خارج اصول- جلسه72

17 11 2015 4699149 شناسه:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي محمد و اله الطاهرين

بحث همانطور که مستحضر هستيد تحت عنوان الامر تاسع از مقدمه کتاب شريف کفايه در بحث حقيقت شرعيه است که ما آيا حقيقت شرعيه داريم يا نداريم و مراد از حقيقت شرعيه اين است که در لسان شارع مقدس آيا الفاظي براي معاني شرعيه بکار مي روند يا نه ايا ما چنين امري داريم که در لسان شارع مقدس لفظ صلاه را ايشان وضع کرده باشند براي يک معناي شرعي حالا اين وضع هم دو قسم است: يا وضع بالتصريح است که شارع مقدس مي فرمايد من لفظ صلاه را در خصوص اين معناي خاص که اعمال مخصوص و فرائض و امثال ذلک هست وضع کردم يا نه بالتصريح نيست بالاستعمال است بحث در امرالتاسع اين است که ايا ما از لسان شارع الفاظي را داريم که اين الفاظ براي معاني مخصوصه اي که در شرع وجود دارد وضع شده باشد و شارع لفظي را براي چنين معنايي وضع کرده باشد يا نه تقريبا بالاتفاق اين مسئله هست که حقيقت شرعيه ي بالوضع ما نداريم يعني شارع مقدس بيايد و کرسي وضع بکند بگويد ايهاالمسلمون لفظ صلاه را از اين به بعد در معناي مخصوص که اين اعمال و اين ارکان و اين اقوال و اين قيام و قعود و رکود و سجود هست وضع کردم تقريبا به اتفاق کل چنين اتفاقي نيافتاده است براي اينکه اين همه ريزوخرد و کلاني که از احوالات شارع مقدس رسيده حتي از خواب و بيداري از قبل از دوران بلوغ و همه احوالات از پيامبر گرامي اسلام که بيشتر محوريت با شارع مقدس پيامبر گرامي اسلام هست به ما چيزي نرسيده که مثلا شارع مقدس رسول گرامي اسلام البته شارع اول و بالذات خود خداي عالم است و ثانيا و بالاعرض انبياء الهي هستند بخصوص رسول گرامي اسلام و الا شريعت به معناي اينکه در حقيقت دين را پيامبر آورده باشد که نيست دين ارادت الله است و پيامبر گرامي اسلام شريعت الهي را دارد اظهار مي کند بيان مي کند و الا شارع جز پروردگار عالم نيست ان الحکم الا لله، حکم از آن حق سبحان الله و تعالي است و خود پيغمبر مأمور به شريعت است آمن الرسول بما انزل اليه خود پيغمبر هم دارد ايمان مي اورد به شريعت بنابراين او که شارع نيست اگر شارع بود تعهد بر شريعت که وظيفه نداشت مثلا خداي عالم نماز را وضع کرده خداي عالم صوم را قرار داده کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم، اما خدا که ديگر متعهد به صوم نيست او خالق صوم است او جاعل صوم است اصلا خداي عالم موت و حيات را آفريده است اينها حقايق عالم امکاني هستند خداي عالم در نشئه ي وجوب است اينها که بحق سبحان  الله تعالي متعلق نيست خداي عالم که متعهد به اينها نيست بنابراين شارع مقدس خداي عالم است و خداي عالم اين امر را به پيامبر گرامي خودش بعنوان پيامبرش و سفيرش اعلام کرده تا او از طرف خداي عالم به مردم اعلام بکند که متعهد به صلاه باشيد متعهد به صوم باشيد اهل دادن وجوهات شرعيه باشيد خمس بدهيد زکات بدهيد بنابراين شارع مقدس جز پروردگار عالم نيست و انبياء الهي و خصوصا رسول مکرم اسلام از طرف پروردگار عالم اولا خودش متدين مي شود خودش متشرع مي شود خودش مومن مي شود آمن الرسول بما انزل اليه من رب و المومنون بعدا انسانهاي مومن متعهدند به آنچه که پيامبر گرامي اسلام به آن متعهد شده است و از طرف پروردگار عالم به مردم اعلام مي کند آيا بر اساس تحليلي که انجام شد پيامبر گرامي اسلام از طرف خدا مأمور شده که بيايد در بين مردم و بگويد که مردم لفظ صلاه را من به اين معنا وضع مي کنم به اتفاق کل مي فرمايند که چنين چيزي اتفاق نيافتاده که بالتصريح بالوضع که پيامبر گرامي اسلام بيايد بالصراحه بگويد که اين لفظ براي اين معنا وصف شده است نه، در خصوص استعمال مرحوم آخوند اين ادعا را دارد که مي شود ادعاي شرعي کرد ادعاي قطعي کرد و تبادر هم دليل است برخي از امور مويد هم هستند که ما مي توانيم نتيجه بگيريم که در عصر شارع مقدس حقيقت شرعيه ثابت است مرحوم آخوند دارد با اين زبان وارد مي شود که ما حقيقت شرعيه داريم ولي مراد از حقيقت شرعي يعني يک سري الفاظي را شارع مقدس استعمال کرده نه اينکه وضع کرده باشد استعمال کرده به استعمال تعييني و بر اساس استعمال تعييني اين دسته از الفاظ که عمدتا هم در باب عبادات هستند براي اين معاني شرعيه وضع شده اند. اجازه بدهيد همينجا قول مخالفين ايشان را نقل بکنيم قول مخالفين ايشان جدي است بر اساس مبنايي مرحوم آخوند اين معنا را مي پذيرد و آن مبنا ديروز اشاره کرديم و آن مبنايي هست که اگر اين الفاظ در شرايع قبل به عنوان معاني شرعيه به کار نرفته باشند اگر بکار رفته باشند ديگر ما حقيقت شرعي نداريم همان الفاظي که در آن معاني شرعيه بکار رفتند همان معناي لغويشان هست در حقيقت همان معناي لغوي همان معناي شرعي است از اول صلاه در اين مجموعه اعمال بوده از اول زکات راجب به اين مسئله بوده و ديگر طبعا حقيقت شرعي ما نداريم اين مبنا را ايشان مي فرمايد که علي المبنا که ما اين الفاظ را در شرايع سابق نداشته باشيم حقيقت شرعيه داريم. در مقابل ايشان عده اي از بزرگان و اعلام مي فرمايند که اين سخن که ما بياييم بگوييم که علي المبنا اين سخن واضح و روشني است يعني چه؟ يعني در گذشته درست است که هم زبان عبري بوده هم سرياني بوده اما در عين حال درکنارشان هم عرب بودند در گذشته هم مشرکين نماز مي خواندند ما کان صلاتهم عند البيت الا مکائا، صلاه داشتند لفظ صلاه داشتند يا حج داشتند حج انجام مي دادند حالا حجشان يک حج خاص کفرآميز بود يک بحث ديگر است ولي لفظ را براي يک معنايي بکار مي بردند که اين معنا در عرف عرب شناخته شده بود به معناي قصد نبود وقتي مي گفتند حج مثلا مي گفتند قبل از اسلام حج انجام مي دادند نمي گفتند حج به معناي قصد يک سري اعمالي بوده البته در عصر پيامبر گرامي اسلام و عصر اسلام که آمده اين اعمال تغيير پيدا کرده و مناسک عوض شده کم شده و امثال اين ولي آن لفظ حج در آن معناي لغوي که قصد است بکار نمي رفت يا لفظ صلاه در آن معناي لغوي که دعا است بکار نمي رفت بلکه صلاه در همان مجموعه ي افعال با کم و زيادش حج در مجموعه ي بيت الله و ترويه و رفتن رمي جمرات اينها قبلا بوده اينها که زمان حضرت پيغمبر نشده از زمان حضرت ابراهيم بوده پس بنابراين اين الفاظ در نزد اعراب حالا نمي گوييم که موحد بودند متدين بودند ولي اين الفاظ در نزد عرب معمولا بکار برده مي شده و در آن معاني لغوي که ما فکر مي کنيم بکار نمي بردند بلکه در يک معناي شرعي بکار مي بردند ولي شريعتي در گذشته بوده البته نوعا هم با تحريف و امثال ذلک همراه بوده است بنابراين اين سخن که ما بگوييم اگر اين الفاظ در گذشته ي قبل از اسلام در شرايع گذشته در اين معاني بکار مي رفتند پس بنابراين ما حقيقت شرعي نداريم و حقيقت شرعي اين است که در زمان پيامبر آيا اين الفاظ براي اين معاني بودند خوب الان که مي بينيم اين الفاظ قبل از زمان پيغمبر در اين معاني بکار شده اند پس اين چه ادعايي است که ما بگوييم حقيقت شرعيه داريم يا نداريم. و قول مخالفين آنها جدي است و با توجه به اينکه الفاظ شرعيه قبل از اسلام هم در معاني شرعيه بکار مي رفتند ما حقيقت شرعيه نداريم.

س: (نامفهوم 12:6)

ج: در قبل از اسلام همين عرب حج را مي گفته. اين معناي لغويش بوده نه اينکه اينها وضع کردند معناي شرعي اين است که قبلا در يک معناي لغوي ديگر بوده بعد آمده معناي جديد الان معناي جديد نيست پيغمبرصلوات الله عليه فرموده است حج بجا بياوريد خوب حج هم در عرف عرب مشخص بوده اعمال است. شرعي نبوده يعني از اول لفظ صلاه لفظ حج به اين معنا رفته است که اين معناي لغويش است اين لغت صلاه وضع شده براي اين مجموعه اعمال. دعا ممکن است معناي ديگري باشد يعني لفظ مشترک لفظي است يک معناي ديگري بوده يک معنايي وضع شده است همين لفظ صلاه وصف شده است براي مجموعه ي اعمال حج وصف شده است براي مراسم مناسک يک وضع ديگر هم پيدا کرده است براي دعا و امثال ذالک ما براي اينکه متن هم جاي خلأيي دارد باز شود اين را هم توضيح بدهيم بعد به بخش امروز جمع کنيم امروز بحث را در خصوص ثمره ي عملي براي اين بحث. در پايان بخشي که در جلسه ي قبل خوانديم مرحوم آخوند فرموده بودند که ما وقتي وضعيت وضع تعييني را روشن کرديم وضع تعيني هم روشن است يعني چه؟ اولا علي المبنا که اين الفاظ در شرايع قبل هم بکار مي رفتند و عند العرب هم اين الفاظ بکار مي رفتند بنابراين ما حقيقت شرعيه نداريم چرا چون همين الفاظ در آن معاني خودشان بکار رفتند و بعد از اسلام اينها شکل نگرفتند قبل از اسلام شکل گرفتند چون بحث ثبوت حقيقت شرعيه بعد از اسلام است بعد از اينکه پيامبر گرامي اسلام آمده آيا اين الفاظ را در اين معاني خاص جديد شرع اسلام بکار برده است يا نه خوب وقتي ما مي گوييم اين الفاظ قبلا هم در اعمال خاص بکار مي رفته فرض کنيد لفظ صلاه راجب به اعمال خاصي بود يا حج اعمال خاصي بود البته متفاوت است با حج ما به لحاظ حجي که اتفاق افتاده است خوب با پذيرش اين مبنا که همان که خود مرحوم آخوند هم مي فرمايند لا مجال، مجال نيست که کسي ادعا بکند حقيقت شرعي داريم يا نداريم چون الفاظ در معناي لغويشان بکار رفتند

س: (نامفهوم15:12)

ج: احسنت  نه ماهيت نه مصداقش فرق مي کند حج زمان ابراهيم با حج زمان پيامبر صلوات الله عليه به لحاظ روح به لحاظ ان هويت يکي است اما شريعت فرض کنيد اين از هشتم ذي حجه است يا نهم ذي الحجه شروع مي شود اينها در حقيقت مصاديق هستند مثل نمازي يک انسان سالم چگونه نماز مي خواند؟ کساني که پايشان درد مي کند نماز مي خوانند روي صندلي مي نشيند يک انساني که نمي تواند روي صندلي هم خوابيده نماز مي خواند دقت بفرماييد همه ي اينها مصاديق نماز است کم و زيادشدنها اينطوري هست شريعت به لحاظ دستورالعملهايي که مي دهد ممکن است متفاوت باشد اما روحش روح صلاه روح زکات روح حج روح صيام يک حقيقت است با تفاوتهاي مصداقي نه تفاوتهاي ماهوي

س: نامفهوم16:16

ج: بله تقرب بوده مشرکين از باب ليقربون الي الله زلفا اينها مي آمدند کعبه را طواف مي کردند در حقيقت تحريف شده اين بتهاي درون کعبه را هم عبادت مي کردند ليقربون الي الله زلفا هم مي گفتند بهرحال در بحث توحيد به تعبير حاج اقا راجب به توحيد خالقي که اشکال نداشتند اشکالشان بيشتر توحيد ربوبي بوده پس بنابراين في الجمله يک نوع اعتقادي وجود داشته بر اساس آن اعتقاد هم اين اعمال انجام مي شده و اين الفاظ و اين معاني بوده است.

س: نامفهوم17:8

ج: ببينيد تعريفي که مبناست اگر ما بپذيريم که اين الفاظ در شرايع قبل بوده عندالعرب بوده بنابراين ما حقيقت شرعيه نداريم اما اگر اين مبنا را نپذيريم طبعا حقيقت شرعي ظاهر مي شود لذا ايشان ثمره ي بحث را آنجا مطرح مي کنند يک توضيح مختصري هم عرض کنيم چون بعضي از بزرگان در فهم معناي متن اشکالي ممکن است در ذهنشان بياد برطرف شود آن اين است که مرحوم آخوند يک فضاي خوبي را از فضاي باز کرد از ثمرات علميش که ثمرات علمي جدي داشت همين تقسيم وضع به وضع تعييني دوگونه که به تصريح باشه يا بالاستعمال باشد اين حرف حرف علمي است مثلا يک وقت مي گويند که يک شخصي خداوند فرزندي به او مي دهد مي گويد  وضعتُ اسم حسن لحاظ الطفل، من اسم بچه را گذاشتم يک وقت مي گويد که جعني بحسن، نمي گويد من لفظ حسن را اين اسم حسن را براي اين فرزند وضع کردم که بشود وضع نوع اول تعييني بالتصريح، وضع نوع دوم مي گويد جعني بحسن، حسن را بياور اين با استعمال وضع کرده است وضع حسن را براي اين فرزند مرحوم آخوند مي فرمايد که ما مسلم مي دانيم که وضع تعييني بالتصريح نداشتيم در لسان شرايع مقدس و پيغمبر گرامي اسلام صلوات الله عليه اينطور نبوده که ايشان بگويند يا ايهاالناس اني وضعت لفظ صلاه علي مجموعه هذه الافعال والاذکار اينها قطعا نبوده اما گفته است که سلوا کما رأيتموني اسلي همانطوري که من نماز مي خوانم نماز بخوانيد خوب چکار کرده؟ با استعمال لفظ صلاه اين حقيقت را دارد به مردم نشان مي دهد پس اين معناي شرعيه با وضع استعمالي دارد شکل مي گيرد بنابراين مرحوم آخوند اين معنا را دارد مي گويد ما قطعا وضع استعمالي را از زبان شارع داريم اما بنابراين که اين الفاظ در گذشته ي قبل از اسلام در اين معاني بکار نرفته باشند اگر در گذشته ي اسلام اين الفاظ در اين معاني شرعيه بکار رفته باشد پس ما حقيقت شرعيه نداريم براي اينکه قبلا بکار رفته است اگر اين الفاظ در قبل از اسلام در اين معاني شرعيه بکار نرفته باشد ما حقيقت شرعيه داريم. مي فرمايند که وضع تعيني با وضع تعييني هم يک حکم واحد را پيدا مي کند وضع تعيني چيست وضع  تعيني اين است که به کثرت استعمال شکل مي گيرد وضع تعييني يک مرتبه است ولي اين يک مرتبه تعيين مي کند آن تعيني کثرت استعمال است ده مرتبه بيست مرتبه صد مرتبه نه يک مرتبه پيغمبر صلوات الله عليه مي فرمايد سلوا کما رأيتموني اسلي يک مرتبه مي گويد و همين يک مرتبه استعمال مي کند لفظ صلاه را بر اين مجموعه و کافي است به اين مي گويند وضع تعييني بالاستعمال. اونيکه با تکرار و باصطلاح به مرات گفتن يک لفظ در يک معنايي بکار برده مي شود مي گويند وضع تعيني نه وضع تعييني. مرحوم آخوند در ذيل اين بخش مي فرمايند که اگر وضع تعييني مشخص شد چطوريه وضع تعيني هم همينطور حالا فرض کنيد که شارع مقدس فرموده است که سلوا کما رأيتموني اسلي ولي همچنان ذهنيت مردم لفظ صلاه را دعا مي داند بعد بار ديگر مي فرمايد مردم هم هي مي گن و مي گن ...اولا بايد بين شارع و متشرع فرق گذاشت شارع واضع است و متشرع مستعمل و استفاده کننده است از اينکه در لسان متشرعين لفظ صلاه در اين مجموعه بکار رفته است شکي درش نيست ما متشرعين را نبايد قاطي بکنيم اگر بخواهيم بگوييم حقيقت شرعيه داريم يا نداريم بايد از شارع مقدس بالوضع يا بالاستعمال اين را بيابيم که ايا شارع اين استعمال را داشته يا نه. متشرعين استفاده کردن ملاک ما نيست ملاک شرعيت يک شيئي شارع است اگر متشرع به شارع مرتبط شد و ما از حرف متشرع حرف شارع را فهميديم البته آن حجت است پس حرف متشرع بالاعرض حجت است نه بالذات. بالاعرض عبارت است از اينکه ما کشف بکنيم که متشرعين سخن شارع را مي فهمند. بنابراين ايشان که فرموده است و منهم من قدح حال دعو الوضع تعيني معه يعني مع هذا الاحتمال يعني اينکه اگر اين مبنا باشد وضع تعييني ما نداريم يعني مبناي اينکه اين الفاظ قبل از اسلام در اين معاني شريف بکار مي رفته اند. اگر چنين مبنايي باشد پس حقيقت شرعي هم نداريم ولو به وضع تعيني اگر نه اين الفاظ در معاني شرعي چون قبل از اسلام بکار مي رفتند و اعرابي که مثلا لفظ حج را استفاده مي کردند عرب که با لفظ سرياني و عبراني که سخن نمي گويد عرب با لفظ عربي سخن مي گويد اين همه افرادي که در مکه بودند يا اعرابي که حج انجام مي دادند نماز مي خواندند خوب اينها در حقيقت اين الفاظ را داشتند خوب پس اين مطلب هم مي فرمايد که با اين مبنا درست است. اين عبارتي که ايشان دارند اين است که و مع الغض عنه فالانصاف ان منعه اصولي في زمان شارع في لسانه و لسان (؟؟؟24:10)مکابره، اين درسته اگر چنين مبنايي نبود ما به قبل از اسلام هيچ خبري نداشتيم يا خبري بود که اين الفاظ در اين معاني بکار نرفتند بدون ترديد مي گفتيم که در عصر پيامبر صلوات الله عليه اين اتفاق افتاد ما حقيقت شرعي را داريم. اين نعمي که ايشان اينجا دارند نعم حصوله في خصوص لسانه ممنوع بعضيها فکر کردند که اين حصوله يعني حصول وضع تعييني، نوع اول در حاليکه ايشان مرادشان از حصوله نوع دوم است که تعيني است نعم حصوله في خصوص لسان شارع ممنوع است بگوييم شارع مقدس بر اساس کثرت استعمال لفظ صلاه را در اين مجموعه اعمال قرار داده است اين ممنوع است بعضيها چون نتوانستند اين ارجاع ضمير را درست داشته باشند نعم حصوله را گفتند حصول وضع  اعم از تعييني و تعيني گرفتند گفتند پس شما الان داريد حرفهاي متضاد مي زنيد در ابتدا ادعا کرديد که اگر کسي بگويد که در لسان شارع وضع تعيني بالاستعمال وجود داشته قطعا دعواي درستي است و غير مجازف است گزاف نگفته است اما الان شما مي فرماييد که نعم حصوله في خصوص لسانه ممنوع اين سخن با هم تعارض دارند بعضيها چون درست از عبارت فهم نکردند حرف فرمايشات مرحوم آخوند را رودر روي هم و متعارض با هم ديدند. فرمودند شما در صدر بحث فرموديد که اذا عرفت هذا فدعوا الوضع تعييني في الالفاظ متدواره في لسان شارع هکذا قريب جداً و مدع قطع به غير مجاز في قطعاً، اگر کسي ادعاي قطع بکند که در لسان شارع اين وضع اتفاق افتاده است هيچ گزاف نگفته و قطعش هم درست است الان دارد مي فرمايد نعم حصوله في خصوص لسانه ممنوع اينها که با هم در تعارض هستند

س: ؟؟؟26:45نوع اول

ج: احسنت بله همين اين نعم حصوله را زده به وضع تعييني يا به اصل وضع زده در حالي که اين حصوله را بايد زد به وضع تعيني چرا؟ چون موضوع بحث اينجاست فرمود منه ان قطع حال دعو الوضع تعيني. اين بعضي از اساتيد و بزرگواراني که حاشيه زده اند اين را متوجه نشدند که ضمير مرجعش الوضع نيست يا الوضع تعييني نيست بلکه مرجع ضمير عبارت است از الوضع تعيني.

س: مرحوم آخوند به وضع تعييني نوع دوم را مي پذيرد اما تعيني را مي گويد که از زبان شارع اين حاصل نشده

ج: حاصل نشده ولي علي المبنا مي پذيرد مبنايش چيست مبنايش مستحدثه باشد و اگر از قبل باشد اين نمي پذيرد. آخرين بحثي که مطرح مي کنند و بحث را دارند با يک مسيري دارند طولاني مي کنم شايد نيازي هم

س: (نامفهوم 28)

ج: بله جوابش اين است که اگر مبنا بپذيريم که اقايان مي پذيرند پس به صورت روشن مي گويند که ما حقيقت شرعي نداريم مرحوم آخوند هم علي المبنا حرف مي زند مي گويد اگر ما اين را بپذيريم بله ما معتقديم حقيقت شرعي نداريم بلکه خودشان صريح تصريح مي کنند اگر اين مبنا باشد فألفظها حقايق لغويه لاشرعيه، مي فرمايند و اما بناءً علي کونها ثابتتا في شرايع السابقه کما هو قضيه غير واحد من الآيات مثل قوله تعالي کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم فأذن في الناس بالحج و اوساني بالصلاه و زکاه الي غير ذالک فالفاظها حقايق لغويه، بنابراين اشکالي که آقايان دارند مطرح مي کنند اشکال يا مطلبي که مطرح مي کنند مي گويند که در همين ذيل ثمره البحث مطرح بکنيم آيا ثمره اي دارد يا ندارد مي فرمايند که ثمره علمي که به جاي خودش محفوظ ثمره ي عملي دارد؟ بعضي ها مي گويند اصلا ثمره ي عملي ندارد چرا؟ براي اينکه هيچ کس ترديد و شکي نمي کند نه در گذشته نه حال نه آينده که وقتي در شريعت مقدس در آيات الهي در روايات آمده است که اقم الصلاه يا مثلا حج به پاي بداريد کسي ترديدي نمي کند که لفظ حج نه يعني قصد بلکه عبارت است از معنا بنابراين چه فرقي مي کند حقيقت شرعي را بپذيريم چه حقيقت شرعي را نپذيريم چه قائل شويم در لسان شارع اتفاق افتاده است چه نشود اکنون که شارع شنيديم به معناي لغوي به معناي شرعي داريم مي بريم براي ما ثمري نخواهد داشت ما بگوييم حقيقت شرعي داريم يا بگوييم نداريم در هر دو حال وقتي شارع مقدس گفت که اقم الصلاه چکار مي کنيم مي رويم نماز مي خوانيم مرحوم آخوند مي فرمايند که نه يعني در حقيقت بر اساس مبنا يا ثمره ي عملي دارد يعني چه يعني اگر حقيقت شرعيه ثابت نشده باشد وقتي يک بيان هست که صل عند الرويه يا صل عند الرويه الحلال يعني دعا بخوانيد اگر حقيقت شرعيه ما نداشتيم و حقيقت باصطلاح يعني لفظي را شارع مقدس در معنايي بکار نبرده است خوب ما يک لفظي را مي شنويم به نام صل، صل هم در لغت به معناي دعا صلاه بخوان نماز بخوان يعني دعا بخوان به چه دليلي ما بگوييم صل عند رويه الهلال بلندشويم الله اکبر نماز بخوانيم؟ لذا مي فرمايد که ام الثمره بالقولين فتظهر في لزوم حمل الفاظ الواقعه في کلام شارع بلا قرينه الا معانيه اللغويه مع عدم الثبوت و علي معاني الشرعيه علي الثبوت، اگر ما اعتراف داشته باشيم به اينکه حقيقت شرعيه ثابت است حقيقت شرعي را ما بپذيريم خوب وقتي فرمود صل عند رويه الهلال خوب موقع نماز آدم بلند مي شود دو رکعت نماز مي خواند هنگام رويت هلال اما اگر نه ما حملش مي کنيم بر معناي لغوي البته اگر شارع مقدس همانجا بگويد صل عند رويه الهلال و اين لفظ صراط هم حقيقت شرعي نداشته باشد ولي قرينه نصب بکند که مراد از صلاه دعا نيست خوب ذهن مي رود به سمت آنجايي که قرينه دارد جهت دهي مي کند فلش به سمت واقع است حالا واقع مجاز شد يا حقيقت شد واقع آن چيزي است که در حقيقت شارع ما را هدايت مي کند خوب فتحصل يک بحث استحصابي دارد شايد خيلي الان طرحش ضرورتي نداشته باشد ذهنيتي را در حقيقت بخواهد مشغول بکند چون مرحوم آخوند اينجا مي فرمايد که ما اگر حقيقت شرعيه داشته باشيم يعني بر ما ثابت شده باشد که از ناحيه ي شارع مقدس اين الفاظ شرعيه براي معناي شرعيه وضع شده اند حالا به استعمال يا بالتصريح يا حتي به وضع تعيني که مثلا شارع مقدس بر اساس کثرت استعمال لفظ صلاه را برده در اين معنا اگر براي ما روشن شده باشد خوب بدون قرينه وقتي لفظ صلاه را شنيديم بلند مي شويم و نماز مي خوانيم و اگر حقيقت شرعيه نداشته باشيم و شارع هم قرينه اي به کار نگرفته که معناي شرعيه هست وقتي لفظ صلاه را آورد ما مي رويم سراغ امر لغوي امثال ذلک ...در اينجا ايشان يک فرعي را اضافه مي کند مي گويند البته ما زماني مي توانيم برويم به سمت معناي شرعي که اين بعد از جريان لغت باشد يعني اول صلاه وضع شده باشد براي معناي دعا بعد شريعت آمده معناي جديد را ايجاد کرده است اما اگر نه فرض کنيد شارع مقدس آمده لفظ صلاه را براي معناي شرعي بکار برده يعني مجموعه اعمال بعد يک واضعي امده و لفظ صلاه را براي معنا جعل کرده است يا بالعکس اول واضع وضع کرده است بعد شارع وضع کرده اين فرق مي کند مي فرمايند که و اما الثمره بين القولين فتظهر في لزوم يعني ثمره ي عملي ثمره علمي که جاي خودش محفوظ است ثمره ي عملي و اما الثمره بين القولين فتظهر في لزوم حمل الفاظ الواقعه في کلام الشارع بلا قرينه علي معاني لغويه مع عدم السعود يعني اگر معني حقيقي ثابت نباشد ما الفاظ را در معاني لغوي بکار مي بريم و علي معاني شريعه علي الثبوت بر ثبوت بکار مي بريم يعني اگر الفاظ شرعي در معاني شرعي ايشان بکار رفتند وضع شدند حالا چه وضع تعييني تصريح چه به وضع تعييني بالاستعمال که حتي به وضع تعيني هم قائل باشيم اگر بر معاني شرعيه باشد علي الثبوت خوب طبعا ما به معناي شرعي وضع مي کنيم اينجا اين نکته را اضافه مي کنم فيما اذا علم تأخر الاستعمال يعني در جايي که ما بفهميم که اول لفظ ...به اين صورت است که اول واضع آمده لفظ صلاه در معناي لغوي بکار رفته بعد شارع مقدس آمده اين لفظ را در اين معنا استعمال کرده است اما اگر نه امر برعکس شده باشد ما شک مي کنيم بحث ؟؟؟؟(35:50) را مطرح مي کنيم

س: نامفهوم

ج: در آنجايي که استعمال شرعي که شارع مقدس لفظ صلاه را استعمال مي کند در اين مجموعه اعمال بعد از وضع لغوي باشد خوب ما بدون شک به دنبالش هستيم اما اگر شک بکنيم نمي دانيم که ايا اول شارع مقدس لفظ صلاه را در آن معنا بکار رفته است يا اول حقيقت لغويه بوده است در اين مواردي که شک هست جاي اصل هست که اصل مطالب؟؟؟36:35 مطرح مي کند که اگر شد در جلسه ي بعد يک اشاره اي بهش بکنيم اگر نشد...

س: (نامفهوم؟؟؟36)

ج: نه بحث عمل کردن است

س: در وجوب و ؟؟؟؟

ج: نه صل عند

س: چه دعا باشد چه نماز باشد مستحب است

ج: نه ما بايد کدامشان را انجام بدهيم؟ مي خواهيم عمل مستحبي انجام بدهيم کدام را انجام بدهيم

س: هر دوتايش را انجام مي دهيم

ج: نه نمي شود ببينيد آن چيزي که مستحب است نماز است يا دعاست؟

س: هر دو

ج: هر دو نمي شود هر دو مستحب است اراده شارع چيست؟ گفته است صل عند رويه الهلال شارع ...ما بايد مقصد شارع را بيابيم چه دعايي ما بايد بخوانيم صل عند رويه الهلال اين صل مرادش دعا است يا مجموعه ي اعمال است فرض کنيد مستحب باشد نه خود استحباب هم منشأ شرعي مي خواهد يک و موضوع استحساب آيا دعا است يا صلاه به مجموعه افعال هست؟ بايد مشخص شود صل عند رويه الهلال مي فرمايند که اگر حقيقت لغوي قبل از حقيقت شرعي باشد خوب بدون شک شارع مقدس بعدا استعمال کرده است ما به طبع استعمال شارع هستيم اما اگر ما ندانيم نمي دانيم که شارع مقدس قبل از لفظ صلاه را در اين معنا وضع کرده است يا واضع لغوي آمده لفظ صلاه را در اين معنا وضع کرده است اينجا جاي اصول استحسابي است که در جلسه ي بعد انشاءالله خواهيم خواند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

دانلود فایل صوتی