خارج اصول- جلسه18

08 12 2014 4652286 شناسه:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلّ الله علي محمد و آله الطاهرين در امر ثاني كه مرحوم آخوند صاحب كفايه مطرح فرمودند به بحث وضع پرداختند فلسفه ورود بحث وضع را به دانش اصول اجمالاً در جلسه قبل اشاره كرديم و اهميت اين را هم به توجه داده شد كه چون در حقيقت در نزد فقيه آنچه كه مهم است اين است كه بفهمد معصوم(عليه السلام) چه بياني دارد چه قول و سخني دارد و تمام توجه‌اش هم‌اش و تلاشش معطوف به اين هست كه اين معنا را بيابد كه معصوم(سلام الله عليه) چه حقيقتي را بيان داشته لفظاً و معناً اين را خوب بيابد و لذا كاملاً دارد رصد مي‌كند كه آنچه كه از امام(عليه السلام) صادر مي‌شود چگونه بوده است تا حاق و حقيقت معنا و مقصود امام(عليه السلام) را دريابد و لذا به بحث وضع اهميت ويژه‌اي دارد مي‌دهد براي اينكه آن لفظي كه دارد براي آن معنا وضع مي‌شود اين لفظ اصلاً چه فلسفه‌اي دارد و چگونه اين لفظ براي آن معنا وضع مي‌شود برايش خيلي مهم است كه اين جهت دانسته بشود و لذا در گام نخستين به يعني در تنبيه دوم يا امر دوم به بحث وضع مي‌پردازد مباحثي كه به درآمدي يعني يا مقدمه‌اي براي اين بحث مربوط مي‌شد را اجمالاً در جلسه قبل عرض كرديم و وارد بحث حقيقت وضع شديم كه «الوضع ما هو؟» تعريفي كه مرحوم آخوند از وضع داشتند خب يك فضايي را روشن مي‌كند كه اين فضا مورد قبول برخي از اعلام و بزرگان نيست كه اول جا دارد تعريف مرحوم آخوند را ما خوب خوب تشريح كنيم و زواياي اين تعريف را هم بررسي بكنيم و بعد ببينيم كه آيا نقدي كه ديگران بر اين تعريف دارند جا دارد يا ندارد شايد اين فرمايش محقق نائيني را هم ما در ابتدا عرض بكنيم به آن بپردازيم مناسب باشد محقق نائيني مي‌فرمايند كه خب طبيعي است كه ربط بين لفظ و معنا ذاتي نيست طبعي نيست كه طبيعت مثلاً لفظ عسل براي يك چنين محصولي وضع شده باشد يا طبيعت و ذات لفظ حنظل براي چنين ميوه تلخي وضع شده باشد اينكه نيست يك قول متفردي در اين زمينه وجود دارد بسيار نادر حالا نمي‌دانيم آيا واقعاً مراد اينها اين‌گونه بوده است يا نه بايد تأمل بشود وقتي آدم بررسي مي‌كند مي‌بيند كه نه ممكن است از ظاهر حرفش يك چيزي بربيايد اما وقتي دقيق مي‌شود مي‌بيند كه نه يك چنين حرفي شايد آن بزرگوار نزده باشد اما همان طور كه در جلسه قبل اسم اين بزرگوار را آورديم به نام جناب سليمان‌بن‌عباد ايشان معتقد هست بر اساس علي ما نقل كه الفاظ ذاتاً براي معاني وضع شده‌اند و وضع لفظ براي معنا ذاتي و طبعي است و اين سخن البته مورد پذيرش بزرگان واقع نشده و به صورت تقريباً اجماعي حالا غير از اين بزرگوار همه بر اين امر متفق‌اند كه دلالت وضع دلالت لفظ بر معنا يك دلالت غير ذاتي است غير طبعي است اعتباري است همين معنا را يك مقدار بازتر كنيم و فرمايش محقق نائيني بپردازيم اينكه ما مي‌گوييم اين دلالت دلالت ذاتي نيست و طبعي نيست و اعتباري هست خب اين را ما از نقطه نظر نظام هستي شناسي كجا جايش بدهيم اين چه هست اصلاً مرحوم محقق نائيني طرح مسئله مي‌كند و اصل نوع نگاهش قشنگ است خوب است اما آيا از پس اين مسئله چگونه توانسته بربيايد اين جاي ان قلت دارد و آن اين هست كه اصلاً مي‌فرمايند كه وضع انصافاً از جهت اينكه اين فضاها وارد مي‌شود و تنه به تن مباحث علوم عقلي مي‌زند نشان از ضرورت اين‌گونه از بحثهاست حالا ببينيد كه ايشان اين بحث كاملاً اعتباري را چطور آورده در يك فضايي كه به هر حال در يك نگاه جهان‌بيني بايد قابل ارزيابي باشد و آن اين است كه ايشان مي‌فرمايند كه خب وضع الفاظ براي معاني از چه سنخي است اگر از سنخ وضع و جعل تكويني بخواهيم بگيريم اينكه قطعاً نيست الآن خداي عالم عالم را آفريده وضع كرده جعل كرده ولي اين جعل تكويني است اين ‌طور نيست كه يك چيزي را در مقابل چيز ديگري وضع و جعل كرده باشد ذاتاً و تكويناً اين حقايق جعل شدند مجعول‌اند آسمان مجعول است زمين مجعول است انسان مجعول است همه اينها به جعل تكويني و وضع تكويني موضوع هستند مجعول هستند اين كاملاً قابل شناخت و معرفت هست نوع دومي كه از وضع هست وضع اعتباري است وضع اعتباري يا جعل اعتباري چيست اين است كه مثلاً شارع مقدس مي‌گويد «الصلاة واجبة» «الخمر محرمٌ» «الصوم واجبةٌ» خب شارع مقدس جعل كرده است وضع كرده است حرمت را بر خمر وجوب را بر صلاة اين هم قابل فهم است قابل درك است و اين را ما مي‌گوييم جعل تشريعي وضع تشريعي اين هم اما واقعاً اين وضع لفظ در مقابل معنا از كدام سنخ است آيا از سنخ جعل تكويني است كه قطعاً نيست براي اينكه ايشان از جمله كساني است كه قائل است به اينكه وضع وضع ذاتي وضع لفظ بر اين معنا ذاتي نيست طبعي نيست بلكه اعتباري است خب پس بنابراين وضع الفاظ براي معاني از سنخ عرض كنم كه جعل تكويني و وضع تكويني نيست كه مثلاً لفظ عسل ذاتاً و طبعاً وضع شده است براي اين شيريني خاصي كه از زنبور عسل توليد مي‌شود اينكه كسي به آن تفقه نمي‌كند تخيل نمي‌كند تا تفقه بكند كه مثلاً يك لفظي به نام عسل هست اگر اين ‌طور باشد خب مثلاً فرض در زبانهاي ديگر در لغات ديگر اين چه خواهد بود اين لفظ عسل كه عين و سين و لام هست كه در نزد ما كه با زبان فارسي سخن مي‌گوييم وضع شده است براي يك شيريني كه از يك چنين زنبوري حاصل مي‌شود شايد اصلاً كلمه عسل يعني عين و سين و لام در يك لغت ديگر اصلاً معناي كاملاً برعكس‌اش را بدهد بنابراين اين وضع اين وضع براي اين جهت جهت تكويني نخواهد بود اعتباري است اما آيا اعتباري بودنش هم مثل در حد اعتباري است كه شارع مقدس مي‌آيد و وجوب را براي صلاة وضع مي‌كند مي‌گويد «الصلاة واجبةٌ» در اين حد هم نيست بالأخره «الصلاة واجبةٌ» را شارع مقدس جعل مي‌كند و اين اعتباري است كه به يك معصوم تكيه كرده و طبعاً با اين چه كه در ذهن و بيان افراد انساني هست سازگار است خب پس اين چيست اين از چه سنخي است ايشان مي‌فرمايد كه از سنخ به اصطلاح مرتبه‌اي است بين اين دو مرتبه يعني برزخ بين تكوين و تشريع است ايشان مي‌فرمايد كه بحث اعتباري بودن وضع الفاظ براي معاني از باب برزخ بين تكوين و تشريع است نه تكوين است و نه تشريع است خب ورود اين بحث ورود شيريني است درست هم هست كه بالأخره اين عنوان وضع را ما به‌لحاظ جهان‌بيني كجا قرار بدهيم چگونه قرارش بدهيم اما اينكه ما يك فضايي داشته باشيم متوسط بين اعتبار و حقيقت كه به تعبير ايشان برزخ بين تكويني و اعتباري هست اين يك مقداري قابل قبول نيست بلكه بايد گفت كه همان طوري كه تكوين داراي مراتبي هست اعتبار هم داراي مراتبي است مرتبه‌اي از مراتب اعتبار كه به اقتضاي ذات نيست به اقتضاي طبع نيست مرتبه‌اي از مراتب اعتبار كه مرتبه عاليه اعتبار است حالا مختص شارع مقدس است وقتي شارع مقدس مي‌فرمايد كه «الصلاة واجبةٌ» «الصوم واجبٌ» «الخمر محرمٌ» اين ديگر به اصطلاح اوج اعتبار است كه اين اعتبار را شارع مقدس قرار مي‌دهد يعني عنوان وجوب را براي صلاة قرار مي‌دهد و دارد قرار مي‌دهد و لذا در غير مصطلح شرعي و در غير عالم شرع اصلاً نه صلاة معلوم است چيست نه وجوب معلوم است چيست الآن كسي كه مثلاً فرض لائيك هست و اين حرفها را نمي‌داند «الصلاة واجبةٌ» الآن برايش معنا ندارد اصلاً نه لفظ معنا دارد نه معنا معنا دارد نه نسبت بين لفظ و معنا برايش معنا دارد ناشناخته است كه بنابراين اينكه بگوييم «الصلاة واجبةٌ» كه شارع مقدس جعل كرده اعتبار كرده اين اعتبار است و لكن نه تكوين و نه وضع و لكن در اوج عد از اعتبار است و آنچه را كه نوع مردم هم اعتبار مي‌كنند و الفاظ را در مقابل معاني به كار مي‌برند آن هم باز اعتبار است چرا؟ چرا ما از اين دو قسم بيشتر نداريم براي اينكه يا يك حقيقت اثر عيني و خارجي دارد يا ندارد اگر يك شيئي اثر عيني و خارجي داشت ما از او به جعل و وضع و تكوين و امثال ذلك ياد مي‌كنيم نام مي‌بريم اما اگر چيزي در خارج اصلاً تحقق نداشت ما چيزي در خارج به نام الصلاة نداريم الصوم نداريم اينها همه‌شان به تعبيري به اصطلاح معقولات ثاني‌اند يعني در ذهن فقط تحقق دارند اعتبارند بله متعلقات آنها در خارج هست اما خود اين قضايا كاملاً قضاياي ذهني‌اند ديگر در ذهن شكل مي‌گيرند در خارج هم ما چيزي به عنوان صلاة و وجوب و امثال ذلك نداريم كه پس اعتبار داراي مراتبي است مرتبه عاليه اعتبار را شارع مقدس دارد به كار مي‌گيرد و مرتبه دانيه اعتبار همين الفاظ است كه در مقابل معنا وضع مي‌شود چيز اضافه ندارد بنابراين اين سخن كه ما مي‌گوييم مسئله دلالت وضعي لفظي كه اعتباري است برزخ بين تشريع و تكوين هست اين فرمايش فرمايش ناتمامي است مثل اين سخني كه بگوييم بين وجود و عدم فاصله است منزله‌اي است بين وجود و عدم ديگر بين وجود و عدم كه منزلتي نيست فاصله‌اي نيست ثبوتي نيست اين هم همين طور است بنابراين اين فرمايش مرحوم محقق نائيني را ما مي‌توانيم ضمن اينكه اصل طرح بحث‌اش را واقعاً خوب و گوارا مي‌دانيم و مناسب هم مي‌دانيم ولي اينكه اين ‌طور از پس بحث بخواهيم بر بياييم بگوييم كه پس دلالت الفاظ براي معاني اعتباري است اما متوسط بين اعتبار و تكوين اين سخن يك مقدار جاي ان قلت و بحث دارد يك بحث ديگر را هم ايشان مطرح مي‌كنند كه حالا اگر خدا بخواهد شايد ما بعداً مطرح بكنيم تحت عنوان اينكه واضع كيست «من الواضع؟» حالا يك بحثي ان‌شاء‌الله خواهيم داشت كه چون يكي از مسائلي كه در بحث وضع وجود دارد اين است كه واضع كيست آيا خداي عالم واضع است آيا انسانها واضع هستند آيا انبيا و اوليا واضع هستند و امثال ذلك يا خداي عالم به توسط انبيا وضع مي‌كند يا خداي عالم در سرشت انسانها قرار داده اين بحثي است كه ان‌شاء‌الله طلب دوستان كه به موقع‌اش بحث‌اش را داشته باشيم و ما مستقيماً وارد بحث تعريف وضع مي‌شويم كه آيا وضع چيست «الوضع ما هو؟» كه واقعاً تعريف انصافاً بخش عمده‌اي از بحث را پيش مي‌برد اگر خوب تعريف تقرير بشود بيان بشود بسياري از مسائل بعدها ديگر به پيچيدگي و ابهام مبتلا نمي‌شود وضع را همان طور كه در جلسه ديروز ملاحظه فرموديد بر اساس تعريف مرحوم آخوند شروع مي‌كنيم تعاريف متعددي براي وضع ارائه شده است مرحوم آخوند فرمودند كه وضع عبارت است از يك نحو اختصاصي بين لفظ و معنا كه اين نحوه اختصاص هم ناشي مي‌شود از دو نحوه وضع يا اينكه يك انساني مشخص مي‌آيد و يك لفظي را براي يك معنايي وضع مي‌كند كه وضع تعييني مي‌شود يا نه يك انساني نيست واضعي نيست بلكه استعمالات متعدد شخصي كه لفظ را در يك معنا استعمال مي‌كند ديگري هم استعمال مي‌كند ديگري هم استعمال مي‌كند ديگري هم استعمال مي‌كند كم كم بر اساس تعين اين لفظ براي آن معنا شكل مي‌گيرد حالا اين به بحث اقسام وضع كه ان‌شاء‌الله خواهيم رسيد راجع به اين توضيح مي‌دهيم اما همين فرمايش مرحوم آخوند را يك مقدار ما باز بكنيم و ببينيم كه آيا اين فرمايش جاي نقد را دارد جاي اشكال و ايرادي كه بعضي از بزرگان دارند دارد خب مرحوم آخوند مي‌فرمايند كه بله نسبت بين لفظ و معنا يك نسبت ذاتي و طبعي نيست خب اين درست است ولي بعد از اينكه واضع آمد حالا يا بر اساس وضع تعييني يا وضع تعيني براي اينكه بعداً آمد و يك لفظي را براي يك معنايي وضع كرد يك نحو ارتباطي يك نحو اختصاصي بين اين لفظ و معنا ايجاد مي‌شود و لذا بعد از اينكه مثلاً واضع آمد گفت اين لفظ عسل براي آن معنا وضع شده است تا كنون هنوز هيچ ارتباطي وجود نداشت اختصاصي وجود نداشت ولي بعد از اينكه اين لفظ را به كار گرفت اين لفظ آمدند و وضع در مقابل اين معنا قرار گرفتن همان و ايجاد يك علقه و يك ارتباط هم همان پس وضع عبارت است از يك نحو اختصاصي و ارتباطي كه بين لفظ و معنا پيش مي‌آيد از ناحيه اينكه اين وضع براي آن لفظ اين لفظ براي آن معنا به كار گرفته شده است آنچه كه در حقيقت در اين تعريف ممكن است يك مقدار باعث به اصطلاح عدم پذيرش برخي از بزرگان بشود اين است كه ما در فضاي اعتبار نمي‌توانيم ارتباطي را تصور كنيم در فضاي تكوين اعتبار قابل پذيرش است ببخشيد در فضاي تكوين ارتباط و اختصاص قابل پذيرش است دو تا موجود عيني مي‌توانند با هم يك نحوه ارتباطي را پيدا بكنند ارتباط اختصاص در فضاي تكوين قابل پذيرش است اما در فضاي اعتبار كه ما داريم بين دو تا امر اين دو تا لفظ اين لفظ و معنا را با آن ارتباط برقرار مي‌كنيم ما داريم ايجاد مي‌كنيم آيا بياييم بگوييم بين لفظ و معنا يك ارتباطي است يك اختصاصي است يعني چه؟ لذا امثال امام(رضوان الله عليه) اصلاً اين معنا را نمي‌پذيرند كه بين لفظ و معنا بخواهد يك ارتباط و اختصاصي باشد و اين فرمايش مرحوم آخوند كه فرمود كه: «الوضع هو نحو اختصاص يا نحو ارتباط بين اللفظ و المعنا» اين در ذائقه اصولي شخصيتهايي مثل امام و امثال ذلك قابل پذيرش نيست و اصلاً علاقه ارتباط اختصاص را در فضاي اعتبار قابل قبول نمي‌دانند بر اساس اين اصلاً آمدند خودشان يك تعريف ديگري را ايجاد كردند اصلاً تعريف ديگري را براي وضع مشخص كردند كه حقيقت وضع اين نيست كه يك نحو ارتباط يك نحو اختصاصي بين لفظ و معنا بخواهد تحقق پيدا بكند بلكه حقيقت وضع عبارت است از اينكه يك لفظي علامت يك معنايي باشد يك لفظي دلالت كند بر يك معنايي نه اينكه يك ارتباطي يك اختصاصي بين لفظ و معنا شكل بگيرد اين هم يك طيف از بزرگواران از اعلام كه چون استدلالشان اين است كه چون در فضاي اعتبار ما هيچ گونه ارتباطي و اختصاصي را نمي‌توانيم تصور بكنيم بنابراين در حقيقت وضع بخواهيم نحوه ارتباط و اختصاص را ملاحظه بكنيم اين ناتمام است نادرست است و لذا آنچه كه به عنوان وضع تعريف مي‌كند عبارت است از اينكه وضع عبارت است از اينكه لفظي به عنوان علامت و نشانه بر يك معنايي باشد همين البته يك بحثي را بفرماييد

پرسش: ...

پاسخ: بله بله حالا ان‌شاء‌الله مي‌رسيم اما شايد اين ‌طور بخواهيم جواب اين سؤال را بدهيم و آن اين است كه بالأخره اين ارتباط نبايد در فضاي تكوين معنا پيدا بكند و آنچه كه از فرمايش مرحوم آخوند برمي‌آيد كه «الوضع هو نحو اختصاص و ارتباط بين اللفظ و المعنا» به مشام مي‌زند كه شما مي‌خواهيد از طريق وضع كه لفظ و معنا قرار مي‌دهيد يك نوع يك چيز خارجي ايجاد بكنيد يك ارتباط خارجي مي‌خواهيد ايجاد بكنيد و اين در نظام تكوين جا دارد ولي در نظام اعتبار جايي ندارد چه بسا بعد از مدتي اين لفظ مرتجل باشد منقول باشد از يك لفظ از يك معنايي به يك معناي ديگري اصلاً منتقل بشود قبلاً مي‌گفتيم عسل اين محصول و كالا نظرمان بود الآن مي‌گوييم عسل مثلاً آب نظرمان مي‌آيد اصلاً كاملاً اما اين سخن كه در حقيقت ما بياييم و نحو اختصاص را در هويت وضع قرار  بدهيم اين قابل قبول نيست و لذا مي‌فرمايند كه اين اختصاص و ارتباط مي‌تواند به عنوان اثر وضع محسوب بشود لذا يك بحثي دارند تحت عنوان اثر وضع يك وضع داريم يك اثر وضع وضع چيست امثال امام(رضوان الله عليه) اينها مي‌فرمايند كه امام و امثال ايشان(رضوان الله عليهم) مي‌فرمايند كه وضع عبارت از نشاندن يك لفظ در مقابل يك معنا به گونه‌اي كه اين لفظ علامت و دلالت بكند بر اين معنا همين بعد ما اين سؤال را مي‌كنيم كه خب بالأخره اين لفظ با اين معنا ارتباط برقرار كرده ديگر علامت اين لفظ است ديگر وقتي ما مي‌گوييم مثلاً عسل ديگر از آن حنظل كه اراده نمي‌كنيم اين ارتباط حاصل شده مي‌گويند بله اما اين ارتباط اثر وضع هست نه خود وضع ما همين جا يك ورودي بكنيم بعد چون ديگر اين بحثها ديگر در ذهن دوستان مي‌آيد و مي‌رود بايد هم بيايد و برود كه ذهن نسبت به انتخاب يك قول مناسب و شايسته بتواند اظهار نظر بكند ولي آنچه كه به تعبير حاج آقا تاكنون به نظر مي‌رسد اين است كه بالأخره در معناي وضع يك نوع ايجادي وجود دارد ما كه مي‌گوييم وضع يك چيزي را داريم ايجاد مي‌كنيم تاكنون اين حقيقت نبوده اين ارتباط نبوده و الآن به وسيله اين وضع دارد اين ارتباط ايجاد مي‌شود لذا تحقق پيدا مي‌كند تاكنون بين لفظ عسل با معناي عسل اصلاً مناسبتي وجود نداشت علقه‌اي و ارتباطي و اختصاصي وجود نداشت الآن با اينكه آقاي واضع آمده و اين لفظ عسل را براي اين معنا گذاشته دارد چه كار مي‌كند دارد ايجاد علقه مي‌كند ايجاد ارتباط مي‌كند اصلاً در هويت وضع اين نهفته است شما مي‌گوييم وضع تكويني وضع تشريعي بعد مي‌گوييد كه جعل بسيط جعل تأليفي در همه اين معاني شما مستحضريد كه يك نوع ايجادي دارد تحقق پيدا مي‌كند حالا چه در حد كان تامه چه در حد كان ناقصه دارد ايجاد مي‌كند ما كه مي‌گوييم وضع بايد بپذيريم در هويت وضع ايجاد ارتباط هست ايجاد ارتباط هست اما اين لزوماً اين ايجاد ارتباط در فضاي تكوين نيست چه بسا اين ايجاد ارتباط در فضاي تشريع باشد ما وضع را چطور معنا مي‌كنيم بر اساس اين تحليل وضع را چطور معنا مي‌كنيم مي‌گوييم وضع عبارت است از ايجاد ارتباط اعتباري بين لفظ و معنا نه اينكه وضع عبارت باشد از نشاندن يك لفظي در مقابل يك معنا به منظور دلالت آن لفظ بر معنا كه هيچ ايجادي در اين فضا اتفاق نيفتد فقط و فقط ما يك لفظي را مثلاً لفظ عسل را براي اين معنا قرار داديم كه وقتي عسل را مي‌بينيم يك علامتي است مثل اينكه علامت چراغ قرمز كه نشانه ممنوع بودن حركت است يا چراغ سبز نشانه آزاد بودن حركت هست همين ولي اين معنا مي‌فرمايند كه اثرش آن ارتباط هست اما با تأمل در كلمه وضع ما مي‌توانيم چنين سخني را داشته باشيم كه هويت وضع هر كجا كه وضع آمد وضع تكويني وضع تشريعي وضع تامه كان تامه وضع كان ناقصه اصلاً يك نوع ايجادي را به همراه دارد اما لزوماً اين ايجاد ايجاد حقيقي و تكويني نيست بستگي دارد در كدام فضا اين وضع اتفاق بيفتد ولو در انزل مراتب اعتبار كه وضع الفاظ براي معاني باشد آنجا هم باز ايجاب است اين آقاي واضع دارد ايجاد علقه مي‌كند ايجاد ربط مي‌كند بين اين لفظ و معنا با اين وضع ايجاد علقه دارد مي‌كند نه اينكه علامتي باشد كه اين علامت دلالت بر يك معنايي داشته باشد بعد از اين اثر اين علامت اين باشد نه اصلاً هويت اين و حقيقت وضع عبارت است از ايجاد و اين ايجاد مي‌تواند در هر نشئه‌اي به طريقه خودش باشد.

پرسش: ...

پاسخ: اگر بخواهيم دفاع بكنيم چرا ما اتفاقاً در نهايت شايد با دفاع از اين ولي براي شفاف سازي مي‌توانيم اين نحو اختصاص اعتباري را هم اضافه بكنيم كه ديگر اين اشكالي كه مثل امام و امثال ذلك مي‌فرمايند امثال ايشان مي‌فرمايند ديگر اين پيش نيايد اما از اين نحو اختصاص با توجه به ذهنيتي كه مثلاً مثل مرحوم محقق نائيني و ديگران دارند كه مي‌برند به اينكه نزديك بكنند به فضاي اينكه لفظ و معنا يك دلالت ذاتي و طبعي دارد خب شايد به ذهن بزند كه چنين معنايي دارد ولي واقعاً مي‌شود دفاع كرد از مرحوم آخوند كه اينكه مي‌فرمايند نحو اختصاص نه به معناي اينكه در خارج يك اختصاصي اتفاق بيفتد وقتي گفتيم كه لفظ عسل براي اين معنا وضع شده نه اينكه در خارج و در نظام تكوين يك ارتباطي و علقه‌اي ايجاد شده است البته يك واقعيتي هم اينجا هست كه آنقدر اعتبار با تكوين گاهي وقتها نزديك مي‌شود كه گويا اينكه اثر تكويني دارد مثلاً يك نفر كه خيلي به عسل مشتاق باشد تا مي‌گويند عسل دهانش آب مي‌افتد يا تا مي‌گويند آقا ترشي اصلاً لفظ ترشي را كه استعمال مي‌كنند يك دفعه چندشش مي‌گيرد با اينكه لفظ ترشي كه ترشي نيست لفظ مفهوم است به حمل اولي ترشي است به حمل شايع كه مفهوم ذهني است كه مي‌گفتند حلوا حلوا دهان شيرين نمي‌شود واقعاً هم اين ‌طور است بعضيها با حلوا دهانشان شيرين مي‌شود از بس شوق و اشتياق هست كه از اين لفظ به معنا ارتباط برقرار مي‌كنند تله‌پاتي مي‌شود به اصطلاح و با اين الفاظ آن معاني اين مسئله جدي است واقعاً

پرسش: ...

پاسخ: بله بله تا يك حدي اين شرطي مي‌شود و ذهنيت ايجاد مي‌شود كه مثلاً اين نسبت در فلسفه اين مسئله را مي‌گويند مي‌گويند نسبت مفهوم با مصداق به حدي قوي است كه اگر مفهوم خواست بيايد خارج مي‌شود مصداق و اگر مصداق خواست بيايد به ذهن مي‌شود مفهوم خب اين علقه چيز ارزشمندي است بله

پرسش: ...

پاسخ: نه نفس الامري اگر داشته باشد مي‌رود در فضاي تكوين اما

پرسش: ...

پاسخ: بله خب به حسب‌اش حسب‌اش هم اعتبار است براي اينكه آنچه كه در حقيقت دارد واضع قرار مي‌دهد يك لفظي است كه اصلاً مثلاً طرف اين دارو را كشف كرده اولين بار كشف كرده اسم خودش را گذاشته روي اين دارو هيچ چيزي نيست كه مثلاً مي‌گويند كه آلزايمر مثلاً اسم شخصي بوده اين دارويي كه كشف كرده اسم خودش را گذاشته روي اين دارو مثلاً خب نسبتي كه اصلاً نبوده كه همين طوري بنابراين اين كلاً در فضاي اعتبار است ولي اين اعتبار علقه و يك ارتباطي را دارد ايجاد مي‌كند كه اين هم در فضاي اعتبار است لذا اگر به هر دليلي اين تغيير حاصل شد اسم منقول شد مرتجل شد امثال ذلك ديگر آن ارتباط وجود نخواهد داشت بر خلاف تكوين تكوين ديگر دست كسي نيست كه تكوين وقتي گفتند نار حرارت ديگر با آن هست وقتي گفتند اربعه زوجيت با او هست ديگر هيچ كس نمي‌تواند از او جدا بكند كه اما در عالم اعتبار اين هست ولي مي‌خواهم عرض كنم كه اين نكته هم مورد توجه باشد كه اعتبار يك پله با تكوين فاصله دارد اگر اين اعتبار قوي شد قوي شد مثلاً شما احساس مي‌كنيد ديگر آدم مثلاً اينكه مي‌گويند واقعاً الآن صلاة امر اعتباري است ما متأسفانه صلاة را در فضاي اعتبار مي‌بينيم ولي انبياي الهي رسول گرامي اسلام اين فضا اين را در از بس اين اعتبار و تكوين را كنار هم قرار دادند در فضاي تكوين مي‌بينند مي‌گويند «ارحني يا بلال» يعني اين در حقيقت صلاة يك امر اعتباري مجموعه قيام و قعود و به اصطلاح ركوع و سجود كه نيست كه اين يك حقيقت تكويني است كه ما از اين كانال داريم به آن حقيقت تكويني ارتباط برقرار مي‌كنيم و براي عده‌اي اين اعتبار است اما براي عده‌اي اينها تكوين‌اند حقيقتاً براي اينكه اصلاً نگاهي به پوسته نماز نمي‌كنند ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري﴾ آن مهم هست خب

پرسش: ...

پاسخ: احسنتم اين در حقيقت اين لفظ مي‌شود جعل تشريعي اين مثل وجوب را ما بر صلاة وضع مي‌كنيم اين لفظ چرخ‌بال از اينكه لفظ چرخ‌بال بدون معنا ايجاد بشود آن كار ندارد مي‌شود كان تامه ما اصلاً هليكوپتر را معنايش را نمي‌دانيم چيست يك واژه‌اي را يك لفظي را داريم وضع مي‌كنيم اين آن وضع مصطلح ما نيست كه لفظ در مقابل معنا باشد اين دلالت نيست اصلاً اين كان تامه است واضع وضع مي‌كند لفظ چرخ‌بال را اما براي چه معنايي مشخص نيست اما آنكه در وضع ما الآن به دنبالش هستيم اين است كه يك لفظي را در مقابل يك معنايي مي‌خواهيم قرار بدهيم چون مي‌خواهيم وضع در مقابل معنا باشد چون به دنبال دلالتيم دلالت لفظيه است چون به دنبال دلالت هستيم اين لفظ بايد يك علقه‌اي با يك معنايي پيدا بكند ما به وسيله اين وضع داريم آن علقه را ايجاد مي‌كنيم و الا ممكن است لفظ چرخ‌بال هم قبلاً وجود داشته لفظ عسل واقعاً وجود داشته اما مي‌بينيم كه اين شايستگي را دارد كه اين لفظ چرخ‌بال را براي اين معنا ما جعل بكنيم بنابراين در هويت وضع و در حقيقت وضع ايجاد نهفته است نه اينكه ايجاد اثر وضع باشد كه گاهي بگوييم وضع عبارت است از علامت و قرار دادن يك نشانه‌اي براي يك معنا آن وقت بعد از اينكه مدتي استعمال شد يك علقه‌اي ايجاد مي‌شود كه اثر او باشد نه از همان گام نخستيني كه واضع وضع كرده است اين ايجاد علقه كرده ولي براي شناختش خب استعمال خيلي نقش دارد تا اينكه بتواند اين ... را قويتر بكند عده ديگري خب اينها مسائلي است كه حتماً ان‌شاء‌الله ملاحظه خواهيد فرمود چون اقوال در مسئله زياد است بعضيها هم ديگر حالا خيلي حاشيه‌اي هست و خيلي شايد به آنها ما نپردازيم برخي از محققين مثل مرحوم حاج آقا ضياء عراقي و ديگران آمدند گفتند كه نه وضع نه اينكه عبارت باشد از نحو اختصاص آنگونه كه مرحوم آخوند فرمودند يا يك علقه‌اي كه بالأخره بين لفظ و معنا پيدا مي‌شود علقه ذاتي كه مثلاً شايد از فرمايشات مرحوم محقق نائيني به ذهن برسد نه اينها نيست بلكه وضع عبارت است يعني حقيقت وضع عبارت است از يك نوع التزامي كه واضع و يا مستعمل دارد التزام و تعهد واضع و مستعمل است كه هر وقت اين لفظ را استعمال مي‌كند اين معنا را مي‌خواهد اراده بكند معنا و حقيقت وضع اين است اين هم حالا يك بار ديگر هم باز اين را عرض بكنيم كه ايشان دقيقاً چه مي‌فرمايند مرحوم حاج آقا ضياء عرافي و ديگراني كه همفكرانشان هستند اين ‌طور معتقدند حالا بر اساس آن تقريراتي كه از ايشان به جاي مانده اين است كه وضع نحوه اختصاص نيست نه تكويني و نه اعتباري بلكه يك التزام و تعهدي است كه واضع يا مستعمل دارند كه هر وقت اين لفظ را استعمال مي‌كنند آن معنا را اراده مي‌كنند اين هم يك تعريفي است كه برخي از بزرگان راجع به حقيقت وضع كردند اما اين تعهد اين التزام كه يك شخصي به عنوان واضع يا مستعمل داشته باشد كه من هيچ ارتباطي بين لفظ و معنا نمي‌خواهم ايجاد بكنم بلكه هر وقت اين لفظ را من دارم به كار مي‌برم مرادم آن معناست يعني هيچ اينها در حقيقت افراط از اين طرف است يا تفريط است مثلاً از آن طرف آنها مي‌گويند نحو اختصاص كه حالا اگر اختصاص را ما تكويني بدانيم ديگر مي‌شود خيلي افراط اينها از اين طرف افتادند كه اصلاً هيچ نوع ارتباطي بين لفظ و معنا وجود ندارد واضع كه وقتي مي‌گويد عسل اين آقاي واضع وقتي گفت عسل يعني آن معنا اصلاً هيچ ارتباطي بينشان وجود ندارد هيچ ربطي و اختصاصي بينشان وجود ندارد يك التزام است يك تعهد است كه واضع يا مستعمل دارد كه با به كار گيري اين اما اين هم جاي تأمل دارد واقعاً چرا؟ براي اينكه ما از اركان ثلاثه‌اي كه در اينجا داريم كه در حقيقت دلالت نقش دارد ديگر چيز ديگري به عنوان واضع يا مستعمل در حقيقت در اين حقيقت دلالت نقش ندارند در حقيقت دلالت اين سه ركن هست دال است مدلول است و دلالتي كه دال نسبت به مدلول دارد همين حالا واضع باشد نباشد متعهد باشد نباشد اينها اصلاً بيرون است بله البته اين ‌طور است وقتي يك لفظي براي يك معنايي وضع شد و آن علقه حاصل شد خب طبيعي است كه هر كسي كه دارد اين لفظ را مي‌گويد آن معنا را اراده مي‌كند اين تعهد اين شخص هست كه وقتي مي‌گويد عسل ديگر حنظل اراده نكند اما اين يك امر طبعي است ضمني است در حقيقت وضع و دلالت چنين چيزي وجود ندارد كه ما يك دالي داريم يك مدلولي داريم و يك دلالتي لفظ عسل دال است معنا و آن محصول مدلول است و اينكه اين لفظ عسل بر آن معنا و محصول دلالت مي‌كند هم در اين رابطه كاملاً شكل مي‌گيرد و اين سه تا از اركان حقيقت دلالت هستند ديگر ما بياييم يك امري كه بيرون از اين قضيه وجود دارد و هيچ نقشي ندارد كسي مثلاً فرض واضع خودش آمده گفته من متعهدانه هر وقت گفتم عسل اين اما ديگري كه تعهد ندارد كه بر اساس تعهد و التزام كار نمي‌كند كه ما واقعاً بر اساس تعهد كار مي‌كنيم متعهديم ملتزميم به اينكه هر وقت گفتيم عسل يعني آن معنا و آن محصول يا هر وقت گفتيم حنظل يعني آن اين تعهد شخصي و نفسي انساني كه نيست كه  بلكه هويت و حقيقت دلالت اين است كه اين لفظ وقتي يك علقه و ارتباطي با معنا پيدا كرده است من متعهدم كه اين حقيقت را ... كنم نه اينكه التزام من دلالت بسازد آن دلالت من را ملتزم مي‌كند كه متعهد بشوم وقتي لفظ عسل براي اين محصول وضع شد اين علقه و ارتباط حالا تعييناً يا تعيناً حاصل شده است من متعهدم كه هر وقت لفظ عسل را به كار مي‌برم آن معنا را اراده كنم و هر وقت لفظ حنظل را به كار مي‌برم آن معنا را اراده كنم بنابراين اين فرمايش هم كه از برخي از محققين مثل مرحوم محقق رشتي و مرحوم عرض كنم كه حاج آقا ضياء عراقي و اينها در باب وضع گفته شده است اين هم خيلي نمي‌تواند تام باشد حالا ان‌شاء‌الله اقوال ديگر و نظرات ديگر.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

پرسش: ...

پاسخ: بله در آنجا هم باز واقعاً انسان ملتزم و متعهد است به آن دلالت حقيقي كه اتفاق افتاده الآن اينها در حقيقت امر را برعكس دارند مي‌بينند مي‌گويند كه وضع عبارت است از تعهد و التزام در حالي كه بر عكس است وضع آن علقه و ايجاد است و انسان ملتزم به آن علقه و ايجادي است كه حاصل شده است نه اينكه انسان متعهد است به اينكه اين لفظ را بگويد و در خارج ارتباطي وجود ندارد فقط آن معنا را قصد بكند اين نيست.

دانلود فایل صوتی