اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و اله الطاهرين
بحث در کتاب شريف کفايه در مقدمه اي که مباحث الفاظ مطرح است به امر تاسع رسيد التاسع الحقيقه الشرعيه، همانطور که مستحضر هستيد مرحوم آخوند در کتاب شريف کفايه سيزده امر رادر مقدمه ذکر مي کند و در طي مباحث گذشته به هشت امر اشاره شد و در اين امر که به عنوان التاسع هست مطالبي را انشاءالله مورد بحث و گفتگو قرار مي دهيم. از مباحث عمده در بحث الفاظ همين بحث است شايد به لحاظ گوهر بحث يک مقدار اين متفاوت باشد به اينکه اصلا همانطور که در مباحث قبل مطرح شد ما الفاظ و عبارات را زياد داريم اما آن الفاظ و عباراتي که اين دانش اصول به دنبال آن هست که واکاوي بکند و معنا و مراد را دربياورد براي اين است که شارع مقدس از اين الفاظ و عبارات استفاده کرده از اين الفاظ و عبارات چون شارع مقدس استفاده کرده و مرادات و مقاصد خودش را از طريق اين الفاظ دارد بيان مي کند پس لازم است که ما به دقت به اين الفاظ توجه کنيم و مراد شارع را از همين الفاظ بتوانيم دربياوريم. يکي از مسائلي که به صورت کلان مطرح هست اين است که ايا اصلا ما حقيقت شرعيه داريم يا نداريم حقيقت شرعيه در مقابل حقيقت لغويه، اين از مبادي تصوري بحث تبيين و تشريح اين اصطلاح است الحقيقه الشرعيه، ما اجازه بفرماييد که سه تا اصطلاح را اينجا توضيح بدهيم از باب مبادي تصوري بحث که همواره کمک مي کند. يکي الحقيقه الغويه دو الحقيقه الشرعيه و سه الحقيقه المتشرعه اين سه تا واژه را توضيح بدهيم و حد و مرز هر کدام هم مشخص شود و آنچه که مورد بحث است راجب حقيقت شرعيه است بايد گفتگو کنيم مي فرمايد که حقيقت لغويه يک معناي روشني دارد يعني بارزترين مصداق حقيقت لغويه اين است که واضعي مياد و يک لفظي را و يک لغتي را در مقابل يک معنايي وضع مي کند و اعلام مي کند ايها الناس اين لفظ براي اين معنا وضع شده است مثلا وضع اسد براي حيوان مفترس وضع شده است يا لفظ لبن براي مايعي آنچنان وضع شده است که اين روشن ترين و بارزترين مصداق حقيقت لغويه است حقيقت لغويه داريم يا نداريم ما با اين بيان مي گوييم بله حقيقت لغويه داريم يعني يک شخصي واضعي مياد يک لفظي را در مقابل يک معنايي قرار مي دهد و از آن لفظ ان معنا را اراده مي کند و قصد مي کند و اين را بهش مي گويند حقيقت لغويه که مراد يک لفظي را واضع در مقابل معنايي قرار مي دهد و آن معنا را از طريق اين لفظ اراده مي کند اين را مي گويند الحقيقه لغويه، حالا وضع چند قسم هست حقيقت لغويه آيا غير از وضع واضع مي تواند وضع تعيني هم الحقيقه الغويه باشد يا نباشد اينها به اقسام برمي گردد ولي بارزترين و روشن ترين مصداق حقيقت لغويه اين است که يک شخصي مياد و وضع مي کند يک لفظي را يک لغتي را در مقابل يک معنايي و اين معنا و مراد از طريق اين لفظ ادا مي شود اين را مي گويند حقيقت در مقابل مجاز در مقابل مشترک در مقابل منقول و امثال ذلک که اين حقيقت است يعني مي خواهم باز شود به لحاظ معنايي خوب روشن و شفاف دربياد اين است که اصلا ما تا الان چيزي بعنوان اسد و حيوان مفترس نداشتيم يک موجودي به نام حيوان مفترس بود هيچ کسي هم نبود لفظي هم وجود نداشت آن وقتي که واضع مياد مي گويد من لفظ اسد را براي اين موجود خارجي دارم وضع مي کنم اين مي شود حقيقت اين لفظ نسبت به آن معنا اطلاق دارد انطباق مي شود و امثال ذلک ...و او هم مصداق لفظ است اين معناي الحقيقه الغويه است. اصطلاح ديگري که بايد توضيح بدهيم بحث امروزمان هست الحقيقه الشرعيه، يعني همانگونه که واضع آمده و يک لفظي را و يک لغتي را در مقابل يک معنايي قرار داده و گفته من هر وقت اين معنا را بخواهم اراده بکنم با اين لفظ ادا مي کنم و هر وقت شما اين لفظ را از من شنيديد بدانيد اين معنا براي من اراده هست به همين ميزان با همين معيارها آيا شارع مقدس براي الفاظ و عباراتي که در متن شرع مقدس دارد مي آورد مثل لفظ صلاه مثل صوم، خسم، حج چه در باب معاملات در باب عبادات چه در ساير جهاتي که شارع مقدس دارد بکار مي برد آيا به همان ميزان با همان معياري که ما در حقيقت لغوي داريم شارع هم همين کار را کرده يعني شارع آمده گفته يا ايهاالناس من وقتي لفظ صلاه را مي گويم مراد من از لفظ صلاه عبارت است از اين مجموعه اعمال اين مجموعه ارکان واجبات و فرائض و مستحبات و امثال ذلک...سوال اينجاست در امرالتاسع بحث اين است که آيا ما حقيقت شرعيه داريم يعني همانگونه که حقيقت لغويه داريم و واضع يک لفظي را در مقابل يک معنايي قرار داده ايا شارع مقدس هم آمده الفاظي را و واژه هايي را در مقابل يک معنايي به صورت روشن يا ايهاالناس يا ايهاالمسلمون يا ايهاالمومنون لفظ صلاه را منِ شارع براي اين معنا وضع کردم حج در لغت به معناي قصد است ولي منِ شارع آمدم لفظ حج را براي اين معنا قصد کردم اراده کردم و وضع کردم اين مي شود حقيقت شرعيه که شارع مقدس در جايگاه واضع قرار مي گيرد و يک لفظي را ولو آن لفظ قبلا در يک معنا بکار رفته است براي يک معنايي که در شريعت مقدسه مورد توجه هست وضع مي کند بحث امر تاسع اين است که آيا ما حقيقت شرعيه داريم يا نداريم يک لفظ ديگري هم هست که عرض کرديم از باب مبادي تصوري بحث اين را عرض بکنيم الحقيقه متشرعه، پس سه تا لفظ است سه تا اصطلاح هست الحقيقه الغويه، الحقيقه الشرعيه، الحقيقه المتشرعه اين حقيقت ملاک هست ما حقيقت را مي خواهيم براي اينکه مي خواهيم بگوييم نسبت بين لفظ و معنا روي هوا نبوده بر اساس مناسبات نبوده بر اساس اشتراک نبوده نه اقاي واضع مشخصا موضع گرفته نظر داره در يک مقطعي قرار گرفته مي گويد من اين لفظ را براي اداي اين معنا دارم وضع مي کنم به گونه که شما هر وقت از من اين لفظ را شنيديد اين معنا مراد هست و هر وقت شما هم آن معنا را ملاحظه کرديد اين لفظ را بر او انطباق بکنيد يعني انقدر دقيق مي خواهم بگويم نسبت بين لفظ و معنا آنقدر نسبت مستقيمي است در بحث حقيقت که هيچ عامل ديگري غير از وضع واضع دخيل نيست نه مجاز هست که مناسبات مختلف باشد مناسبت جزء و کل باشد مناسبت تشبيه باشد شباهت باشد و امثال ذلک...اين از حقيقه الشرعيه که عمده بحث ما راجب به همين است از امرالتاسع، الحقيقه متشرعه يعني اينکه در لسان متشرعين ما به شارع مقدس سروکار نداريم در لسان شارع اگر وضع شده است مي گويند الحقيقه الشرعيه اما اگر از لسان شارع نبوده بعد از دو قرن سه قرن بعد از دوران ائمه عليهم السلام و صلوات الله اجمعين در نزد متشرعين در لسان متشرعين اين لفظ براي اين معنا دارد بکار مي رود آيا ما چنين چيزي داريم؟ يعني الحقيقه المتشرعه داريم که متشرعين آنهايي که اهل شريعت هستند اهل ديانت هستند بيايند بر اساس آموزه هاي وحياني آموزه هاي شرعي و بر اساس ذوق و سليقه اي که در مدت مديدي براي متشرعين حاصل شده ميان مي گويند ما بر اساس آنچه را که از اين متون استياد کرديم اين روايات و اين منابع استياد کرديم اين لفظ را قرار مي دهيم مثلا عرض کنم بعنوان مثال اين عنوان استصحاب ما چنين عنواني که در شرع نداريم يعني از زبان شارع مقدس که ما نداريم لفظ استصحاب، لفظ استصحاب که لفظ استيادي است که فقها و اصولييون بر اساس توقلي که در متن روايات دارند اين را استياد کردند اين خضوعي که در روايات داشتند اين لفظ استياد...الان لسان متشرعين در لسان دانشمندان اصول تا مي گوييم استصحاب معنايش اين است که حکم سابق را عين الشک براي لاحق اين حکم را بياور خوب اين استصحاب معناي روشني پيدا کرده و در لسان متشرعين داره استفاده مي کنيم مي گويند استصحاب کنيد اينکه مي گويد استصحاب کنيد يعني حکمي که سابقا نسبت به يک موضوعي داشتيد الان شک مي کنيد اين موضوع تغييري درش ايجاد شده بر اساس معيارهاي استصحاب استصحاب کنيد که اين در لسان متشرعين حاصل شده است نه در زمان شارع. پس ما سه تا حقيقت داريم به لحاظ مبادي تصوري بحث الحقيقه الغويه الحقيقه شرعيه الحقيقه متشرعه، اولي که خوب هيچ بحثي درش نيست هيچ خلافي درش نيست الحقيقه الغويه اين روشن و واضح است اما ما ايا حقيقت شرعيه داريم يا نداريم انطوري که مرحوم آخوند صاحب کفايه مي فرمايد اين است که انه الختلفه في ثبوت الحقيقه الشرعيه و عدمه علي اقوال، اصوليين در اينکه ما حقيقت شرعيه داريم يا حقيقت شرعيه نداريم در حقيقت بر اقوالي هستند. يک دسته از بزرگان قائلند که ما حقيقت شرعيه داريم يعني چه يعني شارع مقدس مطلقا آمده و لفظ صلاه را لفظ حج را لفظ صوم را که اينها الفاظ شرعي هستند شارع با يک وضعي که انواع وضع را توضيح خواهيم داد با يک نوع وضعي اعلام کرده که من لفظ صلاه را وضع مي کنم براي اين مجموعه از اعمال گرچه در گذشته لفظ صلاه براي معناي دعا بوده است اما من شارع بر اساس آن اموزه هايي که از وحي گرفته ام يا خود لسان شارع مقدس به لسان جبرائيل امين آمده لفظ صلاه را براي اين معنا وضع کرده است لفظ حج، حج به معناي قصد است اما اين لفظ را براي اين معنا که مجموعه اي از مناسک و عبادات و امثال ذلک هست اين از ناحيه شارع مقدس شده است بعضيها معتقدند به اينکه ما حقيقت شرعيه داريم و شارع مقدس الفاظي را به انگيزه معاني شرعيه وضع کرده است در مقابل اينها عده اي مي گويند نه شارع مقدس اين الفاظ را بکار گرفته اما بعنوان اينکه وضع کرده باشد و با معيار حقيقت نيست که بيايد بگويد ايها الناس من لفظ صلاه را وضع کردم براي مجموعه اين اعمال. اينگونه نيست چيست؟ مي گويند همه اين گونه از موارد از باب مجاز است يعني چه يعني وقتي گفته مي شود صلاه در متون شرعي مراد از صلاه يعني همين مجموعه اعمال اما اينطور نبوده که شارع مقدس آمده لفظ صلاه را براي او وضع کرده نه صلاه به لحاظ معنايي و لغوي در معناي دعا هست شارع مقدس ديده که مثلا بين صلاه شرعي با آن صلاه لغوي يک مناسبتي وجود دارد مثل فرض کنيد مناسبت جزء و کل بالاخره در صلاه قنوت هست دعا هست نيايش هست امثال ذلک آمده همان لفظي که براي معناي دعا بوده همان لفظ را مجازا در باب صلاتي که صلاه شرعيه هست بکار گرفته است پس ما بر اساس اين حقيقت شرعيه نداريم بلکه حقيقت لغويه با يک تعبير مجازي با يک رويکرد مجازي در اين الفاظ شرعيه بکار رفته است اين قول دوم. قوم سوم در حقيقت تفصيل در مسئله هست تفصيل دادن يعني چه؟ گفتند که در برخي از الفاظ به تعبير ايشان الفاظ متداوله الفاظي مثل صلاه و صوم و حج و امثال ذلک ...اين دسته از الفاظ که واقعا موردنظر شارع بوده خوب زکات يک معناي لغوي خاصي دارد ولي شارع مقدس از کلمه زکات يک برداشت ديگري دارد و اين در عرف شرع متداول است اقيم الصلاه و آه الزکات اقيم الصلاه و آه الزکات خوب اين الفاظي که متداول است و متعارف در بين شرع مقدس هست در خصوص اين الفاظ ما حقيقت شرعيه داريم اما در آن مواردي که متداوله نيست گاهي اوقات شارع مقدس استفاده مي کند گاهي اوقات ما در روايات مي بينيم اين نه از باب حقيقت شرعيه نيست بلکه از باب مجاز است يعني شارع مقدس بر اساس مناسباتي مثل مناسبت شباهت يا مناسبت جزء و کل و امثال ذلک آمده اين الفاظ را در مقابل آن معناي خودش که شرعي هست قصد کرده است اين يک قول به تفصيل است يک قول ديگري هم به تفصيل وجود دارد و آن اين است که در خصوص الفاظي که در باب عبادات هست ما حقيقت شرعيه داريم اما در غير عبادات اين را نداريم يعني چه يعني وقتي لفظ صلاه گفته مي شود صوم گفته مي شود حج گفته مي شود زکات گفته مي شود امثال ذلک ...شارع مقدس در خصوص اينها حساسيت به خرج داده و وضع شرعي داشته گفته اين الفاظ را من در مقابل اين معاني شرعيه دارم بکار ميبرم که در خصوص عبادات ما حقيقت شرعيه داريم اما در غير عبادات ما حقيقت شرعيه نداريم. اين هم باز يک تفصيل، يک قول هم در همين مسئله وجود دارد که اين را عرض کنم قول جناب باقلاني است ايشان سخني دارند که در حقيقت سخن تازه اي نيست اما يک قرائت تازه اي هست يک عبارت تازه اي هست و آن اين است که مي فرمايند که شارع مقدس وضع جديدي ندارد و بنا هم نيست بر اساس علاقه تشبيه و علاقه جزء و کل و امثال ذلک ما بگوييم مجاز در مسئله است فقط يک چنين توضيحي مي دهند مي فرمايند که لفظ صلاه را که به معناي دعا بود يا لفظ حج را که به معناي قصد بود شارع مقدس مياد و با يک سلسله اضافاتي و به اصطلاح به تعبيري اصلاحاتي اضافاتي و شرايطي مي گويد همان چيزي که شما به عنوان دعا مي شناختيد الان آن دعا با اين ارکان با اين فرائض با اين اعمال با اين قيام و قعود با اين رکوع و سجود با اين اذکار اين را در حقيقت کنارش قرار مي دهيم لفظ صلاه استفاده مي کنيم. اين هم يک نوع مجاز است اما اينکه مثلا مشخصا بيايد بگويد ما کاري به قبلي نداريم صلاه به معناي دعا بجاي خودش محفوظ است آن حقيقت لغويه هست ماي شارع مي آييم و لفظ صلاه را براي اين مجموعه از افعال و از اذکار امثال ذلک ذکر مي کنيم اينطوري نيست بلکه گفته همان معنايي که در نزد لغوي مطرح بود به نام دعا ما همان را درش تصرف مي کنيم اضافات مي کنيم شرايطي را ايجاد مي کنيم و در مجموع براي آن موقعيتي ايجاد مي کنيم اسمش را مي گذاريم صلاه. حالا در حقيقت عرض مي کند مبادي تصوري بحث است ما مي خواهيم وارد شويم ببينيم که ايا اين حقيقت شرعيه داريم يا نداريم. مرحوم آخوند مي فرمايند که مناسبت هست قبل از اينکه ما باصطلاح به حليتش بپردازيم به ماهو بپردازيم مي فرمايد و قبل الخوز في تحقيق حال لا بعص بتمهيد المقال، يک مقدمه اي ذکر کنيم و در اين مقدمه مرادمان را از حقيقت شرعيه واضح تر و روشن تر بيان کنيم مي فرمايند که در باب وضع شما ملاحظه فرموديد که وضع را به دو قسم تعييني و تعيني ما مي شناختيم وضع تعييني ان وضعي است که واضع مشخصا مياد و مي گويد که من اين لفظ اسد را براي حيوان مفترس بکار مي گيرم اين ديگر روشن ترين و بارزترين نوع وضع هست که از آن وضع تعييني ياد مي کنند و تصريح و صراحت واضع در اينجا کاملا هست تصريح دارد که منِ واضع آمدم لفظ اسد را براي اين حيوان مفترس وضع کردم اين را مي گويند وضع تعييني که بارزترين مصداق وضع هست. البته در خاطر شريفتان هست که قبلا هم عرض کرديم که در مقابل اين وضع تعييني يک وضع تعيني هم داريم که مراد از وضع تعيني اين است که نه اينکه يک واضعي مشخصا بياد يک لفظي را در مقابل معنايي قرار بدهد بلکه بر اساس کثرت استعمال غلبه ي استعمال آمد و شدهاي فراوان يک لفظي در يک معنايي بکار رفته شد و ديگر اين همه وقتي اين لفظ را مي گويند اين معنا را اراده مي کنند و هر وقت بخواهند اين معنا را افاده کنند از اين لفظ استفاده مي کنند که وضع تعيني از او اسم مي برند مرحوم اخوند دارند يک وضع ديگري را در کنار وضع تعييني قرار مي دهند مي گويند وضع تعييني دو قسم است يک قسمش ان است که بالتصريح واضع مياد مي گويد واضع چه شارع باشد چه لغوي باشد فرقي نمي کند اگر ما معتقديم که شارع هم مي تواند واضع باشد به لحاظ اينکه مفاهيم و مقاصد خودش را از طريق اين الفاظ بيان بکند مياد و وضع مي کند هيچ اشکالي ندارد که شارع مقدس بياد بگويد که من لفظ صلاه را براي اين مجموعه وضع مي کنم لفظ حج را براي اين مجموعه اشکال ندارد پس بنابراين همانطور که لغوي واضع است ما وضع لغوي داريم شارع هم واضع است ما وضع شرعي داريم و واضع شرعي مي تواند الفاظي را براي معاني شرعيه وضع بکند در وضع تعييني عرض کرديم روشن ترين مصداقش هم اين است که اقاي واضع به تصريح به تعبيرش اين است که و هو ان الوضع تعييني کما يحصل بالتصريح بانشاء کذالک يحصل باستعمال لفظ في غير ؟؟؟24:12 مي گويد وضع تعييني دو قسم است يک با تصريح و انشاء که من انشا مي کنم ايجاد مي کنم تا الان که نبوده تا الان لفظ اسد براي حيوان مفترس وضع نشده بود الان من وضع مي کنم انشاء مي کنم و ايجاد مي کنم لفظ اسد را براي حيوان مفترس که تصريح به انشاء دارد در وضع تعييني بارز، نکته يا قسم دوم از وضع تعييني اين است که نه تصريح به انشاء ندارد بلکه از باب استعمال وارد مي شود و از جايگاه استعمال اين وضع را قرار مي دهد يعني چه يعني شارع مقدس نيامده بگويد که ايهاالناس ايهاالمسلمون من لفظ صلاه را انشاء مي کنم ايجاد مي کنم براي اين معنا، بلکه مستقيما آمده و استعمال کرده و گفته اقيم الصلاه خوب مراد از صلاه چيست؟ صلاه در اين استعمال کرده نيامده لفظ صلاه را براي يک معناي خاص شرعي تصريح بکند و انشاء و ايجاد بکند بلکه با استعمال ايجاد کرده با عملش انشاء کرده است اين هم تعييني است مثل چي مثل عقد بيع که گاهي اوقات قولي است و گاهي اوقات فعلي است بر اساس معاطات است عقد بر دو قسم است عقد قولي عقد معاطاتي که اينجا هم همينطوره وضع تعييني دو قسم است يک با تصريح و انشاء واضع است يک با استعمال واضع است حالا اين واضع يا واضع شرعي است يا واضع لغوي است فرقي نمي کند اما وضع وضع تعييني است که گاهي اوقات با قول انشاء مي شود گاهي اوقات با فعل انشاء مي شود ما هم در بيع معطاتي انشاء داريم همان انشاي فعلي است وقتي اين شخصي پولي را مي گذارد آنجا آن کارها را مي گيرد يعني بعت اشتريتُ آن اقايي که آمد کارها را مي گذارد آنجا يعني بعتُ اين آقايي که پول را مي گذارد اشتريتُ اين اشتريت و بعتُ فعلي است اين عملا عقد است عقد هم ايجاد است انشاء است انشاء دو گونه است يا قولي است يا فعلي است وضع هم دو گونه است يا وضع قولي است که به تصريح واضع انجام مي شود يا به انشاء هست و ايجاد واضع عملا هست. خوب يک نکته اي را که اينجا بايد مورد توجه قرار بدهيم اين هست که يک خلطي بين اين وضع نوع دوم با مجاز اتفاق مي افتد در حقيقت اين وضع نوع دوم با اينکه وضع تعييني است وضع حقيقي هم هست اما به جهت يک شراکتي که با مجاز دارد پيدا مي کند دارد مرزشان نزديک هم باشد چطور؟ براي اين است که اگر واضع بيايد مشخصا و روشن مي گويد ايهاالناس من لفظ صلاه را براي اين معنا وضع کرده ام اما ديگر هيچ قرينه اي هم نمي خواهد ولي يک وقت هست که واضع چنين حرکتي ندارد چنين اقدامي ندارد با استعمال اين لفظ در يک معنايي مي خواهد اين معنا را بفهماند آيا استعمال قدرت آن تصريح به انشاء را دارد مي گويند نه در آن حد نيست و لذا مي گويند که اگر احيانا مي خواهند الفاظ را در معاني شرعيه بکار ببرند بايد يک قرينه اي نصب بکنند که مراد ما از اين لفظ اين معناي شرعي است اين قرينه نه از باب مجاز هست يک وقتي مي گويند رأيت اسداً يرمي، خوب اين رأيت اسدا يرمي خود اين يرمي نشان از اين است که اسد در رجل شجاع بکار رفته است نه در حيوان مفترس اينجا قرينه مي آوريم که اين لفظ در معناي مجازي بکار رفته است اما در مورد وضع تعييني نوع دوم يک قرينه مي خواهيم بياوريم که نه در معناي مجازي بکار رفته بلکه در معناي حقيقي اما معناي حقيقي که از خواستگاه استعمال بوده است چون اگر از جايگاه تصريح به انشاء باشد ديگر قرينه نمي خواهد وقتي شارع مقدس بگويد يا ايها الناس لفظ الصلاه را من براي اين مجموعه اعمال وضع کردم اين ديگر قرينه نمي خواهم ولي وقتي مي گويد صلاه و استعمال مي کند لفظ صلاه را در آنجا بايد مشخص بکند نه اينکه با عنوان مجازيت قرينه مي خواهيم نه مجاز نيست بلکه مي خواهيم بگوييم اين استعمال در خصوص آن معناي شرعي است و در حقيقت جايگاه وضع تعييني دارد مراد ما از قرينه قرينه ي بر اين است که استعمال ما نشان از آن حقيقت هست
س: (نامفهوم 30:7)
ج: احسنت مي خواهم همين را بگويم مرز دارد نزديک مي شود به مجاز همين جا هست بالاخره لفظ صلاه دارد به جايي بکار مي رود چون اينها اثار وجودي تا يک حدي بعضي نيستند که اثار داشته باشند اما بالاخره اين اثار لفظي در حدخودش دارد آنوقتي که شارع مقدس به صراحت قولا مي ايد مي گويد که لفظ صلاه را من وضع کردم و هر وقتي که ما شنيديم ديگر هيچ ترديدي نمي کنيم اما يک وقتي هست که استعمال مي کند لذا استعمال اعم از حقيقت و مجاز است نيامده بگويد که لزوما آنچه را که بعنوان صلاه هست چون شارع مقدس قبلا تصريح کرده به اينکه لفظ صلاه براي اين معنا وضع شده است حقيقت است اين استعمال است لذا مي خواهند بفرمايند که ما استعمالمان را در معناي شرعي مي خواهيم و قرينه را براي اين حد مي خواهيم نه مجاز. خوب اين هم عبارتي است که مرحوم آخوند دارند مي فرمايند که چون اين عبارت يک مقداري دقت عبارتي هم خوب است ما انشاءالله منتهي بايد هم روي عبارتها کار کنيم هم شما به لطف الهي بايد انشاءالله بحثها را تدريس خواهيد کرد در آينده به لحاظ معنايي مشخص تر باشد مي فرمايند که ان الوضع تعييني کما يحسر بالتصريح بانشائه کذلک يحصل باستعمال الفظ غير؟؟؟31:47 و ان ؟؟حکايه ان المعنا ؟؟؟بنفسه لفظ لا بالقرينه و ان کان لابد ان ؟؟من غصب ؟؟؟الا انه لا دلاله ؟؟ذلک لا اراد علي معنا کما في المجاز يک توضيح مختصر بدهيم بعد برويم بخش ديگر. قرينه را براي دو منظور استفاده مي کند يک وقت قرينه را استفاده مي کنند براي اينکه بگويند ما مرادمان از اين معنا معناي حقيقي نيست وقتي مي گويند رأيت اسداً يرمي، رأيت اسدا يشرب البن، رأيت اسدا يمشي في ؟/بخلق اينگونه از عبارتهايي که بکار مي برد خود اين عبارتها قرينه هستند براي اينکه اين لفظ در معناي حقيقي بکار نرفتند در معناي مجازي بکار رفته است اينها قرينه هستند. يک وقت ما قرينه مي خواهيم اين معنايي که مي خواهيم بکار ببريم معناي مجازي نيست اين دلالت بر اين معنا از طريق استعمال آمده است نه از طريق وضع که اين دلالت اينجا نياز است اينجا يک مطلبي را بعنوان ؟؟؟؟33 مطرح مي کنند سوال و جواب مطرح مي کنند حالا اگر فرصت بود که بخوانيم اگر نبود که براي جلسه بعد. خوب يک اشاره اي بکنيم بعد انشاءالله توضيحش براي جلسه بعد مي فرمايند که ايا به کارگيري يک لفظي بدون اينکه ريشه حقيقت داشته باشد و ما مي دانيم که حقيقت نيست يعني واضع اين لفظ را براي اين معنا وضع نکرده ايا زار و ضرر نمي رساند به اينکه اين لفظ در معناي حقيقيش بخواهد بکار برود؟ يعني چه؟ در آن حدي که واضع يک لفظي را وضع کرده و مشخص کرده بالتصريحه بانشائه خوب بحثي درش نداريم روشن است اما آنجايي که تصريح نکرده بر اساس قول و استعمال است اين خيلي زبان ندارد اين استعمال لسان ندارد که مشخص بکند چيست در عين حال شما قرينه اي هم نص نمي خواهيد بکنيد ايا در چنين وضعي به نظر نمي رسد که استعمال اين لفظ و اراده آن معناي شرعي يک اراده حقيقي بخواهد انجام شود زار باشد و ضرر بزند . يک تفسيرش را در جلسه ي بعد بايد عرض بکنيم مي فرمايند که آن چيزي که ملاک ماست اين است که ما بتوانيم اين معنا و مقصود را به درستي بفهمانيم حالا اين معنا و مقصود اگر از راه حقيقت شد از راه حقيقت، از راه مجاز شد از راه مجاز، اين مهم است اگر نه از راه حقيقت و نه راه مجاز اينکه مي خواهيم توضيح بدهيم همين است ما يک لفظي را بکار مي بريم يک معنايي را هم اراده مي کنيم اين معنا نه حقيقت است نه مجاز مي شود؟ مي گوييم بله حالا به مطالب قبل هم ا رجاع مي دهند مثلا موردي که ما داريم همين است لفظي را شارع مقدس دارد بکار مي برد لفظ صلاه را بکار مي برد و قبلا هم شارع مقدس اين لفظ را در معناي شرعي خودش تصريح و انشاء نکرده که من اين لفظ را بکار مي برم ما بياييم بگوييم که چون شارع استعمال کرده است پس اين حقيقت است خوب استعمال که اعم از حقيقت و مجاز هست مجاز هم بخواهد باشد مجاز هم بايد قرينه بياورد قرينه هم که نياورده گفته اقم الصلاه، اقم الصلاه مي خواند به اينکه دعا باشد بخواند ميشه پاشيد نماز بخواند اگر واقعا بحث اقم الصلاه را شارع مي خواهد بياورد و قصد بکند اين ارکان و اين اعمال خاص را صلاه شرعي را مي خواهد قصد بکند بدون قرينه امر امر دشواري هست اما درعين حال شارع مقدس دارد استفاده مي کند پس از يک طرف شارع مقدس اين را براي معناي حقيقي بکار نبرده است يعني نيامده بگويد که لفظ صلاه در معناي فلان هست که بعنوان حقيقت شرعيه باشد از سوي ديگر هم قرينه اي بکار نميره چون در مجاز ما قرينه مي خواهيم قرينه هم بکار نمي رود فقط استعمال مي کند ايا ما مي توانيم اين را ملاک قرار بدهيم؟ اين چيست بالاخره حقيقت است يا مجاز است؟ ايشان مي فرمايد که اونيکه ملاک ما هست اين است که ما بتوانيم معنا و مراد شارع را بيابيم حالا اين در قالب حقيقت شد حقيقت در قالب مجاز شد در قالب مجاز نه حقيقت و مجاز طبع اين امر به ما اين معنا را افاده بکند همان را مي پذيريم دارند به يک قاعده اي تن درمي دهند که اين قاعده به اين راحتي قالب پذير نيست که قاعده ي قبل است که انشاءالله برمي گرديم به آن قاعده.
س: اصل عدم ؟؟؟37:55
ج: بله احسنت خود همان نوع مانعيتي ايجاد مي کند که پس در معناي باصطلاح حقيقي اش نرفته از آن طرف هم معناي مجازيش نرفته چون قرينه نمي آورد
س: شک ؟؟؟
ج: اصل عدم نقل هست پس مي شود
س: معناي لغوي
ج: در حالي که شارع دارد اين را قصد مي کند چون مي دانيم ولي نمي دانيم که ايا شارع اين را وضع کرده که حقيقت شرعي داشته باشيم يا نه ما اين مي دانيم وقتي شارع مي گويد صلاه اين است اما ايا اين را بعنوان مجاز دارد مي گويد يا حقيقت شرعي؟
س: ؟؟؟؟نامفهوم 38:43
ج: حتي همانجايي که مدني هست و ما مي دانيم که زکات هست سخن اين است که ايا اين دانستن ما با قرينه همراه است هرجايي که ما شنيديم مراد همان زکات شرعي است يا نه ممکن است همان لغوي هم باشد چون استعمال اعم است اگر آن را مي خواهند قصد بکنند نيازي نيست اگر مي خواهند او را داشته باشند نياز است که ما حقيقت را داشته باشيم يعني شارع آمده باشد از اول يا اواسط مدينه که هرجا که من گفتم صلاه يعني اين اگر چنين چيزي وجود نداشت لااقل بايد يک قرينه اي باشد که مراد را نه بعنوان قرينه در مجاز که اين استعمال من که در حقيقت استعمال در حقيقت است ...
س: ؟؟؟40:2در موضع قانونگذاري است بايد چنين چيزي را رعايت کنيم
ج: درسته براي ثبوت حقايق شرعيه. چون ما داريم مقدماتش را مطرح مي کنيم بايد ببينيم چه دلايلي براي ثبوت حقيقت شرعيه چه بسا همين مطلبي که مي فرماييد هم برهان مطلب باشد
«و الحمد لله ربّ العالمين»