خارج اصول- جلسه20

30 12 2014 4652417 شناسه:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

خوب به امر ثاني از آن چه كه به عنوان مقدمه در كتاب شريف كفايه است رسيدم در باب وضع مباحثي را در اين رابطه مطرح شد كه عمدتاً مقام اول برمي‌گردد كه همان تعريف وضع است در تعريف وضع خوب اختلاف نظري بين علماء دانش اصول وجود دارد بعضي‌ها شايد جانب افراط را گرفته باشند و اين‌گونه نظر داده باشند كه بين لفظ و معنا يك هويتي مطرح است كه يك اتحادي مطرح است كه اين اتحاد تا حد و مرز هويت پيش رفته لفظ همان معنا است معنا همان لفظ است و واضع با وضع لفظ در مقابل معنا يك عينيتي و يك هويتي را مي‌خواهد ايجاد بكند و اين اختصاص را تأسيس كند يك عده هم جانب شايد تفريط را گرفتند كه معتقدند به اينكه نه هيچ اتحادي هيچ عينيتي و هويتي بين لفظ و معنا وجود ندارد بلكه صرفاً لفظ يك علامتي است يك نشانه‌اي است بين لفظ با معنا وضع چنين نقشي ندارد كه بتواند بين دوتا چيز و هويتي و عينيت ايجاد بكند بلكه تنها در همين حد است كه عرض كنم براي اينكه يك نسبتي برقرار بشود يك چيزي علامت و نشانه مي‌شود براي يك امر ديگري مثلاً فرض كنيد كه ما وقتي مي‌گوئيم در خوب اين كلمه در اين لفظ يك نشانه است علامتي است براي اين معني يا مي‌گوييم آب اين كلمهٴ آب لفظ آب تنها يك نشانه است نه اينكه در حدش هويت و عينيّت باشد و بين لفظ و معنا چه اين هويت و اتحاد مي‌خواهد برقرار باشد بعضي هم جانب اعتدال و حد وسط و ميانه را داشتند و شايد هم تعريف مرحوم آخوند به همين حد اعتدالي برگردد و آن اين است كه يك نحو اختصاصي يك نحو ارتباطي در وضع بين لفظ و معنا ايجاد مي‌شود ارتباط حادث مي‌شود كه مي‌فرمايند كه وضع عبارت است از يك ارتباط خاصي كه از ناحيه واضع بين لفظ و معنا ايجاد مي‌شود بعضي‌ها هم در حقيقت حتي در حد عرض كنم كه وضع و در ارتباط با لفظ و معنا اصلاً تصور نكردند گفتند كه اين قصه به تعهد واضع و مستعمل برمي‌گردد يعني چه: يعني آن كسي كه آن لفظ را وضع كرده و يا آن كسي كه اين لفظ را استعمال مي‌كند آن متعهد است كه هر وقت كه مثلاً لفظ ماء را مي‌گفتم مراد هم اين معنا است يا مستعمل دارد كسي كه اين لفظ را دارد استعمال مي‌كند وقتي مي‌گويي آب متعهد است كه اين لفظ را در مقابل اين معناي حقيقي كه در خارج است به كار برده باشد و از اين دست مواردي كه در باب تعريف تقريباً مطرح شده است. امّا عرض شد كه اولي اين است كه ما اين طوري تعريف بكنيم كه وضع عبارت است از ايجاد يك عُلقه و يك ارتباطي اعتباري بين لفظ و معنا پس همان طوري كه از كلمهٴ وضع و جَعل برمي‌آيد ايجاد يك ارتباط ايجاد يك عُلقه بين لفظ و معنا است يعني واضع با گفتن لفظ آب دارد بين اين لفظ و معنا يك علقه و يك ارتباطي را ايجاد مي‌كند كه هر وقت اين لفظ از هر كسي شنيده شد چه واضع چه مستعمل چه هر كسي كه اين لفظ را استفاده كرد اين معنا به ذهن مي‌آيد نه اينكه تعهد واضع و مستعمل اين باشد كه بعضي‌ها معتقدند نه وضع عبارت است از ايجاد ارتباط و عُلقه‌اي اعتباري بين لفظ و معنا. دو نكته اينجا بايستي براي تتميم بحث بيان بشود يكي اين است كه خوب اين كه شما مي‌گوييد كه وضع عبارت است از ايجاد عُلقه و ارتباط بين لفظ و معنا گاهي اوقات وضع، وضع لفظي نيست يك هيئتي است مثلاً هيئت امر هيئت نهي هيئت إفعل هيئت لا تفعل يا عدات امثال ذلك است كه در حقيقت به معناي خاص به معناي اصطلاحي لفظ نيست مثلاً وقتي مي‌گوييم كه إضرب، تضرب يك به اصطلاح لفظ دارد و يك هيئت با آن همراهي مي‌كند لذا هيئت امر در حقيقت است يا لا تضرب هيئت نهي در حقيقت با آن است خوب اين كه شما مي‌فرماييد وضع عبارت است از ايجاد عُلقه و ارتباط بين لفظ با معنا گاهي اوقات لفظ نيست هيئت است و اين تعريف شما تعريف شاملي نيست تعريف جامعي نيست آن جايي كه يك هيئتي مقابل يك معنايي وقتي كه مولايي مي‌گويد كه اكرِم العالم اين أكْرِم صيغهٴ امر است ديگر، ضمن اينكه بحث لفظ أكْرِم است اين هيئت وصيغهٴ امر دلالت بر يك معناي خاص دارد كه مولا از اين شخص از عبد انتظار دارد و مطالبه مي‌كند كه اكرام بكند كما اينكه اگر وقتي مي‌فرمايد كه لا تُكرم الفساق خوب لا تكرظم اين هيئت لا تكرم غير آن لفظ يك معنايي دارد افاده مي‌كند و آن معنا، معناي نهيي است خوب اگر شما مي‌فرماييد كه وضع عبارت است از ايجاد عُلقه و ارتباط اعتباري بين لفظ و معنا گاهي اوقات اين بين لفظ و معنا نيست و بلكه بين هيئتي است با معنا خوب بنابراين بايد يك تعريف  طوري باشد كه شامل اين‌ها هم بشود يعني تعريف جامع افراد بايد باشد اين تعريف تعريف جامع افراد نيست حالا مانع اعتبار ممكن است باشد ولي جامع افراد نيست و شامل نيست در مقام باسخ اين طور مي‌شود مطرح كرد كه ما كه مي‌گوييم لفظ اين لفظ اعم است از آن چيزي كه به عنوان لفظ در حقيقت مراد است يا آن چه همراه با لفظ است مثل هيئت، مثل هيئت إفعل هيئت لا تفعل هيئت لم تُفْعل و امثال ذلك كه هر كدام از اينها ضمن اينكه يك معنايي را افاده ميهكنند يك امر زائد به معنا هم هست مثلاً وقتي هيئت اسكرم را از مولا مي‌شنوند درست كه از لفظ اكرم دارد استفاده مي‌شود الف و كاف و راء و ميم امّا در اين لفظ يك معنايي گذشته از معناي اكرم كه همان دستور است همان امر به فعل اكرام است استفاده مي‌شود يعني استعمال مي‌شود در آن معنا هم بايد به كار گرفته شود

پرسش: ...

پاسخ: .. غالبش باشد كه وقتي مي‌گوييم در تعريف وضع مي‌گوييم وقع عبارت است از ايجاد عُلقه و ارتباط بين لفظ و معنا، مرادمان از لفظ چيست؟ عبارت است از خود لفظ و آنچه كه با لفظ همراه است از هيئت و امثال ذلك كه ما اگر همچنين معنايي را در خود لفظ ببيني و چنين توسعه‌اي در معناي لفظ داشته باشيم طبعاً اين تعريف، تعريفي جامع و املي خواهد بود براي اينكه شامل هيئت و عدات و امثال ذلك مي‌شود امشا اگر ما بگوييم نه اين هيئت ديگر لفظ نيست أكرِم يا لا تُكرم يك هيئتي با او همراهي مي‌كند با اين لفظ كه اين هيئت ديگر جزء لفظ محسوب نمي‌شود آن نمادي است كه اين معناي امري معناي ؟؟؟ را مي‌خواهد افاده بكند اگر ما چنين تصويري يا چنين تفسيري از لفظ نكرديم يا چنين توسعه‌اي در لفظ قائل نشديم بايد تعريف را به گونه‌اي داشته باشيم كه بتواند شامل اين موارد هم بشود آن تعريف عبارت مي‌تواند از دين باشد كه چون به هر حال ما در حقيقت داريم راجع به آن بحث مي‌كنيم و انتظارمان هم است نيست كه بالاخره شارع مقدس از وضع كلمهٴ أقم الصلاة امر را دارد مطالبه مي‌كند ديگر خوب با وضع اين كلمه و لفظ با اين هيئت خاص خوب دارد مطالبه مي‌كند صلاة را يا وقتي مي‌گويد كه لا تَغلتب (غيبت نكن) بالفظ لا تغتب و هيئتي كه به عنوان هيئت نهي همراه با اين لا تغتب دارد افاده مي‌كند دارد يك معنايي را اراده مي‌كند دقت كن معنا هم معناي زجري است و نهي است خوب بالاخره اين از طريق لفظ اين معنا براساس كساني كه قائل كه اين توصيه معنايي در لفظ وجود ندارد بالاخره اين هيئت دارد يك معنايي را افاده مي‌كند معناي امر را يا معناي نه را و امثال ذلك دارد افاده مي‌كند اگر ما قائل بشويم كه چنين توسعه‌اي در معناي لفظ وجود ندارد و لفظ فقط همان الف و كاف و راء و ميم (اكرم) دارد افاده مي‌كند و نه هيئت و هيئت بيرون از لفظ است خوب پس بايد اينجا تعريفي را در حقيقت ارائه بكنيم كه آن تعريف شامل بشود و اين موارد را هم بتواند افاده بكند چرا كه ما در مقامي هستيم كه شارع مقدس با گفتن اين كلمات و يا اين عبارات و اين الفظا و اين هيئات چه معنايي را ارائه مي‌كند ببينيد خاطر شريف آقايان است آن جلد اول در باب وضع آن را مطرح كرديم يك وقت به اصطلاح لغوي دارد استفاده مي‌كند يك وقت شارع مقدس استفاده مي‌كند لغوي كه دارد استفاده مي‌كند خوب ما از جايگاه لغت يا از جايگاه علم صرف يا از جايگاه علم نحو ما مطلالبي را مي‌فهميم اما الآن ما به آنها كار نداريم آنها هم هست در جايگاه خودش مطرح است ولي ما اين واژه اكرم يا واژه لا تكرم از لسان شارع مقدس درآمده أقم الصلاة را شارع مقدس فرموده است اين لفظ أقم را و اين هيئت أقم را كه شارع به كار برده است چه معنايي را دارد اراده مي‌كند مگر ما نمي‌گوييم كتاب السنت از منابع دين است مگر ما در كتاب السُنت امر و نهي نداريم ما خوب ببينيد اين شارع مقدس وقتي كلمه اقم الصلاة را مطرح مي‌كند يا لا تغتب را مطرح مي‌كند چه لفظي را استفاده مي‌كند چه معنايي را دارد استفاده مي‌كند مي‌فرمايند كه بالاخره از دو حال خارج نيست يا ما در معناي لفظ توسعه‌اي قائل مي‌شويم و هيئت را در توسعهٴ معناي لفظ مي‌بينيم وقتي معناي لفظ به اين حد توسعه پيدا كرد كه هيئت هم دوران لفظ لحاظ شده است خوب تعريف ما تعريف جامع و شاملي خواهد بود مراد از وضع لفظ خود لفظ به تنهايي نيست هيئت هم است وقتي مي‌گوييم كه وضع عبارت است از ايجاد علقه و ارتباط اعتباري بين لفظ با معنا اين هيئت را هم شامل مي‌شود امّا اگر نه چنين تفسيري نركديم اينجا مي‌فرمايند كه بايد عبارتي را به كار ببريم كه اين عبارت مفيد اين معنا باشد مي‌گوييم چه مي‌گوييم آن چيزي را كه واضع وضع مي‌كند به دلالت وضعي در مقابل دلالت عقليو در مقابل دلالت تبعي كه عرض كرديم منطقيين سه دلالت را قائل بودند دلالت لفظي تبعي و عقلي ما الآن در فضاي دلالت لفظي هست مي‌فرمايد كه در هر آنچه را كه به لحاظ دلالت لفظي كه دلالت ما فكر مي‌كنم نه خود لفظ با قرار دادن يك امري حالا آن امر لفظ باشد يا هسئت باشد كه بتواند يك معنايي را افاده بكند در عالم اعتبار اين مي‌شود وضع پس وضع عبارت است از ايجاد عُلقه و ارتباطي كه بين لفظ يا هر آن چيزي را كه مفيد يك معنايي است آن هم به دلالت وضعي و اعتباري اين به معناي وضع خواهد بود اين يك نكته كه مطرح شد. امّا يك نكته بسيار مهمي كه حالا اينجا ما طرح بكنيم اگر توفيق باشد در هفتهٴ آينده كلاً راجع به اين، بحث بكنيم و اگر هم نه.

بگذاريم در مجال بعد و آن اين است كه اينكه مي‌گوييم دلالت وضعي يك دلالت اعتباري است يعني چه؟ اين اعتبار يعني چه؟ ما يك ايجاد حقيقي داريم اين را راحت مي‌فهميم. ايجاد حقيقي اينكه خداي عالم آمد مثلاً آب را ايجاد كرده است خاك را ايجاد كرده است عرض را ايجاد كرده است سماء را ايجاد كرده است انسان را ايجاد كرده است اين را ما مي‌فهميم كه اين ايجاد، ايجاد حقيقي است و اثر عيني خارجي دارد و در خارج آن حقيقت وجود دارد ايجاد يك حقيقتي است مثل عرض مثل سما مثل شجر مثل هجر مثل انسان و امثال ذلك اين بَيّنُ الرُّشد است كه ايجاد يك حققت در خارج اثر عيني و خارجي دارد امّا اين ايجاد اعتباري در اين حد كه نيست وقتي ما يك لفظي را در مقابل يك معنايي قرار مي‌دهيم مثل يك رنگي نيست كه روي ؟؟؟ مي‌باشيم كه رنگي نيست كه روي ديوار مي‌پاشيم كه حقيقت داشته باشد در خارج كه وقتي ما رنگي را روي ديوار مي‌ريزيم يا روي دَر قرار مي‌دهيم هم رنگ حقيقت دارد هم در حقيقت دارد و هم رنگ روي دَر حقيقت دارد اين عُرُض در خارج حقيقت دارد قبلاً اين در رنگ نشده بود بعداً اين در يا ديوار رنگ شده است اين ايجاد يك ارتباط عُلقهٴ حقيقي و خارجي بين اين عَرَض يا جوهر است حالا بر اساس اين تحليل آيا وقتي يك لفظي را در مقابل معنايي قرار مي‌دهيم اين طوري است يعني معنا و مصابح جسم و جوهر است و لفظ به معناي و مصابح يك امر عرضي مثل رنگ روي ديوار است؟ يا اينطوري است ؟ نه همچين چيزي نيست. اينطور نيست، وقتي واضع يك لفظي را در مقابل معنايي قرار مي‌دهد مثل اينكه رنگي روي ديوار يا روي در ريخته شده باشد كه بله؟ همچين نيست كه   

بله يك همچنين چيزي نيست كه يك ايجاد حقيقي داريم يك ايجاد علقه و ارتباط حقيقي داريم مثل اين كه رنگ روي ديوار ريخته مي‌شود ديوار رنگ مي‌شود امّا يك علقه و ارتباطي داريم كه اعتباري ايجاد مي‌شود و آن نسبت بين لفظ و معني مي‌باشد تا كنون لفظ ما ؟؟؟؟؟؟ با حقيقت ماء نداشت وقتي واضع آمد و اين ارتباط را ايجاد كرد او اعتبار كرد يا مثلاً فرض اين جا يك مكاني هست يك آقايي آمده اين‌جا مي‌گويد اقا اين قسمت بالاي آن جا يعني اين اتاق آن جا است قسمت پايين اين جاست يعني اعتبار مي‌كند خوب يك نفر ديگر مي‌آيد كه آقا آن جا پايين اين‌جا بالا است حقيقي كه نيست مثل رنگ روي ديوار يا روي درب نيست كه پس اين علقه و ايجاد علقه و ارتباط گاهي اوقالت حقيقي هست گاهي اوقات اعتباري است ؟

پرسش: ...

پاسخ: بله خوب آن كه اثباتي هست مانعي هم ندارد كه ثبوتي باشد الآن همين در و مثالي كه عرض كردم رنگ و درب و مثالي كه عرض كرديم اين هم ثبوت است هم اثبات است براي اينكه در ذهن هم مي‌گوييم كه ديوار رنگ شده است در ذهن است ديگر.

مقام اثبات است ديگر در خارج نيست كه در خارج بين رنگ و درب ارتباط خارجي وجود دارد مي‌شود مقام ثبوت. امّا در ذهنمان كه آمديم مي‌آييم مي‌گوييم كه درب رنگ شده است امّا در بحث اعتباري اصلاً چيز در خارج وجود ندارد در خارج مثلاً ما يك علقه‌اي را ببينيم كه بين لفظ و معني هست وجود ندارد اين در مقام اعتبار است خوب نكته‌اي كه قابل ذكر است و ما اين‌جا داريم فرمايش امام(رضوان الله عليه) را در اين باب داريم مي‌خوانيم عرض مي‌كنيم و بعد ان‌شاء الله اگر خدا توفيق بدهد در جلسات آينده اگر ان‌شاء الله توفيق باشد راجع به مبحث اعتباري هم مبحثي را باز بكنيم ببينيم تا چه حدي اين ظرفيت دارد كه وقتي مي‌گوييم وضع عبارت است از يك ايجاد يك علقه اعتباري يا ارتباط اعتباري مرادمان از اين اعتبار چيست؟ اولاً خود كلمهٴ اعتبار دوتا اصطلاح دارد يك اعتبار؟ به اصطلاح مي‌گويند كه هست كه هيچ ‌هيچ در خارج جايگاهي ندارد و هيچ اثر عيني و خارجي هم بدنبال ندارد بلكه فقط فقط يك امر ذهني است و به يد معتبر است و منظور از يد معتبر اين است كه با رفتن او هم از بين مي‌رود با به اصطلاح ذهنيت او هم در ذهن او هست هيچ اثري ندارد اگر كسي مثلاً نيش غول را تصور بكند كه مي‌گويند نيش غولي نيش غولي اين اعتبار نيش غولي يعني هيچ اثري در خارج ندارد امّا آن وقتي كه ما اعتبار ملكيت مي‌كنيم مي‌گوييم آقا اين را من به شما بخشيدم اين آقا مي‌شود مالك خوب مي‌شود مالك تمام تصرفات را دارد مي‌تواند ببخشد استفاده كند از بين ببرد هر كاري را مي‌تواند انجام بدهد اعتبار ملكيت اعتبار زوجيت اعتبار ابوت اعتبار نبوت اين‌ها اعتبار حقيقي‌اند در مقام اعتبار حقيقي‌اند ولي اعتباراتي كه فقط فقط به فرض فارض مربوط است و تقدير مقدر فقط در آن نقش دارد وقتي فرض فارض ديگر نبود اين هم از بين مي‌رود اين اصلاً اعتبار واقعي ندارد پس يكي در اعتبارش اعتباري است يكي در اعتبارش حقيقي است ما دو نوع اعتباري داريم يك اعتبار حقيقي كه اثر عيني دارد چطور اثر عيني دارد مثلاً فرض تا الان اين ليوان مال زيد نبود آقاي عمرو كه مالكش بود گفت آقا من اين ليوان را به شما بخشيدم شما مالك اين شديد زيد هم مالك اين ليوان شده خوب مالك اين ليوان شداثر عيني دارد ديگر مالكيت يك امر اعتباري است مالكيت يك امر اعتباري است ما چيزي در خارج به عنوان مالكيت نداريم كه در خارج مثلاً زيد داريم عمرو داريم امّا زيد مالك خانه باشد اين مالكيت اين مملوكيت اين زوجيت در خارج كه عين خارجي ندارند كه اين‌ها فقط در اعتبارند و لذا عرض كنم كه وقتي اين شخص از خودش اين را سلب كرد ديگر مالكش نيست اين را به ديگري داد ديگه مالكش نيست وقتي مالك حقيقي بود ديگر از دست رفتن ندارد از بين رفتن هم ندارد كه پس اعتبار هم دو قسم است يك اعتبار حقيقي است كه در ؟؟؟؟ اعتبار حقيقت دارد يكي نه اعتبار غير واقعي غير حقيقي است كه در فرض اعتبار حقيقت ندارد لذا با از بين رفتن فارض اين فرض هم از بين مي‌رود مثل اعتبارات نيش غولي امام(رضوان الله عليه) مي‌فرمايند كه اين كه مي‌گوييم دلالت وضعي يك دلالت اعتباري است مرادمان از اين اعتبار چيست ايشان مي‌فرمايند كه اين ايجاد سه قسم است يك ايجاد حقيقي است همانهطوري كه عرض شد بين دوتا شيء ما يك ايجاد حقيقي بود يعني بينشان يك علقه و ارتباط حقيقي ايجاد مي‌كنيم مثل بين رنگ و جسم رنگ و ديوار رنگ و درب ما با پاشيدن رنگ روي ديوار اين علقه را و اين ارتباط را ايجاد كرديم اين علقه علقهٴ خارجي است در خارج وجود دارد و موجود است يك علقه ديگري هست كه فقط فقط به فرض فارض وابسته است و با فوت فارض از بين يم‌رود و هيچ اثر خارجي هم ندارد اعتبار نيش غولي هست در حقيقت مي‌گويند كه اصلاً غولي وجود ندارد تا بگوييم نيش غول چقدر بزرگ است يان كه مي‌گويند نيش غولي براي اينكه غول را خود شخص توليد مي‌كند نيش غول را هم باز خود شخص توليد مي‌كند.

يا مثلاً مي‌گوييم بحر من ؟؟؟ كذا خوب اين بحر من ؟؟؟ وجود خارجي ندارد در رهن فارض است اين است بار هم از دو بحث خارج است بوده ارتباط حقيقي و ايجاد آن علقه حقيقي هم از بحث خارج است دوتا از بحث خارج شدند يكي مي‌ماند آن يكي چيست آن اعتبار واقعي است كه واضع با وضع لفظ يا هيئت در مقابل يك معنايي كه ارتباطي و يك علقه‌اي را ايجاد مي‌كند به حدي كه وقتي اين از بين رفت آن ارتباط هست مثل ملكيت مثل زوجيت وقتي آقاي عاقد آمد بين زيد و همسر ايشان عقد خواند و علقه زوجيت ايجاد شد ديگر ايجاد شد تا كنون هم چيزي وجود نداشت الآن آقاي عاقد آمده از طرفين هم وكيله انكحت و قبلت را گفته و با اين انكحت و قبلت علقه زوجيت ايجاد شد. امّا علقه زوجيت مثل علقه رنگ روي ديوار نيست كه يك امر حقيقي و خارجي باشد اثر عيني و خارجي داشته باشد بلكه يك اثر اعتباري دارد در عالم اعتبار اين خانم خانه آقاي زيد شده به وسيله همين انكحت و قبلت كه آقاي عاقد خوانده است مي‌فرمايند كه اين مي‌گوييم دلالت وضعي يا دلالت لفظي يك دلالت اعتباري است مراد از اعتبار اين است كه نه حقيقت است مثل ايجاد علقه‌اي كه بين دو شيء خراجي است نه يك امر مجازي صرف به اصطلاح اعتباري غير حقيقي است در حد نيش غولي بلكه برزخ بين اين دو امر هست اين كه مي‌گوييم دلالت وضعي يا دلالت لفظي يك دلالت اعتباري است مراد همچنين چيزي هست. خوب ما دنبال اين بحث هستيم كه واقعاً آيا اعتبار چه سهمي از واقعيت را دارد از اينكه اعبتار سهمي از واقعيت دارد شكي در آن نيست بالاخره با عرض كنم كه گفتن انحكت و قبلت اين رابطه ايجاد شده و الآن آقاي زيد و خانم ايشان اين‌ها زن و شوهر هستند يا وقتي اين ليوان را شخصي به اقاي زيد مي‌بخشد زيد مالك آن است اين مملوك آن است رابطه بين مالكي و مملوكي برقرار است اين حقيقت دارد مي‌خواهيم ببينيم كه اعتباريه سهمي از واقعيت و حقيقت را دارد الآن راه را باز كنيم به اين بحث دين يك امر اعتباري است يعني شارع مقدس آمده و گفته شما بايد به خداي عالم اعتقاد داشته باشيد اين‌گونه از امور اخلاقي را هم متخلق باشيد اين گونه از احكام را هم بايد عمل بكنيد تكاليف را هم عمل بكنيد.

شارع مقدس اين‌ها را جعل كرده شارع آمده گفته نماز صبح 2 ركعت نماز نماز مغرب 3 ركعت آنجا جهر آنجا اخفات آنجا صلاة مسافر آنجا صلاة حاضر اين‌گونه مسائل را گفته است خوب اين شارع مقدس كه اين‌گونه از مسائل را اعتبار كرد قرار داد يك علقه‌ و ارتباطي بين ما و اين حقايق به عنوان نماز و روزه ايجاد كرده است اين چه سهمي از واقعيت را واقعاز دارد اين بحثي است كه واقعاً نياز به بحث و مطالعه جدي دارد كه بحث و بررسي اعتباريات در خارج است كه حالا مقداري كه ظرفيت بحث باشد ما اين را ان‌شاء الله ادامه بدهيم و تا 2 و 3 جلسه هم راجع به اين مسئله اگر توفيق باشد بحث بكنيم كه اعتباريات تا چه حدي و چه سهمي از واقعيت را دارند از اين كه اعتبار منشأ اثر خارجي هست هيچ بحثي نيست لذا وقتي آقاي زيد نمالك شد مي‌تواند اب درون آن بريزد و از آب استفاده بكند و مالك اين هست و مي‌تواند بفروشد و به ديگري بدهد و هم اين‌طور اينجور نيست كه هيچ اثر عيني و خارجي نداشته باشد سهم اعتبار در خارج هم به جاي خود محفوظ ولي آيا يك مقدار اين سهم براي اعتبار در خارج وجود دارد بيانات حضرت آقا كه حتماً آقايان مستحضر هستيد اين حد را در حقيقت مي‌فهمانند كه اعتبار هم مسبوق به حقيقت و واقعيت است اعتبار حقيقي مثل؟ و هم ملحوق به حقيقت است اين‌جور نيست كه فقط و فقط در ؟؟ اعتبار باشد مي‌گويند اين نماز و روزه ما اولاز از حقيقت نشأت گرفته است پشتوانه حقيقي دارد و هم در نهايت همين نماز با حقيقت مي‌رسد همين نماز مي‌شود بهشت و جهنم همين روزه مسير سعادت انسان را تعيين مي‌كند و اگر كسي نماز يا روزه نگيرد خداي نكرده نگيره نماز نخواند يا روزه نگيرد خداي نكرده مسير جهنم و شقاوت اين‌ها را به همراه خواهد داشت بهشت و جهنم حقيقت است نماز و روزه اعتبار است اما نماز و روزه است كه انسان را به بهشت مي‌رساند.

و اگر انسان خداي نكرده نماز و روزه را نخواند و نگيرد به جهنم مي‌رود ما چيزي در خارج غير از واقع نداريم و لكن راه به واقع گاهي وقت‌ها عيني و خارجي است گاهي راه به واقع از دالان اعتبار است ما الآن با مكلف كردن خودمان كه به نماز و روزه و امثال ذلك كه از طريق شارع آمده و شارع آن را جعل كرده ما با پذيرش اين‌گونه از مسائل داريم يك نوع تعهدي را يك نوع نسبتي را با خارج برقرار مي‌كنيم امّا از دالان اعتبار اينكه در برخي از آيات آمده است كه ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ و بعضي جا هم شده هم درجات كه در بحث حاج‌آقا زياد ملاحظه مي‌فرماييد همين در گام نخستين ما با دالان اعتبار وارد مي‌شويم ولي اين اعتبار در حد اعتبار نيست و سهم از واقع دارد و ملحوق است به واقع همان طور كه مسبوق است به واقع ملكيت يك امر اعتباري است اما اينكه زيد در اين تصرف بكند امر خارجي است تصرف كردن آب خوردن استفاده كردن امثال ذلك امر خارجي است امّا اين تصرف كردن از كجا نشأت مي‌گيرد از دالان مالكيت نشأت مي‌گيرد اين اعتبار كه انسان را دارد به واقع و حقيقت مي‌رساند چه سهمي از واقعاز واقع دارد اين بحثي است كه بايد ان‌شاء الله بيشتر راجع به آن فكر بكنيم اما آن مقدار از اين به بعد در كتاب‌هاي اصولي مطرح نشده اين كه مي‌خواهيم مطرح بكنيم ببينيم تا چه حد توفيق داريم شايد الآن هم جايش نباشد البته بهانه‌اي براي طرحش است چرا كه مي‌گوييم وضع عبارت است از ايجاد علقه و ارتباط اعتباري در مقابل حقيقي چون داريم كلمه اعتباري را به كار مي‌بريم و واقعاز هم همينطور است يك وقت اصلاً مي‌گوييم ايجاد ارتباط و علقه اعتباري در مقابل ايجاد ارتباط و علقه‌ي حقيقي است مي‌گوييم يك وقت رنگ را به درب مي‌پاشيم.

اين ايجاد يك علقه و ارتباط حقيقي است يك وقت يك لفظي را در مقابل يك معنايي قرار مي‌ديهم مي‌گوييم اين را چون ما اعتبار كرديم اين علقه علقه اعتباري است مي‌خواهيم راجع به اعتبار بيشتر بدانيم كه اين اعتبار چه جايگاهي و يا سهمي از واقع دارد.

پرسش: ...

پاسخ: بله ؟؟؟ اعلام بكنيم ؟؟؟ بله ... ما مي‌گوييم وضع عبارت است از ايجاد ارتباط ايجاد ارتباط و علقه اعتباري اين خودش معنايش چه هست ايا چه سهمي از واقع يعين چي كه ؟؟؟ مثلاً عاقد مي‌رود كه از طرفين مي‌گويد انكحت و قبلت با گفتن اين كلمه و اعتبار بين زيد و همسرش علقه زوجيت برقرار مي‌شود يا مثلاً اين متاع مال زيد هنبوده گفته بعت اشتريت ليوان مال او شده است اين اعتبار ملكيت زوجيت و امثال ذلك چه سهمي از واقعيت را دارند آيا اين‌ها واقع هستند يا نيستند و امثال ذلك بحثي كه ان‌شاء الله در جلسه بعد به آن به اميد خدا بخواهيم بپردازيم.

«والحمد لله رب العالمين»

دانلود فایل صوتی