صرف هست خب هيچ با هم منافات ندارند كه شفاف سازي در اصل آن قول هست بنابراين اين فرمايش مرحوم آخوند هم كه يك پاراگراف هست شما قطعاً اين را ملاحظه خواهيد فرمود به حواشي و تحقيقات را ملاحظه خواهيد فرمود اين هم قابل تأمل هست كه ما بحث تمايز موضوعات را اين ‌طور بدانيم و لذا سرمايه‌گذاري كردن در موضوع خيلي مهم است اين حرفهايي كه داريم مي‌زنيم بايد براي ما به قول آقايان به حمل شايع تثبيت بشود كه ما ان‌شاء‌الله يك علمي را داريم فرامي‌گيريم يا مسئله‌اي را داريم مي‌نويسيم موضوعي را رساله‌اي را و مي‌خواهيم راجع به يك موضوعي تحقيق كنيم راجع به موضوع خيلي فكر كنيم و تمام توجه را و تمام تمركز را به موضوع بسپاريم و احكام او را بخواهيم پيدا بكنيم و مسائلي كه از او زاده مي‌شود را در حقيقت در بحث خودمان داشته باشيم خب حالا مي‌رويم به آن بخش نهايي اين بخش و آن اين است كه موضوع علم اصول چيست پس اين كم لطفي را از مرحوم آخوند ما اينجا داشتيم در عين حال كه فرمايش حق و مطلب صدقي را از ايشان شنيديم و داريم كه هر علمي داراي موضوعي هست و در آن علم از عوارض ذاتي موضوع بحث مي‌شود و موضوعات مسائل هم از موضوعات از افراد و مصاديق موضوع خود علم هستند كه اينها موارد حقي است ارزشمند است اين ارزش هم ارزش انگيزه‌اي نيست ارزش دانشي است يعني يك دانش به وسيله اين اركان در حقيقت شكل پيدا مي‌كند و قوام پيدا مي‌كند اما موضوع علم اصول باز هم حتماً ملاحظه فرموديد مرحوم آخوند به دو موضوع اساسي كه در باب علم اصول به آن پرداخته شده مي‌پردازند و نسبت به هر دوي اين موضوعات نقدي دارند ايراد دارند دو تا تعريف و دو تا موضوع براي علم اصول از بزرگان علم اصول رسيده است يك اين است كه موضوع علم اصول ادله اربعه بما هي ادله است يعني دليل يعني كتاب و سنت و عقل و اجماع از آن جهت كه دليل هستند اين يك بيان كه برخي از محققين مثل مرحوم قمي در قوانين و امثال ذلك اين نظر را دارند كه موضوع علم اصول عبارت است از ادله بما هي ادله ادله اربعه آنهايي كه دليل‌اند براي دانش فقه آنهايي كه در مسير استنباط احكام قرار مي‌گيرند اما بالأخره اينها آمدند چون بايستي كه يك بيان خلاصه و عصاره‌اي داشت كوتاه كردند كه «الادلة الاربعه بما هي ادله» اين موضوع علم اصول هست مرحوم آخوند و ديگران خب نقد كردند و اشكالاتي را بر اين موضوع وارد كردند ديگران آمدند اصلاح كردند به تعبيري بازسازي كردند و گفتند كه نه «الادلة بما هي ادله» موضوع علم اصول نيست بلكه «الادله بما هي هي» نه با قيد دليل بودن چون اگر با قيد دليل بودن بخواهد موضوع مسئله علم باشد يعني ما دليلت‌اش را پذيرفتيم در حاليكه در آن علم مي‌خواهيم از دليليت‌اش بحث بكنيم از حجيت‌اش مي‌خواهيم بحث بكنيم اگر «الادلة الاربعه بما هي ادله» بخواهد موضوع علم اصول باشد يعني ما در حقيقت اين چهار تا را پذيرفتيم و از آن جهت هم كه دليل هستند ما داريم بحث مي‌كنيم در حاليكه بحث از آنها مي‌شود بحث از نقاط كان تامه اينها نه نقاط كان ناقصه كه از عوارض ذاتي بحث مي‌كند ما بايد بحث كنيم كه آيا كتاب حجت است يا نه كتاب دليل هست يا نه سنت دليل هست يا نه اجماع دليل هست يا نه عقل دليل هست يا نه اگر شما بياييد محرز بدانيد يكي از ادلة الاربعه بما هي ادله يعني از قبل پذيرفتيد.

پرسش: ...

پاسخ: بله اگر الادله بگويند بما هي ادله يعني «الادلة التي تكون في طريق الاستنباط الفقه» مثلاً خب شايد اربعه نگوييم ولي چون اينها بررسي كردند تحقيق كردند بيش از اين چهار تا به عنوان منبع نيست چون گفتند كه منابع اينها هست ما راجع به حجيت اين منابع داريم بحث مي‌كنيم با اين ايراد و امثال ذلك آمدند گفتند كه «الادلة بما هي ادله» نمي‌تواند موضوع علم اصول باشد و تغيير دادند به «الادلة بما هي هي» يعني ما ادله را ذاتاً داريم بررسي مي‌كنيم نه از آن جهت كه دليل هستند ما كتاب را سنت را عقل را و اجماع را داريم بررسي مي‌كنيم ببينيم كه آيا ذاتاً اينها مي‌توانند دليل باشند ذاتاً يعني ذاتي كه شارع برايشان وضع مي‌كند يعني حجيتي كه از ناحيه شارع مقدس براي اينها مي‌آيد آيا ما مي‌توانيم با چنين رويكردي كه شارع مقدس براي آنها حجيت قائل هست اينها را به عنوان ادله به اصطلاح استنباط احكام از آنها استفاده بكنيم خب اينجا هم جاي بحث هست كه حالا بخشي از مباحث را آقايان ملاحظه خواهيد فرمود آنجا كه ما بايد اشاره كنيم اشاره مي‌كنيم اما خود مرحوم آخوند به صورت مشخص عنواني به عنوان موضوع علم اصول مطرح نفرمودند بعد اتفاقاً يك مطلبي گفتند كه اين مطلب نبايد رهزن باشد بلكه بايد راهنما باشد ولي دارد رهزني مي‌كند و آن چيست آن اين است كه خب ما در اين را بنده دارم اضافه مي‌كنم ما در علوم حقيقي يك موضوع مشخصي داريم مثلاً راجع به فرض كنيد كه كم متصل بحث مي‌كنيم مثلاً موضوع علم هندسه چيست اين كم متصل هست موضوع علم حساب چيست اين كم منفصل است موضوع علم اخلاق چيست نفس انسان است موضوع علم طب چيست بدن انسان است و همين طور اينها موضوعات مشخص روشني هست در علوم حقيقي است اما در علوم اعتباري ما چون وحدت حقيقي نداريم يك وحدت اعتباري هست بايد يك عنوان جامعي داشته باشيم مرحوم آخوند مي‌فرمايند كه حالا اين عنوان جامع را پيدا كرديم كرديم نكرديم نكرديم چندان ضرورتي ندارد كه ما يك عنواني بياوريم و بر اساس آن عنوان بخواهيم موضوع را معرفي بكنيم نه مي‌شود گفت كلي به صورت كلي تعبيرشان اين است كه حتي اگر ما عنوان هم براي انكار نداشته باشيم باز هم راه‌گشاست كه موضوع هر علمي بايد يك عنواني داشته باشد نه اگر عنوان داشت داشت چون عنوان بگويند بايد ديگر تا پايان همراهش باشند و جامع افراد بودن و مانع اغيار بودن را هم بتوانند تأمين بكنند ولي مي‌گويند كه تأمين كردن اين كار آساني نيست كار سختي است آن دو تا موضوعي را كه از محققين ارائه شده بود را ايشان مورد نقد و نقاش قرار دادند مخدوش دانستند گرچه تا يك تأملي پيش رفتند يعني قابل قبول مي‌تواند باشد كه ملاحظه مي‌فرماييد اما خودشان هم عنواني را به عنوان موضوع مطرح نكردند و اين مطلب را گفتند كه اين مطلب در عين حال كه مطلب حقي است مي‌تواند رهزن باشد مطلب حقي است اين است كه ما كه مثل اينكه مي‌گويند منطقه بحثي از الفاظ نيست درست است منطقه يك بحثي از الفاظ نيست اما معنايش اين نيست كه به اصطلاح همين طور پراكنده هر چيز را بخواهد صحبت بكند كه ما يك عنوان جامعي داشته باشيم كه بتوانيم اسم روي آن بگذاريم مثل علوم حقيقي نداريم ما راجع به يك اموري بحث مي‌كنيم ايشان اين ‌طور مي‌فرمايند ما راجع به آن دسته از اموري بحث مي‌كنيم كه آن امور در طريق استنباط احكام بتواند قرار بگيرد يك امر كلي است اسم داشت داشت نداشت نداشت ما در گرو و رهن اسم نيستيم عنوان نيستيم ما در گرو واقعيت هستيم و آن واقعيت اين است كه در آن علم از آن امر جامع بحث مي‌كند خب اين در حقيقت عرض مي‌كنم يك واقعيتي هم هست اما بايد تلاش كرد بايد كوشش كرد كه آن عنوان جامع را پيدا كرد كه بالأخره علم سر و سامان داشته باشد بگويند آقا موضوع علم اصول چيست آقا هر چيزي كه در طريق استنباط احكام بخواهد قرار بگيرد موضوع علم اصول است خب بارك الله اين بد نيست ولي شرافت علم را در حقيقت با تشخيص موضوع بايستي ما تأمين بكنيم بالأخره روي هوا گذاشتن خيلي چيز نيست اما ما مي‌توانيم بر اساس تعريفي كه خود مرحوم آخوند(رضوان الله عليه) ارائه كرده از تعريف ايشان يك موضوعي را استخراج كنيم حالا اين را عرض مي‌كنم ان‌شاء‌الله توضيح‌اش در جلسه بعد اگر خدا بخواهد ايشان تعريفي كه از علم اصول ارائه فرمودند چه بود فرمودند اولي اين است كه ما اين علم را همان طور كه آن جلسه نوشتيم پاي تابلو اين ‌طور تعريف بكنيم كه آن قواعدي كه در طريق استنباط احكام قرار مي‌گيرند يا آن سلسله از قواعدي كه در مقام عمل مكلف به آنها منتهي مي‌شود اين تعبير ايشان اين بوده است «و ان كان الاولي تعريفه بأنه صناعة كه يعرف بها القواعد التي يمكن عن تقع في طريق استنباط الاحكام او التي ينتهي اليها في مقام العمل» خب اين تعريف مرحوم آخوند است از علم اصول ما مي‌توانيم مبتني بر اين تعريف يك موضوعي را استخراج كنيم و بگوييم بر اساس اين تعريف مي‌توان موضوع علم اصول را اين ‌طور تعريف كرد آن سلسله قواعدي كه در طريق استنباط احكام شرعي و يا در طريق تعيين وظيفه عملي هست موضوع علم اصول خواهد بود اين تعريف كه اين موضوع كه از تعريفي كه مرحوم آخوند ارائه فرمودند داريم استخراج مي‌كنيم اهدافي كه ايشان مد نظرش بوده است را دارد تأمين مي‌كند و آن ايراداتي كه بر آن دو تعريف اولي و دومي ذكر شده بود را مي‌تواند در حقيقت نداشته باشد حالا توضيح اين مطلب و شرحش ان‌شاء‌الله مي‌خواهد در جلسه بعد باشد.

«و الحمد لله رب العالمين»

پرسش: ...

پاسخ: خب مسائل متشتته داريم

پرسش: ...

پاسخ: ولي با دو حيثيت

پرسش: ...

پاسخ: بله اختلاف اغراض را در حقيقت ملاك مي‌دانند اما سخن اين است كه خود اختلاف اغراض از كجا نشأت مي‌گيرد اگر ما به اصطلاح آن عوارض ذاتي را دنبال آن موضوع پيدا نكنيم مي‌توانيم چنين غرضي را در آن مترتب كنيم يك غرضي داريم كه آقا ما دنبال اين هستيم كه خوب حرف بزنيم در علم نحو مي‌خواهيم خوب حرف بزنيم يا در منطق مي‌خواهيم كه خطاي در فكر نداشته باشيم مي‌توانيم يك سلسله احكامي را همين طور روي موضوعش ببريم يا از درون او بايد بجوشد خود اين غرض هم متفرع از اين احكامي است كه از اينجا گرفته است خب ما غرض واحد مي‌خواهيم داشته باشيم اما غرض واحد اگر خود موضوع اقتضاي اين غرض واحد نداشته باشد غرضهايمان پراكنده خواهد شد آنچه كه عرض كرديم در اين رابطه كه مرحوم آخوند در حقيقت با پذيرش آن مبنا به آن توجه مي‌كنند همين است كه اگر ما قائل نباشيم به اينكه موضوع در هر علمي لازم است و عوارض ذاتي در آن علم كاملاً زاده خود موضوع هستند از ذات مي‌جوشند بر ذات حمل مي‌شوند كه عرض ذاتي يعني اين و اگر قائل نبوديم كه موضوعات مسائل از افراد و مصاديق هستند مي‌توانيم بگوييم آقا اغراض البته آنجا هم باز جاي اشكال و ان قلت وجود دارد مثل همين سنخه خب مي‌گوييم آقا به چه دليل اين سنخه از كجا پيدا مي‌شود سنخه كه ما نمي‌توانيم بگوييم حق مطالب را كنار هم خودمان جفت و جور بكنيم بگوييم آقا سنخه مسائل كه اين صد تا مطلب كه با سريش و چسب به هم نمي‌چسبد كه بشود مسانخ هم كه يك جايي هست كه اينها با هم سنخيت پيدا مي‌كنند زنجيري مي‌شوند يا از جايگاه موضوع مسائل هست كه موضوع مسائل با آن موضوع علم گره مي‌خورد يا از جاي احكامش هست كه اين احكام احكام موضوعاتي هستند كه اين موضوعات باز زاده موضوع اصلي است بنابراين اينها دارد تعيين مي‌كند نه آن امر ديگر هر چيز ديگري هم كه باشد باز به موضوع برمي‌گردد

پرسش: ...

پاسخ: درست است بله عرض كنم كه ما گفتيم شفاف سازي كرده نگفتيم چون همان زماني هم كه قبل از فرمايش مرحوم نائيني وقتي مي‌گفتند آقا كلمه از چه حيثي موضوع علم نحو هست مي‌گفتند از حيث اعراب و بنا ولي اظهار نمي‌شده اين مطلب بيان نمي‌شده و الا در همان زمان هم خود كلمه در صرف موضوع بود در علم صرف در علم نحو هم موضوع بود اما خود صرفيون مي‌دانستند كه مراد از كلمه يعني به‌لحاظ صحيح و معتل بودن آن هم مي‌دانستند از راه اعراب و بنا هست و اين تحيث به يك حيثيت چيزي است كه در بيان مرحوم آقاي نائيني و امثال ذلك در جهت شفاف سازي به كار گرفت اگر فرمايش شما زماني درست بود كه آقايان صرفيون و نحويون از كلمه مطلق بدون هيچ حيثيتي اين را موضوع قرار مي‌دادند خب درست بود اصلاً نمي‌توانست علم صرف و علم نحو شكل بگيرد چون اتفاقاً تداخل علوم مي‌شد و همان محذوري كه خود مرحوم آخوند در كفايه مي‌فرمايند كه اين شدني نيست كه دو تا علم در يك علم باشد حتماً بايد دو تا علم جدا باشد اختلاف غرضين هست و ... است و امثال ذلك اينها قطعاً همين بود يعني رويكرد صرفيون اين بوده كه كلمه را از راه صحيح و اعتدالش متوجه بشوند و نحويون هم اين بوده كه از راه اعراب و بنا بررسي كنند

پرسش: ...

پاسخ: بله بايد شفاف بشود

«و الحمد لله رب العالمين»

دانلود فایل صوتی