اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و اله الطاهرين
س: اجماع و عقل کدام مقدم است (؟؟؟؟)
ج: الان بحث تقديم و تأخير نيست چون کتاب گرچه مسئله سنديتش قطعي است اما دلالتش که قطعي نيست بحث تقديم و تأخير نيست بلکه اينها ممکن است در قرآن عام باشد و خاص در روايات باشد اينطور نيست که فرض کنيد قرآن مستقلا دلالت داشته باشد يا سنت مستقلا دلالت داشته باشد اينها را باهم بايد ببينيم درسته که قطعيت سند در بحث قرآن هست و در روايت نيست با اينکه روايات معمولا خبر واحد هست و مستند است ولي در قرآن اين ترديد وجود ندارد اما به لحاظ دلالت اينها را ما بايد با هم ببينيم خوب اگر وقتي عام در قرآن باشد خاص در روايات باشد ما نمي توانيم بگوييم يکي مقدم است ديگري موخر است در بحث اجماع و عقل هم همينطور است ما از اين دو چراغ اونيکه مي خواهيم آن است که مطلوب و مقصود شارع چه بوده است اينطور نيست که مثلا بگوييم اجماع مقدم است يا عقل مقدم است اينها تقدم و تأخرشان ملاک نيست اونيکه ملاک هست آن است که کاشفيت اينها چگونه هست هرچه کاشفيت قويتر باشد آن مقدم است هرچه کاشفيت ضعيف تر باشد آن موخر است.
س: جايي که تعارض داشته باشند؟؟؟1:48
ج: در مقام تعارض اگر يک نص صريحي از قرآن باشد خوب طبيعي است که آن نص صريح مقدم هست در باب تعادل و تراجيح اگر يک آيه اي با يک روايت در تعارض بودند مي فرمايند اينها نوعا به تعارض عام و خاص و مطلق و مقيد و امثال ذلک برمي گردد اينطور نيست که تعارض حقيقي باشد اين تعارض بدعي است نه تعارض مستقر. تعارض مستقر مال ما نداريم يا خيلي کم داريم واقعا اينطوري هست مثلا تعارض مستقر يا اصلا نيست يا اگر هست خيلي کم هست که با آن ملاکاتي که در باب تعادل و تراجيح مي خوانيم بايد حلش کنيم ولي اينکه ما بياييم بگوييم که قرآن يک دلالت تام و روشني دارد روايات تام و روشني دارد نيست همينکه حاج اقا فرمودند گفتند اگر ما بخواهيم از اسلام سخن بگوييم بايد کاملا کتاب را يعني همه ي قرآن را و همه روايات را ببينيم و از همه ي طرقي که براي کشف اينها هست کمک بگيريم از نقل و عقل و شهود کمک بگيريم تا بعد ببينيم که باصطلاح اسلام چه مي گويد مثلا ممکن است شما پيام يک ايه را ببينيد که اين آيه چه مي گويد بتوانيم جواب بدهيم ولي وقتي که مي خواهد بحث از اسلام را بکند يا قرآن را بکند لااقل بايد کل قرآن را بحث بکند.
س: اختلاف تطابق براي چيست؟
ج: اختلاف در کشف است اتفاقا يکي از مويدات مسئله هم همينطور هست يعني چه؟ در مقام کشف برمي گردد به عقل در مقام کشف يعني ببينيد امام معصوم عليه السلام همينکه حاج آقا در کتاب منزلت العقل دارد مي فرمايد که نماز جمعه در عصر غيبت چه حکمي دارد اين از ائمه کتاب و سنت بايد يک قول باشد نماز جمعه در عصر غيبت يا حرام است يا واجب است اگر واجب شد يا واجب تأخييري است يا واجب عيني است و امثال ذلک پس يک حکم دارد اما الان که مي بينيم مثلا پنج تا قول در مسئله است اختلافي که فقها دارند بخاطر چيست؟ بخاطر اين است که اين پنج تا چراغ وقتي مي تابد در حقيقت هر کدام سهم خودش رامي گيرد و مبهم مي بيند چون مبهم مي بيند بر اساس يک ذهنيتي يکي مي گويد واجب تعييني يکي مي گويد حرام است يکي مي گويد تأخييري است و امثال ذلک.
س: نظر خود حضرت اقا هم همين است که ؟؟؟؟4:52
ج: نه در عصر غيبت ندارند از اينکه نماز جمعه از شئون امام عليه السلام است شکي درش نيست اين تا زماني که امام عليه السلام هست مثل نماز ظهر واجب است ديگر نماز ظهر ما نداريم خوب در عصر غيبت که امام عليه السلام حضور ندارد نماز جمعه چه حکمي دارد؟ اينجا حکم روشني ندارد فقها پنج تا نظر دارند کمتر يا بيشتر اختلاف دارند. در کشف اختلاف مي کنند چون کار عقل است بررسي مي کند در واقع عندالله عندالمعصوم يک حکم بيشتر نيست حالا يا حرام است يا واجب است اگر واجب شد يا تعييني است يا ..يک حکم دارد اما الان که مي بينيم فقها اختلاف دارند در کشف از واقع که به وسيله ي عقل و نقل دارند کشف مي کنند اينجا اختلاف مي ککنند
س: ؟؟؟5:54حضرت اقا نماز شرکت مي کنند
ج: عرض کنم حاج اقا فرض کنيد احيانا يک مسافرتي باشند لزوما شرکت نمي کنند چون واجب تأخييري مي دانند واجب تأخييري که شد عرض کنم که نمي توانند نماز ظهر بخوانند مي توانند نماز جمعه بخوانند ولي خوب ايشان اولي تشخيص مي دهند که مثلا نماز جمعه را بخوانند.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدالله رب العالمين صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
بحث در الأمر التاسع از امور سيزده گانه اي که در کتاب شريف کفايه الاصول مرحوم آخوند بعنوان مقدمه ذکر شده است هست در اين امر هشتم بحث اين است که آيا ما حقيقت شرعيه داريم يا نداريم راجب به اينکه حقيقت شرعيه يعني چه حقيقت لغوي يعني چه حقيقت متشرعه يعني چه توضيحاتي في الجمله داده شد و مسير مشخص است رسيدم به ادله ي اين باب دليلي که در حقيقت مدعيان اين امر قائل هستند عده اي قائل هستند که ما حقيقت شرعيه داريم آنهايي که منکرند و مي گويند حقيقت شرعيه نداريم آنها هيچي دليلي نمي خواهند آنهايي که مثبتند و مي گويند ما حقيقت شرعيه داريم يعني شارع مقدس الفاظي را براي معاني شرعيه وضع کرده حالا يا وضع به تصريح يا وضع بالاستعمال آنها بايد دليلي ذکر بکنند. دليلي که آنها داشتند عرض کنم تبادري است که ادعا مي کنند به تعبير حکيم مرحوم آخوند و يدالله اليه تبادر معان الشرعيه منها في المحاوراته، شارع در محاورات خودش از اين الفاظ اين معاني را در حقيقت غصب مي کند شارع مقدس وقتي مي گويد اقم الصلاه يا آت الزکاه و امثال ذلک اراده مي کند معاني که از اين الفاظ در حقيقت قصد کرده است ما از راه تبادر مي فهميم چون اگر خاطر شريفتان باشد يکي از راههايي که براي اين معنا بود که الفاظ در معاني حقيقي خودشان دارند بکار مي برند تبادر است اگر براي الفاظ شرعيه معاني شرعيه وضع شده باشد به محض اينکه شارع مقدس بما انه شارعٌ لا بمعنا انه شخص عرفيا پيغمبر صلوات الله عليه وقتي مي گويد که نماز به پاي داريد مراد از نماز همان معني شرعيه است يعني نمازي که با آن ارکان و اعمال و وظايف دارد انجام مي شود. پس تبادر دليل بر اين است که الفاظي که در محاورات شرعيه هست در معاني شرعيه به کار مي رود در کنار اين دليلي که به عنوان تبادر ذکر مي کنند يک تأييد هم مي کنند يک نکته اي را اينجا به لحاظ فني دقت بکنيم چه فرقي است بين دليل و تأييد؟ در آنجا فرمودند و يدل عليه بعد مي فرمايد و يؤيد ذلک، دليل آن چيزي است که حقيقتا دلالت مي کند و راهنمايي مي کند آن چيزي که حقيقتا راهنمايي مي کند و دلالت مي کند ما يک دال داريم يک مدلول دليل عبارت است از آن نسبتي که بين دال و مدلول برقرار مي شود دليل طبيعي است که اگر وجود پيدا کرد يعني دلالت مي کند راهنمايي مي کند و انسان را به مقصود هدايت مي کند اگر دليل وجود داشت ما مطابق با دليل مي کنيم نحن ابناءالدليل نميل حيث يميل، ما مطابق با دليل حرکت مي کنيم نحن ابناء الدليل نميل حيث يميل، هرکجا که دليلي وجود دارد مطابق با او حرکت مي کنيم.پس دليل ماست منار هدايت ماست و بر اساس او حرکت مي کنيم اما اگر يک جايي دليلي نبود شاهدي بود يک قرينه اي بود يک فلشي بود که ما را هدايت مي کرد که آن مدلول طبعا آن را نمي توانيم به عنوان دليل ذکر کنيم مثلا يک جايي نوشته شده است که اينجا مسجد است خوب وقتي با اين روشني و صراحت نوشته شود که اين مکان مسجد است ولي يک جايي مي بينيم که فلشي به سمت قبله هست خوب اين فلش نمي تواند دليل باشد نشان دهنده ي اين باشد که اينجا مسجد است اما يک شاهدي هست يک قرينه اي هست که ما را تأييد مي کند که اين در حقيقت اينجا بايد مسجد باشد پس فرق است بين دليل و تأييد. دليل آن است که حقيقتا بين دال و مدلول نسبت ايجاد مي کند و رابطه ي دال را با مدلول براي شخص ايجاد مي کند اما تأييد در اين حد نيست دليلي که مرحوم آخوند ذکر مي کند مي گويند تبادر است خوب بله وقتي در محاورات شرعيه شارع مقدس گفت اقم الصلاه و از سوي ديگر هم تا ما لفظ صلاه را شنيديم ذهن متبادر مي شود تبادر يعني آن چيزي که اولا و بالذات به ذهن مياد متبادرمي شود به معناي تکاليف خاص شرعي خوب پس نشان دهنده ي اين است که اين در حقيقت در معناي شرعي به کار رفته است پس ما حقيقت شرعيه داريم اين دليل بر اين معنا که و تأييد، اما تأييد چيست؟ مراد از اينکه مرحوم شيخ فرمودند و يويد ذلک تأييد مي کند اين معنا را چيست؟ مي فرمايد که ما اگر يک لفظي را بخواهيم در يک معنايي بکار ببريم غير معناي حقيقي خودش بايستي قرينه بياوريم در معناي مجازي بخواهيم بکار ببريم بايد قرينه بياوريم ما الان مي خواهيم بگوييم اقم الصلاه و قرينه هم نمي آوريم که مراد از ما اين صلاه دعاي به معناي لغوي صلاه نيست بلکه مراد از صلاه اين مجموعه ي اعمالي است که رکوع و سجود و قيام و اذکار مي گوييم اقم اصلاه يعني شارع مقدس مي فرمايد اقم اصلاه هيچ قرينه اي هم نمي آورد مراد دعا هست يا مراد نمازي است که در حقيقت در شرايط خاص خوانده مي شود در عين حالي که قرينه نمي آورد اذهان تبادر مي کند به اين نماز با اين ارکان و فرائضخوب پس اين دليل بر اين هست که يعني تأييدي است بر اينکه ما حقيقت شرعيه داريم اگر شارع مقدس اين الفاظ را در معاني شرعيه خودش به صورت مجازي ميخواست بکار ببره بايد قرينه ذکر مي کرد بايد مي گفت که اقم الصلاه التي فيها رکوعٌ و سجودٌ و فلان که قرينه اي ذکر مي کرد که مرادمان از صلاه صلاه شرعيه است نه صلاه لغويه پس عدم وجود قرينه در عبارات شارع مقدس در محاورات او آنگاهي که او الفاظ را بکار مي برد نشان از آن است که اين الفاظ براي معاني شرعيه وضع شده اند البته نه وضع به تصريح بلکه وضع به استعمال و آن وضعي که ملاحظه فرموديد. حالا اين را هم به لحاظ تاريخي هم بررسي مي کنيم که ايا ما چه نوع وضعي را از ناحيه ي شارع در خصوص اين الفاظ در مورد معاني مي بينيم مي فرمايند که اگر جايي يک لفظي بکار رفت که در معناي حقيقي به معناي لغويش نبود و هيچ قرينه هم ذکر نشده است اين در حقيقت نشان مي دهد اين لفظ در آن معنا بکار رفته و معنايش هم حقيقي هست اما معناي حقيقي که از جايگاه لغت نيست يعني معناي حقيقي لغويه نيست چون معناي حقيقي لغوي را مي دانيم الصلاه يعني دعا زکاه يعني رشد و نمو حج يعني قصد اما وقتي که شارع مقدس مي فرمايد الزنف ناس بالحج مي فهميم حج قصد نيست حج مجموعه ي اين اعمال و مناسک هست از کجا ما مي فهميم مي گويند تبادر در ذهن مي کند تا شارع مقدس، شارع بما انه شارع مي گويد و اذن ناس بالحج خوب ما مي گوييم مرادمان از حج عبارت است از حجي که در مناسب خاص انجام مي شود و چون قرينه نياورده و با حفظ عدم قرينه ذهن معطوف به آن امر مي شود معلوم مي شود حقيقت شرعي را ما داريم يک نفر ممکن است بگويد که دليل اعم از مدعاست يعني چه؟ يعني شما مي فرماييد که شارع قرينه ذکر نکرده است و چون قرينه ذکر نکرده است پس معلوم است که ما حقيقت شرعيه داريم مي گويد نه، ممکن است که شارع لفظي را بيان بکند و قرينه هم ذکر نکند و حقيقت شرعي هم ثابت نشود چرا؟ چون مي گويند که ممکن است يک امري باشد که نه حقيقت باشد نه مجاز مگر مي شود؟ مي گوييم بله وقتي ما يک لفظي را استعمال قبلا هم فرمودند که وقتي ما يک لفظي را استعمال مي کنيم و از آن لفظ نوعش را اراده مي کنيم جنسش را ارائه مي کنيم مثلش را اراده مي کنيم آيا مي توانيم همينطور استعمال کنيم مثلا بگوييم که رأيت اسداً و مرادمان از اسد اسد در مقابل فرض کنيد ببر و پلنگ نباشد يعني حيوان مفترس يک چيز درنده اي يا يک حيوان وحشي مي توانيم اراده کنيم؟ مي گويم بله اگر گفتم رأيت اسداً و اراده کرديم يک حيواني را که درندگي دارد در حد اسد درندگي دارد يا حتي انساني که درنده خويي دارد و يک انسان غضبناک را ما تشبيه مي کنيم مثل شير يا پلنگ يا گرگ خوب مي توانيم استعمال بکنيم رأيت زعبا و مراد از زعب شخص زعب و گرگ نباشد کسي باشد که خوي درندگي داشته باشد خوب آيا استعمال اين لفظ زعب در يک انساني که درنده خويي دارد امکان دارد؟ مي گويم بله امکان دارد خوب مجاز است مي گويد نه مجاز هم نيست حقيقت هم نيست درسته لفظ زعب براي گرگ وضع شده اما ما مي توانيم لفظي را بيان بکنيم استعمال بکنيم و اراده بکنيم نوعش را اراده کنيم جنسش را اراده کنيم مثلش را و اين از باب حقيقت هم نيست مجاز هم نيست اگر قرينه داشته باشد که مي شود مجاز اگر قرينه ي حاليه يا مقاله داشته باشد مي شود مجاز نه قرينه هم ندارد استعمال مي کنيم و مي توانيم اراده بکنيم نوع آن امر را و اين نه حقيقت است اگر قرينه داشت که مي شود مجاز مثلا رأيت اسداً يرمي اين معلوم است که مجاز است يا رأيت اسدا في القابه در بيشه معلوم است که آن اسدي که در قابه است انسان نيست همان حيوان مفترس است اون که قرينه دارد نه مي گوييم رأيت اسداً هيچ قرينه اي هم باهاش نمي اوريم و از اين اسد نوع درنده خويي را در حقيقت مي خواهيم اراده بکنيم اينجا نه حقيقت است نه مجاز بنابراين ايشان مي فرمايند که شما مي خواهيد از چه راهي حقيقت شرعي را اثبات بکنيد؟ از صرف اينکه شارع مقدس لفظ صلاه را ذکر کرد و قرينه ي صلاه خاص را نياورده است ما نمي توانيم اثبات بکنيم که باصطلاح حقيقت شرعيه صلاه در اين معنا بلکه چه بسا نه حقيقت باشد نه مجاز اين تعبير را هم دارد. از اين بخش گذشتيم به يک فقره ي ديگر و پاراگراف ديگري در فرمايشات جناب شيخ برسيم جناب مرحوم آخوند برسيم. ايشان مي فرمايد مطلبي را مطرح مي کنند که اين مطلب تام نيست و بعضي از شاگردان و تلامذ ايشان هم نقد کردند و آن مطلب اين است هذا کله بناءً علي کون معانيها مستحثدنا في شرعنا، اينکه ما ادعا مي کنيم مي گوييم که حقيقت شرعيه ثابت است و وجود دارد يعني در زبان شارع مقدس يک سلسله الفاظي براي يک سلسله معاني وضع شده اند اين سخني که در حقيقت ما داريم زماني اين سخن درست است در يک منطقي اين درست است که الفاظ قبل از شريعت اسلام در شرايع قبلي در اين معاني بکار نرفته باشند در شريعت مسيح عليه السلام در شريعت موسي عليه السلام در شريعت ابراهيم اينها شرايع داشتند، خوب در شرايع گذشته اگر اين الفاظ در آن معاني خاص شرعي بکار رفته باشد ما ديگر حقيقت شرعي نداريم قبلا بکار رفته معناي لغوي اصلا پيدا کرده ابراهيم خليل وقتي فرموده است به امر الهي فأذن في الناس بالحج مراد از حج در بيان ابراهيم خليل چه بوده؟ حج يعني همين مناسک نه يعني حج به معناي صلاه که به معناي قصد در لغت وجود دارد بنابراين زماني ما مي توانيم ادعا بکنيم که در عصر شريعت اسلامي شارع مقدس وقتي مي گفته از اقم الصلاه مراد از اين صلاه صلاه حقيقي است که ارکاني دارد و رکوع و سجود و قيامي دارد که تا قبل از شريعت اسلام اين الفاظ در آن معاني خاص صلاه و حج بکار نرفته باشند اگر بکار رفته باشند خوب ما ادعايي نداريم حقيقت شرعي حقيقت لغويه است يعني اين لغت صلاه لغت زکاه لغت حج در گذشته ي دور حالا به دست انبياء يا غير انبياء در اين معاني بکار رفتند که اين معاني معاني لغوي ايشان است هذا کله بناءً علي ان معانيها مستحدثا في شرعنا، اگر تازه باشد اگر در شرايع گذشته اصلا چنين چيزي وجود نداشت يا حجي نبود صلاتي نبود زکاتي نبود يا اگر هم بود اين الفاظ نبود خوب طبيعي است که ما مي تواانيم بگوييم مستحدثه هست در عصر ما و...اما اگر در قبل به کار رفته باشد اين مطلب مطلب روشني است
س: ؟؟؟23:40حقيقت شرعي مي داند
ج: چرا؟
س: چون در شرايع گذشته هم آنها تشريع کردند حقيقت شرعي پيدا کرده
ج: اينکه چه اشکالي دارد اين دليل نيست که بايد اثبات بکنيم حقيقت شرعي نبوده که، آن را استعمال کردند چه بسا از آن وقتي که صلاه استعمال شده در معناي صلاه به معناي ارکان خاص بوده برهان نداريم براي اين مطلب چون برهان نداريم ببينيد اگر برهان داشتيم مثلا حضرت ابراهيم عليه السلام وقتي مي گفت که اقم الصلاه اين در حقيقت آمده وضع کرده يا وضع به تصريح يا وضع بالاستعمال که صلاه مراد اين مجموعه اعمال هست اگر ما دليل داشتيم خوب مي گفتيم در گذشته هم حقيقت شرعي وجود داشته ادامه پيدا کرده. چون دليلي براي اين امر نداريم پس اگر در شرايع قبل اين حرف بوده بنابراين ما در همان معناي لغوي به کار مي بريم دليل که نداريم چون دليل نداريم پس اينها معني لغويش مي شود وقتي معناي لغوي شدند ما که وقتي بکار مي بريم در معني لغوي بکار مي بريم يعني در لغت اصلا صلاه يعني اين مجموعه. يک اشکالي برايشان مي شود و آن اين است که اصلا تا قبل از شريعت اسلام الفاظي همانند صلاه و ثوم و زکاه و حج و امثال ذلک که نوعا در عبادات هست اينها اصلا به زبان عربي نبودند يا زبان ابري بودند يا زبان سرياني بودند اگر فرض در قرآن آمده است ابراهيم به حج دستور داده است يعني حج با لغت عربي بيان شده و ابراهيم که با لغت عربي حرف نمي زد، پس بنابراين اينها الا ولابد مستحدث هستند در شريعت ما آمدند پس بنابراين اين اشکالي که آقايان و نقدي که تلامذ و شاگردانشان مثلا اينجا مرحوم محقق اصفهاني مي فرمايند که ايراد کردند بر مرحوم آخوند گفتند شما چه فرمايشي داريد که اگر در شرايع گذشته اين الفاظ در معاني خودشان بکار رفته باشند ديگر در شرايع ما مستحدث نيستند همان حجي که ابراهيم مي گفت همان صلاتي که ابراهيم مي گفت همان زکاتي که موسي و عيسي مي گفتند همان در حقيقت همان لغت به کار رفته است و آن لغت به معناي لغوي هست و البته خوب يک مقدار اختلافاتي به لحاظ مصداق دارد مثلا فرض کنيد ما به زيد و امر بکر هم مي گوييم انسان در عين حال اينها اختلافاتي با هم دارند آن روح قضيه انسان است گرچه باصطلاح اختلافاتي دارند يعني در ماهو مشترک اند در منهو مختلف اند. در نماز در ماهو همه شرايع متحدند در آن جلوه هاي خاص اختلاف دارند بنابراين
س: اين اشکال درمورد زبان عربي و فارسي هم مي شود؟
ج: در حقيقت شرعي آن چيزي که از لسان شارع درآمده ما که شارع نيستيم ما در حقيقت در ضلع شارع داريم زندگي مي کنيم
س: مي خواهم بگويم زبان تأثير دارد
ج: زباني که شارع بکار ببرد تأثير دارد مثلا ما مي گوييم نماز ممکن است بگوييم رماز درسته؟ مي توانستيم بگوييم بجاي نماز رماز اينها نقشي ندارد اما شارع مقدس وقتي دارد يک لفظي را مي گويد ما نمي توانيم صلاه را عوض بکنيم چون شارع مقدس لفظ صلاه را براي اين معناي شرعي که قصد کرده است در اين معنا وضع کرده.
س: نماز آنجا متشرع؟؟؟28:7
ج: نماز؟ نه ترجمه است حقيقت مشترع اين است که اولا در آن فضا بايد باشد و ثانيا اينکه
س: (نامفهوم28:21)
ج: متشرعين يک جعل جديدي مي کنند يک امر جديدي را وضع مي کنند اين ترجمه ي صلاه به معناي نماز همان اول وقت هم بوده ترجمه است نه يک امر جديدي را يک معنا و لفظ جديدي دارد قصد مي شود اگر صلاه دقيقا ترجمه اش نماز است همان جديدي ما نداريم خوب
س: صلاه مي شود به نوعي ترجمه ي الفاظ کرد؟؟؟؟(29:4
ج: حالا که اين لفظ ترجمه شده به زبان امام عليه السلام پس از اين به بعد در زبان عرب که تا کنون ما صلاه را به معناي دعا مي گفتيم الان صلاه را به معناي اين ارکان داريم قرار مي دهيم پس حقيقت شرعي داريم ولو هم بفرماييد اين صلاه ترجمه ي يک لفظي است که سرياني يا ابري به معناي صلاه بود ولي بالاخره شارع مقدس لفظ صلاه را که در عربي به معناي دعا هست آورده به اين معنا قصد کرده است. يک نکته اي را در دفاع از مرحوم آخوند عرض بکنيم چون خيلي ها اشکال کردند به مرحوم آخوند که آنچه که در شرايع گذشته وجود داشت قبل از شريعت اسلام وجود داشت زبان سرياني و عبري و امثال ذلک بوده و آنها اين الفاظ را نداشتند پس بنابراين چون در عصر شارع مقدس اسلامي اين اتفاق افتاده است پس همه ي اين الفاظ داراي حقيقت شرعيه هستند ولي نه حقيقت شرعيه اي که تصريح باشد به لفظ بلکه حقيقت شرعيه اي که در حقيقت به ؟؟؟30:32 استدلال باشد . جوابي که از ناحيه ي مرحوم آخوند مي شود داد ايشان اولا فرمودند که هذا کله بناءً علي کون معانيها مستحدث اگر ما بياييم بگوييم که اين معاني جديد در عصر شارع پديد آمده اند نه در عصر شرايع گذشته چون مرحوم آخوند همه ي اين آياتي که اينجا استدلال مي کنند مثلا کتب عليکم صيام کما کتب علي الذين من قبلکم پس لفظ صيام در قبل از شريعت اسلام وجود داشته است کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم، يا و أذن في الناس بالله بالحج خوب اين در زمان حضرت ابراهيم بوده خداي عالم به ابراهيم فرمود که در بين مردم به حج دعوت کن اعلام کن يا مثلا أوثاني بالصلاه والزکاه ما دمت حيا، که مثلا حضرت عيسي عليه السلام ...اينها درست است که اين الفاظ در زمان شرايع قبل بوده يک نفر بيايد بگويد که در شريعت قبل اينها به لفظ عربي که بيان نميشده به سرياني و عبراني مطرح مي شده است مرحوم آخوند ظاهرا بي توجه به اين مسئله نبودند ايشان مي فرمايند که بنائا بر اينکه در شرايع گذشته اين الفاظ در اين معاني به کار رفته اند به هر دليلي بالاخره ممکن است که در انبياء گذشته همانطوري که زبان عبري و زبان سرياني وجود داشته است يک کسي هم زبان عربي تکلم مي کرده اگر او بکار گرفته است پس بنابراين در حقيقت در شريعت وجود نداره از قبل بوده است هذا کله بنائا علي کون معانيها مستحدثه، شما بفرماييد که نه در گذشته نبوده و الان مستحدث است اگر مستحدث است خوب دليلش مشخص است و ما دعوا و نزاعي نداريم ايشان ادعا نکرده که اين الفاظ مستحدث است و بنابراين ما حقيقت شرعيه داريم مي گويد اگر در گذشته نبوده و الان مستحدث است شما هم که مويد هستيد مي فرماييد که بله اتفاقا مستحدث است چرا مستحدث است؟ براي اينکه اين الفظ در گذشته به زبان عبري و سرياني بوده و چون اينگونه بوده است پس بنابراين اين هم مي شود مستحدث حالا ديگر اختلافي نيست تنازعي نيست و مرحوم شيخ آخوند هم علي المبنا سخن گفته است فرمود هذا کله يعني اينکه با دليلي که ذکر کرديم مويد ذکر کرديم در خصوص اينکه حقيقت شرعيه داريم اين بناي بر اين است که اين الفاظ در گذشته در آن معناي باصطلاح ايشان در معناي شرعي ايشان به کار نرفته باشد اگر در حقيقت اين الفاظ در شرايع قبلي بوده الان شارع مقدس اسلام از آن استفاده بکند پس در معناي لغوي دارد استفاده مي کند چون درگذشته اين الفاظ در آن معاني بکار رفته است. يک پاراگراف ديگري هم هست که با کفايه پيش برويم مي فرمايد که ثم لا يذهب عليک انه مع هذا الاحتمال لا مجار ؟؟وثوق ؟؟؟(34:36) خاطر شريف آقايان بود که مرحوم آخوند درمتن کفايه فرمودند اين کتاب هم داشته باشيم خوب است اين عبارتها را از نزديک بخوانيم ذهن را هم به عبارتها معطوف مي کنيم کتاب همراه ما باشد خوب است عرض کنم که مرحوم آخوند فرموده است اگر کسي ادعا بکند که از ناحيه ي شارع مقدس به وضع تعييني استعمالي نه به وضع تعييني بالتصريح شارع مقدس اين الفاظ را در اين معاني شرعيه بکار برده اند اين دعواي دعواي گزافي نيست و بلکه به قطع مي شود چنين دعوايي را داشت که شارع مقدس با استعمالش اين لفظ صلاه را در اين مجموعه افعالي که قيام قوت دارد و رکوع و سجود دارد وضع کرده است مي خواهد بفرمايد که اين ادعا ادعاي گزافي نيست ادعاي درستي است زيرا هم تبادر همراهي مي کند و هم اينکه بدون قرينه استفاده مي شود و هم تأييد است البته زماني که ما اين مبنا را بپذريم که اين الفاظ در اعصار گذشته و شرايع قبل بکار گرفته نشده باشند بلکه اين الفاظ جديد و مستحدث باشند هذا کله بناءً علي ان معانيها مستحدثٌ اگر اين الفاظ در اين معاني مستحدث بود البته اين الفاظ هم به طبع او معناي جديد پيدا مي کند وضع جديد پيدا مي کند. يک مطلب ديگري هم عرض کنيم، پس اگر کسي ادعاي قطع بکند ادعاي وثوق بکند و بگويد به طور قطع شارع مقدس وقتي الفاظي همانند صلاه و صوم و زکاه و حج را بکار برده است در معاني شرعيه بکار برده اين ادعا ادعاي گزافي نيست بلکه دليل تبادر نشان دهنده ي اين است که اين الفاظ در اين معاني شرعيه بکار مي رود البته زماني که ما اين مبنا را بپذيريم اين مبنا که معاني شرعيه در عصر شريعت اسلامي مستحدثند تازه پديد آمدند اگر در گذشته بودند و اين الفاظ براي آن معاني بوده است خوب مي شود لغوي شرعي نخواهد شد. اگر مبنا را بپذيريم مراد از مبنا همين هست که بگوييم اگر مستحدث باشند اينها....يک نکته اي هم عرض کنيم و آن اين است که وضع را همانطور که مستحضر هستيد دو قسم تقسيم کردند وضع تعييني وضع تعيني، وضع تعييني را بر دو قسمت تقسيم کردند تعييني بالتصريح تعييني استعمالي، ايشان مي فرمايد که ما حتي اگر وضع تعييني ادعا نکنيم بلکه ادعاي وضع تعيني هم بکنيم مسئله همينطور هست يعني چه يعني بگوييم اقاي شارع نيامده است از طريق تصريح يا از طريق استعمال و لفظ را براي معناي جديدي فقهي جديد اسلامي وضع کرده باشد بلکه بر اساس کثرت استعمال گفته است اقم الصلاه، صلاه هم خودش انجام مي داده کم کم بر اساس کثرت استعمال اين لفظ متعين شده است نه تعيين شده وضع دو گونه بوده است وضع تعييني بالتصريح است واضع مي ايد بر کرسي وضع و لغت مي نشيند مي گويد هذا الفظ بر هذا المعنا اما اينجا اتفاق نيافتاده است بلکه بر اساس تعين نه تعيين استعمال کرده جناب شارع مقدس يک بار دو بار سه بار ده بار استعمال کرده و طبعا در اين معنا جا گرفته است ما مي توانيم بگوييم که وضع تعيني براي ثبوت حقيقت شرعيه وجود دارد يا اصلا مي توانيم بگوييم نه حقيقت شرعيه وجود دارد اما به وضع تعيني مي توانيم حرف بزنيم مي فرمايند که اين سخن هم زماني است که مبناي ما اين باشد که اين الفاظ در اين معاني مستحدثه حاصل شده اند اما اگر در اين معاني مستحدث نباشد از قبل هم بوده باشند مي شود معناي لغوي درش بکار مي رود ولو تعييني باشد
س: نامفهوم 40:00
ج: بوده اگر زبان عبري عربي نداشتيم معاني بوده اما لفظ حج در زبان حضرت ابراهيم بوده با لفظ حج اينکه حضرت عيسي مي فرمايد و اوصاني بالصلاه و الزکاه ما دمت حيا اين الفاظ در عصر شرايع قبلي هم بودند چون آنها عبري حرف مي زدند يا مثلا سخني که موسي کريم با خداي عالم در کوه طور دارد که کريم الله شده است آيا اين لفظ و اين سخن در حقيقت در آنجا به عربي بوده يا عبري يا سرياني بوده است اگر به سرياني بوده است براي ما مي شود مستحدث چون ما وضع را مي خواهيم که اين الفاظ را در مقابل معاني قرار بدهيم.
«و الحمد لله ربّ العالمين»