سخنرانی استاد در جمع دانشجویان دانشگاه امام حسین علیه السلام

28 12 2024 5239805 شناسه:

جمعی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشکده حضرت زینب دانشگاه امام حسین(ع)، با حضور در بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسرا، با حجت‌الاسلام‌والمسلمین استاد مرتضی جوادی آملی دیدار کردند.

دانلود فایل صوتی

خبر: نقش علم دینی در زندگی / این علم سبک زندگی انسان را به سوی زندگی فقیهانه، عارفانه، حکیمانه و اخلاق‌مدارانه سوق می دهد

​​​​​​​گزارش تصویری

 

السلام عليکم و رحمة الله. در ابتدا حضور گرامي همه دانشجويان اساتيد و دوست گرامي خودم و از ارحام ما هست جناب آقاي بطحايي را گرامي ميدارم و خير مقدم عرض ميکنم و اين تأخير را توجيهپذير ميدانم و براساس يک سفر علمي و معنوي و ايماني اين اقدام را ستايش ميکنم. در يک فضايي وارد شديد که بايد مدتهاي طولاني در باب اين مجموعه و اين ساختمان فکري صحبت بشود. آيت الله جوادي آملي که عصاره همه آنچه که در فضاي حکمت اخلاق فلسفه و عرفان مباحث فقهي و کلامي و ساير مباحث هست را در اين مجموعه گرد هم آورده. اگر فرصت اين ديدار بود از آشيوي که در اينجا هست بازديد ميفرموديد شايد بسيار گذرا و کوتاه ميتوانستيد فعاليت هفتاد ساله آيت الله جوادي آملي را بنگريد. يک گنجينه علمي الحمدلله در اينجا وجود دارد.

يکي از گوشههاي اين مسئله و دانشي که الحمدلله فراهم آمده در همه رشتههاي علوم اسلامي حالا اينکه عرض ميکنم همه رشتهها يعني آن رشتههاي عمده مثل فقه و اصول و کلام و فلسفه و عرفان و تفسير و معارف و ساير مباحثي که مرتبط است در اين مجموعه الحمدلله جمعآوري شده است و دوستاني که در اينجا اکنون بعضاً در خدمت شما هستند دوستان آي تي و رسانه ما اين مجموعه را به صورت ديجيتال فراهم کردند و إنشاءالله براساس يک آرشيو کاملاً ديجيتال و الکرونيک بناست در اختيار محققين قرار بگيرد. الحمدلله در مجموعهاي که تشريف آورديد من فقط به يک گوشهاش اشاره کنم و آن اين است که همين تفسير تسنيم که با نامش آشناييد الحمدلله با معارفش هم تا حدي آشناييد اين در يک دوره چهل ساله تدريس شده است و در يک دوره هشتاد جلدي آماده شده. يعني اين مجموعهاي که به عنوان بنياد بينالمللي علوم وحياني اسراء است پا به پاي حضرت استاد آمد و محققين در کنار تدريس کار تحقيق را زير نظر حضرت استاد آغاز کردند و شما دوم اسفندماه همين امسال شاهد رونمايي از هشتاد جلد کتاب تفسير تسنيم که يک دوره کامل معارف الهي در قرآن مجيد که با محوريت قرآن تعيين شده الحمدلله براي تحقيق و مداقه علمي در فضاي علمي و دانشگاهي و نظاير آن مهياست که يک گوشهاي از آن هم بحث علم ديني است که از آراء و نظرات بديع حضرت استاد در اين رابطه است که إنشاءالله طبعاً به فکر و انديشه جامعه ما باز خواهد گشت.

طبعاً سفر بوديد و شايد خسته باشيد گرچه روحيه خستگي الحمدلله نيست ولي ملاحظه کنيم و يک اشاراتي به اين بحث داشته باشيم نياز دارد که واقعاً در بحث علم ديني با منظري که حضرت استاد دارند چون نظريهها از منظر شکل ميگيرد. اگر يک منظر و رويکرد جديدي نسبت به معارف باشد علم ديني به عنوان يک نظريه از آن منظر متفاوت ميشود. نظريهها هم ممکن است متفاوت باشند ما از تفاوت نظريهها تحاشي نداريم. نه نظريهها ممکن است مختلف باشند. نظريههاي مختلف لزوماً مقابل و مخالف نيستند ممکن است يکي از ابعاد را يک نظريه تأمين کند و ابعاد ديگر را نظريات ديگر. بنابراين اگر چند نظريه در باب علم ديني است لزوماً اين نظريهها مقابل نيستند مخالف نيستند گرچه مختلف هستند. اختلاف ديدگاه وجود دارد اما اين معنايش اين نيست که قابل جمع نيستند.

اما يک سؤالي را مطرح کنيم و آن سؤال پرسش اساسي است و براساس جوابي که خود حضرت استاد در اين رابطه دادند شايد حس شما و آن شوق و علاقهاي که به اين بحث داريد به گونه ديگري منبعث بشود برآشفته بشود و شوريده بشود که نسبت به اين مسئله با اهتمام بيشتري برخورد کنيم و آن اين است که آن سؤال اين است که بناست علوم انساني يا علم ديني چکار بکند؟ چه نقشي در زندگي علمي و عملي ما دارد؟ اينکه شخصيتهاي ممتازي مثل حضرت استاد بر اين امر تأکيد ميکنند اصرار ميکنند که علم ديني بايد در فضاي علوم حوزوي و دانشگاهي مطرح باشد منظور چيست؟ چه اتفاقي بناست براساس علم ديني بيافتد؟

يک سخن از حضرت استاد هست که شايد شما شنيده باشيد و آن اين است که براي اسلاميسازي يک محيط مثل فرض بازار يا دانشگاه يا بانک و امثال ذلک، آن اتفاقي که بايد بيافتد اين است که بايد علم آن فضا الهي و ديني باشد وگرنه ما با آوردن و برد برخي از جلوههاي ديني که به تعبير خودشان ما اول مثلاً قرآن بخوانيم و چند تا عکس بزنيم و از اختلاط جلوگيري کنيم و اينها اين يک فضاي اسلامي به معناي عرضي است. اما روح اسلامي شدن به علم است که اگر علم در فضاي بازار، اقتصاد، بانک، دانشگاه، حوزه، قرار بگيرد آن علم وقتي در بدنه جامعه قرار گرفت آن علم منشأ تحول است. چون علوم سکولار با باور و اعتقاد همراه نيستند. اما علم ديني ضمن اينکه يک معرفت جديدي را به عرصه علم و معرفت اضافه ميکند، ايمان و باور انسان را تغيير ميدهد. انسان را باورمند ميکند و وقتي يک معرفت به همراه يک باور و اعتقاد براي انسان حاصل شد اين منشأ تحول است اين منشأ تغيير است يعني براساس اين رويکرد بناست علم ديني زندگي ما را متحول کند نوع نگاه ما را به هستي تغيير بدهد و روابط اجتماعي اقتصادي و ساير مناسبات اجتماعيمان را اصلاح بکند. اينجور نيست که فقط يک علمي است يک دانشي است که ما آموختيم.

مثلاً از باب نمونه علم فقه در دانشگاهها هم خوانده ميشود در حوزهها هم خوانده ميشود اما اين علم فقهي که در دانشگاه خوانده ميشود يک علم ديني به معناي اينکه يک باوري را هم به همراه خودش بياورد لزوماً نيست. البته دانشگاهيان متديناند مسلماناند اهل عبادت و بندگياند اينها به جاي خود. اما اين علم بخواهد منشأ تحول باشد نيست. علم فقه فقط دانش اين است که تکاليفمان را بايد چهجوري انجام بدهيم؟ حلال کدام است؟ حرام کدام است؟ صحيح کدام است فاسد کدام است؟ نجس کدام است پاک کدام است؟ اين علم فقه است که علم به تکاليف است. احکام را بدانيم. يا مثلاً علم اخلاق ما بدانيم که بخل بد است و سخاوت خوب. شجاعت خوب است و جبن و جبان و ترسو بودن مثلاً بد. ساير اوصاف اخلاقي.

اگر ما براساس علم ديني اينها را بيابيم و معرفت پيدا بکنيم، اين لازمهاش اين است که انسان نه تنها علم اخلاق و معرفت اخلاق را داشته باشد بلکه باور به اين اخلاق را داشته باشد سعي کند سخاوتمندانه زندگي کند اهل شهامت و شجاعت باشد اهل کرامت و عدالت باشد از ظلم و بدي و فسق و انحراف پرهيز کند يک زندگي متخلقانه داشته باشد يک زندگي فقيهانه نداشته باشد يک زندگي عارفانه داشته باشد يک زندگي حکيمانه داشته باشد. حضرت آقاي جوادي يک کتابي دارند تحت عنوان حيات عارفانه امام علي(عليه السلام) يعني زندگي ميکنند اما مبناي آن زندگي عرفان است شهود است کشف حقائق است با حقائق هستي مرتبطاند يک نحوه ديگري از حيات و زندگي است. اين علم ميتواند تحولآفرين باشد. آن علم اخلاق ميتواند تحولآفرين باشد و جامعه ما را اخلاقي کند. آن علم فقه ميتواند جامعه ما را به احکام و حدود الهي آشنا کند آنگاه اين آشنايي باور ميآورد اعتقاد ميآورد و اين ميشود يک تحولي که ما براساس علم ديني بناست ايجاد بکنيم.

بنابراين مستحضر باشيد که علم ديني يک علم يک معرفت يک شناخت و آگاهي سطحي از اين معلومات نيست. بناست در زندگي ما در نوع نگاه ما به حيات تغيير اساسي ايجاد کند. ما مناسبات اجتماعيمان را چگونه بايد سامان بدهيم؟ رفت و آمدهاي فاميلي خانواده تربيت اولاد روابط انسانها با يکديگر روابط انسانها با محيط زيست و با بسياري از مسائل ديگر. اينها بر مبناي اصول علم ديني بايد ما بسازيم.

بنابراين علم ديني در عرض علم غير ديني نيست. علم ديني منشأ تحول و دگرگوني در حيات فردي و اجتماعي ماست. شما اگر فقيهانه بخواهيد زندگي کنيد حکيمانه بخواهيد زندگي کنيد متکلمانه بخواهيد زندگي کنيد عارفانه بخواهيد زندگي کنيد بر مبناي وحي بخواهيد زندگي کنيد اين پنج نوع زندگي است. اين پنج نوع حيات است اين پنج نوع تحول و تغيير اساسي در رويکرد حيات اجتماعي رخ ميدهد. اصطلاحاً ميگويند که حالا حتماً آشنا هستيد و به اين اصطلاح هم آشناتر ميشويد براساس همين کتابي که همراهم هست به عنوان منزلت عقل در هندسه معرفت ديني که من پيشنهادم اين است که الحمدلله آمادگي روحي و علمي داريد اين کتاب را موضوع گفتگوهايتان مباحثاتتان و مطالعاتتان قرار بدهيد اين زمينه علم ديني را اين کتاب فراهم ميکند. ما يک اصطلاحي داريم به حمل اوّلي يک اصطلاحي داريم به حمل شايع.

به حمل اوّلي اين است که دو تا مفهوم به همديگر حمل ميشود؛ مثلاً ما ميگوييم «الانسان انسان». اين «الانسان انسان» دو تا مفهوم است که به هم گره ميخورد يکي ميشود موضوع، يکي ميشود محمول بر يکديگر حمل ميشوند. ولي حمل شايع اين است که ميگوييم «زيد انسان» حسن انسان است يعني به حمل شايع اين حقيقت در آن وجود دارد. ولي در حمل اوّلي يک مفهوم است يک مفهوم بر مفهوم ديگر حمل ميشود. «الانسان انسان» ولي وقتي که به حمل شايع شد اين است. علم ديني زندگي ما را به حمل شايع تغيير ميدهد يک حکيم چگونه زندگي ميکند؟ يک فقيه نه فقط کسي است که آگاهي به احکام دارد که چه حلال است و چه حرام است و چه چيزي فاسد است و چه صحيح است. خيلي از فقهاء هستند که ميدانند که فلان معامله، معامله مثلاً ربوي است و حرام است فلان مسئله کسب مثلاً غيبت يک نفر برود يک غيبتي بکند يا شهادت دروغ بدهد اگر کسبي از اين طريق حاصل شد حرام ميشود. يک وقت ما اينها را ميدانيم يک وقت اينها را بعد از معرفت باور داريم علم ديني ميتواند باورآفرين باشد وقتي باور شد براي ما ما در زمينههاي فقهي يا اخلاقي يا کلامي و اعتقادي يا حتي فلسفي در حقيقت به نحو ديگري زندگي کنيم.

بنابراين يک نوع مسئله بايد براي شما به عنوان تمهيدي و مقدمي روشن بشود که علم ديني مثل ساير علوم نيست الآن ساير علوم در دانشگاهها در مجامع علمي ميدانند که از نظر اقتصادي بايد چگونه رفتار کنند. ولي آيا آن رفتار يک رفتار بر مبناي يک اعتقاد اصيل و ديني هست يا نه؟ آنها نمازشان را ميخوانند روزهشان را هم ميگيرند عبادتشان را هم انجام ميدهند اربعين هم ميروند اينها همه اين کارهايي که در حقيقت مظاهر دين است نه حقيقت دين، اين مظاهر ديني براي ما هست. اما دين آن وقتي است که ما به حمل شايع متخلق به اخلاق الهي باشيم. به حمل شايع احکام الهي را در زندگيمان عمل کنيم واقعاً بدانيم که چه حلال است و چه حرام، و زندگيمان را بر مبناي حلال و حرام بسازيم. اصرار حاج آقا در فرمايشاتشان اين است که اگر ما بياييم فضا را فضاي اسلامي بکنيم اين دانشگاه اسلامي نميشود. اگر شما مثلاً مسئله اختلاط را يکجوري حل کنيد يا مثلاً چند تا بنر يا عکس بچسبانيد يا دعاي کميل و دعاي ندبه بخوانيد اين اسلامي نميشود اين مسلمان ميسازد نه اسلامي. فرق اين است که در مسلماني حيثيت عرضيمان مسلمان است. اما در علم ديني و علم اسلامي حيثيت ذاتيمان عرض کرديم ميشود فقيه به حمل شايع. يک متخلق به اخلاق الهي به حمل شايع. اين يک گذري از اين پرسش و سؤال و جوابي که حضرت استاد در اين رابطه دادند.

تمهيدي که ما بايد يعني براي اين بحث يک سلسله مبادي تصوري لازم است يک سلسله مبايد تصديقي، همانطوري که در اين کتاب آمده است. دين چيست؟ عقل چيست؟ علم ديني چيست؟ و امثال ذلک. اما آنطوري که دوستان گزارش دادند در حوزه علوم انساني ما ميخواهيم علم ديني را مطرح کنيم. پاسخي که در اين رابطه مطرح است اين است که ما بگوييم علم ديني چيست؟ يعني سؤالمان را اينجور مطرح کنيم که علم ديني چيست؟ حضرت استاد ميفرمايند که هر آنچه که در نظام هستي هست هر آنچه که در نظام هستي هست يا قول خداست يا فعل خدا. حالا اگر بخواهيم با اصطلاح سخن بگوييم يا جهان تکوين است يا جهان تشريع. از اين دو هم بيرون نيست هيچ چيزي نيست که از قول خدا يا از فعل خدا بيرون باشد. از مجموع قول و فعل چيزي ديگر ما در اين دايره هستي هر آنچه که هست يا قول خداست که ميشود جهان تشريع. يا فعل خداست که ميشود جهان تکوين.

اگر اينگونه است که ما يا با قول خدا که قرآن است و مثلاً تورات است و انجيل است و زبور است و هر آنچه که «ما جاء به الأنبياء» انبياء آوردند اين را ميگويند قول الهي و جهان تشريع که قرآن سرآمد اينهاست قرآن سيد کتب است هم مصدّق است «لما بين يديه» و هم مهمين است. اين کل فضاي تشريع از زمان حضرت آدم تا آخرين سخني که از امام معصوم(عليه السلام) رسيده است همه و همه در فضاي جهان تشريع دارد اتفاق ميافتد. الآن ما ميگوييم مثلاً قرآن و عترت، يا کتاب و سنت اينها ميشود قول خدا.

سخن گفتن بحث کردن دانستن پيرامون قول خدا که از طرف حق سبحانه و تعالي ما مأموريم به شناخت، ميشود علم ديني. طبيعي است کسي که تفسير ميخواند يعني علم ديني ميخواند فقه ميخواند فلسفه اسلامي ميخواند کلام ميخواند يعني علم ديني ميخواند. در بُعد فعل الهي هم سخن همين است يعني چه؟ يعني هر آنچه که در نظام هستي به عنوان جهان تکوين وجود دارد اينها هم حقائقي هستند از طرف خداي عالم و بحث و بررسي و مطالعه و تحقيق و کنکاش پيرامون اينها همه و همه ميشود علم ديني، چرا؟ چون موضوعش شده فعل الله کما اينکه اولي شده موضوعش قول الله. اگر ما در مباحث علمي خودشان وقتي از کيهان سخن ميگوييم از کارت و ثوابت و سيارات و امثال ذلک سخن ميگوييم يا از دريا و صحرا و براري و اينها سخن ميگوييم همه اين موجودات تکويني حتي بدن انسان که يک مکوّن است يک موجود تکويني است بحث پيرامون اينها چون موضوعش فعل الهي است ميشود علم ديني. البته شرايط ديگري هم دارد ولي عمدهترين بحثي که حضرت استاد دارند علم را به سراغ موضوع ميبرند.

من از خيلي از مسائل فاکتور ميگيرم براي اينکه در اين يک ساعتي که اينجا حداکثر هستيد لااقل يک جمعبندي داشته باشيد سعي ميکنم مسير بحث را به جايي ببرم که به حوزه علوم انساني بخورد و در آن رابطه ببينيم علم ديني به چه معناست؟ ما فعلاً از مسئله قول الله فاصله ميگيريم ميگوييم بسيار خوب، هر آنچه که در باب قول الهي هست تحقيق و بررسي و امثال ذلک اينها هم علم ديني است علم فقه ديني است علم تفسير ديني است علم اخلاق اسلامي ديني است. اين را فعلاً ميگذاريم کنار. چون ما ميخواهيم در حوزه علوم انساني سخن بگوييم يکي از موجوداتي که در نظام هستي ايجاد شده و آفريده شده است که سرآمد همه موجودات همه هست انسان است. مستحضريد که انسان آخرين نوع وجود در عالم هستي است بعد از انسان، نوعي پديد نيامده و آفريده نشد. همه موجودات از فرش و عرش و از کرسي و قلم و لوح از ملک و فلک همه و همه آمدند تا انسان بيايد اينها پااندازند لذا وقتي انسان رفت همه اينها ميروند همه اينها جمع ميشوند. «إذا الشمس کوّرت و إذا النجوم انکدرت و إذا الجبال سيرت و إذا الوحوش» همه و همه چرا که انسان رفت. وقتي انسان رفت اينها براي انساناند اين ستارهها و ثوابت و اين کهکشانها و اين موجودات دريايي و صحرايي همه جماد و نبات و حيوان و فلک و ملک همه و همه براي اينکه اين انسان را بخواهند خدمت کنند. «و لقد کرّمنا بني آدم» چنين موجودي است طرفة معجون است.

اين موجود  يک موجود فوق العاده پيچيدهاي است فوق العاده پيچيده بعضي از بزرگان عرفا ميگويند اين حديث که فرمود «من عرف نفسه فقد عرف ربه» تعليق بر محال است يعني چه؟ يعني چون شناخت نفس محال است شناخت خدا محال است. کسي نميتواند نفس را بشناسد نفس انسان يک حقيقتي نيست که مثلاً هزارها هزار تحقيق بشود و بخواهند انسان را بشناسند «لقد خلقنا الانسان في أحسن تقويم ثم رددناه اسفل سافلين» شما حساب کنيد يک موجودي است که از زمينيترين زمينيها پستتر و از آسمانيترين آسمانيان بالاتر است چه کسي ميتواند اين را بشناسد؟ ما در شناخت جماد و نبات و حيوان و امثال ذلک که يک موجودات زمينياند مانديم تا چه رسد به يک موجودي با اين همه وسعت وجودي و اين همه پيچيدگي. همه آنچه را که ملائکه دارند انسان کامل دارد. فرشتهها چند نوع هستند؟ يک ملک مقرّبي که جبرائيل است يک ملک مقرّبي که اسرافيل است يک ملک مقرّبي که فلان همه و همه شاگردان اين مکتباند همان علّمه شديد القوي شاگرد پيامبر و اهل بيت و اينها هستند. لذا اين انسان يک انسان موجودي نيست که کسي بخواهد به راحتي او را بشناسد. اين مطلب اول.

اينهايي که ميگويند انسانگرايي، اينها در حقيقت جريان طبيعتگرايي بر آنها حاکم است ميگويند «و ما يهلکنا الا الدهر نموت و نحيي» روزگار ما را زنده ميکند و ما را ميميراند. «منها خلقناکم و فيها نعيدکم» از زمين شما را خلق کرديم شما را در همين زمين فرو ميبريم. اين انسان که اين نيست. مرگ اگر مرد گو نزد من آي ـ تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ، من از او جاني ستانم جاودان ـ او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ. وقت مرگ همين بياني که حضرت آيت الله جوادي دارند که «کل نفس ذائقة الموت» يعني انسان مرگ را ميميراند انسان ذائق است و مرگ مذوق. انسان که نميميرد. وقتي ميخوانيم «کل نفس ذائقة الموت» يعني چه؟ يعني هر نفسي مرگ را ميچشد الآن اگر يک ظرف آب اينجا باشد انسان اين آب را چشيد انسان مذوق است يا اين آب مذوق است؟ «کل نفس ذائقة الموت» اينکه بارها حاج آقا ميفرماد که انسان با مردن از پوست بيرون ميآيد نه اينکه بپوسد در حقيقت ترجمه همين آيه است. اين انسان است اين انسان يکي از موجودات عالم وجود است که هيچ کس نميتواند او را بشناسد لذا خدا اين صحيفه نوراني قرآن را فرستاد و بخش اعظم اين کتاب معرفي انسان است. انسان را در جلوههاي اعتقادي يک وقت او را در اوج ميبرد «شهد الله انّه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم» يک وقت هم در حضيض نگه ميدارد «اولئک کالأنعام بل هم أضل» همين انسان است همين انساني که در شأن او خداي عالم ميفرمايد «اولئک کالأنعام بل هم أضل» در شأن او ميفرمايد او شاهد توحيد است «شهد الله» او ميتواند اوصاف الهي و اسماء و افعال الهي را در حد اعلي مشاهده کند «شهد الله أنّه لا اله الا هو و الملائکة و اولوا العلم».

حالا اين انسان به عنوان يک موجود مکوّن يکي از موجودات جهان تکوين موضوع بحث ماست. علوم انساني بناست اين انسان را مورد تحليل قرار بدهد. شما حتماً مطالعاتي داريد در اين مقالاتي که در شبکهها هست ميتوانيد ملاحظه بکنيد چند تعريف براي علوم انسان شده است حالا ذهن و ذائقه فکري شما را به آنجا نبرم. ولي آنچه که الآن بيشتر مورد تأکيد است اين است که علوم انساني علومي است که با محوريت انسان شکل بگيرد در باب انسان باشد در باب انسان ما اگر بخواهيم انسان را از اين منظر تحليل کنيم ميتوانيم سه بُعد کلي و اصلي براي انسان بشناسيم. يک بُعد انسان با جهان هستي ارتباط با عالم وجود ارتباط با مبدأ عالم آغاز و انجام عالم. موجوداتي که در نظام هستي هستند کليات عالم وجود، اينها را اصطلاحاً ميگويند علوم عقلي که فلسفه و عرفان و کلام عهدهدارش هستند.

پس علومي که اين بُعد از شخصيت انسان را مورد مطالعه قرار ميدهد اينها ميتواند جزء علوم انساني باشند، چرا؟ چون انسان يک بُعدش ارتباط با نظام هستي آغاز و انجام وجود موجودات برتر عالم هستي و نظاير آن است لذا علوم عقلي با اين محوريت شکل ميگيرد يعني حالا ما علوم عقلي را داريم در اين سه علم که فلسفه است و کلام است و عرفان البته مباحث معارفي ما تفسيري ما در اين رابطه هم راهشگاست و بسياري از معارف را اين باز ميکند. اين يک بُعد از شخصيت انسان.

شخصيت ديگر انسان خود انسان است به لحاظ اينکه انسان داراي ابعاد مختلف است. ببينيد انسان در حد جماد که نيست در حد نبات که نيست يک موجود باشد يک بُعدي. انسان يک موجودي است که هم جنبههاي طبيعي و مادي دارد هم جنبههاي ملکوتي دارد هم جنبههاي الهي دارد. شما وقتي که ميگوييد مثلاً «يا فاطر بحق فاطمه» يعني اين انسان به حدي بالا برود که مظهر اسم فاطر خدا بشود. بنابراين اين انسان يک انسان يک بُعدي نيست جماد يک بُعدي است نبات يک بُعدي حيوان هم حتي باز ميتوانيم برايش يک ابعادي را معرفي کنيم ولي وقتي حتي منطقيون نه الهيون، منطقيون که ميخواهند انسان را تعريف بکنند ميگويند «جوهر جسم نام حساس متحرک بالإرادة ناطق» تازه اين همه عناويني که هست تازه نگرشهاي منطقي است نه نگرشهاي الهي. وقتي آقاي جوادي ميخواهد از انسان تعريف بکند ميگويد انسان حي متأله مائت است اينها يک کمي براي شما شايد نامأنوس باشد. ولي منظور اين است که انسان يک موجود تک بُعدي نيست. خودش را بايد کنترل کند.

يک نفس لوامه دارد. نفس لوامه ما يعني اينکه اگر نفس اماره فرمان داد نفس لوامه ما را ملامت ميکند. يک نفس مطمئنهاي وجود دارد نفس مطمئنه ميرود تا يک نفس الهي پيدا بکند خدا خطاب ميکند به نفس مطمئنه «يا ايتها النفس المطمئنّه ارجعي» يعني تازه اگر انسان رسيد به نفس مطمئنه، تازه جريان کشش پيش ميآيد. تا آنجا کوشش است و از آن به بعد کشش است اين انسان است. اين از درون بايد خوب شناسايي بشود شناخته بشود معرفت نفس يکي از مسائل بسيار پيچيده در فضاي علوم انساني است. علوم انساني در اين بُعد بايد بسيار تلاش بکند. البته ما منابع وحياني مخصوصاً قرآن عزيز و بيانات عترت طارهره را داريم که ميتواند راهشگا باشد در مقام معرفي اين معنا.

خيلي خسته نکنم. بُعد سوم را عرض کنم جمعبندي کنم و شما هم خسته هستيد سفر داريد سفر داشتيد. بُعد سوم از شخصيت انسان اين است که انسان با جهان پيرامونش بايد ارتباط داشته باشد انسان و جهان پيرامون. اين انسان و جهان پيرامون يعني چه؟ جهان پيرامون ما ميتواند جماد باشد نبات باشد محيط زيست ما و منابع طبيعي ما باشد از يک سو، با آسمانها با وقتي اهل معرفت با آسمانها سخن ميگويند «سبحانک لا اله الا انت» وقتي آسمان را نگاه ميکنند «ما خلقت هذا باطلا» اينها با آسمان يک ارتباط توحيدي برقرار ميکنند. «ما خلقت هذا باطلا» اين نظام کيهاني عجيب و عظيمي که آفريده شده است که خدا در قرآن ميفرمايد «فلا أقسم بمواقع النجوم و إنّه لقسم لو تعلمون عظيم» که قسم به اين مواقع نجوم بسيار قسم سنگين و عظيمي هست براي اينکه يک حقيقت وجودي دارند «و في السماء رزقکم و ما توعدون» رزق شما از آسمانها ميآيد. نسبت ما با جهان پيرامون خودمان چگونه است؟ با جماد و نبات حالا ما فکر ميکنيم که مثلاً محيط زيست الآن برترين چيزي که فکر ميکنند بحث محيط زيست است و محيط زيست هم همين آب و خاک و هوا و آتش و اين حرفهاست. نه، محيط زيست ما حشر ما فرشتهها و ملائکه است. حشر با عالم عقول است حشر با موجوداتي است که خدا به عنوان مدبرات امر مأمور وجودي ما قرار داده است ما يک آدم عادي که نيستيم. با «کراما کاتبين» است ما هر عملي که ميخواهيم انجام بدهيم بالاخره اگر خوب باشد فرشته دست راست مينويسد و اگر بد باشد فرشته چپ «رقيب عتيد» اينها هستند. اينها موجوداتي هستند که ما با آنها ارتباط داريم.

ارتباط ما با اين موجودات را چگونه بايد سامان بدهيم؟ اينجا علوم انساني بايد بيايد. هم علوم انساني ميآيد ارتباط ما را با مبدأ هستي و نظام وجود و حقائق عالم هستي روشن ميکند اين يک بُعد. بُعد ديگر نسبت به وجود خودمان، قواي وجودي خودمان قواي ادارکي قواي تحريکي، ما قلب دارم عقل داريم نفس داريم حيثيت اراده و اختيار داريم. همه اينها قواي ادراکي و تحريکي ماست ما پنج حواس ظاهر داريم پنج حواس باطن داريم قلب داريم که وقتي بتواند اوج بگيرد حقائق هستي را ميتواند مشاهده بکند. خيلي ما عظيم هستيم. اين علوم انساني بايد از اينها سر در بياورد اينها را وابکاود و بشکافد که چيست.

پس اين سه بُعد از علوم و دانشها در حوزه علوم انساني ميتوانند معنا داشته باشند. من فکر کنم شايد خسته کردم شما را و بحثها هم زياد است. شايد مسافرت هم در پيش داريد اميدوارم که إنشاءالله اگر فرصت ديگري پيش آمد توفيقي هم بنده داشتم يا دوستان ما در اسراء داشتند إنشاءالله بتوانند مطالب بهتري را مناسبتري را که شما را خسته نکند إنشاءالله براي شما داشته باشند.

آرزوي صحت و سلامت سفر پرخير و برکت همراه با معنويت و ايمان و علم إنشاءالله همراه شما باشد و توفيقات شما را از درگاه الهي مسئلت دارم.

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

٭٭٭

... مجدداً خير مقدم عرض ميکنم و تشکر ميکنيم از حضور همه شما سروران عزيز در اين بنياد بينالمللي علوم وحياني اسراء. پايان جلسه را همين جا اعلام ميکنيم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.