حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی در یادداشتی با عنوان «غایت اندیشه» که در مجله نقد اندیشه شماره 2و3 پاییز و زمستان 1402 چاپ گردیده درباره اصل اصالت تفکر و مرزاندیشه و منطق عقل بیان می دارد: امروزه بزرگترین موانع تفکر، عملگرایی و سبکسری است.
وی اظهار می دارد: وزنه وجودى انسان كه عامل وزانت هويت و سنگينى شخصيت او مى گردد، عقل و خردمندى اوست. در مقابل عامل خفت و سبكى وجودى وى همانا تهى بودن از عقل و برى بودن از خرد اوست و به همين جهت است كه مستبدان و زورگويان جهان باشيوه فرعونى و اموى با سياست استخفاف، ملتهاى خود را از اندیشه كردن و خردورزى دور داشته تا بتوانند از ملتها سوارى بگيرند.
وی بیان می دارد: غايت تفكر هر انسانى شناخت و معرفت صحيح و كامل نسبت به سعادت و رسيدن به فلاح و صلاح دنيوى و اخروى است كه اين مهم تنها در سايه نيل به عقلانيت و عاقل شدن حاصل مى شود.
ایشان با بیان اینکه نباید از فراوانی اختلاف در اندیشه ها، هراسی داشت؛ اظهار می دارد: چون سعادت از منظر أفراد بر اساس جهان بينى ها و ايدئولوژى ها شكل مى گيرد طبعا متفاوت مى باشد. اما يك پرسش قابل تأمل اينكه؛ ريشه تفاوت أفكار و اختلافات آراء را در چه امرى بايستى جست؟ چرا اين همه تفاوت و اختلاف را در انديشه ها شاهد هستم؟ آيا نفس اين تفاوت ها و اختلافات مذموم است ؟ در مقام تبيين و تحليل اين اختلافات أولاً؛ بايد دانست نفس اختلاف در انديشه، مذموم نبوده و چه بسا ممدوح نيز باشد؛ ثانياً؛ از آنجا كه اقتضائات وجودى انسانها و نيز نيازهاى أفراد يكسان و در يك سطح و تراز نبوده و از سوى ديگر ذهنيت ها، پيش فرض ها و رويكردها و نظائر آن نيز متفاوت و ممتاز مى باشد لازم است تا نتائج مختلفى حاصل شده و أفكار و آراء گوناكونى به بازار انديشه راه يابد. از اين رهگذر ضمن اينكه نبايستى از فراوانى اختلاف در انديشه هراسى داشته و آنرا تهديد پنداشت و با آن مخالفت نمود، بلكه چه بسا مى تواند فرصتى تلقى شده، با عقلانيتى شايسته راه جمعى را از ميان آن آراء و أفكار مختلف جستجو نمود و أفراد را حول يك انديشه جمع كرد.
وی با بیان اینکه بشر باید خود را به مرز اندیشه و منطقه عقل برساند، اظهار می دارد: در فرهنگ اسلامى خصوصا در آموزه هاى قرآنى مورد توصيه و تأكيد قرار داده و از بشر به جدّ خواسته شده است كه با بهره مندى از مواهب الهى يعنى قواى ادراكى، خود را به مرز انديشه رسانده و با انديشيدن و تفكر كردن خود را به منطقه عقل برساند، كه غايت علم و انديشه از منظر قرآن كريم عاقل شدن و به عقل رسيدن است.
استاد مرتضی جوادی آملی با بیان اینکه عقل امیر لشکر وجود انسان است و سرمایه عمل تفکر است، اظهار می دارد: مورد غفلت نيست كه تمامى قواى ادراكى اعم از حس، خيال، وهم و غیره برغم ارزشمندى همه آنان، سربازان و فرمانبرداران قوه عاقله هستند. ازاینرو امير لشكر وجود انسان همانا عقل اوست كه بوسيله آن رسالتِ كنترل و عِقال آنها را داشته و دارد، تعديل شده و نه تعطيل. پس بنابراین در چنين حالتى هم عقل در جايگاه خودش قرار گرفته و هم نيروهاى قوه عاقله به رسالت خود عمل نموده اند و اين بهترين حالتى است كه تفكر و انديشه در مسير صراط مستقيم خود قرار گرفته و در كمال آزادى و عارى از هر قيد و بندى در سپهر انديشه بر آمده و بهترين وضعيت براى انديشيدن و تفكر كردن است، بديهى است كه در چنين حالتى غايت انديشه وضع مطلوبى خواهد داشت.
متن کامل یادداشت استاد مرتضی جوادی آملی:
بسمه تعالی
غايت انديشه
ترديدى نيست كه يكى از عمده ترين اركان وجودی انسان، فكر كردن و انديشيدن است که بدون آن انسان از مقطع انسانی خارج و شایسته نام انسان نیست. (لهم قلوب لا يفقهون بها…)[1] اين مهم براى آنست كه انديشه، چراغ راه آدمی است و بدون آن قدم از قدم برداشتن منجر به سقوط و انحطاط خواهد شد. افزون بر آن تمام حركات و سكون انسانی به انديشه وابسته است. بنابراین بشر همواره بايستى خود را با چنين شرائطى تطبيق داده و پیوسته تحت مشعل انديشه حركت نمايد.
تفكر بُنمایه تمامی شئونات انسانى است؛ گرچه تفكر در نهايت به عمل منتهى مىشود و عمل نتيجه تفكر است، همانند ميوه براى درخت، ليكن عمل خود داراى مراتبى است از عمل قلبى و عمل عقلى و عمل جوانحى و جوارحى و غیره که تفکّر برای همه این جهات عملی نقش اساسی و ریشه را دارد العِلمُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ[2]
از اينرو انديشه و تفكر يك امر اصيل و واقعى است و نه أمرى اعتبارى و قراردادى. اصالت اندیشه و بنيادى بودن آن نقش غير قابل إنكار است وليكن به جهت يك سلسله از امور وهمانى و تخيلى سهم و نقش آن در سراى حيات انسانى كمرنگ و بیقدر و اندازه نشان داده مىشود.
در اوائل پيدايش و تولد اسلام كه فضاى جهل و جهالت حاكم بود، مبناى قدرت و پايه حركتهاى اجتماعى بر ثروت و كثرت بارگذارى مىشد و با طلوع اسلام، تكاثر قدرت و كثرتِ ثروت به قدرت تفكر و انديشه بدل گشت و در آن روزگار به نوعى گفتمان ايمان و معرفت شكل گرفت كه همه جامعه اسلامى به تفكر و انديشيدن دعوت بلكه وادار شدند. تفكر، تعقل، تدبر، تفقّه و نظائر آن از واژههاى پر تكرارى است كه در فرهنگ اسلامى خصوصا در آموزههاى قرآنى مورد توصيه و تأكيد قرار داده و از بشر به جدّ خواسته شده است كه با بهرهمندى از مواهب الهى يعنى قواى ادراكى، خود را به مرز انديشه رسانده و با انديشيدن و تفكر كردن خود را به منطقه عقل برساند، كه غايت علم و انديشه از منظر قرآن كريم عاقل شدن و به عقل رسيدن است وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ. [3]
قابل توجه است كه دور ماندن از كاروان تعقل و تفكر مستلزم دو امر مذموم و نكوهيده است؛
الف: غلطيدن در وادى حس، خيال، وهم و گمان بوده كه محصولى جز ظاهرگرايى و قشرىنگرى نخواهد داشت و البته مصيبتهاى اين جريان خود يكى از علل انحطاط و عقب ماندگى بلكه اختلافات و نزاعهاى بىپايان و كشمكشهاى بىاثر در طول تاريخ بشر بوده است.
ب: سقوط در دام هوی و هوس كه بهرهاى جز جهل و غفلت به همراه ندارد، در چنين وضعيتى عقل به اسارت هوى و هوس رفته و انديشهگرى و تفكر ديگر جايگاهى نخواهد داشت، (كَم مِن عَقلٍ أسيرٍ تَحتَ هَوى أميرٍ.)[4]
مورد غفلت نيست كه تمامى قواى ادراكى اعم از حس، خيال، وهم و غیره برغم ارزشمندى همه آنان، سربازان و فرمانبرداران قوه عاقله هستند. ازاینرو امير لشكر وجود انسان همانا عقل اوست كه بوسيله آن رسالتِ كنترل و عِقال آنها را داشته و دارد، تعديل شده و نه تعطيل. پس بنابراین در چنين حالتى هم عقل در جايگاه خودش قرار گرفته و هم نيروهاى قوه عاقله به رسالت خود عمل نمودهاند و اين بهترين حالتى است كه تفكر و انديشه در مسير صراط مستقيم خود قرار گرفته و در كمال آزادى و عارى از هر قيد و بندى در سپهر انديشه بر آمده و بهترين وضعيت براى انديشيدن و تفكر كردن است، بديهى است كه در چنين حالتى غايت انديشه وضع مطلوبى خواهد داشت.
توجه داريم كه وزنة وجودى انسان كه عامل وزانت هويت و سنگينى شخصيت او مى گردد، عقل و خردمندى اوست. در مقابل عامل خفت و سبكى وجودى وى همانا تهى بودن از عقل و برى بودن از خرد اوست و به همين جهت است كه مستبدان و زورگويان جهان باشيوه فرعونى و اموى با سياست استخفاف، ملتهاى خود را از اندیشه كردن و خردورزى دور داشته تا بتوانند از ملتها سوارى بگيرند. اكنون همين سياست از ناحيه مستعمران با شيوه هاى مدرن به سمت لذت جويى و كام طلبى و نظائر آن پيش مى رود كه اين همان اشتغال به بازى و سرگرمى است. بنابراین محصول آن از منظر وحى متاع اندك و ناچيز بوده و ارزش حياتى براى انسان محسوب نخواهد شد. (أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ... )[5]
يكى از نكات مهمى كه توجه و پرداختن بدان لازم و ضرورى است شرائط و موانع انديشه ورزى است، بدون شك هر أمر مهمى براى شكل گيرى بايستى هم شرائط إيجاد و هم موانع إيجاد آن بررسى و مورد توجه قرار گيرد تا چاره جويى شده و با رفع موانع و مشكلات و تلاش در جهت فراهم آمدن شرائط آن صورت پذيرفته تا در نهايت آن أمر مهم اتفاق افتد.
رهزنان مسير انديشه كم نبوده و شرائط إيجاد آن نيز چندان فراهم نيست، از آنجا كه انديشيدن اوج جايگاه انسانى براى درك و فهم حقائق است، طبيعى است كه به راحتى صورت نپذيرفته و برطرف نمودن موانع از جمله اقدامات ضرورى آن مى باشد. البته امروزه بشر بهتر و بيشتر از گذشته مى داند و مى تواند از دانشها و مهارتها و فنون بهره ببرد، ليكن موانع بيشتر و مشكلات نيز فراوان تر است. در جهان معاصر بزرگترين مانعى كه در مسير تفكر و انديشيدن است عملگرائى است كه انسان با اصالت بخشيدن به عمل و تمام توجه و اهتمام را به عمل دادن از حوصله انديشيدن كاسته و به شدت به دنبال نتائج و آثار عملى است. ترديدى نيست كه همواره انسان به نتائج و آثار عملى انديشه خود مى انديشد اما آيا بدون يك تفكر جامع و كامل مى توان به يك نتيجه موفق دست يافت؟ آيا همه نتائج بايستى عملى باشد يا مى تواند قلبى، عقلى و نفسى نيز باشد. نكته قابل توجه ديگر اينكه انديشيدن ممكن است به چند صورت باشد اگر پايه انديشه حس و خيال و يا وهم و گمان باشد نمى تواند انديشه درست و اصيل باشد بلكه تنها در يك صورت مى تواند انديشه ناب و خالص بوده و كمال انديشيدن باشد و آن در صورتى است كه پايه انديشه و مبناى آن تفكر و تعقل باشد نه وهم و خيال و قياس و گمان و نه حتى هوى و هوس بلكه تنها و تنها اساس و پايه آن عقل مندى و خردورزى است. از آنجا كه زمام عمل در دست اندشيه است و عمل بدون انديشه هرگز دست بكار نمى شود پس بايد دقت شود كه سرمايه عمل تفكر باشد و نه توهم و منبع عمل تعقل باشد و نه تخيل، در چنين وضعيتى است كه مى توان غايت معقولى براى تفكر انتظار داشت و به نتيجه آن اميدوار بود.
از جمله نكات قابل تأمل اينكه «غايت انديشى» غير از «غايتِ انديشه» است. در غايت انديشى انسان مقاصد و غاياتى را براى خود در نظر گرفته و انديشه را براى نيل به مقصد در اختيار مى گيرد، كه خوب و بدِ مقصد و غايت به انديشه رنگ داده و در چنين صورتى انديشه اصالت نداشته بلكه متغير و تابعى از غايت محسوب مى شود، اما در حالتى كه غايت به تبع انديشه صورت بسته و بدنبال انديشه شكل مى گيرد در اين صورت اصالت به انديشه بر مى گردد و مقصد به تبع تفكر به بار مى نشيند و در چنين صورتى است كه اين سؤال معنا پيدا مى كند كه «غايت انديشه چيست؟» طبعاً جواب هم روشن است، مقصدى كه بر اساس يك تفكر معقول و منطقى صورت مى بندد، غايت انديشه خواهد بود كه البته این عاقلانه و خردمندانه هدفى را تعقيب كردن است . بنابراين به نظر مى رسد گرچه عمل و نتيجه مورد توجه و هدف است أما تفکر و غایت اندیشی نيز ذاتا مطلوبيت و اصالت داشته و ضمن تأمين نياز ذاتى و پرسش فطرى به جهات گوناكون و أبعاد مختلف حقائق پرداخته و از چند جهت ابواب و زواياى ديگرى را به لحاظ شناخت اشياء پيش روى انسان مى گشايد.
با توجه به مقدمه فوق و نگاه به ضرورت، اهمیت و ارزش تفکر به پرسشهای چهارگانه می پردازیم.
پاسخ پرسش اول : غايت تفكر هر انسانى شناخت و معرفت صحيح و كامل نسبت به سعادت و رسيدن به فلاح و صلاح دنيوى و اخروى است كه اين مهم تنها در سايه نيل به عقلانيت و عاقل شدن حاصل مى شود و چون سعادت از منظر أفراد بر اساس جهان بينى ها و ايدئولوژى ها شكل مى گيرد طبعا متفاوت مى باشد. اما يك پرسش قابل تأمل اينكه؛ ريشه تفاوت أفكار و اختلافات آراء را در چه امرى بايستى جست؟ چرا اين همه تفاوت و اختلاف را در انديشه ها شاهد هستم؟ آيا نفس اين تفاوت ها و اختلافات مذموم است ؟ مگر نه آن است كه قواى ادراكى و دستگاه عقلانى همه انسانها يكسان بوده و همگان از يك سيستم ادراكى بهره مى برند؟ پس چرا اين همه تفاوت در آراء و انديشه ها رخ مى دهد و هر روز مكتبى جديد و مرامى نو پديد مى آيد؟ بديهى است كه اين تفاوتها غايات جديدى از انديشه توليد مى كند كه چه بسا موجب التهابات اجتماعى و نزاعهاى جوامع گشته كه خود موجب سرخوردگى در انديشيدن مى شود. در مقام تبيين و تحليل اين اختلافات مى توان گفت أولاً؛ بايد دانست نفس اختلاف در انديشه، مذموم نبوده و چه بسا ممدوح نيز باشد؛ زيرا گرچه مخالفت نامطلوب و نكوهيده است أما اختلاف چه بسا مطلوب و نشانگر جوانب و أبعاد مختلف يك مسئله و يك مقوله است. ثانياً؛ از آنجا كه اقتضائات وجودى انسانها و نيز نيازهاى أفراد يكسان و در يك سطح و تراز نبوده و از سوى ديگر ذهنيت ها، پيش فرض ها و رويكردها و نظائر آن نيز متفاوت و ممتاز مى باشد لازم است تا نتائج مختلفى حاصل شده و أفكار و آراء گوناكونى به بازار انديشه راه يابد. از اين رهگذر ضمن اينكه نبايستى از فراوانى اختلاف در انديشه هراسى داشته و آنرا تهديد پنداشت و با آن مخالفت نمود، بلكه چه بسا مى تواند فرصتى تلقى شده، با عقلانيتى شايسته راه جمعى را از ميان آن آراء و أفكار مختلف جستجو نمود و أفراد را حول يك انديشه جمع كرد.
بنابراين انديشه و انديشيدن نيز نسبت به انسانها متفاوت بوده و به مقتضاى نياز، جايگاه مى يابد. بديهى است هر ميزان كه نياز بزرگتر و با اهميت تر باشد، به همان قياس انديشيدن، برتر و آثار و نتائج كاملتر خواهد بود. در اين رابطه غايت فعل تجلى غايت فاعل است و فاعلِ ناقص كمالش را در فعلش جستجو نموده و بدان رفع نقص مى نمايد. البته تنها در باري تعالى است كه غايت فعل او غير از غايت فاعل است زيرا او غايۀ الغايات، غنى مطلق و بى نياز نسبت به همه کس و همه چیز است، گرچه افعال او هر يك غايت خاص به خود دارد. بديهى است كه أفكار و انديشه ها متوجه منظورى می شود كه نهايتا منتج به فايده و اثر شود.
پاسخ پرسش دوم : از آنجا كه انسانها از جهات گوناكون با يكديگر متفاوت بوده و هر يك نسبت به ديگرى از امتيازى برخوردارند، نمى توان حكم وإحدى براى همه صادر نمود و با يك حكم همه را محكوم دانست و لذا فضائل و رذائل هر شخصى ممكن است از شخص ديگر متمايز بوده و ارزشها و ضد ارزشها متغاير باشند. بديهى است كه محصول فكر و انديشه ، دانش و معرفت بوده و متعلَّق آن هر چه باشد ذاتاً مطلوب مى باشد. بديهى است كه هرگز از انديشه رنج توليد نمى شود؛ زيرا رنج و نگرانى از شئون عقل عملى بوده كه از شئونات عقل نظرى جدا و مستقل است، بلكه با دانش و بينش زمينه رفع رنجها فراهم مى گردد. ترديدى نيست كه بايد جهت دهى نمود تا انديشه به سمت فضائل و كمالات انسانى سامان يابد و در اين رابطه غم و شادى و يا گريه و خنده هرگز هدف و غايت نبوده بلكه ابزارى براى اظهار فضائل و رذائل و نشانه بهجتِ ذاتى و لذت درونى و يا علامت آلام نهانى و غم پنهانى است.
پاسخ پرسش سوم : أفكار و انديشه ها به ميزان متعلَق شان بزرگ و با ارزش مى باشند ، گاهى انسان به امور ثابت و لايتغير نظر دارد و گاهى به أمور گذرا و سيال. تفكر ابزارى است براى معرفت و رسيدن به شناخت درست و اصيل. از اينرو ضمن توسعه و عمق بخشى به تفكر همواره لازم است با عقل عملى در جهت دهى انديشه تلاش نمود تا انسان گرفتار كج فكرى و كج انديشى نشود كه اين خود بلائى بزرگتر است. البته عقل نظرى انديشه هاى كلى و كلان در سر دارد و هرگز به امور جزئى و متغير نمى پردازد؛ گرچه اين عقل عملى است كه در مقام تطبيق كليات بر جزئيات بوده و امور جزئى و متغير را سامان مى دهد. البته هماهنگى دو بخش نظر و عمل تحت نفس ناطقه انسانى و با مديريت آن انجام پذيرفته و اين انسان است كه اگر تعادل اين دو بخش را در وجود خود جمع داشته و عدالت وسطى كه در حوزه نفس است را در جايگاه وجودى خود به درستى إيجاد نمايد حتما مى تواند موجب تعالى و رشد متوازن انسانى گردد.
پاسخ پرسش چهارم : انسان مدرن گرفتار امور جزئى شده و از كلى نگرى خود را رهانيده وليكن اين خود داء و بيمارى سخت ترى است، پرداختن به جزئيات و فارغ بودن از كليات انسانها را گرفتار محدود نگرى كرده و از تحقيق و پرداختن به امور أساسى و كلى كه جزئيات تحت آن مندرج است غافلند. بديهى است كه در چنين حالتى توجه و اهتمام به أمور گذرا و غير پايدار مانع بزرگ براى راهيابى به امور أساسى خواهد شد. امروزه بشر گرفتار و در چنبره اينگونه از امور جزئى است و مجال راهيابى براى انديشيدن در ميدانهاى بزرگ و بزرگتر را نداشته بلكه فكر مى كند پرداختن به اين امور إتلاف وقت و از دست دادن فرصت بوده و نتيجهاى در پى نخواهد داشت، غافل از اینکه از کلی جدا بودن و به جزئی پرداختن هرگز نتیجه مطلوب را عائد نمی سازد. در نهايت تذكر اين معنا لازم است كه فسحت ميدان انديشه و وسعت مجال فكر هر چه وسيعتر و عميقتر باشد غايت انديشه برتر و مقصد و مقصود تعقل والاتر خواهد بود.
معرفت شناسى محدود و جهان بينى محدودتر انسان را دچار تنگناى فكرى و فرهنگي نموده و با وضعيت مادى حاكم بر جهان نمى توان اميد چندانى به غايت انديشه داشت. دين مبين اسلام كه غايتى به بلنداى ازل و ابد پيشروى انسان نهاده و وسعت ميدان معرفتى به عمق بينهايت نشان داده محفل فكر و انديشه را وسعت و عمق بخشيده و غايتى به فراخناكى همه هستى را نشانه رفته است، گرچه عده اى تنگ نظر و برخى كوته بين نيز بر مدار بستهاى محدود از انديشه دينى قرار گرفته و ضعف فهم و قصور ادراك خود را بر جامعه و دين تحميل مى كنند، اما ذات دين از يك سو و دين پژوهان حكيم و متكلم و مفسر از سوى ديگر، انديشه رفيع و فكرى وسيع را به جامعه شناسانده و غايت گرانسنگى را معرفى نموده اند.
اميد كه جامعه الهى امروز كه از فناورى دنياى مدرن بهره برده و ارتباطات وسيعى را در فضاى مجازى و رسانه اجتماعى ساخته با قدرت و قاطعيت براى حاكميت فكر و انديشه و رهايى از قيد و بند حس و خيال و وهم و نيز نجات از هوى و هوس به انديشه اى بلند دسترسى يافته و غايت شايسته اى را براى بشريت بسازد.
مرتضى جوادى آملى آذر ماه 1402
[1] اعراف 179
[2] غرر الحكم : 818 ، 819.
[3] عنكبوت ٤٣
[4] نهج البلاغة : الحكمة 211
[5] حديد ٢٠