مراسم عزاداری و سوگواری شهادت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) در دهه اول ماه محرم الحرام با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی و با موضوع «نهضت حسینی حقیقت جهانی و بشری»، در مسجد هدایت شهر آمل برگزار می شود.
لازم به ذکر است این مراسم به مدت ده شب از شب اول محرم (سه شنبه 27 تیر ماه) بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء ساعت 21:30، در محل حسینیه هدایت طایفه آملی واقع در آمل، پایین بازار برگزار است
لینک پخش زنده مراسم : https://el.esra.ir/ch/ostad-morteza-javadiamoli
أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين، باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين، ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ، لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِينَ لَهُ الفِداء، بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب تاسوعاي حسيني است شب نهم محرّم سال 1445 يادآور نام عباس بن علي قمر بنيهاشم است که در مسير وفاداري وفا را به اوج رساند و در رکاب برادرش و مولايش سالار شهيدان حسين به علي ايثار و نثار را به حد تمام رساند. به نثار ارواح تابناک شهداي کربلا خصوصاً سالار شهيدان حسين بن علي صلواتي اهدا فرماييد!
خدا را شاکريم که در اين فضا و در سايه اين مکتب حياتبخش زندگي ميکنيم و حيات و مماتمان را با اين نهضت جهاني پيوند داديم که همه عز و شرف و مجد و کَرم در اين نهضت عزيز و ارزشمند قرار دارد. اراده الهي براي حفظ و صيانت اين نهضت به جهت پاسداري از حريم حق و حقيقت و عزت و شرف و احياء دين مبين اسلام براي همه ما يک جايگاه ويژهاي دارد. بحثي که در اين محفل الهي و حسيني پيرامون نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) بود راجع به اين مسئله و اين جهت است که نهضت ابي عبدالله محصور و محدود به زمان و مکان نيست، به دين و مذهب نيست، به طايفه و قبيله و نژاد نيست و هيچ چيز نميتواند اين نهضت را محصور و مصادره کند؛ بلکه ذات و حقيقت اين نهضت يک حقيقت بشري و انساني است. يک حقيقت جهاني و عالَمي است و همگان ميتوانند از سفره کرامت نهضت ابي عبدالله استفادههاي فراواني ببرند.
اين مأدبه الهي است که خداي عالم براساس اراده خويش حسين بن علي را مأمور به گسترانيدن اين سفره و کرامت الهي نمود «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا»؛[1] شب تاسوعا و شب عاشورا براي ملت اسلام و خصوصاً پيروان اهل بيت(سلام الله عليهم اجمعين) مايه شرافت و عزت و کرامت است و بايد اين جهات را در اين نهضت بيشتر بدان توجه کنيم. بله عزاي ابي عبدالله مصيبت آن حضرت ماتمي که براي آن حضرت در اين دو شب هست بسيار فراوان است و اما آن ارادت و محبت و آن معرفتي که در اين نهضت نهفته است براي همه ما داراي اهميت ويژه است.
جهاتي را در اين نهضت جستجو ميکنيم که آن جهات ميتواند ارکان و عناصر تشکيل دهنده اين نهضت باشد. به هر حال هر حرکتي هر قيامي هر جنبش و نهضتي در درون خود مايههايي دارد ارکان و عناصري دارد مؤلفههايي دارد که بهاء و ارزش و ارجمندي آن نهضت و قيام را مشخص ميکند. يکي از جهاتي که در اين رابطه بسيار قابل توجه است اين است که حسين بن علي در اين مکتب و نهضت مرگ را بسيار تحليل و تبيين روشني داشت و در باب مرگ و قتل، انديشهاي را مطرح کرد که اين انديشه ميتواند سرآمد باشد و براي همه انسانها اين مسئله مايه عزت و شرف باشد.
در يکي از فرازها ابي عبدالله(عليه السلام) ميفرمايد: «و لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزي و شرفي إذن لا نبالي بالموت» شما ممکن است مرا بکشيد و سر از بدنم جدا کنيد، اما قدرت اين معنا را نداريد که عزت و شرف مرا و مجد و شکوهم را از بين ببريد. «فإنکم لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزي و شرفي فإذن لا نبالي بالموت». نوع ما از مرگ هراس داريم، زيرا نميدانيم که اولاً اين چه حقيقتي است و ثانياً بايد با آن چگونه برخورد کرد؟ در اين نهضت مسئله مرگ حل شده است «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَة»؛[2] اين تحليل حقيقت مرگ است که ابي عبدالله(عليه السلام) به زيباترين بيان در صبح روز عاشورا خطاب به لشکريانش و سربازانش فرمود: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ»؛ آيا براي شما و براي همگان مرگ را تحليل کنم؟ تبيين کنم؟ اگر يک جامعهاي يک امتي با حقيقت مرگ اينگونه روبرو بشود هرگز مرگ براي او خوفناک و هراسناک نيست از مرگ هراسي ندارد او هم به تبعيت از مولايش حسين بن علي ميفرمايد: «فإذن لا نبالي بالموت» از مرگ هراسي نيست.
حقيقت مرگ چيست؟ اين تحليل واقعيت مرگ باعث ميشود که ما هر انديشه آزادي و حرّيت، احقاق و احياء حق، عزتمندي و شرافتمندي، عدالتخواهي و حقطلبي را براي خود ارزش بدانيم و براي تحقق آن تلاش کنيم. آنچه که باعث ميشود ما نسبت به اين مسائل عقبنشيني کنيم و اقدام شايسته انجام ندهيم، ترس از مرگ است. هراس از موت و قتل است. «ليس شأني شأن من يخاف الموت» ميخواهيد با مرگ مرا بترسانيد؟ شأن من شأن هراسناک بودن از مرگ نيست. چرا؟ چون حسين بن علي حقيقت مرگ را شناخت معناي مرگ و قتل و شهادت را به درستي دانست و از اين جهت هراسي براي او نبود. فرمود: «بالقتل تحددني» مرا با قتل تحديد ميکنيد؟ «ليس شأني شأن من يخاف الموت» من کسي نيستم که از مرگ بترسم.
اگر مرگ هراسي نداشته باشد و انسان از مرگ خوفي و هراسي به خود راه ندهد، اين انسان ميتواند هر مرامي را هر مکتب و آييني را هر عزت و شرفي را براي خود فراهم آورد و آنچه که باعث ميشود که انسانها و جوامع از اين ارزشها از اين حقائق والا فاصله بگيرند مسئله مرگ و شهادت است اين خودش يکي از جهات جهاني بودن و بشري بودن نهضت ابي عبدالله را براي ما کشف ميکند. آن ملتي که آن امتي که مرگ را ميراندند ترس را ترساندند و هرگز خوف و هراسي به خود ندادند که «ألا إن اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» اين رادمردي و اين هنرمندي انساني اتفاق ميافتد. اين مرگ است اين ترس از مرگ است که انسانها را ضعيف ميکند. ناتوان ميکند از انديشه حق از مجد و شرف از عز و کَرم او را دور ميکند و لذا در فرهنگ اسلامي و در مکتب حسيني مرگ يک حقيقت والا و ارزشمندي تبيين شده است که توانسته اين همه مجد و شرف را به همراه بياورد. «فإنکم» اين سخن حسين است «فإنکم لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزي و شرفي فإذن لا نبالي بالموت».
اينهاست که يک مکتب را جهاني ميکند بشري ميکند. آيا حسين بن علي در ارتباط با مرگ چگونه ميانديشيد؟ و چرا از مرگ هراسناک نبود؟ چرا ياران، اصحاب و شاگردان و ياوران او در اين نهضت نه تنها هراسي نداشتند بلکه مشتاق بودند و مرگ را در آغوش ميگرفتند ميفرمودند «و مرحباً بکم» مرحبا و خوش آمد آن حقيقتي که ميتواند به عنوان مرگ براي انسان خودنمايي کند. «لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزي و شرفي».
مرگ چيست؟ حقيقت مرگ کدام است؟ آيا بايد از مرگ ترسيد؟ آيا خوف و هراس در باب مرگ را انسان بايد به خود راه بدهد؟ حسين بن علي در اين مکتب يکي از حقائقي که کشف کرد باز کرد و اين را براي همگان روشن کرد همين سخن است که فرمود «صبراً يا بني الکرام فما الموت الا قنطرة» مگر عبارت است از يک پل. يک پلي است که شما و همه و همه بايد از اين پل عبور کنند. آنهايي که دنبال کمال انسانياند عز و شرفاند حقطلباند عدالتخواهاند و به دنبال انسانيت انساناند با گذر از اين پل به جنان واسعه و نعم دائمه الهي ميرسند. البته کساني که در دنيا يک زيست ناسالم داشتند و زندگي ناصوابي براي خود برگزيدند البته با گذر از اين پل در جايگاه بدي قرار خواهند گرفت «سائت مستقرا و مقاما» اين جايگاه براي انسانهاي بدانديش و کساني که عمل صالح ندارند البته سخت و دشوار است.
اما همه ما همه انسانها بايد از اين پل مرگ بگذرند «فما الموت الا قنطرة» با بيان حصري فرمود؛ يعني نيست مگر يک پل که «تعبر بکم» شما با عبور از اين پل به جنان واسعه و نعمتهاي دائمه الهي ميرسيد. اين بيان را خوب به عنوان فرهنگ مرگ و شهادت، حالا يک وقتي ممکن است اين در قالب شهادت و قتل به سراغ بيايد يا يک وقت به صورت يک مرگ طبيعي باشد فرقي نميکند. چه براساس قتل و شهادت باشد، چه براساس يک مرگ طبيعي، فلسفه موت اين است. اساساً اگر مرگ نبود انسان به کمال نميرسيد. يکي از مهمترين مؤلفههاي هستي وجود مرگ است و لذا خداي عالم مرگ را قبل از زندگي ياد کرد و فرمود «خلق الموت و الحياة» خداي عالم همانگونه که حيات را آفريد مرگ را آفريد که انسان با گذر از مرگ به هدفش و جايگاهش و به مقصد و مقصودش راه بيابد.
چه زيبا خداي عالم حقيقت مرگ را در قرآن براي ما کشف و روشن کرد فرمود «کل نفس ذائقة الموت» هر نفسي هر انساني مرگ را ميچشد. اين تعبير يک تعبير وحياني است يک تعبير بينظير است يک تعبير متعالي است نفرمود انسانها ميميرند فرمود هر انساني مرگ را ميچشد. «کل نفس ذائقة الموت» هر نفسي چشنده مرگ است. انسان وقتي مرگ را ميچشد مرگ ميميرد يا انسان ميميرد؟ آيا انسان هنگام مردن ميميرد يا هنگام مردن زنده ميشود؟ اگر اين بود که انسان با مردن ميميرد، جاي خوف و هراس بود که بعد از مرگ چه اتفاقي ميافتد ولي سخن اين نيست که انسان با مرگ ميميرد؛ بلکه «کل نفس ذائقة الموت» يعني هر انساني مرگ را ميچشد اگر يک ليوان آب اينجا باشد انسان اگر اين آب را چشيد و ذوق کرد انسان ميميرد يا آن آبي که د آن ليوان هست؟ انسان نميميرد بلکه انسان با از بين بردن مرگ زندهتر ميشود و حيات ابد پيدا ميکند. اين فرهنگ در انديشه اسلامي ما به صورت کلي بيان شده اما در نهضت ابي عبدالله اين فرهنگ به صورت روشن و مجسّم محقق شده است.
يکي از ابعاد اين نهضت تبيين آيات قرآني است که اگر قرآن فرمود «کل نفس ذائقة الموت» با تحليل سالار شهيدان حسين بن علي اين معنا روشن ميشود. اگر ما با مرگ چنين مواجههاي داشته باشيم و مرگ را يک حقيقت مخوف و ترسناک ندانيم بلکه يک زمينهاي براي بروز و ظهور خود بشناسيم آنگاه از مرگ هراسان نيستيم. چرا کاروان حسين بن علي همه آحاد اين کاروان از اصحاب، از بنيهاشم، از نزديکان و مقربان، از خود حسين بن علي هرگز از مرگ احساس خوف نکردند؟ در بين راه وقتي ابي عبدالله(عليه السلام) داشتند اين کاروان به سمت کوفه ميآوردند چند دقيقهاي استراحت کردند چشمان مبارک آن حضرت به خواب رفت وقتي چشم از خواب باز کردند کلمه استرجاع را بر زبان جاري کردند «إنا لله و إنا إليه راجعون» آقا علي اکبر در خدمت پدر بزرگوار عرض کرد پدرجان، شما چطور کلمه استرجاع بر زبان جاري کرديد؟ چرا گفتيد «إنا لله و إنا اليه راجعون»؟ فرمود من در اين حالت مناميه ديدم هاتفي ندا ميدهد که اين کاروان به سمت مرگ در حرکت است چون اين صدا و اين سروش غيبي را شنيدم گفتم «إنا لله و إنا إليه راجعون». اينجا آقا ابي عبدالله(عليه السلام) در مقابل اين سؤال آقا علي اکبر فرزندش قرار گرفت: «أ و لسنا مع الحق» آيا ما مگر بر حق نيستيم پدرجان؟ فرمود بله به خدا قسم ما بر حق هستيم. «فإذن لا نبالي بالموت» ديگر جايي براي ترس نيست «مرحبا بالقتل في سبيل الله في نيل العز و الکرم» خوش آمد آن مرگي که در راه خدا و در راه احقاق حق باشد.
بله، آن کساني که بد کردند ظلم کردند تبعيض روا داشتند حق مردم را ضايع کردند جايگاه حکومت اسلامي را جايگاه مردم را عز و شرف مردم را بزرگي و عظمت و مجد يان مردم را ضعيف کردند آنها بايد بترسند ممکن است يک مقداري به ظاهر به خودشان رسيده باشند يک برجستگيهاي ظاهري پيدا کرده باشند اما آنها بايد هراسناک باشند خداي عالم ميفرمايد اين ربوه و اين برجستگي کاذب را ما در محاق ميبريم آنهايي که ثروت مردم را اندوختههاي مردم را جايگاه مردم و عز و شرف و مجد و عظمت مردم را زير قدرت استکباري خود و استبدادي خود بردند آنها بايد هراسناک باشند زيرا فرمود «و يمحقوا الله الربا» يک برجستگيهايي يک قدرتهاي ظاهري يک مقامهايي امثال ذلک ممکن است يک عدهاي بدست بياورند اما «يمحقوا الله الربا» خداي عالم اين ربوه و اين برجستگي دروغين و کاذب ار به محاق ميبرد و آنکه در حق مردم و شأن مردم است به آنها برميگرداند «و ليربي الصدقات» آنچه که در اين نهضت براي ما مهم است و بايد بدان توجه کنيم، اين است که تحليل هستيشناسي و وقايع مهم هستي که حيات چيست؟ و موت چيست؟ انسان در کجا قرار دارد؟ که فرمود در همين بيان فرمود: «و ليس الموت» و مرگ نيست در سايه عز و شرف «الا الحياة الخالدة» اين مرگ را من حيات خالده ميدانم.
«و ليس الموت» و نيست مرگي که در سايه عزت و شرف باشد مگر حيات خالده. آيا ما چه ميخواهيم؟ غير از اينکه حقائق هستي را بشناسيم؟ آيا کسي هست که براي ما حيات را معنا کند؟ مرگ را معنا کند؟ انسانيت را عزّ و شرف را، مجد و عظمت را در مقابل ذلت و خواري و ننگ تفسير بکند؟ اينهاست که اين نهضت را جهاني کرد بشري کرد و اين نهضت جهان را آزاد خواهد کرد. همين حضورها همين جلسات همين حسينيهها و همين عزاداريها براي آزادي جهان است. جهان را از زير سلطه استکبار و استبداد و قدرتهاي دورغين و ظاهرهاي کاذب نجات خواهد داد حقيقت همين است و لاغير. اگر زينب کبري(سلام الله عليها) در مجلس يزيد با قاطعيت تمام به يزيد خطاب کرد که «يا يزيد کد کيدک و اسع سعيک فوالله لا تميت وحينا» هرگز نميتواني وحي ما را و نام ما را خاموش کني. چرا بعد از شهادت ابي عبدالله دستور دادند که اسبها را نعل تازه بزنند و عدهاي با اين اسبها بر بدن فرزند پيغمبر و اصحاب و ياران بتازند؟ چرا؟ چون خاکمال کردن، از بين بردن و محو کردن مدّ نظر بود ميخواستند که ديگر اثري از اين فکر و مذهب نباشد. تا اين حد حاضر شدند سرهاي اين انسانهاي شريف مثل ابي عبدالله و عباس بن علي را بر روي نيزه بردند بدنهايش را حتي دفن نکردند اجازه ندادند اين بدنها دفن بشود اينکه امام سجاد(عليه السلام) روز يازدهم نگاه ميکرد و با اشک و گريه صحراي کربلا را وداع کرد گفت که اينها چهجور آدمياند؟ کشتههاي خودشان را دفن کردند اما اجازه نميدهند که ما بدن فرزند پيامبر را دفن کنيم؟ اينها آمدند گفتند که حسين بن علي از دين معاذالله خارج شده است!
هر چه که ميتوانستند از هر ابزاري که ميتوانستند براي محو اسم و نام اين مکتب اينها استفاده کردند از اين بدتر امکان ندارد سرها بر روي ني بدنها زير سُمّ ستوران، بدن دفن، رها شده همه را به سمت کوفه و شام به اسيري بردند از اين بدتر ميشود؟ اما اراده خدا بر اين است که اين را عظيم بدارد «فو الله لا تمحوا ذکرنا و لا تميت ذکرنا و لا تمحو وحينا» نميتواني سخن ما، انديشه ما، مرام و آيين ما را حذف کني اين ميماند اين سخن قاطعانه زينب کبري در مجلس يزيد و آن هم کلام حسين بن علي که فرمود «لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزي و شرفي فإذن لا نبالي بالموت».
اينها مايه عزت ماست اگر شما برادران و خواهران براي اين مسئله و براي نهضت ابي عبدالله ميآييد براي اينکه اين فکر را اين انديشه را بزرگ و عظيم بداريد و بدانيم. اميدواريم که حسين بن علي به يکايک شما از برادران و خواهران پاداش خير عطا کند و راه رسم آزادگي، حرّيت، عدالتخواهي، حقطلبي و نگرش درست به اصل هستي را، به موت را به همه ما مرحمت بفرمايد.
شب تاسوعاي ابي عبدالله است عرض ارادت کنيم به اين برادري که نهايت وفاداري را داشت. ما عباس را ميگوييم باوفا است باوفا يعني چه؟ وفا در فرهنگ لغت در مقابل جفا است. وفا در مقابل جفا است. وفا يعني اينکه انسان هر چه که دارد هر چه که دارد با تمام اخلاص، صميميت، محبت و ارادت، بدون کمترين چشمداشتي در ارتباط با کسي به او عطا کند. انسان سر دارد، چشم دارد، دو دست دارد، ميتواند سقايي کند، ميتواند علمداري کند، ميتواند رکابداري کند، هر کاري که از يک انسان شايستهاي که انسان در اوج انسانيت اخلاق کرامت بزرگواري همه و همه را ايثار کند و نثار کند.
يکي از جهاتي که شب تاسوعا را به نام عباس بن علي قمر بنيهاشم قرار دادند ما برادران و خواهران قصه نميگوييم نميخواهيم عزاداري کنيم فعلاً بلکه ميخواهيم واقعيت يک مکتب را تشريح کنيم. يک وقت ما ميخواهيم دو دست عباس بن علي از بدن جدا شد اشک ميريزيم اين يک مصيبت است. ولي يک وقت از وفاداري به عنوان يک ارزش انساني و الهي سخن ميگوييم. ما قبل از اينکه برويم سينه بزنيم و زنجير بزنيم گريه بکنيم اين معنا را بفهميم که وفاداري يعني چه؟ اگر عباس بن علي به عنوان برادر باوفا ياد ميکنيم و در زيارتنامهها در زيارت ناحيه حضرت بقيت الله الاعظم او را به عنوان المواسي، مواسي يعني چه؟ يعني آن کسي که ايثارگرانه هر چه که داشت در اختيار اين مکتب و مرام قرار داد «و الله إن قطعتمو يميني إني احامي ابدا عن ديني و عن امام صادق يقيني» اينها رسم انسانيت است. شما درست است که گريه ميکنيد و با اينکه تير به چشمان قمر بنيهاشم اصابت ميکند اشک ميريزيد که اشک ريختن هم جا دارد بدون ترديد اما معناي وفاداري را ما از اين مکتب بيابيم.
در مقابلش هم جفا را هم بيابيم. پس معناي وفا «وفِي» يعني تمام حقيقت را داد. «الله يتوفي الانفس حين موتها» خداي عالم هنگام مرگ، توفي ميکند مراد از توفي يعني تمام حقيقت را ميگيرد. از همان کله «وَفَي» است ما فوت نداريم. وفات داريم. نميشود گفت يک نفر فوت کرده است! فوت يعني نابودي. ما نابودي نداريم. ما وفات داريم وفات يعني چه؟ يعني تمام حقيقت زنده است. آنگاهي که انسان ميميرد يک قطره از حقيقت او کم نميشود بدن جزء حقيقت ما نيست. دست و پا که جزء حقيقت ما نيست ميگويم من رفتم، من آمدم، من خوردم، من زدم، من خواندم، من پوشيدم، اين «من» کيست؟ اين دست و پا که من نيستم. اين دست و پا دارد جدا ميشود هر چند سال همه اين سلولها دارند عوض ميشوند اينکه من نيستم. اگر اين من بودم که عليه خودم شهادت نميدادم! اين دست و پا غير من است که عليه من شهادت ميدهد! اين دست و پا از انسان نيست از حقيقت انسان نيست. آنگاهي که انسان ميميرد حقيقت او وفات ميکند يعني خداي عالم تمام حقيقت «الله يتوفي الأنفس حين موتها» آنگاهي که انسان ميميرد خداي عالم تمام حقيقت انسان را استيفا ميکند هيچ چيزي از من و شما کم نميشود. اين بدن است که ما نيست. اين دست و پا که مال ما نيست اين چشم و گوش که مال ما نيست از ما جدا ميشود رفت. آنکه ما هستيم از او به نفس ياد ميکنيم از او به من ياد ميکنيم من خواستم، من دوست دارم، من عشق دارم، من محبت دارم، اين دست و پا چکاره است اين دست و پا عامل و ابزاري بيش نيستند. «الله يتوفي الانفس حين موتها».
پس «وفِي» يعني تمام حقيقت. وفا که عباس بن علي آن لقب شريفش باوفا است يعني همه آنچه را که داشت در راه دوست و حبيبش داد. وقتي که اجازه خواست به ميدان برود، به مولايش عرض کرد حسين جان، اجازه بده به ميدان بروم. من ديگر قلبم از اين منافقين و از اين کفار به درد آمده است اجازه ميدهيد که به ميدان بروم؟ سالار شهيدان حسين بن علي فرمود: «أنت صاحب لوائي و علامة عسکري» عباس جان، کجا ميخواهي بروي؟ تو پرچمدار مني، تو نشان لشکر مني، تو اگر بروي ديگر چيزي براي ما نميماند اصحاب که رفتند برخي از بنيهاشم هم که رفتند اگر تو بروي ديگر تمام لشکر پاشيده ميشود. «أنت صاحب لوائي و علامة عسکري».
اما فرمود حالا که ميخواهي بروي برادرم عباس جان، «و الله يعض علي عطش الأطفال» قسم به خدا تشنگي بچهها براي من سخت است حسين بن علي که براي خودش چيزي نميخواست «و الله يعض علي عطش الأطفال» اگر بتواني يک مقدار آبي را براي بچهها بياوري. در اين حال که چهار هزار نفر مأمور شريعه فرات بودند کار بسيار سختي بود. اما عباس بن علي مأموريتي تازه از مولايش حسبن بن علي گرفت. آمد و اين چهار هزار نفر با آن قدرت حيدري به کناري زد و توانست وارد شريعه فرات بشود دستش را و کفي از آب را گرفت به لبان خشکيده نزديک کرد «فذکر عطش الحسين» به ياد تشنگي کام ابي عبدالله(عليه السلام) آب را روي آب ريخت مشک را پر از آب کرد با تمام توجه به سمت خيمهها تا آب را لبان کودکان حسين برساند و دل حسين را خوشحال کند.
براي اينکه بتواند اين آب را برساند از گذر اين نخلستان گذر کرد. در اين گذرگاهها کمين هم فراوان است ناگهان دست راست حضرت را از بدن جدا کردند اينجا عباس بن علي آن رجز عظيم را خواند که فرمود: «و الله إن قطعتموا يميني إني اهامي ابدا عن ديني» اگر دست راست من را قطع کرديد مشک را به دست چپ گرفت و علم را به دست گرفت علم را به دست چپ گرفت چون علمدار بود علم عباس بن علي فوق العاده است وقتي همه اين اسباب و وسائل را بردند به کوفه و شام، يزيد نگاه ميکرد ناگهان به يک علمي برخورد کرد که اين علم تمام بخشهاي اين علم زخمي بود فقط يک جا که آقا عباس بن علي اين را گرفته بود سالم بود تمام جاي اين علم جايي تير و شمشير و خنجر و سنگ و هر چه که بود تعجب کرد سه مرتبه از جا آن يزيد ملعون برخواست گفت اين دست چه کسي بوده؟ چگونه وفاداري کرده؟ او درود فرستاد بر عباس که چقدر شجاعت و شهامت و وفاداري داشت؟
حضرت علم را به دست چپ داد و اين مشک را به شانه راست اما بعد از مدتي دست چپ آن حضرت را قطع کردند. هم علمدار است و هم سقا است. گفتند اينجا حضرت با بقيه دو تا دست علم را گرفت و مشکل را به دندان گرفت. در اين رابطه ديگر نزديک ميتوانستند بشوند و الا کسي جرأت نداشت که نزديک عباس بن علي برسد. وقتي به مادرش ام البنين گفتند فرزندت عباس مشک را به دندان گرفت، گفتند مادر اينگونه صدا زد که پس دستان بچهام عباس کجا بود و چگونه؟
به هر حال دشمن آمد و عباس بن علي سر خم کرده بود تا اين مشک را بتواند به خيمهها برساند اما با قدرتي که دشمن پيدا کرده بود و جرأت، تيري به مشک آن حضرت اصابت کرد و اين مشک آبش ريخت. ديگر اميد حضرت براي رفتن به خيمهها قطع شد اينجا عمودي بر فرق نازنين آن حضرت وارد آمدند. گفتند وقتي يک سوارکار از اسب ميافتد هنگام افتادم اين دستها را حائل ميکند تا با صورت به زمين نيايد. اما قمر بنيهاشم دستي نداشت با صورت به زمين افتاد. «يا اخا ادرک اخاک» ابي عبدالله با سرعت خودش را به نزديک رساند ديدند ابي عبدالله از اسب پياده شد و چيزي را برداشت و ميبوسد. بر چشم ميگذارد واقعاً قابل باور نبود که عباس بن علي دستانش اينگونه و حسين بن علي بيايد اين دست را بگيرد دست با ببوسد بر چشمانش بگذارد وقتي کنار بدن پاره پاره عباس بن علي قرار گرفت سخني گفت دل همه را سوزاند «و الله» قسم به خدا «الآن انسکر ظهري و قلّت حيلتي» الآن ديگر کمرم شکست و ديگر چارهام تمام شد.
اينجا سخناني بين آقا سالار شهيدان و برادرش عباس بن علي گذشت که اين سخنان بسيار جانسوز بود يک جمله فقط عباس بن علي به برادرش گفت حسين جان مرا به خيمهها نبر من از بچههايت و سکينه شرمندهام که نتوانستيم به عنوان ساقي براي او آبي ببرم.
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[3] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾.[4] «نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الاعز الاجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».
بار پروردگارا، اين قليل توسلات و عزاداري از همگان خصوصاً جمع حاضر بالأخص جوانان محضر از برادران و خواهران بانيان و واقفان به أحسن وجه قبول بفرما!
ذخيرهاي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بده!
توفيق اطاعت و عبادت و بندگي از ما سلب مفرما!
مرضاي مسلمين خصوصاً جانبازان شفاي عاجل کرامت بفرما!
ما را در دنيا و برزخ و قيامت با نام حسين بن علي و مکتب و مرامش محشور بدار!
خدايا در دنيا ما را موفق به زيارت قبر ابي عبدالله و در آخرت موفق به شفاعت آن حضرت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح بانيان و واقفان همه پدران و مادران ما که اين سفره کرامت حسين بن علي را براي ما گشودهاند خدايا همه و همه آنهايي که در درون و بيرون اين تکيه آرميدهاند ارواح طيبه شهدا روح عالي امام امت امامزاده بزرگوار، همه و همه را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
کشور ما را نظام ما را مملکت ما را جامعه اسلامي ما را ايران عزيز ما را ايرانيان ما را در هر کجا که هستند چه در ايران چه در خارج از کشور هر کجا که هستند در پناه قرآن و عترت همه آنها را محفوظ بدار!
خدايا مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
قلب مطهر آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بالنبي و آله و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. اللهوف علي قتلي الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص65.
[2]. معاني الأخبار، ص289.
[3] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.
[4]. سوره شعراء، آيه227.