اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين
بحث در باب وضع همچنان ادامه دارد راجع به حقيقت وضع علماي علم اصول اقوال و نظراتي را مطرح فرمودند كه اين اقوال هم گاهي كاملاً رو در روي هم هست عدهاي قائلاند كه اصلاً بين لفظ و معنا عُلقه و ارتباط به حدّي شديد است كه لفظ, فاني در معناست و اين هوهويّت و اتحاد به حدّي است كه اصلاً انسان در زماني كه نفس را به كار ميبرد يا حتي يك كتابت و نوشتهاي را ميخواند اصلاً لفظ به ذهن نميآيد لفظ را اصلاً نميبيند مثل اينكه انسان صورت خودش را در آينه كه ميبيند اصلاً به آينه توجه ندارد و آينه اصلاً در حضورش نيست. اين ارتباط و عُلقه در حدّ نهايت هست به حدّي كه عينيت و وحدت در آنجا حاكم است اين نظر مرحوم آقا شيخ ضياء عراقي است كه اين حدّ از علقه و ارتباط را بين لفظ و معنا در باب وضع ميبينند اينكه در جلسات قبل عرض كرديم اين در حدّ افراط است معناي افراط اين نيست كه ايشان افراط كردند وقتي ما اين اقوال را ملاحظه ميكنيم در كنار هم قرار ميدهيم اين در نهايت طرف قرار ميگيرد. عدهاي هم كاملاً در طرف مقابل ميفرمايند در حقيقت وضع چنين عُلقه و ارتباطي نيست اصلاً بين لفظ و معنا عُلقه و ارتباطي وجود ندارد لفظ براي معنا تنها يك علامت است ما براي اينكه اين معنا را افاده كنيم يك علامت ميخواهيم و اين اسم و اين لفظ يك علامت است در مقابل اين معنا خب شما وقتي اين دو قول را در كنار هم قرار ميدهيد ملاحظه ميفرماييد چقدر اينها با هم فاصله دارد يكي ميگويد عينيّت و وحدت به گونهاي كه لفظ در معنا فاني است يكي ميگويد اصلاً علقهاي وجود ندارد هيچ ارتباطي بين لفظ و معنا وجود ندارد فقط يك علامت و نشانهاي است كه ما هنگام وضع علامتي را قرار ميدهيم اينكه اسم يا اين لفظ علامت است براي اين معنا و قول متوسطي در باب بود كه قول مرحوم آخوند محقّق خراساني است و آن نحوه اختصاصي است يك علقه و ارتباطي است كه بين لفظ و معنا ايجاد ميشود. برخي از بزرگان و اساتيد مثل مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حائري و مرحوم محقّق رشتي كه استاد مرحوم آقا شيخ عبدالكريم حائري بودند اينها يك نظر ديگري در باب حقيقت وضع دارند ميگويند اصلاً در باب وضع, لفظ و معنا و امثال ذلك اينها هيچ ملاكي در آنها نبايد جستجو كرد بلكه ملاك را بايد در وجود خود آن واضع و مستعمل ديد كه آنها متعهّدند كه هر وقت لفظ مثلاً عسل را وضع ميكنند در مقابلش آن معناي عسل را توجه كنند اصلاً در حريم لفظ و معنا و امثال ذلك ورود نميكنند و حقيقت وضع را تعهّد مستعمل به اينكه با به كارگيري اين لفظ آن معنا را به ذهن مخاطب منتقل كنند ميدانند. مستحضريد كه اقوال كاملاً رو در روي هم هست و با هم تفاوت جدّي دارند.
در جلسات قبل هم چون فاصله شد عرض كنيم كه آنچه به ذهن رسيد اين بود كه بگوييم وضع عبارت است از ايجاد يك ارتباط اعتباري بين لفظ و معنا. اين مراحل را تقريباً گذرانديم اين يك آمادگي بود براي اينكه به بحث برگرديم. البته امام(رضوان الله عليه) كه در حقيقت در طرف ديگر اين نقل و قول هستند در بحث معناي وضع نظر شريفشان اين است كه در وضع ما چيزي جز علامت نداريم ارتباط و علقهاي بين لفظ و معنا ايجاد شود نداريم و لذا با مرحوم محقّق آخوند خراساني نظر موافقي ندارند و مخالفت ميكنند كه اينكه مرحوم محقّق خراساني فرمودند نحوه اختصاصي است بين لفظ و معنا در نظر شريف امام(رضوان الله عليه) اين پذيرفتهشده نيست.
با قطع نظر از اين مرحله كه به مرحله ديگر از بحث وارد شويم و بيان كرديم كه وضع عبارت است از ايجاد يك عُلقه و ارتباط اعتباري بين لفظ و معنا الآن به دنبال آن منشأ اعتبار هستيم منشأ اعتبار چيست؟ آيا چه كسي اين اعتبار را دارد ايجاد ميكند كه اين علقه و ارتباط تحقّق پيدا كند به گونهاي كه به محض اينكه لفظ را بيان داشتيم آن معنا به ذهن بيايد. در عبارت مرحوم آخوند خراساني در كفايه بيان روشني وجود دارد ايشان ميفرمايند اين نحوه اختصاص كه در حقيقت اعتباري هم ميدانند چون قطعاً اين بر اساس اعتبار خارجي نيست بين لفظ و معنا كه ارتباط خارجي وجود ندارد اين ارتباط اعتباري منشأش دو امر است يا تعيين است يا تعيّن منشأ اين اعتبار را مرحمو محقّق خراساني دو امر ميدانند. در آنجايي كه اعتبار را يك شخصي, يك واضعي, يك فردي كه دارد اين لفظ را در مقابل اين معنا جعل ميكند مثل يك مؤلف, يك مصنّف مثلاً فرض كنيد كه همين لفظ آب كه براي اين معنا دارد وضع ميشود بار اوّلي كه آن واضع اين معنا را دارد وضع ميكند اين دارد تعيين ميكند ميگويد من به عنوان واضع اين لفظ را براي اين معنا تعيين ميكنم كه اين ميشود اعتبار تعييني و اين روشنترين وضع در باب اعتبار است كه اعتبار وقتي به يد معتبري باشد كه آن معتبر وضع ميكند, جعل ميكند لفظ را در مقابل يك معنا قرار ميدهد اين وضع روشني دارد و لذا اين را همه بزرگان ميپذيرند گرچه در حقيقت وضع اختلاف دارند اما در منشأ اعتبار كه وضع تعييني يعني شخصي به عنوان واضع بيايد يا به عنوان كسي كه دارد اصطلاحي را جعل ميكند اين روشنترين بيان در حوزه وضع هست و اين است كه منشأ اين اعتبار عبارت است از تعيين; يعني واضع يا مؤلّف يا مخترع يا مصنّف ميگويد اين لفظ را براي اين معنا من وضع كردم اين روشن است.
پرسش:...
پاسخ: دو وضع مختلف دو وضع است علقه چون علقه اعتباري است حقيقت يكي است اگر ما در خارج داشته باشيم اينها كه در خارج راه ندارد مثلاً لون در جسم, اين لون در جسم مثلاً كِرم رنگ است اما ديگر نميتواند هم كِرم باشد هم آبي.
پس در وضع تعييني كه واضعي ميآيد لفظي را براي معنايي وضع ميكند كاملاً اين معنا روشن است كه ما اين وضع تعييني را داريم چون هيچ كس قائل به اين نيست كه در وضع يعني آنجايي كه لفظ براي معنايي اعتبار ميشود ما خارجيّتي داريم در خارج چنين حقيقتي وجود دارد در وعاي اعتبار اين هوهويّت شكل ميگيرد وقتي هوهويّت شكل گرفت ميتواند متعدّد هم باشد اما در خصوص آن تعيّن جاي اختلاف و بحث وجود دارد. مرحوم آخوند بالصراحه ميفرمايند منشأ اين اعتبار هم تعيين است هم تعيّن, مراد از تعيّن اين است كه يك واضع مشخصي ندارد يك مؤلف يا مصنّف روشني ندارد بلكه بر اساس كثرت استعمال اين لفظ در مقابل آن معنا استفاده ميشود. نظر مرحوم آخوند را يك مقدار توضيح بدهيم بعد ببينيم مخالفتي كه با اين نظر هست جا دارد يا ندارد؟
مرحوم آخوند به آن نكته توجه دارند كه در حقيقت وضع ما يك علقه و ارتباطي ميخواهيم كه تا لفظ را گفتيم به آن معنا منتقل شويم اين ارتباط و به تعبير خودشان اين اختصاص را در حقيقت وضع ميخواهيم براي ما مهم نيست كه منشأش يك شخص خاصي باشد يا بر اساس كثرت استعمال اين ارتباط و اختصاص صورت پذيرفته باشد ما به منشأ اعتبار كاري نداريم آنكه براي ما مهم است اين است كه ما بين لفظ و معنا يك نحوه اختصاصي را داشته باشيم و لذا ايشان عبارتشان را اين طور شروع كرده كه وضع عبارت است از نحوه اختصاصي كه بين لفظ و معنا پديد ميآيد و اين اختصاص ميتواند يا تعييني باشد يا تعيّني, بنابراين آنكه براي مرحوم آخوند مهم بوده اين است كه يك اختصاص و ارتباطي بين لفظ و معنا وجود دارد حالا ريشه اين ارتباط واضع باشد كه بر اساس تعيين اتفاق بيفتد يا كثرت استعمال باشد كه بر اساس تعيّن اتفاق بيفتد در نظر مرحوم آخوند خيلي جايگاهي ندارد, اين فرمايش مرحوم آخوند بود.
اما آنكه معناي ديگري و حقيقت ديگري براي وضع قائل است فقط ميتواند وضع تعييني را بپذيرد و اصلاً تعيّني را وضع نداند امام(رضوان الله عليه) با مرحوم آخوند مخالفت ميكنند و ميفرمايند اين تقسيم اصلاً جايي ندارد چون در وضع ما اين را ميخواهيم كه علامتي را براي يك معنا وضع كنيم آن نحوه ارتباط و اختصاص را برميدارند يك علامت و نشانه است مثل اينكه شما مثلاً يك تابلوي عبور ممنوع اينجا داشته باشيم اين تابلو چه ربطي به اينكه ماشين اينجا نيايد دارد اين يك علامت و نشانه است در حالي كه اين مخالفت بالأخره وقتي چنين علامتي گذاشته شده است يعني يك نوع نسبت و رابطهاي بين آن علامت و اين معنا وجود دارد ميگوييم اگر اين علامت را شما ديديد اين علامت ميگويد نبايد وارد شد درست است اين علامت است اما اين علامت دارد ارتباط را ايجاد ميكند امام البته نافي اين ارتباط نيست ايشان ميگويد اثر وضع است امام(رضوان الله عليه) نميفرمايند ما در وضع فقط آن علامت را داريم ميگويند علامت داريم اما ارتباط, اثر آن علامت است آن چيزي كه حقيقت وضع است اين است كه امري علامت و نشانه براي چيز ديگر باشد مثلاً وقتي گفتيم لفظ عسل اين علامت است براي آن معنا نه اينكه ما با گفتن اين لفظ عسل يك ارتباط و علقه و اختصاصي بين اين لفظ و معنا ايجاد كرده باشيم بله اثر اين علامت, بحث اختصاص و علقه هست. خب آن بيان شد كه خود وضع و جعل اصلاً ايجاد ارتباط و علقه است البته ايجاد علقه اعتباري. اما در خصوص اين بحثي كه الآن داريم كه آيا منشأ اعتبار براي اين وضع چيست كه مرحوم آخوند فرمودند منشأ اعتبار دو امر است يا وضع واضع يا كثرت استعمال كه اگر وضع واضع باشد ميشود وضع تعييني و اگر كثرت استعمال باشد ميشود وضع تعيّني اما عدهاي از جمله امام(رضوان الله عليه) ظاهراً مخالف با اين تقسيماند ميگويند ما يك نوع وضع بيشتر نداريم وضع عبارت است از تعيين كه واضع ميآيد ميگويد اين لفظ علامت است براي آن معنا و حتي ارتباط و اختصاص هم وجود ندارد اما در باب تعيّن ما اصلاً چنين چيزي نداريم كسي نسبتي ايجاد نميكند, وضعي ايجاد نميكند داريم عرض ميكنيم چون آنكه براي آخوند در باب حقيقت وضع مطرح است آن نحوه اختصاص است چون معتقد است كه در وضع يك نحوه اختصاصي بين لفظ و معنا دارد پديد ميآيد بنابراين آنكه در حقيقت وضع دخيل است اين نحوه ارتباط است منشأ اين ارتباط هر چيزي ميخواهد باشد يا تعيين باشد يا تعيّن; ولي امام(رضوان الله عليه) چون وضع را در حدّ علامت ميدانند طبعاً با اين تقسيم هم موافق نيستند ميفرمايند ما يك نوع وضع بيشتر نداريم و آن وضع عبارت است از وضع تعييني ديگر وضع تعيّني جايگاهي نخواهد داشت. اما به هر حال بايد كدام نظر را پذيرفت آيا اين تقسيم, تقسيم درستي است؟ اينكه مرحوم آخوند فرمودند اين نحوه اختصاص گاهي اوقات منشأش تعيين است و گاهي منشأش تعيّن يعني اين تقسيم, تقسيم درستي نيست؟ ظاهراً بايد حق را به مرحوم آخوند صاحب كفايه داد براي اينكه ما در مقام وضع به آنچه ميانديشيم همان ارتباط و عُلقهاي است كه بين لفظ و معنا پيدا ميشود البته جلسهاي هم در اينكه هيئت و امثال ذلك آيا اينها هم هست بحثي داشتيم و گفته شد كه اگر ما اين كلمه لفظ را توسعه بدهيم شامل هيئت هم ميشود مثلاً اين وقتي مولا ميگويد أكرم ضمن اينكه معناي كرامت را بيان ميكند با صيغه امر دارد بيان ميكند خود اين صيغه امر يك وضعي است در مقابل يك معنا در حقيقت خود اين هيئت افعل هم دارد يك معنايي را افاده ميكند ضمن اينكه آن ريشه كرامت دارد تكريم را افاده ميكند خود هيئت افعل هم دارد معنايي را افاده ميكند بنابراين هيئت افعل با اينكه هيئت افعل, لفظ نيست اين يك هيئت است اما در عين حال خود اين هيئت به رغم اينكه لفظ نيست مفيد يك معنايي هست و آن معناي امري است كه اكرام بكن. آيا اين تعريف كه ما ميگوييم وضع عبارت است از قرار دادن يك لفظي در مقابل يك معنا كه موجب يك اختصاص و عُلقهاي خواهد بود ايا اين تعريف, تعريف جامع شامل ميشود يا نه كه در آن جلسه عرض شد اگر ما معناي لفظ را توسعه بدهيم و شامل بدانيم نسبت به هيئت و حروف و امثال ذلك البته اين شامل ميشود, اگر نه, معناي لفظ را توسعه ندهيم و لفظ را به همان حدّي كه از زبان صادر ميشود و بيان لفظي روشني پيدا ميكند همان را بدانيم البته هيئت در اين تعريف داخل نخواهد شد و بايد بگوييم هر امري كه, هر چيزي كه مفيد يك معنايي باشد و مفيد يك ارتباط و اختصاصي بين آن شيء و معنا باشد ميشود وضع كه اين توسعه را قبلاً عرض كرديم.
اگر ما به هر حال نگرش مرحوم آخوند را در باب حقيقت وضع بدانيم و ببينيم كه آنچه مورد تأكيد ايشان است و مورد نظر ايشان است عبارت است از آن نحوه اختصاص ديگر كاري به اين نداريم كه منشأ اين نحوه اختصاص چه چيزي ميخواهد باشد آيا وضع واضع باشد كه تعييني باشد يا كثرت استعمال باشد كه تعيّني باشد؟ بنابراين اين اختلاف مبنا باعث ميشود كه اين تقسيم پذيرفته بشود يا نشود, اگر مبناي ما در حقيقت وضع همان نحوه اختصاص و ارتباط بود خب اين نحوه اختصاص و ارتباط منشأش گاهي اوقات تعيين است گاهي وقتها تعيّن است كه بر اساس كثرت استعمال است اما اگر نه, ما در حقيقت وضع چنين مسئلهاي را نديديم گفتيم وضع, عبارت است از قرار دادن و جعل يك علامت براي يك معنايي نه اينكه يك نحوه اختصاصي را بخواهيم قرار بدهيم اگر چنين مبنايي را پذيرفتيم كه امام(رضوان الله عليه) پذيرفتند ممكن است بفرمايند اين تقسيم, تقسيم تمامي نيست و بگوييم وضع يا تعييني است يا تعيّني اين كامل نيست لذا بالصراحه امام مخالفت فرمودند, فرمودند وضع عبارت است از وضع تعييني و تعيّني ديگر وضع نيست.
پرسش: ... مرحوم شهيد صدر ميگويند واضع خداوند و است و بعيد است بشر باشد غرض اين است...
پاسخ: عرض كنم كه يك بحث بسيار خوبي اينجا مطرح ميشود كه امام(رضوان الله عليه) روي آن خيلي مانور ميدادند و آن بحث اينكه الفاظ براي ارواح معاني وضع شدند اين معنا بسيار بحث شريفي است بحث ارزشي هم هست و معرفت وسيعتري را هم به همراه دارد و لذا اگر مراد بزرگان كه فرموديد نظر به اين معنا باشد كه چون الفاظ براي ارواح معاني وضع شدهاند اين ارواح معاني به گونهاي است كه مصاديق متعدّد ميتواند داشته باشد آن بحث, بحث شريف و خوبي هست لذا الآن سراج كه وضع شده بر چراغ شمعيِ آن موقع بود بعد نفتي بعد فلان, بعد خورشيد, بعد عقل همه اينها سراجاند, چرا؟ براي اينكه ظاهراً روشناند ظاهر بذاته مظهر لغيره, اگر مراد اين باشد كه اينها را تعدّد معنا بدانند كه اين تعدّد معنا نيست اين در حقيقت روح معناست و اينها تعدّد مصاديقاند كه مصاديق متعدّد خواهند بود نه معنا متعدّد اما اگر بگوييم نه, واقعاً يك لفظ ميخواهيم بگوييم و از اين لفظ هم آب بفهميم هم آتش دو معناي مضادّ با يكديگر, هم وجود بفهميم هم عدم. حالا خداي عالم هم فرض باشد, اين معنا قابليّت اين را ندارد خدا قادر است اما اين مقدور نيست كه يك لفظ براي دو معنا باشد كه آن دو معنا مضادّ با يكديگرند بينايي و نابينايي ما يك لفظ به كار ببريم كه از اين لفظ دو معناي وجود و عدم اراده كنيم يا دو امري كه در مقابل هم نيستند مثلاً فرض كنيد قرمزي و زردي, مثلاً لفظي بگوييم كه از آن هم قرمزي را بفهميم هم معناي زردي بفهميم. ما ميخواهيم ببينيم آيا يك لفظ تحمّل دو معناي نه تنها مقابل, بلكه معناي غير هم را دارد؟
پرسش:...
پاسخ: در اشتراك لفظي يعني ده بار يك لفظ براي ده معنا وضع شده اين اشكال ندارد اين مشترك لفظي است ما ميخواهيم بگوييم واضع وقتي ميخواهد وضع كند با يك وضع دو معنا بفهميم نه با ده وضع ده معنا, خب آن ده وضع و ده معنا دارد اشكال ندارد ما ميتوانيم يك لفظ داشته باشيم با چند معنا. وقتي ميگوييم يك لفظ هم اين معنا را دارد هم آن معنا را هر كدام به اعتبار مختلف است بنابراين خداي عالم قادر است اما اين غير مقدور است اينطور نيست كه يك لفظ بتواند دو معنا را در آنِ واحد پذيرا باشد هر لفظي ظرفيت معناي خاصّ خود را دارد محدوديت به مقدور برميگردد نه به قادر برگردد.
پرسش: اين لفظ يك علامت است قرار است به دو معنا اختصاص يابد آن اختصاصدهنده بايد قدرت داشته باشد كه بتواند آن را اختصاص بدهد.
پاسخ: خب به دو معنا بخواهد اختصاص بدهد, الآن بحث دارد ميرود به سَمت اينكه ما مشترك لفظي را ميبينيم و چنين معنايي اراده ميكنيم يا نه اصلاً مشترك لفظي نيست ما الآن يك بار لفظ آب بگوييم اما هم آب بفهميم هم آتش, با يك بار وضع دو معناي مقابل هم را بفهميم آيا اين وضع آن كشش را دارد؟ بله مولا قادر مطلق است قدرت نامحدود است اين غير مقدور است آيا اين لفظ اين كشش و تحمل را دارد يعني در يك وضع, در يك اعتبار, يك در آن, يك لفظ دو معناي غير هم را بخواهد افاده كند.
پرسش:...
پاسخ: اگر نظر اين باشد كه دو بار وضع شده باشد كه بحثش جداست اما اگر بخواهيد بفرماييد اين اختصاص بايد ايجاد بكند خب اگر اينطور هست ديگر نياز به مولاي مقتدر ندارد ما خودمان وضع ميكنيم ما ميگوييم به محض اينكه من گفتم آب, مرادم از آب عبارت از همين آب است و آتش, خب اگر اينطور بخواهيم حرف بزنيم اينكه ديگر نياز به مولاي مطلق ندارد, ما يك عُلقه بين اين دو ايجاد ميكنيم ميگوييم به محض اينكه من گفتم آب, مرادم از آب, آب است و آتش اما يك لفظ اگر بخواهد معناي اختصاصي داشته باشد ديگر اين اختصاص, اختصاص است ديگر نميتواند اختصاص ديگري را هم داشته باشد.
پرسش: در هر صورت لفظ اينجا كارهاي نيست واضع است.
پاسخ: مثل اينكه يك شيء دو شيء باشد در فلسفه هست ديگر مگر ميشود حقيقتي دو حقيقت باشد؟!
اگر يك لفظ بخواهد داراي دو معنا باشد مثل اينكه يك وجود داراي دو وجود باشد اگر شما بفرماييد خب اين اشتراك لفظي چيست؟ ما ميگوييم اين اشتراك لفظي, اعتبارات مختلف است مثل اينكه شما دو لفظ داريد دو معنا داريد اينجا هم عملاً اگر ده معنا يا بيشتر براي يك لفظ هست هفتاد بار اين لفظ به كار گرفته شده است. نه آن لفظي كه با اختصاص قبلي هست به كار بگيرد وقتي لفظ عين را مثلاً بار اول وضع كند براي چشمه, اما براي بار دوم كه براي چشم وضع ميكند ديگر نميگويد با همان اختصاصي كه براي چشمه دارد براي چشم ميخواهم بگيرم, اين لفظ اختصاص به يك معنا پيدا كرد تمام شد, وقتي تمام شد ديگر حتي اين نسبت مخصوصاً بر اساس فرمايش آقا شيخ ضياء عراقي اين نسبت به حدّي هست كه ما بين لفظ و معنا جز معنا نميفهميم و لفظ فاني است و روح معنا در بدن نفس تجلّي كرده است تمام شد, يك وقت اين حدّ از افراط هم لازم نيست اين اختصاص پيدا كرده يعني واقعاً وقتي واضع دارد براي بار دوم عين را براي چشم وضع ميكند همان اختصاصي كه براي اول ديده همان را هم لحاظ ميكند با توجه به همان لحاظ, لحاظ دوم را قرار ميدهد؟ يا ميگويد من يك بار لفظ عين را براي چشمه وضع ميكنم بار ديگر با قطع نظر از آن وضع و اعتبار, يك بار ديگر يك اختصاص و اعتبار ديگر ايجاد ميكنم.
پرسش:...
پاسخ: ظرفيت وجود ندارد مثل اينكه يك شيء دوتا شيء باشد مخصوصاً در تقابلات, از يك لفظ هم وجود بفهميم هم عدم بفهميم. اجازه بفرماييد ما يك مقدار برويم راجع به اين اختصاص فكر كنيم اگر ما در حدّ علامت ببينيم شايد اين شبهه يك مقدار قويتر باشد اما در حدّ اختصاص يعني يك ارتباط وجودي قائل شديم ولو در حدّ اعتبار ما يك ارتباط وجودي قائل شديم گفتيم هر وقت اين لفظ را ما گفتيم, اين معنا اراده ميكنيم باز بياييم بگوييم هر وقت اين لفظ را گفتيم با توجه به اين معنا, معناي ضدّش هم بايد داشته باشد خب اين نحوه اختصاص و ارتباط كجاست؟ اين ارتباط, ارتباط وجودي است ولو در عالم اعتبار, چون ارتباط وجودي است ديگر شدني نيست و الاّ لازم است يك شيء دو شيء بشود اما در بحث تجديد اعتبار, تجديد وضع كه همان لفظ ميآيد با يك اختصاص ديگر, اشكال ندارد لفظ عين هفتاد معنا و اختصاص دارد ما در حقيقت هفتادتا لفظ داريم نه اينكه يك لفظ داريم با همان معناي اختصاص اول و ارتباط اول داريم با تحفّظ بر او, اختصاص دوم را ايجاد ميكنيم.
با توجه به اين مسئله كه عرض كرديم آنكه براي مرحوم آخوند مهم بوده و واقعاً همينطور است امام(رضوان الله عليه) در حدّ علامت ميدانند وقتي علامت دانستند باز هم اين سخن هست يعني نميشود گفت اين تابلوي عبورممنوع معنايش اين است كه هر كس اين تابلو را ديد نميتواند وارد شود, هر كس اين تابلو را ديد ميتواند وارد شود, اگر ما دو معنا داشته باشيم ميشود اين ديگر, خب اين اختصاص نشد, اين ارتباط وجودي نشد (وجود اعتباري) اين وضع دارد يك ارتباط و اختصاصي را بين لفظ و معنا ايجاد ميكند مثلاً هيئت اِضرب, خب ما بگوييم چه اشكال دارد اين هيئت هم مفيد امر باشد هم مفيد نهي باشد, خب نميشود كه يك ارتباط وجودي پيدا كرده, اختصاص پيدا كرده و ما توجه كنيم به اين اختصاص نگوييم عالم اعتبار هر كاري ميشود كرد نه نميشود, در عالم اعتبار نميشود وجود و عدم را با هم در يكجا جمع شوند حتي آن وقتي كه به صورت قضيه ميگوييم اجتماع نقيضين محال است نه يعني ما چيزي داريم به نام اجتماع نقيضين بعد ميگوييم محال است اگر داشتيم كه محال نبود ميگوييم اين مفهوم زيرش خالي است اين مصداق ندارد اين مفهوم اجتماع نقيضين كه اجتماع نقيضين نيست مفهوم اجتماع نقيضين, به حمل اوّلي اجتماع نقيضين است و الاّ به حمل شايع صناعي يك مفهوم ذهنيِ ممكن خارجي وجود دارد ما ميگوييم اجتماع نقيضين يك مفهومي است ممكن است, موجود است به حمل اوّلي اجتماع نقيضين, اجتماع نقيضين است اما به حمل شايع ما اجتماع نقيضين نداريم بنابراين اين اختصاص و ارتباط كاملاً به آن حيثيت وجودي و عيني ميبخشد و ديگر از اينكه بخواهد يك معناي ديگري را بپذيرد نيست حالا انشاءالله در آن بحثي كه اگر توفيق بشود برسيم در اينكه آيا يك لفظ بر عكس يك معنا وضع ميشود يا نه همين بحث مطرح ميشود چون معنا يك تعلّق و علقه وجودي ايجاد ميكند ارتباط وجودي ايجاد ميكند اين لفظ, رنگ پيدا ميكند وقتي رنگ پيدا كرد مثل اينكه شجر هم شجر باشد هم حجر, به نوبه خودش, همانطوري كه يك شيء در خارج نميتواند دو وجود داشته باشد در وعاء اعتبار هم يك شيء نميتواند دو ارتباط علقه وجودي ايجاد كند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»