خارج اصول- جلسه19

09 12 2014 4652333 شناسه:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و صلّ الله علي محمد و آله الطاهرين بحث در مقدمه كفايه و به امر دوم رسيديم كه راجع به وضع است پيرامون وضع يك سلسله نكاتي را كه لازم بود قبل از ورود به اين بحث داشته باشيم را عرض شد و وارد بحث حقيقت وضع شديم كه آيا حقيقت وضع چيست در باب حقيقت وضع اقوال متعددي نقل شده شايد تا هشت قول يا بيشتر نقل شده كه اينها قابل دسته‌بندي هستند قابل تجميع هستند بعضي‌ها اختلافاتشان بسيار محدود است با يكديگر عده‌اي در باب وضع اين‌گونه معتقدند كه درست است كه وضع ذاتاً به اين معنا نيست كه لفظ يك نسبت حقيقي با معنا دارد و بر اساس اين نسبت حقيقي لفظ در مقابل معنا قرار گرفته است اين كاملاً يك قول متفردي بود كه طبعاً چون مورد قبول نيست و كسي نمي‌تواند يك نسبت حقيقي يا نسبت طبعي حتي بين لفظ و معنا ببيند تا از طريق لفظ به معنا راه پيدا بكند ولي در فضاي اعتبار كه لفظ را وضع مي‌كنند براي يك معنا عده‌اي معتقدند كه اين فضا فراتر از اعتبار است درست است از قبل علقه‌اي نبوده ارتباطي بين لفظ و معنا وجود نداشته اما وقتي كه اين ارتباط به وسيله وضع برقرار مي‌شود فراتر از حد اعتبار است و يك نوع علقه‌اي و تعلقي بين لفظ و معنا حتي در خارج اتفاق مي‌افتد اين را مخصوصاً قول مرحوم محقق عراقي آقا شيخ ضياء الدين عراقي بيشتر مورد نظرشان هست كه مي‌فرمايند در عين حالي كه اين قرارداد و اعتبار قرارداد و وضع در حد اعتبار است و نه در حد حقيقت و تكوين اما اين اعتبار گاهي اوقات به حدي قوي مي‌شود كه اصلاً آدم لفظ را نمي‌بيند لفظ فاني در معناست مثل اينكه وقتي كسي در مقابل آينه قرار مي‌گرفت ديگر آينه ديده نمي‌شود هر چه هست همان مرئي است همان صورتي است كه در آينه هست لفظ در مقابل معنا اين ‌طور فاني است و اين يك نوع هويتي است اين يك نوع اتحادي است و عرض كنم كه اين اتحاد سر از اين معنا درمي‌آورد كه اينها حتي وقتي در خارج ملاحظه مي‌شوند يك نوع علقه‌اي برايشان ايجاد شده يك ارتباط وجودي و خارجي برايشان هست درست است در ابتدا اين ارتباط نيست فضا فضاي اعتبار است يك لفظي داريم به نام عسل يك معنايي هم داريم در خارج حقيقت اين امر شيرين كه مثلاً از زنبور عسل صادر شده است محصول تلاش زنبور عسل هست بين اين لفظ و اين معنا و اين حقيقت در حقيقت بين اين لفظ و اين حقيقت هيچ علقه‌اي وجود ندارد تا زماني كه واضع وضع نكرده است ولي از آن گاه كه وضع كرد و اعتبار كرد آنقدر اين لفظ با اين معنا الفت دارد انس دارد كه اين لفظ فاني در معنا مي‌شود و هويت خودش را مي‌بازد و هر چه هست آن معناست اين هويت است اين اتحاد است و اين اتحاد از فضاي اعتبار هم فراتر مي‌رود و در حد خارجيت هم يك نوع تعلقي مي‌توان اثبات كرد كه اين فرمايش مرحوم محقق عراقي هست خب غور در اين معنا ممكن است كه چنين امري را واقعاً به ذهن بياورد انصافاً از اينكه بگوييم اصلاً لفظ فاني است وقتي مي‌گوييم عسل ديگر كسي به لفظ عسل با عين و سين و لام توجه ندارد كه اصلاً آنقدر اينها قرابت پيدا مي‌كنند انس پيدا مي‌كنند كه به محض اينكه گفتيم عسل اصلاً كسي توجه ندارد كه اين را مثلاً يك فرض كنيد كه يك زبان بومي گفته زبان اصيل گفته كلاً آن معنا حاكم است و اين لفظ هم فاني است اين اتفاقي كه به هر حال بر اساس اين وضع مي‌افتد اين فراتر از حد يك اعتبار است اتفاقاً در مقابل اين نوع نگرش افراطي كه حالا افراطي به معناي فضاي امروز سياسي اجتماعي نيست همين براي در فضاي علمي خودمان كه اعتبار را به حدي قوي مي‌بيند كه حاكميت هويتي مي‌بيند اصلاً لفظ و معنا هيچ تفاوتي با همديگر ندارند بلكه لفظ فاني در معناست همان طور كه آينه در صورت مرآتي فاني است و كسي به آينه توجه نمي‌كند كه اين حالا آينه جيوه‌اش چه جنسي دارد سفيدي‌اش چقدر هست و چه كسي او را ساخته زوايايش چقدر هست چند در چند است اين‌گونه از مسائل كه در حقيقت به خود آينه برمي‌گردد اصلاً مورد توجه نيست آنكه تمام توجه به او جلب مي‌شود آن صورت مرئيه‌اي است كه در آينه وجود دارد نسبت لفظ و معنا هم واقعاً همين طور هست اصلاً كسي به لفظ نگاه نمي‌كند با لفظ كسي كاري ندارد كه حقيقت‌اش ... خب اين علقه و اين ارتباط عرض مي‌كنم از نظر مرحوم محقق عراقي به حدي است كه در خارج يك نوع تعلقي ايجاد مي‌كند كه حتي مثلاً مي‌گويند وقتي ما اين لفظ را در خارج به كار مي‌بريم مثلاً مي‌گوييم اين عسل است گويا اينكه بين اين لفظ و معنا يك ارتباط خارجي هم وجود پيدا كرده حتي ايشان يك مقدار تجاوز كرده از اين حد و گفته كه درست است كه ما به ازائي در مقابل اين نسبت بين لفظ و معنا و لفظ و حقيقت نيست اما منشأ انتزاع دارد تا اين حد ايشان جلو رفته در حاليكه اين تعبير يعني تعبير فلسفي فوق العاده‌اي است كه اصلاً همان خارج محمول است و محمول من صميمه است و كه فلاسفه معتقدند كه احكام وجود در حقيقت نسبت‌اش با وجود نسبت خارج محمول است محمول من صميمه است تا اين حد ايشان پيش رفته براي اينكه واقعاً وقتي غور مي‌كند كسي در يك چيزي مبالغه مي‌شود يك چنين اتفاقي مي‌افتد با اينكه معتقد است دلالت لفظ بر معناي دلالت وضعي است و نه طبعي و نه حقيقي اما اين وضعي و اعتباري به حدي جلو رفته كه تا حد مرز بين اعتبار و حقيقت هم گذشته و رسيده به وادي حقيقت و برايش حقيقت قائل شده است در طرف مقابل عرض كنم كه كاملاً اين مسئله برعكس است كه امام(رضوان الله عليه) آن جهت مقابل اين مسئله هست موضع گرفتند و گفتند كه نه اين در كلاً در فضاي اعتبار است فقط يك علامت است فقط يك نشانه است اصلاً وضع يعني اينكه يك لفظي علامت و نشانه باشد براي يك معنا هيچ نسبتي اعم از هو هويت و اتحاد و فاني و مفني فيه و امثال ذلك ما نداريم فقط و فقط يك نشانه‌اي است يك علامتي است كه ما از اين لفظ به آن معنا منتقل مي‌شويم اين هم در طرف مقابل اين را اگر ما بخواهيم نگرش به اصطلاح تجميعي داشته باشيم يك طرف چنين انديشه‌اي هست در اين حد از افراط و آن هم طرف ديگر هم يك انديشه‌اي است در اين حد از تفريط كه اصلاً هيچ علاقه‌اي هيچ اتحاد اصلاً ايجاد علقه چيست ايجاد ارتباط چيست و لذا اينها به امثال مرحوم آخوند كه قائلند كه وضع عبارت است از يك نحو اختصاص يك نحو قرابتي و مقارنتي بين لفظ و معنا اصلاً انكار مي‌كنند و اشكال جدي‌شان اين است كه چيست كه شما مي‌فرماييد كه وضع عبارت است از نحو اختصاص يا نحو ارتباط بين لفظ و معنا البته بين اين دو قول افراط و تفريط هم اقوال ديگري در باب وجود دارد يك عده‌اي هم همان طور كه ديروز ملاحظه فرموديد كه خب برخي مي‌گويند كه محقق رشتي ظاهراً مرحوم امام در اين كتاب شريف مناهج الاصول مي‌فرمايند كه اين قول مال محقق رشتي است و مرحوم حائري استاد امام(رضوان الله عليه) شيخ عبد الكريم حائري هم به تبع مرحوم محقق رشتي اين نظر را دارند ولي بعضي معتقدند نه اين قول مال محقق نهاوندي است و ديگران اظهار نظر كردند ولي في الجمله با قطع نظر از اينكه قائل اين قول كيست بالأخره يك چنين قولي در مسئله وجود دارد كه وضع نه اختصاص و مقارنت تكويني است و نه اعتباري است بلكه يك نوع تعهد و التزامي است كه واضع و يا مثلاً مستعمل در مقابل يك معنايي يك لفظي را در مقابل يك معنايي دارد كه هر وقت اين آقاي واضع اين لفظ را به كار گرفت آن معنا را دارد اراده مي‌كند اين هم خب يك نظري است در اين باب كه وضع حقيقتي جز تعهد و التزام واضع ندارد شايد اين را حتي تفريطي‌تر از تفريط هم بدانيم بالأخره در فضايي كه قول دوم بود اين بود كه نه ارتباط تكويني وجود دارد نه ارتباط اعتباري بلكه تنها مرتبه‌اي كه هست اين است كه لفظ يك علامتي و يك نشانه‌اي است براي يك معنا در اين نوع نگاه سوم و تعريف سومي كه براي وضع شده مي‌فرمايد كه اصلاً حتي ما اين علامت را هم قائل نيستيم بلكه به اين حد قائليم كه چه كه وقتي لفظ در مقابل معنا قرار مي‌گيرد يعني اين آقاي واضع يا حتي مثلاً مستعمل متعهد مي‌شود كه وقتي اين لفظ را گفت آن معنا را اراده بكند وقتي گفت عسل آن معناي محصول آن زنبور عسل را اراده بكند نه اينكه اين علامت براي او باشد ها كه قول دوم بر اساس اين بود كه امام(رضوان الله عليه) و ديگران قائل هستند نه اينكه وضع يعني اينكه يك لفظي علامت و نشانه‌اي براي يك حقيقت و يا معنايي باشد نه نه در حد تكوين و نه در حد اعتبار بلكه در اين حد كه آقاي واضع وقتي اين لفظ را گفت متعهد است ملتزم است كه آن معنا را اراده بكند

پرسش: ...

پاسخ: بله آخر ببينيد وقتي ما تعريف مي‌كنيم اين الفاظ معاني خاص خودشان را دارند در تعريف دوم اين معنا را يعني اين عبارت را در تعريف وضع گفتند كه وضع عبارت است از علامتي كه بين لفظ و معنا وجود دارد يا لفظ را علامت و نشانه معنا قرار دادن اين نسبت در حد يك علامت و نشانه دارد تعريف مي‌شود ولي در اينجا اين نيست اين ‌طور نيست كه يك لفظي به عنوان نشانه و علامتي براي آن معنا باشد نه بلكه برمي‌گردد به تعهد يك واضع اصلاً به بيرون كار ندارد اين آقاي واضع وقتي گفت عسل متعهد است كه در مقابل اين عسل آن معنا را اراده بكند نه اينكه اين علامت باشد براي آن بلكه عبارت است از تعهد و التزامي كه واضع دارد اين دقتهايي كه شما ملاحظه مي‌كنيد در تعاريف هست هفت هشت تا هست براي اينكه اين تعابير خيلي نقش‌آفرين است در اين تعبيري كه مثلاً از امام(رضوان الله عليه) و امثال ذلك هست اين است كه «جعل اللفظ علامةً للمعنا» اما در اين تعريف چيست «التزام الواضع بان هذا اللفظ حينما يستعمل يستعمل في المعنا و هذا المعنا» مثلاً همين خب اما راجع به قول مرحوم محقق عراقي يك بحثي داشته باشيم ببينيم كه آيا اين تا چه حدي قابل قبول است فرمايش محقق عراقي خب البته امثال امام(رضوان الله عليه) نمي‌پذيرند همين طور كه عرض كرديم ايشان تقريباً در مقابل اين نظر هستند و مي‌گويند كه اولاً در فضاي اعتبار شكل مي‌گيرد و آن هم به حداقل نسبت و مناسبت كه در حد علامت هست و هيچ گونه ما خارجيتي و عينيتي از اين نوع عرض كنم كه وضع كه قرارداد اعتباري است ما نمي‌بينيم اين اشكال واقعاً وارد هست و آن كساني كه واقعاً مرزبندي قوي دارند در مسائل علمي و خصوصاً در بين اعتبار و تكوين مي‌توانند خوب خط‌كش شده حرف بزنند و واقعاً خلط نكنند بين اين دو واقعاً يك واقعيتي است بالأخره امر از دو حال خارج نيست يا امر تكويني است يا امر اعتباري است اگر اعتباري شد و به يد معتبر شد كه البته خب معتبر اين نفس الامري دارد مرحوم محقق عراقي مي‌گويند در لوح واقع اين مسئله هست ما لوح واقع را هم مي‌پذيريم اما واقع اعم از خارج و نفس است اعم از خارج و ذهن هست بنابراين اينكه صبغه خارجي و عيني بدهيم بعد بگوييم كه اينقدر اين مقارنت بين لفظ و معنا شديد است كه در خارج هم اينها بويي از اتحاد و ارتباط پيدا مي‌كنند اين در حقيقت مبالغه است و اين افراط در مسئله است به هر حال افراط اعتبار اگر يك نوع ارتباطي برقرار شد كه نسبت بين دو شيء يك نسبت خارجي شد علقه و انس بين لفظ و معنا خارجيت پيدا كرد عينيت پيدا كرد ديگر تفكيك شدني نيست قابل جدا شدن از هم نيست مثل زوجيت براي اربعه مي‌شود مثل حرارت براي نار مي‌شود و همين طور اما همگان معتقدند كه اين حد از ارتباط و مقارنت بين لفظ و معنا نيست چه بسا اصلاً معنا از لفظ و لفظ از معنا هجرت بكند اصلاً يك زماني مثلاً لفظ عسل براي اين معنا به كار مي‌رفته براي اين حقيقت به كار مي‌رفت الآن ديگر كسي لفظ عسل بگويد اصلاً چنين چيزي نمي‌فهمد از عسل از لفظ عسل مثلاً حنظل را مي‌فهمد اگر يك نسبت خارجي ايجاد شد و ما احساس كرديم بين لفظ و معنا يك التزام خارجي هم هست اين التزام خارجي نسبت خارجي دست بردار كه نيست كه مگر مي‌شود زوجيت يك وقتي از اربعه فاصله بگيرد مگر مي‌شود حرارت از نار فاصله بگيرد به همان ميزاني كه دلالت عقلي اقتضا مي‌كند كه بين دال و مدلول هرگز به هيچ وجهي فاصله و جدايي نشود يعني وقتي معلول به عنوان دال آمد به صحنه قطعاً علت را به همراه دارد ما وقتي گفتيم ممكن يعني ممكن موجودي است كه در حد هستي خودش روي پاي خودش نيست و وجود براي او ضرورت ندارد اگر ما به ممكن رسيديم قطعاً به دلالت عقلي به علت مي‌رسيم بدون ترديد چون «كل ما بالعرض ينتهي الي ما بالذات» نمي‌شود ما ممكن داشته باشيم و ممكن بدون واجب باشد اگر ما ممكن را خوب تصور كنيم مي‌گويند در مسائل فلسفي مشكل مشكل تصوري است ولي تصديق كه مشكل ندارد كه اگر كسي خوب خوب معناي ممكن را تصور كند اين بدون شك به معناي واجب مي‌رسد يك موجودي كه وجود عين ذاتش نيست و هستي به اقتضاي ذاتش نيست اين پيدا شده يا بايد قائل به تصادف باشيم و ستوه باشيم اينكه محال است يا قائل به تسلسل و دور باشيم كه اين هم محال است الا و لابد منتهي مي‌شود به يك وجود واجبي خب بنابراين در دلالت عقلي هيچ تأملي نيست هيچ درنگي نيست كه نسبت بين مدلول و دال نسبت بين دال و مدلول يك نسبت ضروري است غير قابل انفكاك است همواره با هم هستند امكان ندارد كه معلول باشد و علت نباشد امكان ندارد كه علت باشد و معلول نباشد دال و مدلول در فضاي دلالت عقلي اين‌گونه تنگاتنگ به هم بسته‌اند به هيچ وجهي هم قابل جدا شدن نيست كسي نقش ندارد اين در نظام تكوين است انسان باشد يا نباشد تفكر انسان باشد يا نباشد اين شدني نيست حتي عقل انساني بخواهد تفكيك هم بكند قدرت تفكيك ندارد و الا انقلاب ذات مي‌آيد يعني ما بگوييم يك ممكني كه اين ممكن نياز به واجب نداشته باشد خب اين شدني نيست ديگر و الا ممكن است يكي نياز به واجب نداشته باشد يعني خودش واجب باشد ديگر پس بنابراين در دلالت عقلي ما هيچ فاصله‌اي بين دال و مدلول نمي‌بينيم ضرورت آنجا حاكم است وجوب حاكم است هيچ موجودي در آنجا نقش ندارد يك پله پايين‌تر مي‌گوييم در دلالت طبعي در دلالت طبعي تخلف‌پذير هست اختلاف پذير هست اما بالطبع به صورت طبيعي طبعاً اين دلالت وجود دارد مثلاً وقتي كسي سرفه كرد دو بار سه بار چهار بار در يك فاصله كمي سرفه كرد آدم مي‌گويد كه مثلاً خداي ناكرده ايشان سرما خورده يا مثلاً سينه‌اش مشكل دارد و امثال ذلك يا اگر بر اساس تعجب دست روي دست زد چند بار اين كار را كرد مي‌گوييم خب اين آقا تعجب كرده چون اين حركت اين رفتار نشان از اين دارد كه اين آقا متعجب است و همين طور كه در دلالت باز هم در دلالت طبعي به عين حال كه دال بر مدلول دلالت بالطبع دارد اما تخلف پذير است اختلاف پذير است ممكن است يك نفر تعجب بكند ولي دست روي دست نگذارد مثلاً دست بگذارد روي پيشاني خودش دست بگذارد روي سر خودش كه اين مثلاً در عرف ما خلاف طبع هست ولي در جاي ديگر مطابق طبع هست و امثال ذلك اما در دلالت وضعي كه الآن بحث ما اين است كه در حقيقت نهادن لفظ در مقابل يك معناست كه در فضاي دلالت وضعي داريم سخن مي‌گوييم در اين فضا الا و لابد در عالم اعتبار داريم سخن مي‌گوييم و بايد مرز بين اعتبار يك، و طبع دو، و عقل را كاملاً جدا بكنيم لذا اگر اين جدايي حاصل نباشد آن تقسيم مختل مي‌شود تقسيم دلالت بود دلالت عقلي طبعي لفظي اينها هر كدام مرز دارد ديگر و اگر بنا باشد اعتباري راه پيدا بكند به دلالت حقيقي طبعاً آن تقسيم درست نخواهد بود خب بنابراين ما تا آخر بايد وفادار باشيم اگر مي‌گوييم دلالت لفظ بر معنا يك دلالت اعتباري است بايد تا آخر بپذيريم و هرگز از اين حد تجاوز نكنيم ولو اعتبار را تا حد اعلا جلو ببريم اما اعتبار اعتبار است ديگر نسبت تكويني و خارجي ندارد اينكه مرحوم محقق عراقي مي‌فرمايند كه اين نسبت به حدي قوي مي‌شود كه گويا در خارج حتي در خارج اينها عين هم هستند و يك نوع اتحاد و هويتي وجود دارد اين خارج شدن از مرز اعتبار است يك نكته‌اي را هم باز اينجا اضافه كنيم و بحثهاي عقلي انصافاً در اين رابطه خيلي كمك مي‌كند از جمله اين است كه ما اين‌گونه از مسائل را در فضاي ذهن داريم اصلاً به تعبيري اينها معقولات ثاني منطقي‌اند كه معقول ثاني منطقي همان است كه يعني عروض در ذهن اتصاف هم در ذهن ما وقتي مي‌گوييم لفظ عسل براي آن حقيقت وضع شده هر سه اينها يعني خود لفظ عسل خود اين حقيقت و نسبت بين اين لفظ و معنا هر سه در ذهن شكل مي‌گيرد اين معقولات ثاني منطقي است ما اصلاً در خارج كه لفظ نداريم در خارج كه معنا نداريم در خارج فقط يك حقيقت داريم به نام حقيقت عسل لفظ كه به خارج نمي‌آيد نسبت بين لفظ و معنا كه خارج اصلاً وجود ندارد كه اينكه مرحوم محقق عراقي مي‌فرمايند كه در خارج اينقدر اين نسبت قوي است كه لفظ در معنا فاني مي‌شود و حتي در خارج نشان از يك نوع وحدتي از لفظ و معنا ما داريم اين يعني چه اصلاً اين فرمايش اصلاً چه جايي دارد زيرا اين اصلاً در فضاي معقول ثاني منطقي است و در معقول ثاني منطقي عروض در ذهن اتصاف هم در ذهن و اينكه ما بياييم بگوييم كه اينها منشأ انتزاعشان يا منشأ اتصافشان در خارج هست اين يك كم لطفي است يعني گويا اينكه مثلاً ما مي‌توانيم بگوييم مثلاً ملاحظه بفرماييد ما مي‌گوييم امكان امكان وصف وجود خارجي است از موجود خارجي ما اين امكان را انتزاع مي‌كنيم لذا امكان از معقولات ثاني فلسفي عروض در ذهن اتصاف در خارج است الآن شجر مي‌گوييم «الشجر ممكنٌ» اين «الشجر» مبتدا «ممكنٌ» خبر اينها عروض‌اند عارض‌اند يعني شجر عارض مي‌شود ببخشيد ممكنٌ عارض مي‌شود بر شجر اين عارض و معروض در ذهن هستند عروض در ذهن است اما اتصاف حقيقتاً در خارج است يعني چه يعني در خارج حقيقتاً اين شيء خارجي ممكن متصف به وصف امكان است در خارج حقيقتاً اين شيء متصف به وصف حدوث است در خارج اين شيء حقيقتاً متصف به وصف بالقوه بالفعل و امثال ذلك لذا معقولات ثاني فلسفي عروض در ذهن اما اتصاف در خارج اين بزرگوار يعني مرحوم محقق عراقي به حدي بحث را نزديك كرده آمده گفته در حد معقول ثاني فلسفي است يعني گفته عروض در ذهن اما اتصاف در خارج يعني وقتي شما مي‌گوييد كه هذا عسلٌ اين عسلٌ را از حاق و متن اين حقيقت خارجي انتزاع كرديد خب خيلي مبالغه است خيلي اغراق است درست است در فضاي اعتبار لفظ و معنا آنقدر به هم گره مي‌خورند كه ما هو هويت در اعتبار داريم لذا به حمل اولي بر همديگر حمل مي‌شوند ولي به حمل شايع صناعي ما بياييم بگوييم كه ما اين شيء خارجي به عنوان عسل ما اين لفظ عسل را لفظ عسل را از متن اين حقيقت عسل انتزاع كرديم و الآن داريم حمل مي‌كنيم آيا واقعاً اين ‌طور است؟ آيا لفظ از متن و حقيقت اين عسل دارد انتزاع مي‌شود بر او حمل مي‌شود در حد خارج محمول است در حد محمول فلسفي است يعني اصلاً خب اين قطعاً كم لطفي است و ما نمي‌توانيم چيزي كه در فضاي اعتبار هست را به فضاي تكوين بياوريم به فضاي خارج بياوريم و لذا فرمايش مرحوم محقق عراقي تام نيست اما از آن طرف هم آن قول ديگري كه اين طور قطع ارتباط و قطع نسبت داشته باشند و از هر نوع مناسبت و مقارنتي هم بخواهند با آن مخالفت بكنند اين هم واقعاً جا ندارد به هر حال در عالم وضع در عالم اعتبار دارد اين مناسبت برقرار مي‌شود ما خودمان مي‌گوييم دلالت وضعي و دلالت وضعي اين است كه با اين وضع بين دال و مدلول دلالت ايجاد كرديم و ربط ايجاد كرديم درست است در فضاي اعتبار است ولي ايجاد شده انشاء شده ايجاد شده اين رابطه چطور ما بگوييم كه هيچ ارتباطي با هم ندارند فقط اين لفظ علامت است براي آن معنا اين يك مقدار واقعاً در اين جهت تفريط كم لطفي است كه ما حقيقت وضع را بگوييم وضع عبارت است از «جعل اللفظ يا وضع اللفظ علامةً للمعنا» ولي آن نوع سوم كه بحث

پرسش: ...

پاسخ: بله عرض كرديم كه مراتب اعتبار و وضع فرق مي‌كند بله الآن مثلاً مي‌گويد «الصلاة واجبةٌ» «الصلاة واجبةٌ» كه شارع مقدس دارد وضع مي‌كند اين وضع البته با وضعهاي عادي فرق مي‌كند لذا ما ديروز شايد خاطر شريفتان باشد كه عرض كرديم محقق نائيني گفتند يك وضع تكويني داريم يك وضع تشريعي داريم و وضع لفظ براي معنا متوسط بين تكوين و تشريع است برزخ بين تكوين و تشريع است ولي ما عرضمان اين بود كه ما ديگر برزخي و متوسطي بين تكوين و تشريع نداريم يا در فضاي اعتباريم يا در فضاي تكوين در فضاي اعتبار يا اعتباري مثل شارع مقدس داريم كه مي‌آيد يك حكمي را يك معنايي را براي يك امري وضع مي‌كند مثل «الصلاة واجبةٌ» اما در عين حال هست همين «الصلاة واجبةٌ» براي برخي از افراد در يك دوره و زماني مي‌شود «الصلاة محرمةٌ» مثلاً كسي كه در دوران شرايط خاصي هست از خانمها خب اين صلاة ديگر برايش واجب نيست اگر نسبت بين يك حكم و موضوع يك نسبت تكويني شد در اين حد از عينيت شد كه از اعتبار خارج بشود ديگر «الصلاة محرمةٌ» نمي‌تواند باشد ديگر اين در حقيقت به اعتبار برمي‌گردد لذا يك جايي محرم است يك جايي واجب است يك جايي قصر است يك جايي اتمام است يك جايي جهر است يك جايي اخفات است و همه اينها در حقيقت در فضاي اعتبار دارد شكل مي‌گيرد البته اعتبار هم همان طور كه عرض كرديم داراي مراتبي است و فرمايش محقق نائيني را كه ديروز خوانديم عرض شد كه در حقيقت اين متوسط بين اعتبار و تكوين نداريم ولكن تكوين مراتبي دارد اعتبار هم مراتبي دارد و آن وقتي كه شارع مقدس اعتبار مي‌كند درجه اعتبار اتقن و احكم است آنگاهي كه واضع يك لفظي را در مقابل معنا قرار مي‌دهد درجه اعتبار ضعيف‌تر هست

پرسش: ...

پاسخ: نه چون خودشان مي‌گويند كه اصلاً در بين دلالت مي‌گويند دلالت وضعي اعتباري و مي‌گويند اين دلالت وضعي اعتباري وقتي مستقر شد مستمر شد خود اين استقرار تكوين ايجاد مي‌كند در حقيقت ايشان اين ‌طور مي‌گويند مي‌گويند در ابتدا شايد اين حد از خارجيت را ما وقتي اولين بار يا دومين بار يا سومين بار گفتند لفظ عسل خب ذهن كم كم منتقل مي‌شود اما وقتي هزارمين بار گفتند عسل و گفتند آقا اين عسل است اصلاً مي‌گويند كه اين عسل است گويا اينكه لفظ از اين حقيقت دارد انتزاع مي‌شود و خارجيت دارد به آن مي‌دهد در حاليكه ما بايد كاملاً مرز بين اعتبار و حقيقت را جدا بكنيم اين اذان درست بود؟

پرسش: ...

پاسخ: استعمال تابع وضع است ديگر استعمال حقيقي داريم استعمال مجازي داريم بر اساس وضع حقيقي يا وضع مجازي هست

پرسش: ...

پاسخ: آن استعمال اولاً كه آن وضع نباشد استعمالي كه ما نخواهيم داشت براي اينكه اگر اين وضع نكرده باشد لفظ عسل را براي اين حقيقت عسل كسي استعمال نمي‌كند كه

پرسش: ...

پاسخ: نه خود ايشان هم معتقد است كه بار اول اين ‌طور نيست ولي وقتي مستقر شد البته اينكه شما مي‌فرماييد استعمال در حقيقت ما يك مقدمه مطويه ما اينجا داريم براي اينكه اين استعمال تابع وضع است و لذا اگر وضع نباشد استعمال به كار نمي‌آيد كه

پرسش: ...

پاسخ: بله ولي در فضاي چون

پرسش: ...

پاسخ: ببينيد مثلاً در فضاي تكوين هم ما باز استعمال داريم ديگر مثلاً وقتي مي‌گوييم «الشجر ممكنٌ» خب اين استعمال مي‌كند «الشجر ممكنٌ» «ممكنٌ» خب اين اما آن استعمال هم تابع وضع خودش است تابع تكوين است اينجا هم تابع انتباع است همان طور كه آنجا نمي‌تواند حكم مستقلي داشته باشد اينجا هم نمي‌تواند حكم مستقلي داشته باشد

پرسش: ...

پاسخ: نه تعييني اين است كه يك ... واحد نداشته باشد كه در حقيقت يك شخصي بيايد و تعيين بكند اين لفظ را براي معنا

پرسش: ...

پاسخ: نه ممكن است ... يك نفر باشد هزار نفر استعمال بكند اما اين استعمال از آن ترشح نمي‌كنيم خارجيت دارد چرا؟ چون در فضاي اعتبار است فرمايش جناب آقاي ... اين است كه در حقيقت وقتي ما معناي وضع را داريم مي‌گوييم وضع يك مرتبه اتفاق مي‌افتد بقيه‌اش ديگر استعمال است و در آن يك مرتبه‌اي كه اتفاق مي‌افتد اعتبار است تكوين نيست اين ‌طور است فرمايش شما؟ بله خب به هر حال الآن اينها مي‌گويند كه اين استعمال تابع وضع است و هر كجا كه استعمال شد در حقيقت اولاً و بالذات به وضع توجه مي‌شود ثانياً و بالعرض استعمال اما وضع مقدمه مطويه‌اي است كه توجه داشته باشيد خب براي اينكه ديگر مي‌رسيم به تعطيلات اربعين و بعدش من اينجا يك جمع‌بندي بكنيم بعد ان‌شاء‌الله به هر حال اقوال روي اين مسئله زياد است من فكر كنم كه روح مطالب را خدمت آقايان عرض شده ولي يك جمع‌بندي داشته باشيم كه تا اين حدي كه دوباره برگرديم ان‌شاء‌الله از اين بحث كه حقيقت وضع هست فارق شده باشيم آن قول ديگري هم كه به عنوان تعهد و التزام ناظر هستيم همانطور كه ديروز عرض شد تعهد اصلاً همان طور كه مستحضريد به حوزه عقل عملي برمي‌گردد و وضع به حوزه عقل نظري برمي‌گردد يعني چه واضع مي‌آيد و با قطع نظر از اينكه حالا ملتزم بشويم يا ملتزم نشويم متعهد بشويم يا نشويم به اين لفظ براي اين معنا اصلاً به تعهد به التزام كار ندارد اين تعهد و التزامي كه حاصل مي‌شود در حوزه عقل عملي است يعني وقتي ما شناختيم معرفت پيدا كرديم كه اين لفظ براي اين معنا وضع شده است اين حوزه عقل نظري است مي‌آييم بيرون و متعهدانه اين لفظ را در مقابل عمل در مقابل اين معنا به كار مي‌گيريم بنابراين اگر ما آمديم گفتيم وضع عبارت است از اين تعهد و التزامي كه بين لفظ و معنا وجود دارد در حقيقت از حوزه عقل نظري كه جايگاه وضع هست آمديم بيرون و يك پله برتر داريم مي‌انديشيم و قطعاً نمي‌تواند تعهد و التزام معناي وضع را داشته باشد وضع يك مرحله شناخت است مرحله معرفت است كه حالا با قطع نظر از اينكه خود آن واضع يا خود افرادي كه هستند دارند مي‌شنوند ملتزم بشوند به اين معنا در مقام عمل يا نه وضع عبارت است از جعل لفظ در مقابل معنا همين اما اينكه تعهدي به اين معنا باشد كه هر وقت واضع اين را استعمال كرد در آن معنا باشد اين بيرون از حقيقت وضع است و لذا اين فرمايش هم نمي‌تواند تام باشد كه بعضي از بزرگان هم بيان فرمودند

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر

پرسش: ...

پاسخ: احسنتم از اينكه استعمال بخواهيم بكنيم در حقيقت مي‌رود در حوزه عقل عملي يعني متعهديم يعني عمل انجام مي‌دهيم اما تا قبل از اين درست است اينها در حوزه‌هاي نفس شكل مي‌گيرد كسي اين را به اين عنوان وضع مي‌كند كه از اين به بعد ما اين كار را بكنيم ولي نبايد مرز علمي را ناديده بگيريم در اين فضا فضاي مرزبندي شده است آنگاهي كه واضع دارد وضع مي‌كند شناخت دارد ايجاد مي‌كند يعني با اين لفظ ما نشاني داريم علامتي داريم كه آن معنا را مي‌خواهيم در ذهن داشته باشيم اما از اين به بعد كه تعهد متعهدانه اين را انجام بدهيم اين ديگر در معناي حقيقت وضع نقشي ندارد

پرسش: ...

پاسخ: نه آنكه هر جايي كه بحث شناخت هست مي‌خواهد برساند كه اين لفظ عسل براي اين معنا ذكر شده

پرسش: ...

پاسخ: خب نه چرا چرا همين بايد و نبايد هست الآن اگر نباشد لفظ عسل نباشد كسي معنا منتقل مي‌شود

پرسش: ...

پاسخ: با همين بله ايجاد مي‌كند اما ايجاد به معناي اينكه اين

پرسش: ...

پاسخ: نه چرا ايجاد مي‌كند يعني اينكه ما ملتزم به اين معنا باشيم اينجا عقل عملي است قطعاً چون تعهد در حوزه عقد عملي است مي‌خواهد بگويد كه اين لفظي كه الآن به عنوان عسل هست كه تا الآن هيچ ارتباطي نداشته هيچ نسبتي با آن نداشته ما مي‌خواهيم بگوييم هر وقت اين لفظ عسل را مي‌گوييم اين معنا مي‌خواهيم باشد اين آگاهي هم دارد جامعه ايجاد مي‌كند كه اين لفظ علامت بر اين است اصلاً بياييم در هست و نيست اين لفظ علامت هست اين لفظ علامت هست براي اين معنا

پرسش: ...

پاسخ: اين مي‌شود عقل عملي

پرسش: ...

پاسخ: بايد متعهدانه است

پرسش: ...

پاسخ: چون قبلش اين نبوده مي‌شود عقل نظري

پرسش: ...

پاسخ: ايجاد شناخت است در حقيقت يعني در حقيقت ما مي‌خواهيم بگوييم كه الآن حرف ما ايجاد هم نگوييم كه علامتي است لفظ عسل علامت هست براي اين معنا درست است ... معنا كردند اينجا ديگر بايد وجود ندارد لفظ عسل علامت است براي اين معنا اين مال حوزه عقل نظري است خب آن وقت از اين به بعد شخصي كه مي‌خواهد لفظ عسل را به كار ببرد يا آن معنا را استفاده بكند از اين لفظ استفاده مي‌كند اين مي‌شود اراده اين مي‌شود عمل آن هم حوزه عقل عملي است

پرسش: ...

پاسخ: بله ببينيد هر عقل عملي پشتوانه عقل نظري دارد يعني هيچ كاري نيست كه انسان انجام بدهد مگر اينكه قبلش يك شناختي باشد حالا يك شناخت عقلي است شناخت وهمي است شناخت خيالي است اين ‌طور است به هر حال هر كسي كه لفظ عسل را دارد به كار مي‌برد براي آن معنا قبلاً شناخته كه نسبتي بين لفظ عسل و معنا وجود دارد و اين در حوزه عقل عملي شكل گرفته است الآن دارد كه عمل مي‌كند كه انتزاع ... اما آنچه كه ما مي‌توانيم داشته باشيم به نظر مي‌رسد كه فرمايش مرحوم آخوند فرمايش تامي است و بعضيها كه آمدند تعريف را از نظر مرحوم آخوند بيان بكنند بخشي از تعريف را گرفتند و بخشي رها كردند و لذا يك چنين اشكالي بود مرحوم آخوند چه فرمودند فرمودند كه يك نحو اختصاصي بين لفظ و معنا وجود دارد كه اين نحوه اختصاص نشأت مي‌گيرد از ناحيه يك واضع كه وضع تعييني باشد يا عده‌اي كه استعمال مي‌كنند كه تعيني باشد مجموعه اين حرفها در حقيقت تعريف هست بعضيها آمدند اين تعريف را برش دادند گفتند كه مرحوم آخوند فرموده است كه «الوضع هو نحو اختصاص و ارتباط خاص بين اللفظ و المعنا» اين تعريف را ندارند ايشان كه اين تعريف تعريف مرحوم آخوند نيست اين ناقص به ما تعريف كردند تعريفي كه ايشان مي‌كند اين است كه اين اختصاص و اين مقارنت بين لفظ و معنا ناشي مي‌شود از كجا از واضعي كه تعيين مي‌كند يا كسي كه استعمال مي‌كند و وضع تعيني پيدا مي‌كند خود اين نشان مي‌دهد كه چه واضع است يعني وضع اعتباري است اگر بعضيها بفرمايند كه اين نحو و اختصاص و امثال ذلك اين قابل قبول نيست نه واقعاً مطلب درستي است مطلب حقي است حالا ما براي اينكه يك مقداري روشنتر كنيم شفاف‌تر كنيم كه اشكالي بر اين تعريف نيايد مي‌گوييم «نحو اختصاص اعتباريٍ» كه ديگر اشكالي به ذهن نيايد كه مثلاً اين نحو اختصاص مثلاً مي‌خورد در فضاي تكوين و آن نوع نگاهي كه مرحوم محقق عراقي در باب اين مسئله واقعاً داشتند بنابراين در بين فرمايشات و نظراتي كه در باب وضع انجام شده مي‌شود اين ‌طور سخن را جمع‌بندي كرد كه اولاً در حقيقت وضع اصلاً خود كلمه وضع در حقيقت‌اش يك نوع ايجادي يك نوع انشائي نهفته است ايجاد يك رتبه يك رابطه ايجاد يك علقه البته اين ايجاد يك علقه اعتباري است و نه حقيقي به هيچ وجه هم به حقيقت درنمي‌آيد ولو فاني بشود لفظ در معنا هرگز اتحاد هوهويتي كه به خارج برگردد اصلاً تصور نمي‌شود كرد چون عالم عالم اعتبار است و منشأش البته مي‌تواند موارد ديگري باشد كه حالا اين در بحث بعدي كه وضع يا تعييني است يا تعيني است ان‌شاء‌الله در جلسات بعد به اميد خدا يك بحث هم در ارتباط با اين هست كه «من الواضع؟» كه واضع كيست فرمايشاتي را مرحوم محقق نائيني دارند كه كاملاً قابل استفاده است گرچه نظر ايشان تام نيست اما ورود به اين اظهار نظر و اين نوع نگاهي كه ايشان دارند هم مفيد است و مؤثر است ان‌شاء‌الله.

«و الحمد لله رب العالمين»

دانلود فایل صوتی